نگاهی تاریخی به وضعیت شیوع وبا در ایران
مرض موت در سرزمینهای عقبمانده
وبا یکی از قدیمیترین بیماریهای شناختهشده بشر است. در نوشتههای سانسکریت و آثار بقراط از وبا به عنوان اسهالی مرگآور نام برده شده است. شیوع اولیه وبا از آسیا بوده و بعدها به قارههای دیگر انتقال یافته است. ایرانیان، وبا را «مرض موت» یا «مرگامرگی» نامیدهاند.
وبا یکی از قدیمیترین بیماریهای شناختهشده بشر است. در نوشتههای سانسکریت و آثار بقراط از وبا به عنوان اسهالی مرگآور نام برده شده است. شیوع اولیه وبا از آسیا بوده و بعدها به قارههای دیگر انتقال یافته است. ایرانیان، وبا را «مرض موت» یا «مرگامرگی» نامیدهاند. وبا از خصوصیات سرزمینهای عقبافتاده و از عوامل عقبماندگی است. هم زاده فقر است و هم موجد فقر؛ قحطی میآورد و خود زاده قحطی است. اروپاییان این بیماری را برای نخستین بار در مشرقزمین در 1817 م/ 1232 ق، در هند شناسایی کردند و آن را به نام «کولرا» یا وبای هندی نامیدند. اما وقتی وارد ایران شد، تقویمها سال ۱۲۳۷ را نشان میداد. کانون اصلی وبا هندوستان آن روزگار بود و از طریق مرزهای جنوبی کشور، در تمامی ایران شیوع مییافت. فرا رسیدن فصول گرم سال، دیگر به معنای آغاز شیوع وبا بود. فسادپذیری مواد غذایی و نبود یخچال و آلودگی نهرهای روباز بهترین بهانه بود. آب، در تهران به بدترین شکل به خانههای جنوبی شهر میرسید و زمینه مساعدی را برای شیوع وبا فراهم میآورد. کوچههای تنگ، خانههای نمور و تاریک و معابر کثیف بهترین
اماکن برای رشد بیماری وبا در خانههای پرجمعیت آن روز ایران و تهران بودند. زبالهها جمعآوری نمیشد و حیواناتی را بدون توجه به اصول بهداشتی در معابر عمومی سر میبریدند و این همه موجب شیوع وبا بود. در قانون العلاج حسینیتبریزی آمده است: «بدان که وبا حاصل میگردد از فساد و تعفنی که عارض میشود به جوهر هوا و از آن تاثیر میکند به ارواح و اخلاط و باعث هلاکت میگردد و وبا در لغت به معنی موت است و چون در میان موت و این مرض مناسبت کلی هست، از آن جهت به این اسم مسمی شده است». یکی از اولین گزارشهای شیوع وبا که در مرآتالبلدان آمده، در تهران به سال 1197 در زمان سلطنت آقا محمدخان قاجار است. در سال 1244 در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار نیز وبا در تهران شیوع پیدا کرد. دو سال بعد یعنی در سال 1246 و همچنین در سال ۱۲۵۱ باز هم در تهران وبا بروز پیدا کرده و عدهای را کشت. یک بار نیز در سال 1261 ق. شایع شد.
