تاریخ انتشار:
سرنوشت «برجام» در آمریکای دونالد ترامپ چه خواهد بود؟
فراز و فرودهای برجام
انتخابات هشتم نوامبر ۲۰۱۶ در آمریکا، که با پیروزی دونالد ترامپ بر رقیب دموکراتش به پایان رسید، به عنوان یکی از بزرگترین رویدادهای سیاسی در تاریخ این کشور به ثبت خواهد رسید. درباره آنچه در جریان پیکار انتخاباتی آمریکا گذشت، و به ویژه سرانجام آن، دو دیدگاه عمده دیده میشود.
انتخابات هشتم نوامبر 2016 در آمریکا، که با پیروزی دونالد ترامپ بر رقیب دموکراتش به پایان رسید، به عنوان یکی از بزرگترین رویدادهای سیاسی در تاریخ این کشور به ثبت خواهد رسید. درباره آنچه در جریان پیکار انتخاباتی آمریکا گذشت، و به ویژه سرانجام آن، دو دیدگاه عمده دیده میشود.
الف- دیدگاه نخست ورود دونالد ترامپ را به کاخ سفید واشنگتن پایان یک دوران 70ساله در تاریخ آمریکا و جهان میداند؛ دورانی که طی آن آمریکای بسیار نیرومند بعد از جنگ جهانی دوم، یک نظام تازه امنیتی و اقتصادی را در جهان بنیاد گذاشت که بر شبکه عظیمی از سازمانهای بینالمللی در ابعاد جهانی و منطقهای تکیه داشت. در طول این هفت دهه، آمریکا به عنوان پاسدار اصلی «دموکراسی لیبرال» به نبرد با توتالیتاریسم شوروی سابق پرداخت و پس از غلبه بر آن، با تکیه بر ارزشهایی که به آن باور داشت، همچنان به مداخلهجویی در جهان پایبند ماند. این دوره با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهوری آمریکا به پایان رسیده و بزرگترین قدرت جهان به انزواگرایی روی آورده است. با این گرایش تازه، تمامی زیربناهای نظام بعد از جنگ جهانی دوم، از «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی» (ناتو) گرفته تا «سازمان جهانی تجارت»، با خطر فروریزی روبهرو است.
ب- دیدگاه دوم تغییرات حاصل از انتخاب دونالد ترامپ را بسیار محدودتر میبیند. هواداران این دیدگاه بر این باورند که گفتمان و رفتار نامزد حزب جمهوریخواه آمریکا در جریان پیکار انتخاباتی الزاماً به سیاست او در کاخ سفید بدل نخواهد شد. همانها میگویند که تغییر رفتار رئیسجمهوری منتخب آمریکا در راستای انعطاف، که بعد از پیروزی او به روشنی دیده شد، نشان میدهد که با پایان دوران پیکار انتخاباتی، «رادیکالیسم» او نیز به سر آمده است. به علاوه آقای ترامپ در اعمال سیاست خود با سدهای گوناگونی که به وسیله قانون اساسی آمریکا به وجود آمده، روبهرو خواهد شد و مجبور خواهد بود با کنگره، دیوان عالی و هزار و یک پیچ و خم درون دستگاههای قانونگذاری و دیوانسالاری امریکا مماشات کند.
ایرانیان نیز، همانند سایر ملتهای جهان، به تحولات سیاسی اخیر در آمریکا چشم دوختهاند و حتی، در مقایسه با دیگران، به این رویداد حساسیت بیشتری از خود نشان میدهند. این واکنش ناشی از تاریخ روابط پرفراز و نشیب آنها با بزرگترین قدرت جهان است، فراز و نشیبهایی که بر زندگی سیاسی، روابط خارجی، امنیت و اقتصاد آنها تاثیرهایی بسیار مهم داشته است. تنش در روابط دو کشور در جریان بحران بر سر پرونده هستهای جمهوری اسلامی به اوج تازهای رسید، همراه با تحریمهای بسیار سنگینی که واشنگتن با همکاری متحدانش بر ایران تحمیل کرد. گفتوگوهای طولانی بر سر خروج از این بحران سرانجام در چهاردهم جولای 2015 به توافق ایران و گروه معروف به «1+5» زیر عنوان «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) منجر شد.
