تاریخ انتشار:
بررسی اثرات سیاسی و اقتصادی پیروزی ترامپ در گفتوگو با علی واعظ
نسبت به سرنوشت برجام نمیتوان خوشبین بود
واعظ غیرقابل پیشبینی بودن دولت ترامپ را مهمترین ویژگی این دولت برمیشمارد و معتقد است این موضوع از تصمیمگیری احساسی و عدم تجربه سیاسی او ناشی میشود. در خصوص روابط آینده آمریکا با روسیه و اتحادیه اروپا، علی واعظ میگوید، احتمالاً در دوران ریاستجهموری آقای ترامپ ما شاهد اتحادیه اروپایی منسجمتری باشیم. واعظ همچنین علت استقبال پوتین از پیروزی ترامپ را، بیتجربگی و ضعف سیاسی رئیسجمهور جدید آمریکا میداند. فارغالتحصیل دانشگاه ژنو سناریوهای محتمل در خصوص برجام را توضیح داده و پیشبینی میکند برجام به احتمال ۶۰ تا ۷۰ درصد با شکست مواجه خواهد شد. او در این راستا، مواضع مسوولان ایرانی را در سرنوشت برجام بسیار حیاتی میداند و معتقد است «مواضع ایران باید بسیار محتاطانه و شفاف باشد تا هیچ بهانهای به طرف آمریکایی ندهد.»
«سرانجام در انتخابات هشتم نوامبر، دونالد ترامپ با پیروزی بر هیلاری کلینتون رئیسجمهور آمریکا شد؛ انتخابی که واکنشهای فراوانی در مجامع بینالمللی به همراه داشت. به همین بهانه، در گفتوگویی با علی واعظ، تحلیلگر ارشد گروه بینالملل بحران، اثرات سیاسی و اقتصادی پیروزی ترامپ را مورد بررسی قرار دادهایم. پژوهشگر فوق دکترای دانشگاه هاروارد معتقد است، پیروزی ترامپ در واقع نشاندهنده این موضوع است که مردم آمریکا از وضع موجود ناراضی هستند، موضوعی که در رای مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا نیز مشاهده شد. واعظ غیرقابل پیشبینی بودن دولت ترامپ را مهمترین ویژگی این دولت برمیشمارد و معتقد است این موضوع از تصمیمگیری احساسی و عدم تجربه سیاسی او ناشی میشود. در خصوص روابط آینده آمریکا با روسیه و اتحادیه اروپا، علی واعظ میگوید، احتمالاً در دوران ریاستجهموری آقای ترامپ ما شاهد اتحادیه اروپایی منسجمتری باشیم. واعظ همچنین علت استقبال پوتین از پیروزی ترامپ را، بیتجربگی و ضعف سیاسی رئیسجمهور جدید آمریکا میداند. فارغالتحصیل دانشگاه ژنو سناریوهای محتمل در خصوص برجام را توضیح داده و پیشبینی میکند برجام به
احتمال 60 تا 70 درصد با شکست مواجه خواهد شد. او در این راستا، مواضع مسوولان ایرانی را در سرنوشت برجام بسیار حیاتی میداند و معتقد است «مواضع ایران باید بسیار محتاطانه و شفاف باشد تا هیچ بهانهای به طرف آمریکایی ندهد.»
در آغاز کارزار ریاستجمهوری آمریکا، هیچکس کمترین شانسی برای دونالد ترامپ قائل نبود، و اکثراً نامزدی او را همچون یک شوخی میپنداشتند، اما رفتهرفته و با نزدیکتر شدن به زمان برگزاری انتخابات، شانس وی در نظرسنجیها افزایش یافت و در نهایت این ترامپ بود که بر رقیب دموکرات خود پیروز شده و به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا در 20 ژانویه 2017 سوگند یاد خواهد کرد. چگونه ترامپ برنده انتخابات آمریکا شد؟
انتخاب ترامپ نشاندهنده پدیدهای است که در حال حاضر در سطح جهان از فیلیپین گرفته تا اروپا و امروز در آمریکا وجود دارد. و آن نارضایتی از وضع موجود است.
