از جایزههای ادبی چه میخواهیم؟
اعتبارهای بدون اسکناس
تلاششان برای اینکه یکی از روزنامههای معروف از کتابشان بنویسد یا حتی به فهرستهای اولیه یک جایزه راه پیدا کنند دیدنی است. و شاید غیرقابل مقایسه با تلاش نویسندگان ما که به این امید مینویسند تا جوایز محدود داخلی و صفحههای اندک معرفی و نقد کتاب در مطبوعات آنها را به مخاطبانی بشناسانند که حالا اینترنت و شبکههای اجتماعی را به در دست گرفتن کتاب ترجیح میدهند.
تلاششان برای اینکه یکی از روزنامههای معروف از کتابشان بنویسد یا حتی به فهرستهای اولیه یک جایزه راه پیدا کنند دیدنی است. و شاید غیرقابل مقایسه با تلاش نویسندگان ما که به این امید مینویسند تا جوایز محدود داخلی و صفحههای اندک معرفی و نقد کتاب در مطبوعات آنها را به مخاطبانی بشناسانند که حالا اینترنت و شبکههای اجتماعی را به در دست گرفتن کتاب ترجیح میدهند. شاید تیراژهایی که گاه به 200 نسخه تنزل پیدا کرده، به اتمام برسند. این تصوری است که در ابتدا درباره ماهیت جوایز خودمان و جوایز خارجی و بینالمللی پیش میآید اما حتی برای جوامعی با جمعیت کتابخوان و منتقدان حرفهای هم کار به این سادگی نیست. برای آنها هم به پول رسیدن از راه نویسندگی ریسک بزرگی است که ممکن است هرگز محقق نشود. یعنی به دست آوردن تامین مالی پس از برنده شدن در یک جایزه که مبلغ آن بتواند تا مدتی خیال نویسنده را از تامین معاش راحت کند و او بتواند با فراغ بال بیشتری به نوشتن یا پروژههای جانبی بپردازد. اگر راه دور نرویم، نویسندهای در کشور همسایهمان با بردن یک جایزه ادبی مهم توانست هم به یکی از آرزوهایش جامه عمل بپوشاند و هم یک مکان فرهنگی در
حوزه تاریخ معاصر کشورش با محوریت یکی از کتابهایش بسازد. اورهان پاموک در سال 2006 برنده جایزه یک میلیون یورویی نوبل شد و سال 2008 که نگارش کتاب موزه معصومیت را به پایان رساند، ساخت این موزه را که بهگونهای تاریخ معاصر استانبول و ترکیه است شروع کرد. البته که برای تکمیل این موزه غیر از آن هزینه و هزینه شخصی، از فروش کتابهایش نیز هزینه کرد.
اما از جایزه استثنایی نوبل با جایزه نقدی یک میلیون دلاریاش که بگذریم، دیگر جوایز خارجی نیز معمولاً علاوه بر اسم و رسم از مبالغ قابل توجهی هم برخوردارند. ارزش جایزه بوکر که از سال 1969 اولین برنده خود را اعلام کرده است در حال حاضر 50 هزار پوند است و جزو جوایز گران محسوب میشود. سروانتس، جایزه اسپانیاییزبانها که برندگانی چون خورخه لوئیس بورخس، کارلوس فوئنتس و ماریو بارگاس یوسا داشته، 125 هزار دلار اعتبار دارد. اعتبار جایزه آسترید لیندگرن نیز در حوزه ادبیات کودک، پنج هزار کرون سوئد است که توسط دولت سوئد برگزار میشود. جایزه ادبی پن فاکنر که از سال 1981 برگزار شده، علاوه بر جایزه 15 هزاردلاری برگزیده اول، به چهار نفر راهیافته به مرحله نهایی نیز پنج هزار دلار جایزه میدهد. پولیتزر که به یادبود یک روزنامهنگار تاسیس شده است، جایزهای است که در شاخه ادبی نیز مانند شاخههای دیگر جایزهای 10 هزاردلاری نصیب برگزیده میکند.
اما مبلغ یک جایزه تنها یک بخش از تاثیری است که آن جایزه ادبی میتواند از نظر اقتصادی بر نویسنده داشته باشد. تنها نام جایزه نوبل بر پیشانی یک نویسنده کافی است تا آثار او به سرعت به زبانهای مختلف ترجمه شود. اتفاقی که درباره نویسندههای کمتر شناختهشده در ایران به سرعت افتاد. نام پاتریک مودیانو و توماس ترانسترومر باعث شد ترجمههای اندک از آثار قبلیشان به پیشخوان کتابفروشیها بیاید و مترجمان به دنبال آثار دیگرشان برای ترجمه باشند.