درباره «برجام» و پیامدهای آن برای ایران بحثهای پرسروصدای فراوانی در کشور انجام گرفته که همچنان ادامه دارد. مخالفان ایرانی این توافق باید توضیح دهند که بدون انعقاد آن، کار اقتصاد کشور به کجا میکشید؟ آیا جز این بود که با سقوط باز هم بیشتر صادرات نفتی کشور، فروریزی باز هم شدیدتر ارزش پول ملی و سهرقمی شدن تورم، ایران به گرداب «ونزوئلایی شدن» فرو میغلتید؟ منصفانه باید پذیرفت که «برجام» صادرات نفتی ایران را به سطح کم و بیش عادی بازگرداند و زمینه ایجاد یک وضعیت تازه را در روابط بینالمللی اقتصادی کشور به وجود آورد.
با این حال تردیدی نیست که بهرهبرداری از ظرفیت «برجام» با سدهای بسیار جدی برخورد کرده که شماری از آنها از سوی محافل سیاسی و اقتصادی، هم در ایران و هم در خارج، به گونهای جدی دست کم گرفته شده بودند. اکنون با نزدیک شدن پایان زمامداری باراک اوباما و پیروزی دونالد ترامپ، نگرانی از بر باد رفتن «برجام» افزایش یافته و یا، دست کم، این ترس قوت گرفته که میهمان آینده کاخ سفید از هیچ تلاشی برای خنثیکردن پیامدهای مثبت برجام خودداری نخواهد کرد.
حتی پیش از برگزاری انتخابات اخیر آمریکا، در حالی که تقریباً همه نظرخواهیها از پیشتازی هیلاری کلینتون نامزد حزب دموکرات خبر میداد، نگرانی درباره موانع پدیدآمده بر سر اجرای «برجام» هم در محافل ایرانی و هم در محافل اقتصادی بینالمللی، به ویژه در اروپا، رو به افزایش میرفت. از امضای «برجام» در چهاردهم جولای 2015 تا امروز، دهها هیات بزرگ اقتصادی از کشورهای گوناگون رهسپار تهران شدند که شمار زیادی از آنها اروپایی بودند. هم اتحادیه اروپا و هم ایران اطمینان داشتند که در پی بسته شدن پرونده هستهای جمهوری اسلامی و آغاز فرآیند رفع تحریمها، راه برای گسترش روابط اقتصادی میان دو طرف هموار شده و ایران بهشت آتی سرمایهگذاران بینالمللی خواهد بود. امضای قراردادهای مقدماتی در عرصههای گوناگون میان شرکتهای ایرانی و اروپایی، از جمله در جریان دیدار حسن روحانی رئیسجمهوری اسلامی از فرانسه و ایتالیا در ژانویه سال جاری، این خوشبینی را بیشتر کرد.
خوشبینی دیری نپایید. البته بنبست پیش از «برجام» شکسته شد و در بعضی عرصهها (گردشگری، خودروسازی، گاز...) حضور سرمایهگذاران خارجی در ایران ملموستر شد. با این همه پویایی مورد انتظار به دست نیامد و سرمایهگذاری خارجی در ایران، آن هم بعد از سالها سکون، از آهنگ و چشماندازی که بتواند تغییر چشمگیری را در اوضاع اقتصادی کشور به وجود آورد، برخوردار نشد. در واقع علاوه بر موانع داخلی (دیوانسالاری نفسگیر، فساد، حضور انبوه بازیگران معروف به «شبهدولتی»...)، که مدیریت آنها از سوی سرمایهگذاران خارجی غیرممکن نیست، شرکتهای اروپایی با موانع بسیار سختی روبهرو شدند که دستگاه قضایی آمریکا در برابر اجرای «برجام» به وجود آورده است.