طی دوران ناصرالدین شاه نیز وبا چند بار شیوع پیدا کرد. در آن زمان، این بیماری هر چند سال یکبار در تهران شایع و سبب از بین رفتن جمعی از مردم تهران و فرار جمعی دیگر از این شهر میشد. وبا در دوران صدارت میرزا تقیخان امیرکبیر شایع شد. این مرد دوراندیش و ایراندوست، به هنگام صدارت خود، در پیشگیری از بیماریها، گامهای اساسی برداشت. برای جلوگیری از بیماری، در جایجای مسیر قنات توسط مردم پایابهایی ایجاد شده بود که برای شستوشو از آب عمومی استفاده شود. به دستور امیر، جزوه قواعد معالجه وبا به چاپ رسید و راجع به چگونگی این بیماری و سایر ناخوشیهایی که از آشامیدن آبهای آلوده بروز میکند و شیوه جلوگیری از سرایت آن میان روحانیان و سرشناسان محلههای شهر پخش شد و نیز در شهر اعلام میکردند که ریختن خاکروبه در آب جاری شهر و شستوشوی رخت در آنها مایه نشر امراض میگردد. به علاوه برای محافظت ممالک محروسه از آلودگی ناخوش مزبوره در مرزها، قاعده گراختین
(قرنطین) گذارده شد که مسافران را چند روز در آنجا نگاه دارند و دود بدهند و بعد روانه شوند. یکی از مرگبارترین وباهای تهران در سال 1273 بود. کنت گوبینو درباره وبای این سال نوشته است: «در سال ۱۸۵۶ وبای سختی در ایران و تهران بروز کرد و هرکسی دو پا داشت و میتوانست فرار نماید برای حفظ جان خود از پایتخت فرار کرد. مردم چنان میمردند که گویی برگ از درخت میریزد و با اینکه در تهران آماری برای تعیین شماره بیماران وجود نداشت، معذلک من تصور مینمایم که بیش از یکسوم سکنه شهر تهران بر اثر وبا مردند.» قرنطینه که در دوره امیرکبیر مرسوم شده بود، در این سال به دستور میرزا آقاخان نوری منسوخ شد. او با قرنطینه مرز عثمانی مخالفت کرد و نوشت: «از حالت قرانتین دولت عثمانی... به ستوه آمدهایم. نزدیک است که عنقریب حکم عمومی قطعی به کل اهالی ایران صادر شود که دیگر تردد خودشان را از خاک عثمانی، خاصه از عراق عرب موقوف دارند.» به این ترتیب وبا هر از چند گاهی در ایرانزمین شیوع مییافت و عده زیادی را به وادی هلاکت رهنمون میشد. در سال ۱۲۷۷ در تبریز ۲۴۷۴ نفر و در سال ۱۲۸۲ چهل
هزار نفر مردند و در سال ۱۲۸۸ روزی ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر در کوچه و بازار و محلههای تهران قربانی میشدند و بر اثر قحطی مردم به خوردن سگ و الاغ و موش روی آوردند. در سال ۱۳۰۹ ق. اهالی تهران از ترس وبا شهر را تخلیه کرده، سر به دشت و بیابان نهادند، به طوری که راههای شمیران از مسافران پر شده بود. در سال ۱۳۱۰ در تهران ۲۳ هزار نفر مبتلا شدند و به دیار باقی شتافتند و «مردگان را یا در گاری ریختند و به گودالها و خندق شهر انداختند و یا به گورستانها بردند... در قبرستانها چنان مرده میچیدند که گویا پارچه سفیدی روی گورستان کشیدهاند و چون برخی را قبل از مرگ کامل و در حال اغما حمل میکردند... بعضی مردهها وقت شستن و یا کفن کردن و یا به قبر گذاشتن بلند شده و زنده گشتند. آنان هم که هنوز نمرده بودند، حیران و سرگردان بر جای بودند و از بشره همه معلوم بود در میان بلا گرفتارند.» یک شاهد عینی درباره وقایع این سال آورده است:
«... روزی دویست نفر اقلاً میمیرند... تمام دکان و بازار را بستهاند و مردم همه به ابن بابویه و به مصلی رفتهاند... به حسنآباد آمدم، در میان خیابان جمعیت زیاد دیدم، از بشره همه معلوم بود که در میان بلا گرفتارند... در شمیران و شهر و تمام دهات و اطراف تهران وبا معرکه میکند... از دیروز تا به حال به گفته اطبا هزار و ششصد نفر از تهران و شمیران تلف شدند... شاه روز پنجشنبه بیست و چهارم با مختصری از حرم فرار کرده به سمت شهرستانک تشریف بردند... از شهر و اطراف شهر میگویند بیست و دو سه هزار نفر مبتلا شدند.»