من فکر میکنم تحلیل پساانتخابات همواره با این مشکل مواجه است که تحلیلگران سعی میکنند توجیه کنند چگونه متوجه پدیدهای که در سطح جامعه در حال شکلگیری بوده، نشدهاند. حقیقت امر این است برخلاف آنچه در حال حاضر اکثریت در مورد آن صحبت میکنند، نظرسنجیها چندان هم غیردقیق نبودهاند. در واقع هیچوقت نظرسنجیها خانم کلینتون را با یک فاصله زیاد نسبت به آقای ترامپ نشان نمیداد همیشه فاصله بسیار کم بود و در محدوده خطای نظرسنجیها قرار داشت. بنابراین اگر شما به نتایج آرای عمومی نگاهی انداخته و آن را با آرای الکترال مقایسه کنید، مشاهده میکنید هیلاری کلینتون رای بیشتری نسبت به دونالد ترامپ داشته است. در واقع اگر انتخابات آمریکا از سیستم الکترال استفاده نمیکرد، خانم کلینتون الان رئیسجمهور منتخب مردم آمریکا بود. به همین لحاظ، به نظر من نسبت به این موضوع که نظرسنجیها تا چه اندازه دقیق یا غیردقیق بودند، کمی بیانصافی شده است. از سوی دیگر، بسیاری از رایدهندگان آقای ترامپ به اصطلاح چراغ خاموش حرکت کردند. یعنی بسیاری از آنها به این دلیل که آقای ترامپ یک کاندیدای بحثبرانگیز بود، ترجیح میدادند حمایت خود را از ترامپ به
صورت علنی بیان نکنند و این موضوع تقصیر نظرسنجیها نبوده که نتوانستند آنچه را در پس ذهن مردم گذشته پیشبینی کنند.
انتخاب ترامپ نشاندهنده پدیدهای است که در حال حاضر در سطح جهان از فیلیپین گرفته تا اروپا و امروز در آمریکا وجود دارد. و آن نارضایتی از وضع موجود است. در واقع این موضوع نتیجه پدیده جهانیشدن است که بخشهای بزرگی از جامعه احساس میکنند از روند تحولات اقتصادی جامعه جامانده و اقتصاد جهانی به یک بخش کوچکی از نخبگان اقتصادی، منافع سرشاری رسانده و از آن طرف اکثریت جامعه از این منافع بازماندهاند. به همین لحاظ یک حس بدبینی عمومی نسبت به طبقه حاکم به وجود آمده است. چنین حس بدی نسبت به مهاجران نیز وجود دارد. به طوری که رایدهندگان این دو گروه را مقصر اصلی وضع موجود میدانند. بنابراین کاندیداهایی که غیرخودی محسوب شده و از نخبگان سیاسی جامعه نیستند، مانند نارنجکی هستند که رایدهندگان در سرای قدرت رها میکنند، به امید اینکه انفجار آن منجر به شوکهایی شود که در نهایت به تغییر وضع موجود بینجامد. ما در ایران هم تجربههای مشابهی داشتیم که کسانی که با وعدههای بزرگ و پوپولیستی بر سرکار میآیند حتی اگر در نحوه اداره کشور یا سطح جامعه تغییرات رادیکالی ایجاد کنند، معمولاً این تغییرات به ضرر همان رایدهندگانی خواهد شد که به
امید تغییرات به چنین اشخاصی رای داده بودند. بنابراین نمیتوان چندان امیدوار بود که انتخاب آقای ترامپ باعث رضایت رایدهندگان در بلندمدت شود ولی دست کم در این مرحله نشاندهنده نیاز عمومی به یک تغییر رادیکال بوده است.