جایزه ادبی بوکر نیز باعث میشود نام نویسنده و آثارش در مطبوعات بازتاب وسیعی پیدا کند و همچنین به زبانهای دیگر ترجمه شده و به فروش برسد. آثار جانبی برگزیده شدن در یک جایزه ادبی معتبر حتی باعث میشود کم بودن مبلغ جایزه اهمیتی نداشته باشد. مانند جایزه گنکور که اگرچه مبلغ آن اندک است اما به سرعت نویسنده را به حدی معتبر و مشهور میکند که آثارش میلیونها نسخه در جهان بفروشد. همچنین جایزه کتاب اول گاردین باعث میشود نویسنده برگزیده از این شانس برخوردار شود که کتابش در یکی از مهمترین روزنامههای جهان یعنی گاردین مطرح و معرفی شود. جایزه ادبی کتاب آمریکا نیز علاوه بر جایزه 10 هزاردلاری، هدف خود را تجلیل از بهترین آثار برای افزایش مخاطبانشان عنوان کرده است.
اما در ایران، به جز چند جایزه دولتی باقی جوایز بر مبالغ جایزه متکی نیستند. آنچه نویسندهها را از قرار گرفتن در برگزیدگان یک جایزه ادبی داخلی خوشحال میکند تنها نام آن جایزه است و اثری که میتواند بر فروش اثر، اقبال ناشران به انتشار آثار بعدی نویسنده و معرفی در مطبوعات داشته باشد. گویی این نقش جایزه ادبی، یعنی جایزهای مادی که میتواند پاداشی برای تلاشهای نویسنده برای خلق اثری قابل توجه باشد، انتظاری نیست که ما در داخل از جوایز ادبی داریم.
جوایز ادبی داخلی
اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 در فضای ادبی ایران حرکتهای امیدبخشی ایجاد شد. زمانی که یکییکی جوایز ادبی اعلام موجودیت کردند و با جمع کردن کارشناسان، نویسندگان و منتقدان هیات داوران خود را تشکیل دادند. غیر از کتاب سال که توسط خانه کتاب اهدا میشود، باقی جایزههای ادبی محصول این سالها هستند.
جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی که تا پیش از انقلاب به نام کتاب سال شناخته میشد از سال 1334 اولین بار اسامی 11 نفر را به عنوان «خادمان دانش و فرهنگ ایران» اعلام و از آنها تجلیل کرد. پس از آن تا سال 1356 این جایزه هر سال برگزیدگان خود را اعلام میکرد. اما شاید آنچه ما از این جایزه میشناسیم مربوط به پس از انقلاب و از سال 1362 است که وزیر فرهنگ و ارشاد وقت، سیدمحمد خاتمی آییننامه نحوه انتخاب کتاب سال را تصویب کرد و قرار شد هر سال در دهه فجر مراسم اهدای این جایزه برگزار شود. جایزه برندگان علاوه بر لوح تقدیر تعدادی سکه بهار آزادی است که متغیر است. آخرین بار این جایزه حدود 50 سکه بهار آزادی به برگزیدگان اول خود اهدا کرد.
پس از کتاب سال جایزه کتاب سال شهید حبیب غنیپور در سال 1376 به یادبود شهادت حبیب غنیپور با مدیریت امیرحسین فردی آغاز به کار کرد. این جایزه، غیردولتی و به قولی مردمی و مسجدی است که در برخی دورهها حامیانی نیز داشته است. اسفندماه سال گذشته، بنیاد شعر و ادبیات داستانی جایزه دو میلیون تومانی به برگزیده اول و جایزه یک میلیون تومانی به برگزیده تقدیری را بر عهده گرفت.
جایزه ادبی مهرگان نیز در همین سالها یعنی 1378 شروع به کار کرد. جایزهای خصوصی که یک فرد حامی مالی آن شد. اگرچه پس از سال 91 شایعاتی درباره توقف این جایزه وجود داشت، جایزه مهرگان سال گذشته نیز برندگان خود را اعلام کرد. حسین مرتضاییان آبکنار، ابوتراب خسروی و سودابه اشرفی از نویسندگان مطرح برگزیده این جایزه هستند.
