تاریخ انتشار:
انتخاب ترامپ چه تاثیری روی اقتصاد و صنعت جهان خواهد داشت؟
لرزه بر صنایع جهانی
در شروع یادآوری کنم که یک ارزیابی علمی دقیق از آنچه ممکن است متعاقب انتخاب آقای دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا برای اقتصاد یا صنعت در دنیا پیش آید هنوز زود است.
در شروع یادآوری کنم که یک ارزیابی علمی دقیق از آنچه ممکن است متعاقب انتخاب آقای دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا برای اقتصاد یا صنعت در دنیا پیش آید هنوز زود است. اول اینکه ترامپ هنوز برنامه منسجم و با جزییات از آنچه گفته میخواهد انجام بدهد ارائه نداده است و معلوم نیست در کوتاهمدت، میانمدت و درازمدت چه استراتژی را دنبال خواهد کرد. همکاران اقتصادی ایشان هم تا این لحظه بهطور رسمی معرفی نشدهاند و آنانی هم که اسمشان مطرح هست اکثراً از بزرگان والاستریت یا کمپانیهای عظیم هستند و تا مغز استخوانشان با وضعیت گذشته سرمایهداری در آمریکا عجینند. از همه مهمتر هنوز معلوم نیست که ترامپ تا چه حد به وعدهها و حرفهای خودش وفادار بماند. آنچه مسلم است وی بسیاری از سیاستهای موجود را ادامه نخواهد داد اما اینکه ایشان از برخی مواضع خود کوتاه خواهد آمد یا نه، مورد بحث است. این نوشته با این فرض حرکت میکند که ترامپ به اکثریت آنچه گفته کم و بیش عمل خواهد کرد و بیشترین تاثیر خود را هم در کوتاهمدت و میانمدت خواهد داشت.
ترامپیسم
ترامپیسم یک پدیده اقتصادی-سیاسی است که درآن اقتصاد موتور حرکت خود و سیاست است و موتور حرکت هردو هم ملیگرایی و پوپولیسم است. از این دیدگاه، رشد اقتصاد آمریکا قرار است از طریق ساختن زیربناهای کشور با مشارکت بخش دولتی و خصوصی، برگرداندن سرمایههای سرگردان آمریکا در دنیا از طریق کاهش مالیات بر کمپانیهای بزرگ، افزایش تولیدات داخلی از طریق کاهش هزینه کارگاههای مولد، حفاظت اقتصاد آمریکا از رقابتهای «غیرمنصفانه» جهانی از طریق ایجاد مانع بر تجارت باز و بستن مرزهای کشور روی مهاجران خارجی در جستوجوی کار در آمریکا تامین شود. همه این اقدامات قرار است در راستای افزایش اشتغال، درآمد، ثروت و سرمایه برای آمریکاییهای «اصیل» یعنی سفیدپوستها سازمان داده شوند و در نهایت رشد اقتصاد را بومی، قوی و بادوام کنند. به معنای دیگر، تکیه ترامپیسم روی ساختن یک اقتصاد سرمایهداری ملی خودکفای محافظتشده از «خارجیها» برای سفیدپوستان و سرمایهداران آمریکا خواهد بود.
ترامپ دروننگر و ملیگراست و اعتقادی به سیاست اقتصادی نئولیبرالیسم، یعنی سیاست اقتصادی افسارگسیخته بازار بدون کنترل و تجارت خارجی کاملاً باز، ندارد و طرفداران او عمدتاً آمریکاییهای سفیدپوستی هستند که در این چند دهه گذشته بازنده بودهاند. شغل آنها یا به وسیله سرمایهداران به خارج رفته یا در داخل از سوی مهاجران گرفته شده است. در همین حال درآمد آنها دائماً کاهش داشته است و بدهی آنها افزایش. اوبامای سیاهپوست و«ضعیف النفس» هم به نژادپرستی آنها بیش از پیش دامن زده است. اکثریت آنها فکر میکنند اوباما آمریکا را کوچک و تحقیر کرده است. آنها از وضعیت موجود بسیار ناراضی هستند و میخواهند آن را تا جای ممکن به وسیله ترامپ عوض کنند. ترامپ هم قول داده است که شغلها را برگرداند به کشور، جلوی مهاجران را بگیرد و از آن مهمتر وارد دعوای تجاری با چین و چند کشور دیگر طرف معامله آمریکا شود.
