درخت بیریشه
تخریب جنگلهای بلوط چه عواقبی دارد؟
زندگی جنگل کهنسال بلوط در رشتهکوه زاگرس چنان شبیه زندگی مردم و زیستمندان این جغرافیای سخت و خشن است که اگر روزی زبان به گلایه بگشاید شاید جهانی را متحیر کند. این روزها درختزاران بلوط در معرض انواع تهاجماند. از طغیان پروانههای سفید تا آتشسوزیهای مرگبار و کشتار حیات وحشاش. با این همه این اکوسیستم طبیعی و تاریخی همیشه منشأ زندگی و احترام و حتی تولید فرهنگ و تمدن بوده است. احترام بلوط نزد اقوام این خطه از ایران و البته همه جاهایی که اینگونه زیبا میروید، همیشه محفوظ بوده، چرا که همه اجزای بلوط برای مردم کاربرد داشته و زندگیبخش بوده است. اغراق نیست اگر بگویم در دهههای قبل از ورود مدرنیته در ایران که جادهها بسامان نبود و امکانات زیست حداقلی بود، میوه بلوط جان هزاران انسان زاگرسنشین را نجات داد. میوه بلوط علاوه بر اینکه تبدیل به نان میشد، خاصیت دارویی هم داشت. از چوب بلوط برای ساخت خانه استفاده میشد و حیوانات هم حتی از میوه و برگهای بلوط میخوردند و پرندگان در شاخ و برگ و حتی تنه خوش عطرش لانه میساختند تا زنده بمانند. اکنون هم جنگلزاران بلوطی که دچار تخریب و آفت نشدهاند، چنین اکوسیستم وحشی بینظیری را در گوشهگوشه زاگرس به وجود آوردهاند.
حرمت نگهدار دلم
«حرمت درخت بلوط نزد اقوام پیشین در اروپا از آن ناشی میشد که در جنگلهای اروپایی درخت بلوط را بیش از هر درخت دیگری صاعقه میزد. آنان این اتفاق را بدین سبب تفسیر میکردهاند که خداوند، درخت بلوط را بیش از بقیه درختها دوست میدارد و این سوختن ناشی از دست نوازش اوست.» این متن نقلقولی است از کتاب شاخه زرین (The Golden Bough) نوشته جیمز جرج فریزر، پژوهشگر و مردمشناس انگلیسی. پیشتر درباره این نوشتهام؛ «برای ما که زیسته بلوطزاران زاگرس هستیم این نگاه الهیاتی و اسطورهوار نگاه آشنایی است. نگاهی از ژرفای تاریخ، از توالی نسلها و کوچها، از فهمی عمیق که میان ما و طبیعت، سر برمیآورد. زنان و مردان حاشیه و متن جنگلهای بلوط چون دارکوبهایی که در جان بلوط خانه میکنند، در ستایش این درخت اساطیری، سرودها و عاشقانههای کهن دارند. شروههای سوزناکی که تاریخ را گواه گرفتهاند. مستند «بلوط» ساخته نادر افشارنادری که در سال ۱۹۶۰ میلادی با همراهی بزرگمردی چون کی عطا طاهریبویراحمدی که در جنگلهای بلوط کهگیلویه و بویراحمد ساخته شد، نمایشی بینظیر از همزیستی عاشقانه ایلی با طبیعت است. مطلع این مستند آواز دستهای از زنان است برای شاهبلوطی که گویی فرزندشان بوده است. بعد گریه نوزادی تازهمتولدشده، طبیعت تصویر را میخراشد. بلوط برای آنها نهتنها غذا، سوخت، دارو، ابزار کار، مصالح و... بود، بلکه مواد قصهها و متلها و افسانهها و تخیل هم بود. سالها گذشت و «سر پَرپَرین ریشه در زمین» موجود ترسناک ضربالمثلها، تخیل کودکانه را دامن زد و درخت کهنسال را در جانها ریشه دواند تا بعدها در روزگاری که صاعقه بیخردی و جهل و البته فقدان سیاستگذاری و فقر بر جان جنگلهای زاگرس افتاد، شعر حسین پناهی شاعر و فیلسوف زیسته بلوطزاران زاگرس آمیخته جان شود؛ «من خویش را به بلوط پیر اصالت گره زدهام /تاریخ را با تمام لهجههایش خواندهام /اما هیچوقت ایلم را از یاد نبردهام /چرا که درخت بیریشه هیمهای بیش نیست.» در یک مقاله آمده است: در منطقه ممسنی درخت بلوط از اشجار مقدس محسوب میشد و به آن «پیر بلیطی» یا «پیر بلوطی» میگویند. مردم با بستن «لته» و کهنهلباس به آن، حاجتهای خود را میخواهند. باور به قداست درخت بلوط و رمزپردازی درباره آن، نهتنها در شرق باستان، بلکه در ادوار کهن اروپا نیز پیشینه دارد. امروزه نیز در مناطق وسیعی از سرزمین کانادا و ایالاتمتحده آمریکا، جنگلهای بلوط از حرمت معنوی بسیاری برخوردارند. وابستگی عشایر به درخت بلوط در ادبیات شفاهی آنها، از جمله در افسانهها و اشعار حماسی محلی راه یافته است و یک نمونه از آن، ترانه معروفی است که درباره رشادتهای علیمردان خان چهارلنگ بختیاری در جنگ با قوای رضاشاه سروده شده است.