بسیاری از تحلیلگران نگاه بازاری ترامپ به انتخابات و استفاده او از شکاف میان عوام و نخبگان و شعارهای پوپولیستی محضش را عامل اصلی پیروزی او میدانند. آیا این پیروزی در مهد لیبرالیسم میتواند باعث ایجاد یک الگو برای سیاستمداران در کشورهای دیگر شود؟
پیشبینی این مسائل دشوار است و عوامل متعددی در این خصوص تاثیرگذار هستند. برای مثال در انتخابات آمریکا، به این دلیل که خانم کلینتون نماینده وضع موجود بود، تاثیر زیادی در پیروزی ترامپ داشت. اگر برنی سندرز که او نیز با پیام تغییر رادیکال نامزد حزب دموکرات شد، به عنوان کاندیدای نهایی این حزب انتخاب میشد، شاید نتیجه انتخابات ریاستجمهوری چیز دیگری بود. در عین حال، جنجالهایی که بر سر مسائل مختلف مربوط به خانم کلینتون درگرفت، از ایمیلها گرفته تا فسادهای مالی همگی تاثیری منفی بر تعداد آرای خانم کلینتون داشت. بنابراین جدا از مفهوم کلی نارضایتی از روند جهانیشدن، نمیتوان این پدیده را گسترده کرد و به تمام کشورها و انتخابات دیگر ربط داد. به علاوه اینکه بلوغ سیاسی رایدهندگان در کشورهای مختلف با یکدیگر متفاوت است. برای مثال در آلمان بلوغ سیاسی مردم به مراتب نسبت به بلوغ سیاسی رایدهندگان در ایالات مرکزی آمریکا در درجه بالاتری قرار دارد. به هر حال پیروزی این جریانها در کشورهای مختلف، تکانهای ایجاد میکند که این تکانه به نوبه خود میتواند در کشورهای دیگر کمکحال نمایندگان رهبریکننده چنین جریاناتی باشد. بدون شک،
برگزیت به دونالد ترامپ کمک کرد و انتخاب آقای ترامپ ممکن است در آینده نزدیک به خانم مارین لوپن در فرانسه، یا احزاب دستراستی در آلمان کمک کند. ولی از آنجا که این پدیده به عوامل متعددی وابسته است، اتفاق افتادن این جریان اجتنابناپذیر نخواهد بود.
موضوعی که در مورد ترامپ وجود دارد این است که سیاست مشخصی در مورد مسائل مختلف ندارد. او در واقع تابع احساسات خود است تا اینکه بخواهد سیاستهای از پیش فکرشده یا برنامهریزیشدهای را داشته باشند.
سخنرانیهای ترامپ پس از انتخاب به عنوان رئیسجمهور، با سخنان او در رقابت انتخاباتی بسیار متفاوت بوده و به نظر میرسد ترامپ آرامتر شده است، این تغییر از چه چیزی ناشی میشود؟
موضوعی که در مورد ترامپ وجود دارد این است که سیاست مشخصی در مورد مسائل مختلف ندارد. او در واقع تابع احساسات خود است تا اینکه بخواهد سیاستهای از پیش فکرشده یا برنامهریزیشدهای را داشته باشد. گاهی اوقات در یک سخنرانی مواضعی را بیان میکند که در تضاد با یکدیگر است. بنابراین طبیعی است ما در دورهای قرار بگیریم که از واشنگتن پیامهای ضدونقیضی منتشر شود و آقای ترامپ بعضی از وعدههای خود را تکذیب کند. به عنوان مثال، با وجود اینکه آقای ترامپ قبل از انتخابات در چندین سخنرانی از اجتنابناپذیر بودن اشاعه سلاحهای هستهای سخن گفته بود، اخیراً اعلام کرده که هرگز چنین صحبتهایی نکرده است. از اقدامات و انتصابات اولیه وی میتوان نتیجه گرفت که ترامپ نسبت به بسیاری از وعدههای انتخاباتی خود چندان وفادار نیست. برای مثال در خصوص وعدهای که بارها و بارها طی رقابت انتخاباتی در مورد برچیدن نظام بیمه درمانی آقای اوباما داده بود، پس از دیدار با اوباما در کاخ سفید گفته بخشهایی از آن را حفظ خواهد کرد. از سوی دیگر، به نظر میرسد مواضع ترامپ در مورد کشیدن دیوار میان آمریکا و مکزیک و اخراج نزدیک به 11 میلیون مهاجر غیرقانونی در
حال تغییر است. اما گمان میکنم همانطور که شعارهای انتخاباتی ترامپ چندان جدی قلمداد نمیشد مواضع فعلی ایشان نیز چندان جدی تلقی نمیشوند. البته این بدان معنا نیست که نمیشود ترامپ را جدی گرفت. از نظر من بزرگترین مساله در انتخابات این بود که طرفداران ترامپ، حرفهایش را جدی نگرفته و خودش را جدی گرفتند و برعکس مخالفان او حرفهایش را جدی گرفته و خودش را جدی نگرفتند. این دوگانگی اصلی موجود در انتخابات آمریکا بود.
در واقع این نکته را باید در نظر گرفت که چون خود ترامپ سیاستمدار برجستهای نیست، تجربه حکومتداری ندارد و با بسیاری از مسائل (چه مسائل سیاست خارجی و چه مسائل امنیت ملی) آشنایی جزیی ندارد، به همین دلیل، اشخاصی که او به عنوان تیم بر سر قدرت خواهد آورد، تاثیر بسزایی در تعیین مسیر سیاستگذاری آمریکا خواهند داشت و ترامپ نقش تصمیمگیرنده نهایی را داشته، و تصمیم نهایی وی تا حد زیادی به احساسات او در مورد آن موضوع به خصوص وابسته خواهد بود. این موضوع باعث ایجاد درجهای از پیشبینیناپذیری و تردید در خصوص سیاستهای آمریکا خواهد شد که بر روابط با متحدان و اقتصاد جهانی تاثیر منفی خواهد گذاشت.