ترامپ اعتقاد دارد تجارت آزاد و روند تجاری منطقهای به ضرر آمریکاست و فکر میکند برخی کشورها از جمله چین، ژاپن و کره جنوبی به آمریکا اجحاف تجاری کردهاند. اما ترامپ نمیخواهد که این «تحقیر سیاسی» یا «اجحاف تجاری» علیه آمریکا، که در زمان اوباما اتفاق افتاده است، با زور نظامی جبران شود. برعکس، ترامپ میخواهد آمریکا دوباره آقای اقتصاد دنیا شود و برای رسیدن به این منظور هر کاری را مجاز خواهد دانست. محافظت شدید از بازار داخلی، تحمیل هزینههای نظامی به متحدان برای مدیریت جهانی و فروش وسیع سلاح به هر کشوری که سلاح بخواهد یا آمریکا بتواند خریدن سلاح را به آن کشور تحمیل کند، از برنامههای اقتصادی ترامپ خواهد بود. هماکنون ترامپ میگوید آلمان، ژاپن و کرهجنوبی باید هزینه آمریکا برای نگهداری نیروهای نظامی خود در آن کشورها را بپردازند وگرنه آمریکا آنها را از زیر چتر حمایتی خود درخواهد آورد.
شاید بشود گفت مهمترین اصل این فکر و سیاست اقتصادی و نقطه شروع آن مخالفت با روند جهانی شدن و مخالفت با تجارت و سرمایهگذاری جهانی آزاد است. ترامپیسم با تجارت آزاد و رقابت جهانی که از دید ایشان علیه آمریکا عمل میکنند یا حداقل منصفانه نیستند مشکل اساسی دارد و علت این مشکل را هم در مدیریت اشتباه رهبران آمریکا در مواجهه با روند جهانی شدن میداند. از دید ترامپ و متحدان او، این رهبران به اندازه کافی ملی نبوده یا نتوانستهاند در مذاکرات جهانی برای منافع اقتصادی آمریکا نقشآفرینی کنند. آنها گاه دچار توهم «رهبری جهانی» شده و به قبول شرایطی تن دادهاند که عمدتاً با منافع ملی و اقتصادی آمریکا در ضدیت هستند. این فکر همچنین منعکسکننده روند جدیدی در اقتصاد سیاسی دنیاست که با نئولیبرالیسم اقتصادی افسارگسیختهای که کمپانیهای فراملیتی، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول از آن حمایت میکنند در تضاد است. بریکس هم یک نمونه دیگر از این روند جدید است.
باید توجه داشت که در نهایت خود این دیدگاه به سیستم نئومرکانتالیسم (تجارتگرایی نو) در اقتصاد و یونیلاتریسم (یکطرفهگرایی) در سیاست میرسد که درچارچوب آنها تصمیمات و مبادلات اقتصادی و سیاسی باید بهطور یکطرفه از سوی آمریکا گرفته شود و به سود آمریکا هم تمام شود. به عبارت دیگر، فکر اقتصاد-سیاسی در آمریکا (شاید هم در کشورهای بزرگ و قدرتمند سرمایهداری دیگر) به سوی یک سیستم «نواستعماری-نوتجاری» پیش خواهد رفت و فشار آمریکا را بر بیشتر کشورهای دنیا برای کسب امتیازات اقتصادی بیش از پیش افزایش خواهد داد. در این مبارزه جهانی به رهبری آمریکا، که فرمول اصلی آن برد-باخت خواهد بود، آن دسته از کشورها که نتوانند قدرتهای سیاسی و نظامی پیشگیرانه ایجاد کنند، همچون در دوره استعماری، بازنده ترامپیسم خواهند بود.