نامهای مختلف بلوط در ایران
گونههای مختلف بلوط در ایران به نامهای محلی مختلف نامیده میشوند. پژوهش سیر تحول نام بلوط و مازو در زبانهای فارسی باستان، فارسی میانه، چینی، عربی و کردی توضیح میدهد که مثلاً «در فارس، کرمانشاه و بختیاری به نام بلوط میشناسند، پَلیط؛ در لرستان، مازو در کردستان، بَرو و بَلو؛ در کتول، کجور، کلاردشت و رامسر، کَرمازو؛ در ارسباران، پالیط؛ در لاهیجان و دیلمان، بلند مازو؛ در گیلان، مازندران و گرگان، مازو، میزی و موزی؛ در اطراف رشت، اشپر؛ در آستارا، پالوط؛ و در طالش، مایزو میگویند». در کهگیلویه و بویراحمد به درخت بلوط، بلی میگویند.
پهنه رویشی زاگرس شامل رشتهکوههای زاگرس، وسیعترین و اصلیترین رویشگاه گونههای مختلف بلوط در ایران بوده و به همین دلیل این منطقه از اهمیت بسیار ویژهای برخوردار است. سطح جنگلهای ایران 14 میلیون هکتار است که شش میلیون هکتار آن مساحت جنگلهای زاگرس است و با قدمت 5500 سال قدیمیترین جنگلهای بلوط دنیا را در خود جا داده است. علاوهبر بلوط 180 گونه درخت و درختچه، گونههای دیگری مانند بنه، بادامک، ارژن، گلابی وحشی و... در این منطقه یافت میشود که نشان از ارزش ژنتیکی جنگل است. جنگلهای بلوط منطقه زاگرس از منتهیالیه شمال غربی ایران (استان آذربایجان غربی) آغاز میشود و سپس غرب (استانهای کرمانشاه، ایلام، چهارمحال و بختیاری، خوزستان و لرستان) و جنوب غرب ایران (استانهای کهگیلویه و بویراحمد و فارس) را طی میکند. در میان ۱۱ استان واقع در ناحیه رویشی زاگرس، استانهای فارس، لرستان و خوزستان مقامهای اول تا سوم را از نظر وسعت رویشگاههای جنگلی و درختی دارند. بارندگی این ناحیه از ۶۰۰ میلیمتر در قسمتهای شمالی تا ۳۰۰ میلیمتر در جنوب غرب در نوسان است. اقلیم منطقه نیز مدیترانهای نیمهخشک با زمستانهای سرد است. بهطور کل میتوان گفت جوامع بلوط در ارتفاع ۶۵۰ تا ۲۴۰۰ متر از سطح دریا حضور دارند که بالاتر از این ارتفاع جوامع ارس و پایین آن جوامع بنه-بادام ظاهر میشوند. فرم غالب جنگلشناسی، جنگلهای شاخهزاد بوده و این دلالت بر تخریب ناشی از حضور طولانیمدت جوامع انسانی دارد.