در زمان رقابت انتخاباتی آمریکا، اتحادیه اروپا نظر مثبتی نسبت به ترامپ نداشته، از سوی دیگر، ترامپ در مناظره خود با کلینتون، نگاهی معتدل در خصوص روابط با روسیه که از دیرباز رقابت و دشمنی ویژهای با ایالات متحده داشته است از خود نشان داد، به نظر شما روابط آمریکا با اتحادیه اروپا و روسیه در دولت ترامپ به چه شکل خواهد بود؟
همانطور که عرض کردم، اصولاً پیشبینی هر چیزی در خصوص دولت آقای ترامپ دشوار خواهد بود، به خصوص قبل از اینکه کابینه ایشان مشخص شود. من در اینجا از نمونه دولت جرج بوش (پسر) استفاده میکنم که در آن زمان هم چون شخص رئیسجمهور تجربه زیادی نداشت، در واقع دیک چینی، توانست بیشترین تاثیر را در سیاستگذاری خارجی آمریکا داشته باشد. بنابراین در این مورد نیز نهایتاً افراد اصلی دور و بر آقای ترامپ هستند که تعیینکننده نهایی سیاستها خواهند بود. البته بوروکراسی بسیار قوی و گستردهای در آمریکا وجود دارد و همین بوروکراسی تا حدی میتواند دولت ترامپ را مهار کند. از آنجا که در آمریکا دموکراسی وجود دارد، دولت ترامپ قادر نخواهد بود هر کاری که دوست دارد انجام دهد اما نباید فراموش کرد که در سیاست خارجی رئیسجمهور قدرت بسیار زیادی دارد. البته باید اذعان داشت در مواردی خاص، که اتفاقاً مورد ایران هم جزو این موارد است، بوروکراسی چندان نمیتواند کمکی کند زیرا برای مثال دشمنی با ایران در خود این بوروکراسی نهادینه شده (البته میتوان دوره آقای اوباما را یک استثنا دانست) و در دوره آقای ترامپ اگر مسوولان دولتی بخواهند راه ستیز با ایران را
در پیش بگیرند، هیچکس جلوی آنها را نخواهد گرفت.
توافق به نحوی تنظیم شده که یک طرف با مراجعه به شورای امنیت میتواند تحریمهای سازمان ملل را به طور اتوماتیک برگرداند. بنابراین در شرایطی که حتی اتحادیه اروپا بخواهد طرف ایران را بگیرد و اعلام کند از تحریمهای یکجانبه آمریکا تبعیت نخواهیم کرد، به این دلیل که آمریکا میتواند به طور اتوماتیک تحریمهای شورای امنیت را برگرداند، اتحادیه اروپا ملزم خواهد بود که از این تحریمها تبعیت کند.
در مورد روابط با اتحادیه اروپا فکر میکنم، در نهایت آقای ترامپ متوجه این موضوع خواهد بود که اتحاد آتلانتیکی میان این دو نهتنها از نظر تجاری بلکه از لحاظ امنیت نیز به نفع آمریکاست و وی به دنبال آن نخواهد رفت که این رابطه را مخدوش کند. اما آینده این روابط تا حدی نیز به مواضع اتحادیه اروپا در خصوص آقای ترامپ بستگی دارد. برداشت اولیه من این است که اتفاقاً یک حس نیاز در اروپا ایجاد شده که این اتحادیه یک جبهه متحد در قبال آمریکا تشکیل دهد. از همین لحاظ من معتقدم دوران ریاستجمهوری ترامپ در واقع در این دوران حساس از حیات اتحادیه اروپا (به خصوص پس از رای به برگزیت) منجر به انسجام و استحکام داخلی در درون این اتحادیه شود.