از جمله مهمترین راههای پیشگیری وبا، قرنطینه بود که در دوره امیرکبیر مرسوم شد. اما دیگر راههای پیشگیری و درمان که در دوره ناصری، از سوی گوبینو پیشنهاد شده این است: «به مردم بفهمانند که به هیچ وجه آب خام ننوشند و همواره آب را پس از اینکه ده پانزده دقیقه جوشید میل نمایند، ولی هیچکس به این حرف گوش نمیداد و مردم مثل همیشه آبهای جوی را مینوشیدند. ما به وسیله جارچیهای دربار به مردم گوشزد کرده بودیم که البسه اموات را بسوزانند و تا آنجا که ممکن است آبهای مشروب را نیالایند و در چاهها مرتباً آهک بریزند، ولی مردم به اقدامات بهداشتی ما توجه نداشتند و میگفتند که مرض از طرف خدا میآید، اگر خدا خواست ما خواهیم مرد، وگرنه زنده خواهیم ماند. دیگر از یادآوریهایی که ما کردیم، این بود که مردم مطلقاً سبزی خام نخورند و از خوردن میوه تا آنجا که ممکن است خودداری نمایند و در صورتی که میل به خوردن میوه دارند، آن را با شکر بجوشانند، لیکن این حرفها در گوش کسی اثر نمیکرد. به زودی چند تن از اطرافیان ما از بیماری وبا مردند و من که وضع را چنین دیدم، برای فرار
از این مرض تهران را ترک کردم.» حکیم طولوزان پزشک مخصوص ناصرالدین شاه نیز دستورالعملی برای کنترل این بیماری نوشت و در اختیار مردم قرار داد. وی پیشنهاد داد: مسافری که علامت درد دل یا ناخوشی معده و امعاء مثل اسهال و تهبج (تورم، نفخ شکم) و بارهزبان و فرورفتگی چشم در آنها مشاهده میشود، باید چند روز ایشان را نگهداری کنند تا معالجه شده، مرضشان را قلع و قمع کنند... و در صورت سلامت تذکره حفظ صحتی به او بدهند و از بازدید بارهای مسافران بین شهرها غفلت نکنند و ... صندوقها و یخدانها و مفرشها را باز کرده، رخوت کثیفه و تمام اسبابهایی که ممکن است قبول تعفن کرده باشند، نباید به صاحب مال رد کرد، مگر بعد از آنکه با جوشانیدن در آب یا گذاشتن در تنور یا دادن دود گوگرد یقین نمایند که رفع عفونت از اشیای مزبوره شده است. شستوشوی بدن با صابون، دود گوگرد دادن لباسها، شستن لباس با نمک و ریختن زاج سبز در آب از دیگر راههای جلوگیری از شیوع وبا بود. با وجود تمام این پیشگیریها در سال ۱۳۲۲ ق. در تهران و حومه آن30هزار نفر از وبا تلف شدند و مجلس حفظ الصحه به فکر
افتاد از بلایای این مرض مسریه که نفوس ممالک محروسه ایران را تهدید میکند، جلوگیری کند و اصلیترین چاره کار را در ایجاد قرنطینه و مدافعه صحیه سرحدات شمالی ایران عنوان کرد. رئیس کمیسیون حفظ الصحه در سال ۱۳۲۷ ق. در گزارش مکتوب خود خبر میدهد که «سه سال است مرض مدهوش وبا در روسیه حکمفرماست و در آن صفحات ظاهراً به حالت مرض بومی درآمده و ممالک محروسه ایران را تهدید مینماید...» وی در ادامه نوشته است: مجلس حفظ الصحه از این مخاطرات، خاطر اولیای امور را مکرر در مکرر مستحضر داشته است. هر وقت که وبا در بادکوبه یا آستارا بروز کرده، فوراً پریشانی و اضطراب شدیدی در پایتخت روی داده، تمام وزارت و ادارات و اکنون هم روزنامجات به شدت هرچه تمامتر امان مجلس حفظالصحه را بریده، میخواهند که در ظرف چند ساعت تحفظ خانهها ترتیب داده شود. تنورهای دافع عفونات و دواجات لازمه ابتیاع کرده و اطبای صحی حاذق حاضر کنند. وضع بر همین منوال بود تا آنکه برای نخستینبار در پنجم ذیقعده الحرام سال ۱۳۲۸ ق. قانون حفظ الصحه و آبلهکوبی به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید. این وضع بعدها
نیز کم و بیش وجود داشت و آب آلوده شهرهای مختلف ایران و به خصوص تهران، در فصول گرم سال، بهترین شرایط را برای شیوع وبا فراهم میآورد. سرانجام با لولهکشی آب تهران در سال ۱۳۳۴ وبا به صورت عام دیگر مشاهده نشد و در سال ۱۳۴۷ به وسیله مسوولان وقت وزارت بهداری، به عنوان یک بیماری بومی که هر آن امکان شیوع مییافت، معرفی شد.
دیدگاه تان را بنویسید