انواع بلوط در سراسر جهان
حدود ۸۰۰ گونه از درخت بلوط در جهان شناسایی شده است که تاکنون ۲۴ گونه آن در ایران یافت شده است. تنها مشخصه مشترک میان گونههای بلوط، قرار گرفتن میوه آنها در یک پیاله کوچک است. این پیالهها در برخی گونهها ساقهدار و در برخی دیگر بیساقهاند. میوه بلوط ۶ تا ۱۸ ماه پس از گلدادن، بهطور کامل میرسد. گلهای نر و ماده روی یک درخت -نر روی ساقههای نازک، و ماده به صورت تک، دوتایی یا بیشتر- بر روی ساقهای کوتاه میشکوفند. بلوطهای خزانبرگ که گونههای ایران نیز از آن جملهاند، به دو دسته بلوطهای سفید و سیاه تقسیم میشوند. میانگین بلندی درختان بلوط سفید و سیاه ۱۸ تا ۲۴ متر است. رنگ برگهای بلوط سفید سبز روشن و پشت آنها سفید و میوه آن به شکل تخممرغ و به رنگ قهوهای روشن و براق است. سربرگهای بلوط سیاه سبز پررنگ و براق، و میوه آن سبز مایل به قرمز روشن با پیالههای قهوهایرنگ است که تقریباً نصف میوه را دربر میگیرد. اطبای پیشین خواص درمانی متعددی برای میوه، برگ، جَفت (پوسته زیر قشر بلوط) و عفص یا مازوی بلوط (غددی بر روی شاخههای جوان درخت بلوط که بر اثر نیشزدن و تخمگذاری برخی حشرات پدید میآید و از آن ماده شیرینی به نام «گزِ عَلَفی» میتراود که آن را اشتباهاً گزانگبین خوانند که هم خواص درمانی دارد و هم در شیرینیپزی از آن استفاده میکنند) قائل بودهاند که هر یک از آنها را به روش خاصی آماده میکردند و بهکار میبردند؛ مثلاً برگ ساییده بلوط برای درمان جراحتها، پاشیدن گرد ریشههای خشکشده آن را برای بندآوردن خونریزی زنان، و نشستن در آب بلوط پخته را برای باز جای آوردن مقعد و رحم سست و درمان بواسیر سودمند دانستهاند. همچنین خوردن دانه پخته یا بریانشده آن را با شکر یا قند برای بند آمدن اسهال مزمن، و شیاف آن برای دفع مشکلات رحم زنان، استفاده از ضماد آن را با پیه خوک نمکسود برای دفع ورم حالب، یعنی کنج ران و اورام بلغمیه و صلبه، سوخته جَفت آن را برای بهبود ریشها (زخمها) و بستن شکم و نیز خوردن نصف وزن آن را با کندر و روغن زیتون بهطور مداوم برای قطع سلسلهالبول و بیماریهای دیگر دستگاه ادراری مفید میدانستند.
ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بلوط
ابوریحان بیرونی ارزش غذایی بلوط را همردیف جو و گندم میداند. در فرهنگ نفیسی به استفاده مردم کُرد و لُر از بلوط و سد جوع کردن با آن هنگام قحطسالی اشاره شده است. امروزه نیز عشایر، به ویژه در مواقع خشکسالی و در مناطق کوهستانی و کمزراعت، و هنگام کمبود محصول گندم، در کنار جو و ذرت از آرد بلوط برای تهیه نان استفاده میکنند. نان بلوط عمدهترین ماده غذایی در سفره برخی از عشایر ایران، به ویژه خانوارهای بیزمین و تنگدست بوده است؛ مانند عشایر بختیاری و نیز برای ایلات و طایفههای کهگیلویه. نتیجه مطالعه نادر افشارنادری که در میان ایل بهمئی در دهه ۱۳۴۰ شمسی صورت گرفته، بر آن است که در مواقع کمبود باران و آسیب دیدن زراعت دیم گندم و جو، از هر خانوار کوچنده پنج تا ششنفره، دو نفر برای چیدن بلوط برای تامین نان سفره به جنگلهای سردسیری و سرحدی بازمیگشتند. حتی اگر محصول جو و گندم فراوان بود، باز هم از نان بلوط استفاده میکردند و گندم و جو مازاد را با کالاهای مورد نیاز خود مبادله میکردند. همین بررسی نشان میدهد که ۴۲ درصد از صبحانه، ۳۱ درصد از ناهار و ۳۰ درصد از شام دانشآموزان بهمئی را نان خالی فراهمشده از آرد گندم و بلوط تشکیل میداده است. این عبارت اصطلاحی رایج میان لرها: «مولُر بَلّیخورُم» (من لر بلوطخورم)، نشانهای از مصرف بسیار نان بلوط در میان آنهاست. در ایران از مازو (مازوج یا عفص) در صنعت رنگرزی و دباغی، از جفت در ساختن مشکهای آب، دوغ و خیک و نیز همیان و از چوب درخت بلوط در کشتیسازی استفاده میکردهاند. چوب شاخههای درخت بلوط بهترین هیزم برای سوخت در بخاری بوده است. الوار و تختههای حاصل از تنه درخت بلوط را در ساخت بشکه و وسایل و ابزار چوبی و انبار و کومه و پوست و چوب آن را برای تهیه زغال در برخی نقاط، از جمله کردستان به کار میبردهاند. از برگ بلوط زنان کرد یهودی برای خوراک کرمهای ابریشمی که پرورش میدادند، استفاده میکردند.