در مورد رابطه آمریکا با روسیه باید عرض کنم که علت استقبال پوتین از ترامپ این نیست که آقای ترامپ حرفهای مثبتی در مورد پوتین زده است بلکه به این دلیل است که پوتین میداند ترامپ رئیسجمهور ضعیفی است. به این معنا که آقای ترامپ بیتجربه بوده و فن بازیهای سیاسی و ژئوپولتیک را بلد نیست. دلیل حمایت پوتین از ترامپ احتمال همکاری و حسن نیت دولت آمریکا نیست. به هر حال دو شخص با این اندازه از جاهطلبی معمولاً در یک اقلیم نمیگنجند. بنابراین تصور این که آقای پوتین و آقای ترامپ بتوانند روابط دوستانهای همراه با اعتماد باهم برقرار کنند، بسیار سخت خواهد بود. البته از نظر من یک قسمت از سیاست روسیه بسیار جالب توجه است. روسها این جنبه شخصیتی آقای ترامپ را به عنوان یک انسان تاجرمآب جدی گرفته و در را برای احتمال معاملهای با او بازگذاشتهاند. نخستین صحبتی که پوتین پس از انتخاب ترامپ کرده در واقع دعوت به یک توافق با آمریکا (در هر سطحی) بوده است. به نظر من کشورهایی که مایل به تعامل با آقای ترامپ هستند باید نشان دهند که آمادگی معامله با آمریکا را دارند. در غیراین صورت ممکن است نتوانند از تنها جنبه مثبت آقای ترامپ استفاده
کنند.
اجازه دهید بحث را به سمت ایران بکشانیم، این روزها در داخل کشور تحلیلهای بسیاری در خصوص فرجام برجام در عصر ترامپ میشود. از آنجا که ترامپ منتقد سفتوسخت برجام بوده و آن را بدترین توافق تاریخ آمریکا دانسته است، و با توجه به اینکه مجلس نمایندگان و سنا نیز در دست جمهوریخواهان است، آیا بر روند اجرایی شدن برجام تغییری حاصل خواهد شد؟
به گمان من، در ایران تا حدی خوشبینیای که در سالهای گذشته نسبت به اینکه چه خطراتی ممکن است ایران را در پرونده هستهای تهدید کنند، وجود داشت همچنان وجود دارد. همانطور که در سال 2005، عدهای گمان میکردند که ارسال پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل غیرمحتمل است، سپس گمان میکردند که روسیه در شورای امنیت با اعمال تحریمها علیه ایران مخالفت خواهد کرد و بعد از آن فکر میکردند که تحریمهای نفتی علیه ایران اعمال نخواهد شد چون قیمت نفت را تا مرز 200دلاری بالا خواهد برد. در حال حاضر هم به نظر میرسد به چند دلیل یک خوشبینی کلی در جامعه ایران حاکم است. یکی از این دلایل این است که گمان میشود به دلیل چندجانبه بودن توافق، دیگر اعضای 1+5 به طور خودکار از توافق حمایت خواهند کرد. با وجود اینکه این احتمال مردود نیست که در صورتی که ایالات متحده به طور یکجانبه از توافق خارج شود، اروپاییها میتوانند یک جبهه واحد علیه آمریکا تشکیل دهند ولی باید در نظر داشت که توافق به نحوی تنظیم شده که یک طرف با مراجعه به شورای امنیت میتواند Snap back کند (تحریمهای سازمان ملل را به طور اتوماتیک برگرداند). بنابراین در
شرایطی که حتی اتحادیه اروپا بخواهد طرف ایران را بگیرد و اعلام کند از تحریمهای یکجانبه آمریکا تبعیت نخواهیم کرد، به این دلیل که آمریکا میتواند به طور اتوماتیک تحریمهای شورای امنیت را برگرداند، اتحادیه اروپا ملزم خواهد بود که از این تحریمها تبعیت کند. بنابراین از نظر من خطراتی که برجام را تهدید میکنند جدی هستند. البته آقای ترامپ غیر از یک مورد در مابقی موارد صحبتی از پاره کردن برجام نکرده است. صحبت اصلی ایشان، مذاکره مجدد درباره برجام بوده است. در این خصوص نیز، نه ایران و نه طرفهای دیگر تمایلی به مذاکرات طاقتفرسا در خصوص برجام ندارند. از نظر من، در ایران مسوولان باید تصمیم گرفته و موضع مشخصی را در قبال مذاکره مجدد در برخی موارد برجام اتخاذ کنند. برای مثال طی این توافق مشخص شد که عدم دسترسی به دلار برای ایران موانعی جدی ایجاد میکند. آیا ایران مایل خواهد بود تا مجدداً مذاکره کرده و در ازای دسترسی به دلار، امتیازات دیگری بدهد. البته از نظر من هدف آقای ترامپ و اطرافیانش از بحث مذاکره مجدد، برطرف کردن مشکلات و به دست آوردن یک توافق معتدلتر نیست، به طور قطع آنها به دنبال آن هستند تا توافقی را حاصل کنند