میدانیم که «برجام» صرفاً ناظر بر رفع تحریمهای «ثانویه» است که در ارتباط با پرونده هستهای جمهوری اسلامی وضع شدهاند. در عوض تحریمهای معروف به «اولیه»، که در مورد مسائلی همچون «حقوق بشر» و «تروریسم» از سوی آمریکا علیه جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته شدهاند، همچنان پا برجا هستند. اینگونه تحریمها، که ابعاد برونمرزی دارند (اعمال آنها از محدوده خاک ایالات متحده فراتر میرود)، اروپاییانی را که قصد دارند با ایران همکاری کنند، در وضعیت بسیار دشواری قرار میدهد، از جمله به این دلیل که بانکهای اتحادیه اروپا، از ترس درگیر شدن با دستگاه قضایی آمریکا و پرداخت جریمههای بسیار سنگین، از ورود به هرگونه معاملهای که در آن پای ایران در میان باشد، خودداری میکنند.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، سطح نگرانی سرمایهگذاران اروپایی را از همکاری با ایران به شدت بالا برده است. با توجه به موضعگیریهای به شدت انتقادآمیز رئیسجمهوری برگزیده آمریکا در مورد «برجام»، که در جریان پیکار انتخاباتی این کشور بارها تکرار شد، اروپاییهایی که سرمایه خود را به ایران آوردهاند طبعاً بسیار نگران شده و آنهایی که قصد سرمایهگذاری در این کشور را دارند، بیش از گذشته به صبر و انتظار روی خواهند آورد. آقای ترامپ «برجام» را «احمقانهترین موافقتنامه تاریخ» توصیف کرده و از جمله گفته بود اگر به ریاستجمهوری انتخاب بشود، طرفهای درگیر در پرونده هستهای ایران را بار دیگر سر میز مذاکره خواهد آورد تا موافقتنامه بهتری منعقد شود.
در گفتوگویی با شبکه دوم تلویزیون دولتی فرانسه، که شامگاه پنجشنبه یازدهم نوامبر انجام گرفت، ولید فارس، یکی از مشاوران دونالد ترامپ در زمینه مسائل بینالمللی، بار دیگر بر ناخشنودی رئیسجمهوری منتخب آمریکا از امضای موافقتنامه هستهای 14 جولای 2015 میان ایران و گروه «1+5» تاکید کرد و افزود که امکان دارد برخی از مواد این موافقتنامه از نو مورد گفتوگو قرار بگیرد. یکی از عواملی که، به ادعای ولید فارس، ایالات متحده آمریکا را به تجدید نظر احتمالی در «برجام» وادار خواهد کرد، دست داشتن ایران در بحرانهای گوناگون خاورمیانه است.
با توجه به اهمیت «برجام» برای آینده اقتصاد ایران، به ویژه از لحاظ جذب سرمایهگذاریهای خارجی و انجام معاملات بازرگانی با جهان در شرایط عادی، ارزیابی بسیار دقیق و زیرکانه آنچه هماکنون در واشنگتن میگذرد، و نیز شناخت عمیق تحولات جاری در روابط آمریکا با دیگر قدرتها، به ویژه در اروپا، از اهمیت بنیادی برخوردار است. در این زمینه تاکید بر نکات زیر، به نظر ما، ضروری به نظر میرسد.
1- تردیدی نیست که هم در ایران و هم در آمریکا، محافل مخالف «برجام»، با استفاده از شرایط سیاسی بعد از انتخابات آمریکا، بار دیگر تلاش خواهند کرد این موافقتنامه را یا از بیخ و بن براندازند یا با تغییر مفاد آن، ماهیتش را دگرگون کنند. در همین زمینه، فعالیت لابیهای وابسته به عربستان سعودی و اسرائیل در واشنگتن شدت خواهد گرفت. افراد زیادی در همین زمینه به نمایندگی از سوی رئیسجمهوری منتخب آمریکا سخن خواهند گفت که الزاماً منعکسکننده سیاست آتی کاخ سفید نیست. ولید فارس، که در رسانههای تهران از او زیاد نقل میشود، یک آمریکایی لبنانیالاصل است که به مخالفت سرسختانه با ایران شهرت دارد. او در دوران جنگ داخلی لبنان به فالانژهای حزب کتائب در این کشور نزدیک بود، و بعدها در آمریکا، علاوه بر ارائه تحلیلهای سیاسی در رسانه به شدت دست راستی فاکسنیوز، نقش مشاور میت رامنی، نامزد شکستخورده حزب جمهوریخواه آمریکا را بر عهده داشت. گفتههای کسانی چون او الزاماً بیانگر مواضع آتی دونالد ترامپ در مورد «برجام» نیست.