از این دیدگاه، ترامپ در سیاست خارجی طرفدار ایده انزواگرایی خارجی یا عدم مداخله در امور کشورهای دیگر است. ولی در همین حال از دخالت در امور دیگر کشورها، وقتی پای اقتصاد در میان باشد، ابایی نخواهد داشت. پس ترامپ وقتی از زور نظامی استفاده خواهد کرد که برای گرفتن امتیازات اقتصادی ضروری باشد. به عبارت دیگر، ترامپ طرفدار سیستم تجارتگری نو و زورمدار است. این سیستم که در دوران «کلنیالیسم» متداول بود، طرفدار تجارت آزاد یکطرفه است. یعنی ترامپ ضمن فشار کشورها برای باز کردن دربهای خود بر روی تجارت آمریکا، بازارهای آمریکا را برای استفاده تجاری دیگران محدود خواهد کرد. به عبارت دیگر، به جای تغییر رژیم ترامپ به دنبال تغییر مناسبات اقتصاد بینالملل به نفع آمریکا خواهد بود. این امپریالیسم جدیدی است که ترامپ موجب رشد آن خواهد شد و احتمالاً اروپا را هم به دنبالهروی خود مجبور میکند. جنگ سرد اقتصادی بینالمللی، حتماً در دستور کار ترامپ قرار خواهد گرفت و لبه تیز این درگیری هم به سوی چین خواهد بود؛ جنگی که میتواند همه اقتصادهای بزرگ دنیا را به مخاطره بیندازد.
شاید هم همچون دورههای قبل از دو جنگ جهانی، ترامپیسم در نهایت خود به مبارزه «بین امپریالیستی» و جنگ اقتصادی فلجکننده برای اقتصاد دنیا، از جمله خود آمریکا، منتهی شود. آنچه مسلم است این است که این جنگ در جهت منافع تودههای آمریکایی نخواهد بود و هدف ترامپ و همکارانش هم بیشتر توزیع ثروت دوباره در سطح دنیا به سود امپریالیستهای آمریکاست. در واقع این تفکر که میگوید میخواهد آمریکا و آمریکاییان را از شر خارجیان در امان بدارد در ذات خودش هم نژادپرستانه و هم عوامفریبانه است چون استثمار داخلی را نهتنها پذیراست بلکه آن را در جهت استعمار نو جدید سازمان داده و تشدید هم خواهد کرد. با وجود اینکه ترامپ سنگ افزایش فقر را در آمریکا به سینه میزند حاضر نشده است که سطح بسیار نازل حداقل دستمزدها را که به همراه بیکاری، عامل اصلی فقر است، افزایش بدهد.
بازندهها و برندهها
اقتصاد آمریکا کماکان اقتصاد برتر دنیاست و تاثیرش روی بقیه اقتصادها و اقتصاد جهانی در مجموع بسیار بالاست. از این دیدگاه میشود آنچه درباره اقتصاد آمریکا خواهم گفت را با محدودیتهایی به اقتصاد جهان هم بسط داد. در این بخش سعی خواهم کرد به اجمال برندهها و بازندههای ترامپیسم در اقتصاد آمریکا و به تبع آن در جهان، را، با توجه به آنچه در بالا آمده است، پیشبینی کنم.