که بیشتر به نفع آمریکا و به ضرر ایران باشد که مسلماً چنین چیزی برای ایران مورد پذیرش نخواهد بود. در میان سناریوهای محتمل، این سناریو که آمریکا در یک اقدام عجولانه و غیرمنطقی از برجام خارج شود، بسیار غیرمحتمل خواهد بود، به این دلیل که با وجود اینکه خود آقای ترامپ و اطرافیان تندرو او نهتنها نسبت به ایران مواضع تندی دارند، بلکه با لابیهای صهیونیستی نزدیک هستند و همچنین دیدگاهی منفی نسبت به برجام دارند، اما من گمان میکنم رهبری حزب جمهوریخواه متوجه این موضوع هست که اگر آمریکا در سطح بینالمللی به عنوان مقصر در نافرجامی برجام شناخته شود، در واقع بسیاری از کشورها (به خصوص کشورهای آسیایی) طرف ایران را خواهند گرفت و تحریمها به اندازه سابق موثر نخواهند بود. البته به غیر از این سناریو و بهترین سناریو (این که آقای ترامپ کاری به برجام نداشته باشد)؛ سناریوهای دیگری نیز وجود خواهند داشت. ولی باید عرض کنم که در بهترین سناریو نیز برجام با تهدیدهایی مواجه خواهد بود. به این دلیل که در دوره 10 ماههای که از اجرایی شدن برجام میگذرد، کاملاً مشخص بوده که برجام بدون وجود دولتی در آمریکا که بهطور مداوم در پی حفظ آن و در پی
رفع اشکالات برجام نباشد، پا برجا نخواهد ماند. در واقع آقای ترامپ پس از اینکه به قدرت میرسد باید بسیاری از دستورات اجرایی (تحت عنوان معلق کردن) را تجدید کند. دولت و وزارت خزانهداری آمریکا در صورت لزوم باید مشکلات موجود در خصوص صدور مجوزهای لازم برای بانکها را به سرعت و با کارایی بالا حل کند و چنانچه دولت مایل به این کار و حفاظت برجام از تحریمهایی که جمهوریخواهان در کنگره به دنبال آن هستند، نباشد، نمیتوان امید زیادی به بقای برجام داشت. اما محتملترین سناریو از نظر من این است که در نهایت ترامپ برجام را حفظ میکند ولی در مقابل فشارهای بسیار محاسبهشده کنگره که به تدریج به بهانههای مختلف تحریمهایی را علیه ایران اعمال میکند، مقاومت چندانی نخواهد کرد و این قوانین مانند قانون ویزا، طوری تنظیم میشوند که نمیتوان آن را به طور قطع بر خلاف توافق برجام دانست ولی به ایران ضرر خواهد رساند. بنابراین به منظور اینکه بهترین حالت برای ایران شکل بگیرد، اولاً در چندماه آینده، ایران باید مطمئن باشد که حتی کوچکترین خطایی در اجرای برجام انجام نخواهد شد و ثانیاً نیاز است در سطح بینالمللی نسبت به هرگونه اقدامی که برجام را
تهدید میکند، به دولت آمریکا هشدار داده شود. این هشدار میتواند در سطح اتحادیه اروپا، نهادهای بینالمللی مثل سازمان ملل و آژانس بینالمللی انرژی هستهای یا نهادهای چندملیتی انجام بگیرد و از نظر من ایران نیاز دارد خود را برای سناریوهای مختلف آماده کرده و در عین حال از خود احتیاط و طمانینهای که لازمه رفتار یک کشور متمدن و تاریخی است نشان دهد که بهانه بیجا به دست اشخاصی که در دولت آینده آمریکا به دنبال از بین بردن برجام هستند، ندهد. نهایتاً اگر برجام لغو شود، بدترین سناریو این است که ایران در آن مقصر شناخته شود در حالی که در واشنگتن دولتی بر سر کار است که از دید همگان شاید یک دولت غیرمنطقی خواهد بود که یک توافق تاریخی مانند برجام که به نفع صلح و امنیت بینالمللی است را زیر پا خواهد گذاشت.
