در جستوجوی شادمانی
اقتصاد چگونه بر شادی افراد جامعه اثر میگذارد؟
آیسان تنها: «رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند / چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند.» رفتن غم و آمدن شادی آنگونه که در شعر حافظ شیرازی حلول کرده ظاهراً از قرن هفتم شمسی دغدغه ایرانیان بوده. شاید از همین روست که هنوز هم وقتی قرعه فال ایرانیان به این بیت میافتد تسکینبخش است؛ ولو به ثانیهای و لحظهای. میگویند حال جامعه ایران چندان خوب نیست. ظاهراً در سالهای اخیر بدتر هم شده، آمارها هم تایید میکند. اخیراً یک مسوول سلامت و روان کشور از درگیری 30درصدی بزرگسالان با انواع مشکلات اعصاب و روان با فراگیری افسردگی خبر داده است. اگر مطابق با مطالعات روانشناسی احساسات منفی افسردگی را مقابل احساس شادی قرار دهیم، چنین آماری از قصه تلخ زوال تدریجی شادمانی در ایرانیان حکایت دارد. ادعایی که گزارشهای سالانه شادی سازمان ملل هم موید آن است. تازهترین گزارش این سازمان رتبه 118 ایران را در میان 156 کشور جهان نشان میدهد. رتبهای که پس از نزولهای پیاپی در سالهای گذشته به دست آمده است. اما چه عواملی با شادمانی ایرانیان سر جنگ دارد؟ شادی از دیرباز موضوع مطالعه فلاسفه و روانشناسان بوده و کمی متاخرتر به مطالعات جامعهشناسان و اقتصاددانان هم راه یافته است. در اقتصاد، بررسی رابطه شاخصهای اقتصادی و شادی در آثار اندیشمندی به نام ریچارد ایسترلین، به شهرت جهانی رسیده است. اقتصاددانی که تئوریسین نظریه تناقض ایسترلین بوده و مطالعات وی نشان میدهد که دستکم تا مرز مشخصی میان افزایش درآمد و شادی رابطه مستقیم وجود دارد. در چارچوب همین تحلیل تا حدودی شاید بتوان افت شاخصهای کلان اقتصادی در سالهای اخیر و تاثیر آن بر افت شادمانی ایرانیان را توضیح داد. با این حال در همین مطالعه ایسترلین به تاثیر اجرای سیاستهای تامین رفاه اجتماعی اشاره شده و مطرح میشود که بر اثر بررسیها خوشحالترین مردم دنیا، مردم کشورهای اسکاندیناوی هستند و البته کشوری مانند کاستاریکا هم وجود دارد که بهرغم ثروتمند نبودن اما به واسطه رفاه اجتماعی گروههای مختلف جامعه جایگاه مناسبی در رتبهبندی شادمانی دارد. بنابراین علاوه بر درآمد سرانه و ثروت کشورها، رفتار سیاستگذار هم بر شادمانی ملتها تاثیرگذار است. در مورد کشوری مثل ایران که نظام تصمیمگیری، در دامنه گستردهتری از زندگی افراد سیاستگذاری میکند، این نقش پررنگتر هم قلمداد میشود. امروز دیگر شادمانی صرفاً موضوع مطالعات شاخههای مختلف علوم انسانی نبوده و به مثابه حق شهروندان قلمداد میشود. به قول نعمتالله فاضلی، جامعهشناس، اکنون شادی یک خواست جمعی است؛ نه آنکه فقط در انحصار تحصیلکردگان یا ثروتمندان باشد. شاید همین دریافت است که بعضاً جامعه ایرانی نیز شادی منحصرشده برای گروههای خاص را نوعی معصیت قلمداد کرده و تقبیح میکند. چندی پیش در سالروز جشن باستانی پایان پاییز ایرانیان پیغامی در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشد مبنی بر اینکه چطور میتوان در حالی که عدهای از هموطنان فقیر، گورخواب، اتوبوسخواب و پشتبامخواب شب یلدا را در سوز سرما به سر میبرند، عدهای دیگر جشن بگیرند و شاد باشند؟ پیام اخلاقی این متن همان است که آلبر کامو، نویسنده فرانسوی در رمان طاعون میگوید و آن شرمآور بودن احساس خوشبختی تنها در جزیرهای به دور از دیگران طاعونزده است.