بلوطزاران منشأ تاریخ
باریس مجنونیان، استاد بازنشسته دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران، معتقد است: قدمت درخت بلوط اینقدر زیاد است که هم در ایران و هم در اروپا و هم در بقیه دنیا که این درخت کهن رشد میکند، زندگی و تمدن در کنار این جنگلها آغاز شده است. از منظر اهمیت تاریخی این درخت باید گفت که پیشرفتهترین دولت و ساختار سیاسی و نظامی و اقتصادی جهان در دوره باستان در محدوه مثلث جنگلهای بلوط زاگرس در ایران شکل گرفته است. یعنی تمدن انشان و عیلام که پیش از هخامنشیان بودند در محدوده این جغرافیا به شکلی باشکوه آغاز شدند. تمدن هخامنشی و ساسانی نیز در این جغرافیا متولد میشود. بنابراین با یک نگاه ساده میتوان فهمید که این درختزاران وحشی کهن تا چه اندازه در ایران بزرگ آن زمان منشأ حیات انسانی و ذیگونگی طبیعی بودهاند چرا که از حدود 10 هزار سال پیش در کنار این جنگلها تمدن شروع به آغازیدن کرده است. اگر جوامع قدیمی ایران را بررسی کنید متوجه میشوید بلوطها و بهطور کلی در جنگل زاگرس درختان مقدس زیادی وجود دارند که برای بومیان این مناطق احترامبرانگیز هستند. درختان زیادی هستند که مردم به آنها دخیل میبندند. این خود نشانهای از احترام مردم به طبیعت و بهخصوص به درختان است و دیگر اینکه اهمیت درخت بلوط در مناطق محلی را نشان میدهد که برای آنها بخشنده بوده و به نوعی حیات خود را مدیون درختان بلوط هستند. مردم ما همیشه برای جنگلها بهخصوص برای بلوط احترام قائل بودند اما اینکه اکنون و در طول زمان جنگلهای بلوط تخریب شده و دارد نابود میشود دلایل کاملاً مشخص اقتصادی دارد که باید فقدان برنامهریزی و سیاستگذاری حکومت را نیز در این فاجعه سهم مضاعفی داد. البته تغییر شکل فرهنگ در دهههای اخیر خود مزید بر علت است که به نابودی جنگلهای بلوط منجر شده است. منطقه زاگرس شامل 11 استان ایران است که در واقع ریشههای تاریخی ایران هستند. این مناطق هویت ایران و بخش مهمی از بشریت را شکل دادهاند. به خاطر اینکه تمدنهای کهن و فرهنگهای اصیل باستانی در این منطقه شکل گرفته است.