محتملترین سناریو از نظر من این است که در نهایت ترامپ برجام را حفظ میکند ولی در مقابل فشارهای بسیار محاسبهشده کنگره که به تدریج به بهانههای مختلف تحریمهایی را علیه ایران اعمال میکند، مقاومت چندانی نخواهد کرد.
با توجه به اینکه گمانهزنیها در خصوص کابینه ترامپ آغاز شده است، و از آنجا که دو وزارتخانه مهم برای ایران (از نظر تحریمها و پولهای بلوکهشده و...) خزانهداری و به خصوص امور خارجه محسوب میشود، انتخاب این دو وزیر و این که در چه طیفی از جمهوریخواهان باشند چه تاثیری بر روابط میان ایران و ایالات متحده خواهد داشت؟
به هر حال اشخاص بسیار تاثیرگذار هستند. نمونه این موضوع در گذشته وجود داشته است. زمانی که آقای ریگان در سال 1981 رئیسجمهور آمریکا شد، با این پیام وارد کاخ سفید شد که قرارداد الجزایر را که به وسیله دولت کارتر مذاکره شده بود زیرپا خواهد گذاشت. او معتقد بود این قرارداد به نفع ایالات متحده نیست و به همین دلیل ملزم به تبعیت از آن نخواهد بود. البته باید عرض کنم قرارداد الجزایر نیز همانند برجام، یک توافق اجرایی بوده که در سطح دولتها به امضا رسیده بود و پیمانی نبود که از طریق مجلس سنا مورد تصویب قرار گرفته باشد، بنابراین همانطور که برجام در حال حاضر آسیبپذیر است، قرارداد الجزایر نیز در آن زمان به شدت آسیبپذیر بود. اما برخی از افرادی که همراه آقای ریگان وارد کاخ سفید شده بودند و دیپلماتهای باسابقهای به شمار میآمدند، از پیشینه این توافق اطلاعات کافی داشتند، و مطلع بودند این قرارداد تا چه حدی موجب رفع اختلافات تجاری به وجود آمده میان دو کشور پس از انقلاب شده است، پس توانستند رئیسجمهور ریگان را متقاعد کنند که این قرارداد به نفع آمریکاست. بنابراین آقای ریگان این قرارداد را حفظ کرد و تمام دولتهای بعدی نیز نسبت
به آن توافق پایدار ماندند. به همین شکل، اگر افراد دور و بر آقای ترامپ قادر باشند تا اهمیت برجام را به او گوشزد کنند، من فکر میکنم تا حد بسیار زیادی روی حفظ برجام مفید و موثر خواهند بود. ولی تا این لحظه، اشخاصی که به عنوان نمایندگان محتمل برای برخی از پستها پیشبینی میشوند، متاسفانه به نظر نمیرسد هیچکدام در چنین مسیری حرکت کنند. برای مثال کاندیداهای اصلی برای وزارت خارجه، آقایان نیوت گینگریچ و باب کورکر هستند. آقای گینگریج که رئیس سابق کنگره آمریکا بوده، روابط بسیار نزدیکی با گروههای مخالف ایران دارد و مواضع بسیار تندی علیه ایران دارد. از سوی دیگر، آقای کورکر نیز که در حال حاضر رئیس کمیته سیاست خارجی مجلس سنای آمریکاست، در این مجلس وظیفه رهبری مخالفان برجام را برعهده داشت. همچنین در وزارت خزانهداری نیز چون سالهای متمادی فرهنگ اصلی حاکم بر این وزارتخانه، اعمال تحریمها و فشار بر ایران بود، مشکلات همچنان وجود خواهد داشت. موضوعی که یکی از مشکلات دوران ریاستجمهوری اوباما نیز به شمار میآمد. او سعی داشت تا این فرهنگ را تغییر داده و ذهنیت وزارت خزانهداری را از اعمال فشار بر ایران به سمت حمایت از رشد
اقتصادی ایران تغییر دهد. در نظر بگیرید در دوران ترامپ افرادی در وزارت خزانهداری صاحب قدرت شوند که این روحیه را تشویق نکنند، مسلماً ما با مشکلات عدیدهای مواجه خواهیم شد. در واقع تنها سد موجود مقابل دولت ترامپ که نظرات مثبتی نسبت به ایران ندارد، مجلس سنای آمریکا خواهد بود که در آنجا جمهوریخواهان 60 رای لازم برای آوردن قوانین به صحن مجلس را ندارند اما در آنجا هم نکته منفی این است که رهبری دموکراتها بر عهده آقای چاک شومر (سناتور نیویورک) است که خود او تنها دموکراتی بوده که علیه برجام رای داده است. بنابراین متاسفانه حتی در سنا هم تصویر چندان روشنی وجود ندارد. در مجموع از نظر من شانس شکست برجام، در حدود 60 تا 70 درصد خواهد بود. بنابراین شکست برجام به مراتب شانس بیشتری از بقای آن خواهد داشت. و این یک خطر جدی است.