یک اتفاق در سال 1377 باعث شد یکی از جوایز ادبی مهم در مطبوعات ایران پا بگیرد. وقتی نام احمد محمود از فهرست برندگان نهایی 20 سال ادبیات داستانی ایران حذف شد، احمد غلامی نویسنده و روزنامهنگار و مسوول صفحههای ادبی در روزنامههای مطرح آن روزها، در سال 1379 جایزهای با نام نویسندگان و منتقدان مطبوعاتی به راه انداخت که اغلب هم اختتامیههای آن در تحریریه روزنامهها برگزار میشد. اما از این جایزه امروز اثری نیست. همان طور که بسیاری از جوایز مستقلی که در اوایل دهه 80 ظهور کردند امروز تنها به خاطرهای خوش بدل شدهاند. اما اهمیت این جایزه بیشتر مطرح شدن نام نویسندگان و آثارشان در صفحههای ادبی روزنامهها در سالهایی بود که مردم هنوز عادت و علاقه به روزنامه خواندن را از دست نداده بودند و چاپ مطلبی درباره یک اثر برگزیده میتوانست آن را بین مخاطبان وسیعی مطرح کند.
پس از این جایزه، به فاصله دو سه سال، چند جایزه ادبی مهم دیگر پا به عرصه ادبیات گذاشتند. بیشتر برگزیدگان آن جایزهها بعدها نامهای مطرح ادبیات داستانی شدند.
شاید نامآشناترین این جایزهها جایزه ادبی هوشنگ گلشیری بود که پس از درگذشت این نویسنده مهم معاصر در سال 1380 اولین دوره خود را برگزار کرد. این جایزه اگرچه از نظر مادی مبلغ کمی دارد اما جایزهای خوشنام در محافل ادبی بود که اعتباری دیگر به نویسنده و اثرش میبخشید. جایزه هوشنگ گلشیری نیز سال گذشته اعلام کرد تصمیم دارد منابع و انرژی باقیمانده بنیاد گلشیری را صرف بخش دیگری از اهداف کند و از برگزاری جایزه صرف نظر کرد.
علی خدایی از برندگان اولین دوره جایزه گلشیری درباره تاثیر این جایزه میگوید: «دو مثال میزنم، کتاب «تمام زمستان مرا گرم کن» بعد از برنده شدن در دوره اول گلشیری تا زمانی که برنده بهترین مجموعه داستان دهه 80 شد، فروش بسیاری داشت. خیلی جالب است که یک مجموعه داستان کوتاه، 10 چاپ خورده باشد. اما این کتاب هنوز هم هر سال دارد چاپ میشود. اما نکته دیگر آن این است که در سالهای اخیر تیراژ پایین آمده است و فکر میکنم کتابهایی که برنده شدهاند با اقبال زیادی رو به رو نشده باشند. فکر میکنم این طور بوده باشد. شاید این کتابها نتوانسته باشند مخاطب خاص خودشان را پیدا کنند یا انتظارات خواننده را برآورده کنند یا اینکه دلایل دیگری دارد که دوستانی که کارشناس هستند باید بگویند. در تمام جوایز ادبی، داوران یک سلیقه را راهبری میکنند و الزاماً برگزیده شدن در آنها به این معنا که کتاب پرفروش بشود نیست. مثلاً ما جایزه کتابهای واو یا کتابهای غیرمتعارف را داریم که کتابهایی متفاوت با سلیقه عموم مخاطبان انتخاب میکند. یا جوایز دیگر چون جایزه گلشیری با نگاهی متفاوت و جایزه یلدا با نگاهی دیگر کتابهایش را انتخاب میکند. در نهایت
برآیند سلیقهها مهم است و جایزهها لزوماً در اینکه کتابی بتواند در نهایت نظر مخاطبان بیشتری را جلب کند تاثیر مستقیم ندارند.»
نویسنده کتابهایی چون «تمام زمستان مرا گرم کن» و «کتاب آذر» درباره تفاوت جایزههای داخلی و خارجی از نظر اقتصادی در حیات نویسنده میگوید: «در خارج از ایران نویسندهها خیلی حرفهای هستند و تیراژهای کتاب هم مثل ما 200 و 500 نسخه نیست. جوایز خیلی خوب است، هم برای نویسنده تشویق است و هم به جامعه کتابخوان پیشنهاد میدهد ولی باید فروش کتاب در کنارش باشد. مبلغ جایزه هرچقدر هم باشد کفاف همه زندگی نویسنده را نمیدهد و اگر کتاب به چاپهای مکرر نرسد نویسنده نمیتواند زندگی کند. اما چنین اتفاقی در ایران نمیافتد و فکر نمیکنم نویسندهای بتواند از راه فروش کتابهایش زندگی کند.»