هلال طلایی جهان که ضلع شرقی آن منطقه زاگرس در ایران را شامل میشود، در واقع گهواره تمدن هستند. البته پیش از تمدن بینالنهرین که در تاریخ از آن به عنوان منشأ تمدن یاد میشود، در ایران تمدنی با عظمت بسیار وجود داشته که اخیراً سر از خاک جیرفت در کرمان درآورده که جای میانرودان یا بینالنهرین را گرفته است و اگر مطالعات جهانی بر روی آن متمرکز شود تاریخ تمدن بشر را زیرورو میکند. تمدن جیرفت که خیلی اتفاقی و با وقوع سیلاب آشکار شده و کاوش هدفمند و مطالعهشدهای نداشت، در منتهیالیه زاگرس در مرکز ایران واقع است. همه این نشانهها از 10 هزار سال پیش از میلاد تا اکنون نشان میدهد این جنگلزاران بلوط تا چه اندازه مهم بودهاند. بنابراین این منطقه برای ما هویتی است. یعنی بلوطزاران زاگرس که عمدتاً در ایران و بخشهایی از عراق و ترکیه امروزی گسترده است، ریشه تمدنی بشر است که در آن زمان بخشی از ایران بوده است. این منطقه شرایط آبوهوایی ایدهآل داشته است. 600 تا 900 میلیمتر بارندگی در سال نه اینقدر زیاد است که رطوبت داشته باشد و فرصت زندگی را از مردم و طبیعت بگیرد و نه اینقدر خشک است که بیابان شود. بنابراین اینجا منطقه مهمی از نظر طبیعی نیز بوده است. این منطقه پر از نعمت بود. در نتیجه تمدنها اینجا شکل گرفتند. بهرغم همه بلاهایی که در طول 5 تا 10 هزار سال که از عمر این درختان میگذرد بر سر آنها آمده هنوز سرپا هستند. اگرچه در قرن بیستم به دلیل رشد جمعیت و آغاز مدرنیته و ورود دستگاههای تخریب، راهسازی و معدنکاوی و برداشتهای بیرویه از چوب از یک طرف و البته بیتوجهی به افزایش دام و کشت زیراشکوب جنگل از سوی دیگر این منطقه از ایران تقریباً رو به نابودی رفت. اکوسیستمی بینظیر که چندهزار سال تداوم داشت و زادآوری میکرد به یکباره در طول کمتر از صد سال به روزی افتاده که دیگر نه زادآوری دارد و نه توان مقاومت. اکنون اگر گوش به درختان بلوط زاگرس بسپاریم میشنویم که آنها با زبان بیزبانی میگویند ما دیگر دوام نمیآوریم. این چشمانداز هولناک خبر از فاجعهای ویرانگر میدهد. چرا که جنگلهای بلوط زاگرس نهتنها 40 درصد منابع آب شیرین ایران را حفظ و تامین میکنند که سپری مخملین در برابر گردوغبارهایی هستند که از مناطق مختلف به سوی فلات ایران روانه میشوند. ویژگی منحصربهفرد درختان بلوط این است که آلودگی گردوغبار را در خود جذب میکند و مانع ورود آن به زیستگاههای انسانی و دیگر گونهها میشود. اما با خشک شدن و تخریب این جنگل طوفانهای گردوغبار دیگر امان حیات را خواهد برید و مرگ را در سراسر جغرافیای زاگرس پراکنده خواهد کرد. علاوه بر گردوغبار، بیآبی نیز در نتیجه باعث مهاجرتهای گسترده از مناطق زاگرسنشین به مناطق دیگر خواهد شد که این جابهجایی جمعیتی کشنده و پرخسارت خواهد بود. متاسفانه دولت نتوانسته در طول هفت دهه اخیر مردم زاگرسنشین را که در جوار بلوطزاران زندگی میگذرانند تامین کند. بنابراین آنها خود و دامهایشان از این طبیعت بهره بردهاند و به دلیل نابرابری در ساختار عرضه و تقاضا میان مردم و طبیعت، این طبیعت است که دارد از بین میرود. هرچه دام و کشاورزی درختان را از بین برده، بلوطها نتوانستهاند خود را بازسازی کنند و متاسفانه زادآوری در بخشهای زیادی از بلوطزاران متوقف شده است.
