گفتوگو با فرزانه طاهری درباره تاثیر جوایز ادبی در حیات ادبی و اقتصادی نویسنده
هزار و یک مانع در راه جوایز ادبی
۱۳ سال یکی از خوشنامترین و معتبرترین جوایز ادبی ایران را مدیریت کرده است. جایزهای به نام هوشنگ گلشیری؛ از معدود نویسندگانی که نامشان آبروی ادبیات داستانی ایران است.
13 سال یکی از خوشنامترین و معتبرترین جوایز ادبی ایران را مدیریت کرده است. جایزهای به نام هوشنگ گلشیری؛ از معدود نویسندگانی که نامشان آبروی ادبیات داستانی ایران است. فرزانه طاهری که خود نامی معتبر در ترجمه آثار مهم ادبی است، پس از تجربهای طولانی در برپا نگهداشتن این جایزه از تاثیر جوایز ادبی بر حیات اقتصادی نویسنده و بازار فروش آثار برگزیده میگوید. او درباره هزار و یک مانعی میگوید که تلاشگران این حوزهها را گاه ناامید میکند: «هزار و یک مانع در کشور ما هست که هر تلاشی را کج و معوج میکند و سبب میشود تلاشگران این حوزه از نیات خیر اولیهشان فاصله پیدا کنند یا مدام ناچار باشند در برابر نیروهایی که آنها را به دور از اهدافشان میراند مقاومت کنند و این بخش زیادی از نیرویی را که باید صرف نیل به اهدافشان باشد به هدر میدهد. گاه حواشی چنان فرساینده میشود که برخی به این نتیجه میرسند که باید برای حفظ حرمت نیات اولیهشان کار را بالکل رها کنند.» اما در عین حال از تاثیری هم میگوید که این جوایز میتوانند با جلب اعتماد مخاطب بر فروش آثار داشته باشند. اما با همه اینها در انتها به مشکل اصلی حوزه کتاب،
یعنی کم بودن مخاطب میرسیم. چیزی که طاهری پس از مقایسهای بین جوایز داخلی و خارجی و نتایجشان روی آن تاکید میکند.
آیا یک جایزه ادبی در اهدافش به مساله تاثیر روی فروش آثار برگزیده و بهتر شدن خرید آن میپردازد؟ چقدر برایش مهم است که روی فروش اثر بگذارد؟
این مساله جزو اهداف یک جایزه نیست، ممکن است جزو تبعات یا آثار جانبیاش باشد.
آیا باید این ویژگی را برای یک جایزه ادبی قائل شویم و این انتظار را داشته باشیم که روی افزایش مخاطبان یک اثر تاثیر بگذارد؟
طبعاً این اتفاق میافتد. وقتی عدهای در مقام ارزیاب یا داور اثری را بهتر از آثار دیگر اعلام میکنند، البته بسته به اعتبار جایزه و داورانش، خوانندگان این اطمینان را مییابند که در این فقر نقد و معرفی کتاب قابل اعتماد، از خرید کتاب متضرر نخواهند شد. البته امر سلیقه در این میان مهم است. در مورد خود جایزه گلشیری، گاهی منتخب یا منتخبانی از یک دوره سختخوانتر از منتخبان دیگر بودهاند و برنده شدنشان به اندازه آن دیگران در فروششان تاثیر بسیار چشمگیر نداشته است.
در این سالها نقش جایزههای ادبی داخلی را در حیات ادبی نویسندهها چطور دیدید؟ به چه طریقی میتوانند تاثیر داشته باشند؟
شاید باید انتظار میداشتیم که به سختگیری بیشتر نویسندگان برنده یا نامزد دریافت جایزه، به خصوص «نوقلمان»، بینجامد. راستش نمیدانم چطور میشود این را سنجید، جز با مقایسه اثر دوم با اثر قبلی که در مواردی شاهد بهتر شدن کار بودهایم و در مواردی هم نه. پس نمیدانم چقدر میشود این را به برنده شدن در جایزهای ادبی ربط داد. در نظر من نوشتن امری است بسیار درونی و نویسنده خوب هم فارغ از همه این عوامل بیرونی و انتظار تشویق باید تلاشاش را برای بهتر نوشتن بکند و راضی کردن مخاطبان سختگیرتر و آزمودهتر.