در سال 1381 سه جایزه ادبی پا به عرصه گذاشتند که از این بین تنها یکی از آنها هنوز پابرجاست. جایزه ادبی صادق هدایت در سال 1381 اولین دوره خود را برگزار کرد که امیرحسین خورشیدفر، مصطفی مستور و ناتاشا امیری از تقدیرشدگان آن دوره بودند. همزمان با این جایزه نیز جایزه ادبی اصفهان در آذرماه همان سال اولین برگزیدگان خود را معرفی کرد. این جایزه پس از هفت سال در سال 1388 به دلیل کمبود منابع مالی متوقف شد. جایزه ادبی یلدا هم از سال 1381 تا 1384 پس از معرفی برگزیدگانی چون زویا پیرزاد، حسین سناپور و محمدرحیم اخوت عمر کوتاه خود را پایان داد.
شیوا ارسطویی نویسنده برگزیده جوایزی چون جایزه ادبی یلدا و جایزه ادبی بنیاد هوشنگ گلشیری میگوید: «به نظر میآید اینجا دو قسم جایزه وجود دارد. جایزهای که گمانم بهگونهای متعلق به بخش خصوصی باشد و قسم دیگری که از طرف نهادهای دولتی حمایت میشود. جایزههایی مثل جایزه ادبی بنیاد گلشیری، جایزه ادبی یلدا و جایزه ادبی اصفهان و جایزه منتقدین مطبوعات که به نظرم در بخش خصوصی معتبر بودند به دلایلی که من نمیدانم تعطیل شدهاند. احتمالاً به دلیل بحرانهای مالی یا مهجور ماندن و حمایت نشدن از طرف دولت. آنها از روی حسن نیت و برخی انگیزههای شخصی تلاش کردند جریانهای پرانرژی و مثبتی در فضای اهدای جایزههای خصوصی ایجاد کنند که نافرجام ماند. از سوی دیگر بخش دولتی آن نوع از ادبیات را مورد حمایت قرار دادهاند که جریان جدی، جستوجوگر و تازهای را دنبال نمیکند. من ترجیح میدهم بخش دولتی و بخش خصوصی فکرهایشان را روی هم بگذارند و داوران و کارشناسهایشان آثاری را انتخاب کنند که پیامدهایی برای تولید جریان جدی ادبیات داستانی چه به لحاظ مولف و چه به لحاظ خواننده به شکل گستردهتری خارج از مرزهای خودمان در پی داشته باشد. به این معنی
که جایزهها فقط به شکل سمبلی از دولتی بودن یا دولتی نبودن باقی نماند و در پی خود جریانهایی مثل ترجمه آثار و ارائه آنها به زبانهای مختلف ایجاد کنند و یک چیز مهمتر آنکه جایزهها توانایی ایجاد مخاطب پیدا کنند و کتابخوانها را از دو قطب عام و خاص خارج کنند. به نظرم مهمترین هدف، جایزهسازی نیست بلکه مخاطبسازی است.»
فرهاد حسنزاده، برگزیده جایزه ادبی اصفهان و جایزه ادبی شهید حبیب غنیپور در بخش کتاب کودک اثر ترویجی جایزههای ادبی را با جایزههای سینمایی مقایسه کرده و میگوید برخی جوایز اعتبارشان را از نام برگزیدگان میگیرند: «جایزههای ادبی مثل جایزههای سینمایی و سیمرغهای جشنواره فجر و نخلهای کن و خرسهای طلایی و نقرهای کارکردی تبلیغاتی و ترویجی ندارند. شاید به خاطر اهمیت جایزههای ادبی داخلی باشد که بیشتر شبیه لوح تقدیر مدارس است که به دانشآموزان ممتاز میدهند. یک لوح توی کاوری پلاستیکی و دیگر هیچ. من فکر میکنم جایزهای که پشتوانه نداشته باشد و نتواند موج و جریان ایجاد کند اعتبار ندارد. حتی برخی جشنوارهها با برگزیده کردن نویسندهای معتبر برای خودشان اعتبار کسب میکنند.»