خطای راهبردی در ارزشگذاری اقتصادی
در دهههایی که دولت و سازمان برنامه شکل میگیرد و به نوعی بحث آمایش سرزمین اتفاق میافتد و برای پیشرفت و توسعه کشور بودجهها و برنامههایی تعیین میشود، زاگرس بهطور کلی فراموش میشود. چرا که با خطای راهبردی دولت، جنگلهای زاگرس فاقد ارزشگذاری اقتصادی تشخیص داده میشوند و بهطور کلی از نظام بودجهریزی کشور خارج میشوند. نگاه بهرهبردار دولتی که همه چیز را به شکل یک لقمه چرب و نرم میبیند، این قدرت تشخیص را نداشت که زاگرس ارزش اکولوژیک اقتصادی بسیار زیادی دارد. متاسفانه زاگرس با همه تنوع زیستی و اکوسیستمیاش به تراژدی منابع مشترک پیوست، چرا که همه آن را مصرف کردند بدون اینکه برای استفاده خود به کسی پاسخگو باشند. وضعیت اکنون زاگرس چنین است. جز مناطق اندکی که از سوی نیروهای مردمی و البته برخی نهادهای دولتی قرق شده است، زاگرس عملاً رها شده است و این طبیعت بکر و وحشی به شکل بیرحمانهای در حال سلاخی شدن است. طغیان آفت در سراسر زاگرس در کنار آتشسوزی تعمدی و طبیعی این طبیعت را به مسلخ برده است. دولت با بیملاحظگی فقر را دامن زده و مردم نیز در بهرهبرداری بیش از حد از بلوطزاران در طول چند دهه با هم رقابت کردهاند و اکنون به لحظات پایانی حیات یکی از کهنترین زادبومهای طبیعی جهان نزدیک شدهایم. یکی از دلایل رهاشدگی زاگرس درآمدهای مفتی بوده که ایران از نفت به دست آورد. نفت سبب شد خیلی از منابع کم ولی پایدار در ایران مورد بیتوجهی و بیمهری قرار گیرد. جنگلهای زاگرس در طول 10 هزار سال گذشته همیشه سبز بودهاند اما در کمتر از 70 سال به چنین وضعیت اسفباری رسیدهاند. دلیل این وضعیت برنامههای غلط توسعهای است. چراکه برنامههای توسعه در مناطق زاگرسنشین به جای آنکه به پایداری زیستبوم آنها کمک کند، زمینه تخریب آن را فراهم کرده است. از سویی با به هم ریختن ساختارها در این منطقه هیچ جایگزینی برای معیشت مردم که در این اکوسیستم زندگی میکردند، اندیشیده نشده است. البته چنین روند نابخردانهای در اروپا نیز اتفاق افتاده است. در اروپا تا قرون 18 و 19 همه جنگلها شاخهزاد بودند. مردم همه چیز را از جنگل تامین میکردند. سوخت و کشاورزی و غذا را از جنگل تامین میکردند. جنگل در اروپا نیز رها و تخریب شد و جز مناطقی که دولتهای اروپایی برای استفاده از چوب آنها برای کشتیسازی قرق کرده بود، عملاً جنگل شاخصی وجود نداشت. انقلاب صنعتی سبب شد آن جمعیت اضافی که در روستاها بودند جذب شوند، در نتیجه روستاها از نیروی اضافه تخلیه شد و فشار بر روی منابع طبیعی و جنگلها کاهش پیدا کرد و جنگلها به بقای خود ادامه دادند و شرایط آنها بهتر شد. در ایران این تغییرات و اقدامات توسعهای اضافه جمعیت ناشی از توسعه را نتوانست جذب کند. چرا که صنعت آنچنانی در ایران شکل نگرفت و صنعت نفت ما که توسعهیافتهترین آن صنایع بود نیز نتوانست نیروی مازاد در روستاها و مناطق طبیعی را جذب کند. بنابراین فشار به طبیعت بیشتر هم شد. افزایش جمعیت در ایران عملاً منابع طبیعی را هدف گرفت. چرا که تنها منبعی که میتوانست به صورت سنتی مورد استفاده قرار دهد، طبیعت و درختان بلوط بود. وابستگی معیشتی مردم به جنگلها در حقیقت عامل اصلی از بین رفتن جنگلهای بلوط شده است.
قرق مردمی راه نجات
سعید انصاریان جوان پرشوری است که سینما و ادبیات را از پایتخت با خود به طبیعت وحشی الگن در غرب کهگیلویه برد. او با کمکهای مردم بومی و حامیانش در سراسر ایران، شروع به قرق منطقه حفاظتشده مردمی الگن کرده است. او تجربه خود را در این سالها و سر کردنش با درختان بلوط چنین توصیف میکند.
بار دیگر سرزمینی که دوست میدارم
زاگرس؛ این پهنه دشوار و دیم، که مامن پهناور نیاکان ما بود و خانه نخستین رمهها و قبایل انسانی در این سرزمین، دیگر توانی برای آنکه حیات /ط خلوت نوادگانش باشد ندارد!
هم او که بارها و بارها در هزارهها و سدهها ساکنانش را از بحرانها و قحطیها و غارتها نجات بخشید دیگر بضاعتش کفاف روزی قبایلی را که به روستاها و روستاهایی که به شهرها و استانها بدل شدند و فرونشاندن آتش و عطش تشنگی غولهای هولناک بتنها و فولادها که در دوردستهایش به پا داشتند نمیدهد!