2- استراتژی دونالد ترامپ برای دستیابی به ریاستجمهوری الزاماً به زیربنای سیاست او در کاخ سفید واشنگتن بدل نخواهد شد. البته این خطر وجود دارد که رئیس آتی مهمترین قدرت جهان، حتی اگر «برجام» را زیر سوال نبرد، اجرای آن را با موانع باز هم بیشتری روبهرو کند. ولی این امید هم وجود دارد که رئیسجمهوری برگزیده آمریکا به «پراگماتیسم» سنتی این کشور روی بیاورد و تلاش برای کاهش تنش در روابط با ایران را ضروری تشخیص دهد. چه کسی با اطمینان میتواند خطوط اصلی سیاست خارجی چهل و پنجمین رئیسجمهوری آمریکا را پیشبینی کند؟
3- دونالد ترامپ هیچ تجربهای در عرصه بینالمللی ندارد و به احتمال قریب به یقین، از «برجام» و فرآیندی که به امضای این موافقتنامه منجر شد، تا اندازه زیادی بیخبر است. سرنوشت سیاست آمریکا در مورد «برجام» از سوی تیمی که اعضای آن در آینده بسیار نزدیک برای اداره سیاست خارجی از سوی او تعیین میشوند، تعیین خواهد شد. این وزیر امور خارجه آتی و نیز رئیس آتی شورای امنیت ملی آمریکا هستند که در این زمینه نقش اصلی را ایفا خواهند کرد. تا تعیین سکانداران این دستگاهها و اظهارنظرهای رسمی آنها، باید از هرگونه واکنش شتابزدهای خودداری کرد.
4- «برجام» یک معاهده بینالمللی است که بیستم جولای 2015 با قطعنامه 2231، به اتفاق آرا، مورد تایید اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفته و زیر سوال بردن آن از سوی ایالات متحده آمریکا، حتی اگر در مورد منتظمات حقوق بینالملل عمومی امکانپذیر باشد (که نیست)، یک بحران بسیار خطرناک تازه را به بحرانهای کنونی خاورمیانه اضافه خواهد کرد و به علاوه تنشهای سختی را در روابط واشنگتن با دیگر قدرتهای امضاکننده این موافقتنامه (چین، روسیه، فرانسه، انگلستان و آلمان) به وجود خواهد آورد. در اعمال تحریمهای اقتصادی سالهای اخیر علیه ایران، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا دست در دست یکدیگر عمل میکردند. این بار اما هرگونه چرخش یکجانبه واشنگتن در مورد «برجام» با واکنش شدیداً منفی اتحادیه اروپا روبهرو خواهد شد و وحدت پیشین میان دو سوی اقیانوس اطلس بر سر تحریم ایران، تکرار نخواهد شد.
5- حتی پیش از رویداد انتخاباتی آمریکا، محافل سیاسی و اقتصادی در کشورهای عضو اتحادیه اروپا از چگونگی رفتار آمریکا در مورد اجرای «برجام» به شدت انتقاد میکردند. در گزارش بسیار مفصلی که اخیراً به کمیسیون امور خارجی و کمیسیون مالی مجلس ملی فرانسه ارائه شد، ضمن انتقاد شدید از سیاست برونمرزی دستگاه قضایی آمریکا، گفته میشود که با توجه به اعمال تحریمهای «اولیه» از سوی واشنگتن علیه ایران، بنگاههای تولیدی و بانکهای فرانسوی از انجام معامله با ایران در شرایط عادی محروم شدهاند. در همان گزارش گفته شده که با این وضعیت، مقامهای رسمی فرانسه نمیدانند آیا باید شرکتهای این کشور را به انجام معامله با ایران تشویق کنند یا آنها را از این کار باز دارند. ناگفته پیدا است که اگر مهمان آینده کاخ سفید به تلاش برای از نفس انداختن «برجام» ادامه دهد، آن هم در شرایطی که ایران تعهدات خود را در مورد این موافقتنامه انجام داده، تنش در روابط آمریکا و اروپا افزایش خواهد یافت.