نویسنده آثاری چون حیاط خلوت و روزگار شیرین همچنین درباره وعدههای برخی جوایز دولتی برای خرید کتابها میگوید: «تاثیر برخی جایزهها هم اینطور است که جایی مثلاً وزارت ارشاد قبول میکند تعداد قابل توجهی از شمارگان یک کتاب را از ناشر بخرد و به کتابخانههای عمومی بفرستد. این هم حمایت از کتاب و ناشر و نویسنده به شکلی کانالیزهشده و بخشنامهای است. حالا این کتاب واقعاً به دست که برسد معلوم نیست. بگذارید یک گلایه هم اینجا بکنم. اسفند سال پیش کتابم در جشنواره شهید غنیپور برگزیده شد. آقای صالحی معاون فرهنگی وزارت ارشاد تحت تاثیر جو و فضای جشنواره قول داد که کتابهای برگزیده مانند کتاب سال را خودشان خریداری کنند. حالا با گذشت چند ماه از این قول شفاهی وقتی ناشر پیگیری میکند جواب سربالا میگیرد. این نوع حمایت خوب است ولی به اندازه تاثیر واقعی جایزه در جامعه نیست. منظورم انگیزه خرید کتاب برای مشتری است. یعنی مخاطب تحت تاثیر جایزه و جریانهای ادبی خودش ترغیب شود که کتاب را بخرد و از همین خریدهای خرد ناگهان تیراژ کتاب بالا برود. در این صورت است که نویسنده حس میکند پاداش واقعیاش را برای زحمتش گرفته. حس میکند اگر به
جای 10 کتاب متوسط یک کتاب عالی نوشته واقعاً ارزش تلاشش فهمیده شده است.»
جایزه پروین اعتصامی بعد از این سه جایزه یعنی در سال 1383 آغاز به کار کرد. این جایزه مربوط به زنان، از جمله جوایزی است که مبالغ نقدی قابل توجهی به برگزیدگان خود اهدا کرده است. اما گرانترین جایزه ادبی داخلی متعلق به جایزه جلال آلاحمد است. این جایزه که در سال 1387 با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی آغاز به کار کرد، از همان ابتدا از 110 سکه به عنوان جایزه خبر داد که در نهایت در سال اول نصیب هیچ نویسنده و کتابی نشد. این جایزه به دلیل تعداد سکهها، همواره با حاشیههای زیادی درگیر بوده است که صحبت از کاهش سکهها در سال گذشته مهمترینشان بود. با وجود این سال گذشته محمدکاظم مزینانی و ابوتراب خسروی به طور مشترک برگزیدگان این 110 سکه بودند.
وقتی از نتایج یک جایزه ادبی در ایران میگوییم، انگار کسی به خود جایزه به عنوان جایزهای مادی فکر نمیکند. تفاوتی که به راحتی میتوانیم از مبلغ جوایز خارجی آن را احساس کنیم. اگر هم جایزهای از نظر مادی مهم باشد، همیشه حاشیههایی، اصل جایزه را تحتالشعاع قرار میدهد. جوایز در ایران نامهاییاند که در بهترین حالت اگر بر پیشانی کتاب بنشینند، خوانندگان را به خریدن کتاب مطمئنتر میکنند. خوانندگانی که حالا مشغلههایی بیشتر از کتاب خواندن دارند یا دغدغههای معیشتی اغلب از خرید کتاب دورشان کرده است. خود نویسندهها نیز وقتی درباره اثر جوایز ادبی میگویند، کمتر به مبلغ آن اشاره میکنند. آنها انتظار دارند برگزیده شدن در یک جشنواره کتابشان را بین مردمی مطرح کند که در حالت عادی راهی برای شناخت یک اثر خوب ندارند و نمیتوانند با خیال راحت هزینه اندکی را که برای خرید فرهنگی کنار گذاشتهاند خرج کنند. آنها میخواهند برگزیده شدن فقط یک شروع باشد برای تلاش بیشتر تا آن اثر دیده شود، در مطبوعات معرفی شود، جلسات رونمایی و نقد و حتی تورهای کتابخوانی داشته باشد. چیزهایی که شاید در زمره اهداف جوایز ادبی در ایران در نظر گرفته
نمیشوند یا کمتر به آنها توجه میشوند. جایزه ادبی چند سکه باشد یا چند هزار دلار، باید بتواند حرف نویسنده و اثر برگزیدهاش را به مخاطبان عام برساند و آن اثر خاص را به گونه شایستهای به مخاطبان معرفی کند.
دیدگاه تان را بنویسید