آگاهی از همین مرگ تدریجی برای فرزندی که بهشت طلایی کودکی را در سحر باستانی دامنههای رنگ و درنگ و سنگش سپری کرد، مثل پی بردن به بیماری صعبالعلاج محبوب یک عاشق بود که اگر شتاب نکند برای همیشه از دستش خواهد داد!
باید کاری میکردم!
نه کاری کوچک، نه کاری احساسی، نه کاری موسمی!
صدها نفرساعت گفتوگو با متخصصان حوزههای مختلف محیط زیست، به چشمانداز بلندمدت 20سالهای تبدیل شد که باید در چند فاز کوتاهمدت و میانمدت عملیاتی میشدند!
چشماندازی که مبتنی بر واقعیت میدان بوده و روندی دقیق، قابل بازنگری و محاسبهپذیر داشته باشد!
با نگاهی به بوم و طبیعت توامان، عاری از نکوهش جامعه محلی و رصد دقیق دلایل تخریب و فرصتهای احیا...
یک- قرق
مطالعات ما برای مرمت جنگلهای بلوط و سایر گونههای جنگلی، گیاهی و جانوری به یک راهحل رسید!
قرق یا ایجاد منطقهای حفاظتشده با کمک مردم!
قرق یعنی حذف چرای دامها که عامل اصلی زوال زاگرس هستند، حذف هر نوع بهرهبرداری انسانی، حذف شکار، گردشگری غیرمسوولانه، جلوگیری از جمعآوری دانههای درختان و هر عملی که بر صورت نحیف طبیعت خراش میاندازد!
دو- آموزش
توسعه پایدار تنها با انسانهای توسعهیافته محقق میشود، پس باید نسلی را فراهم کرد که ارزشهای محیطزیستی را پیش از همه بشناسد و سپس گرامی و نگاه بدارد!
سه- ایجاد مشوقهای معیشتی سالم و ایمن و مشاغل سبز
با شرح چشمانداز برای اهالی روستا و دلایل ضروری اجرای این طرح، برای فاز اول چهارساله با قرق هزار هکتار از نواحی جنگلی موافقت شد.
پروژه با تاکید بر بازآوری طبیعی و دستکاری حداقلی انسانی (به جز دانهکاری در قسمتهای خالیشده از درخت) آغاز شد و پس از سه سال مراقبت و محیطبانی شبانهروزی دستاوردهای میدانی حیرتانگیز بود.
هزاران جوانه جدید از درختان جنگلی زاگرس، احیای پوشش گیاهی منطقه و تکمیل زنجیره جانوری تنها در این بازه زمانی اندک!
و در کنار آن استمرار محیطبانی باعث جلوگیری از ایجاد آتشسوزی شده بهطوری که در این مدت در منطقه قرق و چند هزار هکتار نواحی پیرامونی حتی یک مورد آتشسوزی گزارش نشد!
همزمان و به موازات کار در طبیعت، در زمینه فراهمکردن زیرساختهای مشاغل جایگزین و تبدیل الگن به یک دهکده سبز بر اساس منطق زمانی چشمانداز با وجود ماجرای طولانی کرونا پیش رفتیم!
از اصلاح منظر روستا تا ایجاد شبکه توزیع و هدایت آبهای سطحی به محل احداث تصفیهخانه طبیعی تا مرمت بافت تاریخی برای ساخت اقامتگاه گردشگری تا ایجاد فرهنگسرا و سرای داوطلبانه حرفهای تا پیادهکردن شیوههای نوین آموزش غیرمستقیم اهالی بهخصوص زنان و کودکان و...
اکنون در آستانه چهارسالگی و ورود به فاز دوم برنامه، منطقه قرق از هزار به دستکم پنج هزار هکتار ارتقا خواهد یافت و بهرهبرداری اقتصادی مشاغل جایگزین اجرایی و به الگن مزرعه خورشیدی، پارکموزه هنر بدوی-طبیعی، دهکده کودکان، پژوهشکده محیط زیست، چند ایستگاه دیدهبانی، سامانه پایش هوایی از طریق ریزپرندهها، مزرعه دامداری مدرن، کارگاههای محصولات سنتی با بازطراحی متخصصان این حوزه و... اضافه خواهد شد!
و همینطور بنیاد الگن در این مرحله دستکم در پنج نقطه دیگر ایران نیز منطقه حفاظتشده با الگوبرداری از همین شیوه با کمک جامعه محلی ایجاد خواهد کرد!