ترامپیسم سه اثر عام بر اقتصاد دنیا خواهد داشت. اول، ترامپیسم باعث کاهش رشد تجارت خارجی خواهد شد و این امر در تحلیل نهایی و به دلیل کاهش سرمایهگذاری و تشکیل سرمایه ثابت و تاثیر منفی بر توسعه تکنولوژی باعث افت بهرهوری در آمریکا و جهان خواهد شد. دوم، ترامپیسم هماکنون باعث ایجاد عدم اعتماد و فضای نامطمئن در اقتصاد جهان شده است. در میانمدت، ممکن است این فضای ضد کار و کسب باعث کاهش سرمایهگذاری خارجی در حد غیرقابل قبولی بشود. این امر همچنین میتواند باعث کاهش درآمدها و کاهش مصرف و بالاخره کاهش هرچه بیشتر تولید جهانی بشود. سوم، در چنین فضای ناامنی، بخش پولی دنیا، بانکها، حتماً با احتیاط بیشتری پول وارد بازارها خواهند کرد. این انقباض پولی میتواند باعث افزایش نرخ دلار و بهره وام، کاهش سرمایهگذاری و بالاخره رکود اقتصادی شود. در اینجا بزرگترین عامل وضعیت غیرقابل پیشبینی است که ترامپیسم ایجاد کرده است. در کوتاهمدت این پدیده مخرب بوده ولی وضعیت در میانمدت هم ممکن است خیلی واضح نباشد. در درازمدت هم که به قول آمریکاییها همه مردهاند.
سیاست اقتصادی ترامپ کمکی به رشد اقتصادی در آمریکا نخواهد کرد. در دو سال آینده اقتصاد آمریکا در حدود 2 تا 5/2 درصد رشد خواهد کرد. شاید هم تا 2018 یک بحران اقتصادی جدید و رکود شدید هم دامنگیر این اقتصاد بشود. مشکل اقتصاد آمریکا کمبود سرمایه نیست و برگشتن سرمایههای سرگردان آمریکا در دنیا برای این کشور کمکی نخواهد بود. علاوه بر این، علت عدم سرمایهگذاری در آمریکا بالا بودن مالیات هم نیست که با پایین آمدن آن زیاد شود. مشکل ساختاری است. در آمریکا والاستریت زالوصفتانه دارد همه امکانات اقتصادی کشور را میبلعد و به بیراه فاینانس میبرد. تیم اقتصادی ترامپ را هم همین زالوها تشکیل خواهند داد. اینها همان یک درصد در مقابل 99 درصد هستند. در آمریکا، والاستریت و نه میناستریت (خیابان مردم) حاکم است و در دوره ترامپ حاکمتر هم خواهد شد. توزیع درآمد و ثروت هم بالطبع حتماً بدتر از پیش میشود. در این رابطه سیاست مالیاتی طرفدار-ثروت ترامپ (کاهش به 15 درصد از 37 درصد فعلی) بیشترین تاثیر را برای پر کردن بیشتر جیب سرمایهداران خواهد داشت.
در صورت اجرای بخشی از قولهای خود درباره تجارت آمریکا با دنیا، ترامپ قطعاً باعث فروپاشی مناسبات اقتصاد بینالمللی خواهد شد. ایشان نهتنها میخواهد یک دیوار بین آمریکا و مکزیک بسازد که جلوی انسانها را بگیرد بلکه میخواهد دیوار دیگری هم بین آمریکا و دنیا برپا کند که جلوی کالاها را نیز بگیرد. در واقع افزایش فشارهای حفاظتی تجاری آمریکا چین و دیگران را مجبور به مقابله به مثل میکند و این باعث سقوط سیستمهای تجاری جهانی و رکود اقتصادی، تورم بالا، افزایش نرخ بهره و بالاخره سقوط بیشتر سرمایهگذاری میشود. این روند رشد اقتصاد آمریکا و جهان را به شدت کاهش خواهد داد و نهفقط داد وستدهای تجاری ضربه میبینند بلکه بیکاری جهانی هم افزایش مییابد. نتیجه این روند برای تودههای کارگری فقر بیشتر خواهد بود. پس بزرگترین بازنده ترامپیسم تودههای فقیر آمریکا و جهان هستند. آنها باید کماکان در جهت ثروتاندوزی نخبگان اقتصادی و حامیان فاسد سیاسیشان استثمار و استعمار شوند. این نیروها به همراه طبقات متوسط کمترین شانس را برای بهبودی وضع خراب یا در حال خراب شدن زندگی اقتصادی خود دارند. وضعیت برای فعالیتهای مختلف اقتصادی بسیار متفاوت
خواهد بود.