متاسفانه حتی در سنا هم تصویر چندان روشنی وجود ندارد. در مجموع از نظر من شانس شکست برجام، در حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد خواهد بود. بنابراین شکست برجام به مراتب شانس بیشتری از بقای آن خواهد داشت. و این یک خطر جدی است.
مساله دیگری که لازم میدانم بیان کنم این است که با وجود اینکه ترامپ در حال تغییر بسیاری از وعدههای خود است و اشخاصی که تاکنون روی کار آورده است نماینده وضع موجود هستند (یا خودشان میلیاردرهایی هستند که در همین سیستم تجارت جهانیشده امروزی به منابع سرشاری رسیدهاند یا افرادی هستند که سالها داخل سیاست آمریکا بودهاند) اما در سطح جامعه توقع بسیاری برای تغییرات صریح و مشاهده اثرات آن ایجاد شده است. به همین دلیل اگر آقای ترامپ به همان سرنوشتی دچار شود که بسیاری از پوپولیستهای دیگر به آن دچار شدند و نتواند وعدههای خود را عملی کند، در چنین شرایطی معمولاً این افراد به دنبال بحرانهای خارجی میگردند تا توجه مردم را از مسائل داخلی منحرف کنند و از این رو این خطر نیز یکی دیگر از تهدیدهایی است که برجام با آن مواجه خواهد بود. البته باید عرض کنم که این مسائلی که عنوان کردم به معنای بدبینی مطلق نیست، و به این معناست که در ایران ما دچار چنین آشوبی در طبقه حاکم نیستیم و سیاستمدارانی را داریم که توانستهاند با تدبیر کافی مذاکرات برجام را با موفقیت به فرجام برسانند. در شرایط کنونی نیز نیاز است تمامی سناریوهای محتمل به
وسیله این افراد بررسی شده و پاسخهای برنامهریزیشده و سنجیدهای را در نظر بگیرند که بتواند حمایت کافی و لازم را در سطح بینالملل برای ایران به همراه داشته باشد.
با توجه به اینکه بسیاری از اعضای اتحادیه اروپا نسبت به انتخاب ترامپ واکنش منفی نشان دادهاند و از آنجا که جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب هرگز روابط خاصی با آمریکا نداشته است، آیا میتوان انتخاب ترامپ را فرصتی برای بهبود روابط سیاسی و اقتصادی ایران با اتحادیه اروپا قلمداد کرد؟
بدون شک، واکنش منفی اتحادیه اروپا به پیروزی ترامپ یک فرصت فوقالعاده برای ایران خواهد بود. حال آنکه اروپاییها نیز به این موضوع تمایل دارند. فراموش نکنید که در دهه 1990، زمانی که آمریکا تحریمهای یکجانبهای را علیه ایران اعمال کرد، اتحادیه اروپا، قانونی را به تصویب رساند که در آن شرکتهای اروپایی از تبعیت از تحریمها منع شدند و حتی تهدید کرد که اگر آمریکا بخواهد شرکتهای اروپایی را تحریم کند این کشور را به سازمان تجارت جهانی خواهد برد. تنها فضای امنیتی ایجادشده علیه ایران در دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد باعث شد تا فضا به ضرر ایران تغییر کند. این در حالی بود که به مدت 10 سال پس از اینکه آقای کلینتون برای نخستین بار تحریمهای فراملیتی را علیه ایران وضع کرد، دولتهای اروپایی هرگز این تحریمها را اجرایی نکردند. بنابراین چنین فرصتهایی را میتوان به وجود آورد ولی باید توجه داشت که لازمه آن، نشان دادن رفتاری منطقی و قابل دفاع از سوی ایران خواهد بود. همچنین اتحادیه اروپا نیز باید بتواند به صورت منسجم و یکپارچه در مقابل ایالات متحده ایستادگی کرده و حتی در سطح شورای امنیت بتواند قطعنامههایی را تصویب کند که
اقدامات منفی آمریکا را خنثی کند.
دیدگاه تان را بنویسید