فکر میکنید از این نظر چه تفاوتی با جایزههای بینالمللی یا جایزههای داخلی کشورهای دیگر داریم؟
مثل همه تفاوتهای دیگرمان. فضای سالم و فارغ از غرضورزی و در پسله سخن گفتن و وجود فضای نقدهای درست و علمی و خیلی عوامل دیگر لازم است تا بتوان تاثیر جایزهها را با هم مقایسه کرد. هزار و یک مانع در کشور ما هست که هر تلاشی را کج و معوج میکند و سبب میشود تلاشگران این حوزه از نیات خیر اولیهشان فاصله پیدا کنند یا مدام ناچار باشند در برابر نیروهایی که آنها را به دور از اهدافشان میرانَد مقاومت کنند و این بخش زیادی از نیرویی را که باید صرف نیل به اهدافشان باشد هدر میدهد. گاه حواشی چنان فرساینده میشود که برخی به این نتیجه میرسند که باید برای حفظ حرمت نیات اولیهشان کار را بالکل رها کنند.
مبالغ جایزههای ما معمولاً قابل مقایسه با جایزههای کشورهای دیگر یا بینالمللی نیست و اگر هم قرار باشد جایزه از نظر اقتصادی تاثیر مثبتی بر نویسنده یا ناشر بگذارد، معمولاً از طریق افزایش مخاطبان است. چقدر فکر میکنید برگزیده شدن یک کتاب در افزایش مخاطبان تاثیر داشته است؟
گمانم در پرسشهای اول پاسخ داده باشم. در مورد مبالغ نقدی جایزه، نبودن فرهنگ اسپانسرینگ سالم در کشورمان در حوزه ادبیات، در مقایسه با حوزههای تجسمی و سینما، اینها بخشی از علل ناچیز بودن مبلغ نقدی جایزههای مستقل است که به منابع عمومی دسترسی ندارند. امید ما در جایزه گلشیری دستکم تشویق خوانندگان به خریدن کتابهای نامزد و برنده جایزه بود. در محدوده همین بضاعت کتابخوانی که شاهدیم. بگذریم که در چندین مورد کتابهای برنده جایزه ما اجازه تجدید چاپ نمییافتند، گویی انتخاب ما طوق لعنتی میشد که بر کتاب میافتاد. یعنی نتیجه کاملاً برعکس میشد.
آیا به صرف اینکه نام آن نویسنده مطرح میشود و اعتماد به کار او از طریق اعتماد به یک جایزه ادبی ایجاد میشود میتوانیم به عنوان تاثیر اقتصادی جایزه بر حیات ادبی نویسنده بدانیم؟
بله، همانطور که توضیح دادم، این میتواند از عوارض جانبی جایزهها باشد. البته تمام این مدعاها وابسته به میزان اعتبار جایزه و داوران آن و سلامت روند داوری است.
جایزههای ادبی خارجی مثل بوکر و پولیتزر نهتنها کمک مالی میکنند بلکه باعث میشوند آثار به صرف انتخاب از سوی هیات داوران این جایزهها حتی به عنوان نامزد هم از فروش بالا و استقبال برخوردار شوند. اهمیت این جایزهها از نظر شما در چیست؟ و چقدر چنین نقشی را برای جایزههای داخلی خودمان قائل هستید؟
پیشتر هم گفتم که قابل مقایسه نیست. برخی از معتبرترین جوایز ادبی جهان اصلاً جایزه نقدی ندارند، اما مثلاً برنده قراردادهای ترجمه با ناشران کشورهای دیگر میبندد، ممکن است اگر اثرش امکان تبدیل شدن به فیلم داشته باشد کارگردانها به سراغش بروند، ناشر برایش تور کتابخوانی میگذارد و... و البته تیراژ کتاب هم که میدانیم در آنجاها چه میزان است، بدون اینکه به بهانه رقابت کمرشکن با اینترنت، بهرغم سابقه بسی بیشترشان در این حوزه، کتاب را از سبد خریدشان حذف کنند. کاری که ما اینجا به دلیل عدم احساس نیاز شدید درونی به خواندن به راحتی انجام میدهیم، حال بهانهمان گرانی کتاب باشد یا ضیق وقت به دلیل لابد پرسه زدن در فضای مجازی. این نیاز را باید از کودکی پروراند، حرفی که از فرط تکرار دیگر به کلیشهای دلآزار تبدیل شده. از
آن طرف هم مشکوک تلقی کردن ادبیات، بهویژه رمان و داستان، سبب شده که همین شمار اندک را هم خواننده مدام با این تردید بخرد که کالایی ناقص و مثلهشده به دستش رسیده است. و وای بر ما و ادبیات داستانیمان اگر این مثلهشدن از ذهن نویسنده آغاز شود، که شده است و نتایجش را میتوان در کارهای برخی از نویسندگان به عینه دید.
دیدگاه تان را بنویسید