تمام این فعالیتها بدون هیچ کمک دولتی و تنها با اشتراکگذاری طرح با مردم ایران و جلب حمایتهای مالی ایشان انجام شد که با فعال شدن چرخه اقتصادی پروژه در فاز دوم از همین هم باید تا حدود زیادی بینیاز شود!
ارزش اقتصادی بلوط
در مطلع پژوهشی با عنوان «تعیین ارزش اقتصادی برخی از مهمترین کارکردها و خدمات جنگلهای بلوط زاگرس میانی» که به صورت موردی در استان لرستان صورت گرفته آمده است: «در سالهای اخیر اقتصاددانان عرصه منابع طبیعی و اکولوژیستها به ارزشگذاری و سنجش نقش منابع جنگلی در تامین رفاه انسانی پرداختهاند که این امر بنیانگذار روند تحقیقاتی روبهرشدی است که سعی دارد شناخت ما را نسبت به رابطه میان سیستمهای اقتصادی، اکولوژیک و همینطور اهمیت منابع جنگلی و راههای گوناگون فایدهرسانی آن به بشر گسترش دهد. مهمترین دلایل ارزشگذاری منابع طبیعی و سیستمهای محیطی از دیدگاه اقتصاددانان و اکولوژیستها عبارتاند از: شناخت و درک منافع محیطزیستی و اکولوژیک، ارائه مسائل محیطزیستی کشور به تصمیمگیرندگان و برنامهریزان، فراهم آوردن ارتباط میان سیاستهای اقتصادی و درآمدهای طبیعی، اصلاح مجموعه محاسبات ملی مانند تولید ناخالص داخلی و جلوگیری از تخریب و بهرهبرداری بیرویه از این منابع. بهطورکلی هدف ارزشگذاری اقتصادی، فراهم آوردن اطلاعاتی است که به تصمیمگیرنده در جهت استفاده کارا از منابع موجود در جهت حداکثر کردن رفاه جامعه کمک میکند. نتایج این مطالعه نشان میدهد، نقش جنگلهای بلوط در جذب و تولید اکسیژن و برآورد ارزش اقتصادی آن رقم چشمگیری است (معادل 784 هزار مترمکعب در هکتار در سال)، اما این تنها نقش این جنگلها در تنظیم گازها و نقش موثر آنها بر کیفیت هوا نیست. بررسیهای دانشمندان روسی در مورد درختان بلوط غرب ایران و نقش آنها در مبارزه با آلودگی هوا (1956)، ثابت کرد که این درختان از طریق آزاد کردن مادهای به نام فیتونسید در هوا باعث ضدعفونی و از بین رفتن میکروارگانیسمهای مضر و حتی بعضی حشرات مضر موجود در هوا میشود. این ماده علاوه بر درختان بلوط در درختانی مانند زبانگنجشک، بید و افرا نیز تولید میشود. بنابراین از این ماده میتوان بهعنوان یک ماده زیستی برای مبارزه بیولوژیک علیه میکروارگانیسمها بهره برد. از طرفی درختان، بادِ حامل ذرات ریز را شانه میکنند و میتوانند در هر هکتار جنگل سالانه تا 68 تن گردوغبار را در خود رسوب دهند. این میزان بهواسطه جنگلهای بلوط استان، سالانه نزدیک به 83 میلیون تن برآورد میشود که گواه این مطلب، کاهش آلودگی هوا براثر گردوخاکهای ناشی از بیابانهای عراق و عربستان در فصل بهار و تابستان بوده که با وجود شدت آلودگی، پس از چند روز هوا همان لطافت قبلی را بازمییابد که در این رابطه نقش جنگلهای بلوط استان قابل توجه است. همچنین جنگلها مقدار زیادی از باکتریها و میکروبهای معلق در هوا را در لابهلای شاخ و برگ خود رسوب میدهد، بهطوریکه دانشمندان ثابت کردهاند مقدار باکتریهای موجود در هوای جنگلی بهمراتب کمتر از مناطق غیرجنگلی است. این موضوع نشاندهنده لزوم حفاظت و احیای پوشش جنگلی در این منطقه و حفظ خاک بهعنوان بستر تولید است.
براساس مطالعات انجامشده، میانگین فرسایش در این منطقه حدود 9 /5 تن است که منعکسکننده روند تخریب خاک، منابع طبیعی و محیطزیست در این منطقه بهواسطه تخریب پوشش گیاهی و فرسایش خاک است.