ترامپ بدون شک پول زیادی را در این صنعت خرج خواهد کرد تا قدرت نظامی آمریکا را بیش از پیش افزایش دهد. برای پیشبرد سیاست نئومرکانتالیسم و نئو کلنیالیسم خود ترامپ به یک قدرت نظامی چالشناپذیر نیاز خواهد داشت. صنایع نظامی یکی از بزرگترین برندههای ترامپیسم خواهند بود.
2- نفت، گاز و زغالسنگ: ترامپ سرمایهگذاری در این فعالیتها را با دادن یارانهها و کاهش قوانین محیطزیستی تشویق خواهد کرد. سرمایهگذاری در سیستمهای انتقال گاز و نفت بسیار بالا خواهد بود. استخراج و استفاده از زغالسنگ هم قرار است جان تازهای بگیرد. انتظار میرود این فعالیتها باعث تقویت خودکفایی آمریکا در انرژی بشوند. چنین سیاستی حتماً اوپک را به مخاطره میاندازد و به کاهش بیش از پیش قیمتهای نفت منتهی میشود. در همین حال ترامپ سوبسید را برای فعالیتهای مربوط به انرژی تجدیدپذیر کم خواهد کرد و باعث عقبماندگی تکنیکی آمریکا در این فعالیتها میشود. کمپانیهای نفتی برنده اصلی در این بخش خواهند بود.
3- زیربناهای فیزیکی، حملونقل، ساختمان و صنایع ابزارسازی: دولت ترامپ قرار است حدود یک تریلیون دلار در بخش زیربناها سرمایهگذاری کند و بخش خصوصی را نیز به همراه بخش دولتی در جهت احیای زیربناهای موجود و گسترش زیربناهای جدید تشویق و تجهیز کند. صنایع فولاد، سیمان و... انتظار رشد بالایی را دارند. هدف ترامپ در این رابطه ایجاد کار و اثرگذاری روی بقیه بخشهای اقتصادی است. عموماً این بخشها بیشترین ارتباط را با سایر بخشهای اقتصادی دارند.
4- بانکها: دولت ترامپ در نهایت دولت والاستریت است و بانکها نبض این جریان هستند. هماکنون بهره وام بانکی کمی بالا رفته و انتظار میرود که بانکها بدون توجه به سیاست پولی فدرالرزرو سیاست پولی خودشان را دنبال کنند. درواقع هماکنون کنترل بانکها بر اقتصاد به حدی است که تغییرات بهره از سوی بانک مرکزی آمریکا تغییر چندانی را در بهره درخواستی بانکها نمیدهد. این پدیده جدید نشان میدهد در آینده نهچندان دور، بانک مرکزی و دولت به تبع آن قدرت مدیریت پولی خود را تا حد زیادی از دست خواهند داد. ترامپیسم این روند را تشدید میکند و برای مدیریت پولی جهان، به خصوص برای صندوق بینالمللی پول، مشکلات عدیده ایجاد خواهد کرد. بانکها همچنین خود را برای وامهایی که دولت ترامپ از آنها برای مخارج برنامههای خود درخواست خواهد کرد آماده میکنند. دولت آمریکا هماکنون بیش از 20 تریلیون دلار بدهی دارد و انتظار میرود این رقم طی چند سال آینده به مرز 30 تریلیون دلار برسد. بیچاره نسلهای آتی آمریکاییها!
5- پتروشیمی و داروسازی: این فعالیتها هم قرار است از ترامپیسم سود ببرند، مخصوصاً صنایع داروسازی که قرار بود از نظر قیمتگذاری تحت کنترل دولت دربیایند. اصولاً ترامپ مخالف ایجاد قوانین «دست و پاگیر» برای سرمایهداران آمریکاست و قرار است آنها را از «زنجیر» این قوانین آزاد کند. کمپانیهای دارویی بیشترین سود را در این رابطه خواهند برد. این در حالی است که بخش سلامت که در سالهای اخیر، به همراه آموزش، بیشترین رشد را داشته است (و بیشترین شغل را هم ایجاد کرده است) قرار است دچار رکود شود. ترامپ قول داده است بیمه بهداشت اوباما را منحل و آن را با سیستمی که هنوز شکل نگرفته جانشین کند.