6- با این همه تردیدی نیست که قدرتهای اقتصادی اروپا، به دلیل نقش و وزن آمریکا در سیاست و اقتصاد جهانی، در رابطه با این کشور به شدت محتاطند، صرف نظر از آنکه چه رئیسجمهوری بر سر کار باشد. فراموش نکنیم که تولید ناخالص داخلی در جهان به 74 هزار میلیارد دلار میرسد که 18 هزار میلیارد آن، تقریباً معادل 25 درصد، به آمریکا تعلق دارد. حدود 62 درصد ذخایر بانکهای مرکزی در جهان به دلار نگهداری میشود و نیز برای بعضی از کالاها (به ویژه نفت)، معاملات بینالمللی عمدتاً با اسکناس سبز آمریکا انجام میگیرد. بخش بسیار مهمی از تکنولوژیهای مدرن به ویژه در عرصه دیجیتال زیر کنترل آمریکاست. دانشگاههای آمریکایی در بسیاری از عرصههای علوم دقیقه و علوم اجتماعی (از جمله اقتصاد) حرف اول را میزنند. در دو سازمان بزرگ مالی دنیا، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، به دلیل نقش واشنگتن در سرمایه آنها، تصمیمگیری بدون چراغ سبز واشنگتن غیرممکن است. آمریکا مهمترین قدرت کشاورزی جهان نیز هست و بهتازگی، با بهرهبرداری از تکنولوژی نفت «شیل»، در کنار روسیه و عربستان سعودی، به یکی از سه تولیدکننده عمده نفت در دنیا بدل شده
است. ولی مهمترین عامل پدیدآورنده قدرت اقتصادی آمریکا در سطح جهانی، بازار این کشور است. این کشور هر سال سه هزار میلیارد دلار کالا و خدمات وارد میکند. به بیان دیگر هزاران بنگاه تولیدی و دهها میلیون شغل در خارج از آمریکا به بازار این کشور وابستهاند و به دلیل همین وابستگی، با دلار آمریکا و تا سیاست پولی و مالی آن در ارتباط نزدیکاند. هیچ بنگاه و بانک معتبری در جهان وجود ندارد که با بازار آمریکا رابطه نداشته باشد.
7- مواردی که برشمرده شد، پایههای اقتدار اقتصادی آمریکا را در سطح جهانی تشکیل میدهند. این پایهها طبعاً تزلزلناپذیر نیستند، به این دلیل ساده که هیچ قدرتی نمیتواند رویای «ابدی بودن» را در سر بپروراند. قدرتهای تازه در جهان یکی پس از دیگری سر برمیآورند، خلاقیت و نوآوری در دیگر کشورها رو به اوجگیری است و ظهور بازارهای تازه یکی از پدیدههای بسیار مهم در زندگی بینالمللی است. دلار آمریکا همچون بازار و تکنولوژی این کشور نیز در آینده نهچندان دور با چالشهای بسیار جدی روبهرو خواهد شد.
8- سیاست بینالمللی عرصه چرخشها و فراز و نشیبهای غافلگیرکننده بوده و هست. با توجه به ابهامهای حاکم بر سیاست خارجی آتی آمریکا، در ایران تنها یک دیپلماسی بسیار ماهرانه و پراگماتیک، به دور از رفتارها و گفتارهای شعاری، میتواند کشور را از پیچ و خم شرایط دشواری که در پی انتخابات آمریکا به وجود آمده، به سلامت عبور دهد و حتی فرصتسازی کند.
دیدگاه تان را بنویسید