6- تکنولوژی اطلاعات، مخابرات و شرکتهای هایتک: این بخش نگران ترامپیسم است و دل خوشی هم از ترامپ ندارد. صاحبان این صنایع از کلینتون حمایت باز کردند و اکثر سرمایهداران این بخش مخالف ترامپ بودند و کماکان هستند. دولت اوباما سیاست حمایتی جدیدی را در رابطه با تکنولوژی در همه زمینهها تدوین کرده و اجرا میکرد و دولت احتمالی کلینتون قرار بود آن را ادامه دهد. به نظر میرسد دولت ترامپ این سیاست را ادامه ندهد و حتی ممکن است باعث تضعیف کمپانیهای تکنولوژی هم بشود. بزرگترین دلیل این تضعیف احتمالی سیاست ضدمهاجرت ترامپ است. شرکتهای تکنولوژی در آمریکا شدیداً به دانشمندان و تکنسینهای ماهر در دنیا از جمله هند نیاز دارند. ترامپ گفته است سیاست ویزای کار را بازنگری کرده و اجازه نخواهد داد خارجیها شغل آمریکاییها را غصب کنند. این در حالی است که بیشترین نیروی کار ماهر در این بخش خارجی هستند و آمریکاییها نمیتوانند در همه موارد جای خالی آنها را پر کنند. وابستگی کمپانیهای تکنولوژی به نیروی کار ماهر خارجی بسیار بالاست و کاهش ویزا برای این نیرو کشنده خواهد بود.
7- تجارت بینالمللی و خرد: این بخش در مجموع بازنده ترامپیسم خواهد بود. ترامپ مخالف تجارت آزاد است و میخواهد تجارت خارجی آمریکا را تا حد ممکن از طریق افزایش مالیات بر واردات (تعرفه گمرکی) محافظت کند. این سیاست علیه همه شرکتهایی خواهد بود که در صادرات و واردات فعال هستند. ترامپ همچنین قول داده است قراردادهای تجاری آمریکا را مورد تجدید نظر قرار دهد. نفتا (مکزیکو- کانادا و آمریکا) یکی از این قراردادهاست. ترامپ ادعا دارد این قرارداد به نفع آمریکا نیست و در چارچوب آن کار و صنعت آمریکا از سوی مکزیکیها دزدیده شدهاند. قرارداد تجاری منطقه اقیانوس آرام (تیپیپی) هم قرارداد دیگری است که ترامپ فکر میکند چین، ژاپن، کره جنوبی و حتی مالزی از آن علیه آمریکا استفاده میکنند. تجدید مذاکره این قراردادها آسان نخواهد بود و هر تغییری در آنها باعث عدم ثبات در تجارت بین این کشورها خواهد شد.
8- خودروسازی و حملونقل هوایی: فشار بر تجارت خارجی بهطور مستقیم روی شرکتهای هواپیمایی اثر منفی خواهد داشت. بخش عمده درآمد این بخش از حملونقل هوایی کالا عاید میشود و هر نوع کاهشی در تجارت خارجی میتواند این شرکتها را به ورشکستگی بکشاند. خودروسازی هم در وضعیت برزخی قرار دارد. از یکطرف افزایش سرمایهگذاری روی زیربناهای حملونقل به این صنعت کمک میکند. از طرف دیگر فشار برای تولید در داخل و افزایش تعرفههای گمرکی باعث زیان آنها میشود. ترامپ مخصوصاً منتقد کمپانیهای آمریکایی بود که اتومبیلهای خود را در مکزیک میسازند. از همه آنها فورد بیشتر مورد اتهام ترامپ بود.
دیدگاه تان را بنویسید