شناسه خبر : 38238 لینک کوتاه

خشونت علیه طبیعت

حسین آخانی از ضرورت‌های سیاستگذاری عمومی در حوزه محیط ‌زیست می‌گوید

خشونت علیه طبیعت

جواد حیدریان: طبیعت ایران در هجمه بی‌خردانه قرار دارد. آتش‌سوزی در جنگل‌ها و مراتع، رها شدن پسماندها در دشت‌ها و دریاها، جولان خودروهای مخرب آفرودبازها و صدها مشکل دیگر نشان می‌دهد محیط ‌زیست ایران به‌رغم اهمیت آن از فرآیند سیاستگذاری و استقرار قوانین بازدارنده تهی است. به دلیل نبود سیاستگذاری درست، جرم‌انگاری در محیط زیست اتفاق نمی‌افتد بنابراین هر کس بخواهد به هر شکلی از آن بهره‌کشی می‌کند و این دست‌اندازی و تعرض به قول حسین آخانی استاد دانشگاه و متخصص محیط ‌زیست، خشونت علیه طبیعت است. مقصر این وضعیت کیست؟ آیا نهاد دولت و نظام حکمرانی در زمینه سیاستگذاری محیط زیستی ضعیف نیست؟ علت این بی‌تفاوتی نسبت به طبیعت کشور و سرمایه اصلی سرزمین چیست؟ مشاهدات و اسناد و مدارک نشان می‌دهد بخش مهمی از تخریب‌های طبیعت در ایران به دنبال نبود قوانین و فقدان سیاستگذاری اصولی اتفاق افتاده است. چه کسی باید در تدوین سیاستگذاری حفاظتی از طبیعت ایران گام بردارد؟ حسین آخانی به پرسش‌هایی در این زمینه پاسخ داده و می‌گوید: اگر جایی من باعث مرگ گونه یا جانوری شوم، اینجا استفاده از طبیعت معنی نمی‌دهد، بلکه این خشونت علیه طبیعت است و طبیعی است که ما حق اعمال خشونت علیه جانوران و گیاهان و به‌طور کلی طبیعت نداریم.

♦♦♦

‌ به نظر می‌رسد به دلیل نبود برنامه‌ریزی یا سیاستگذاری اصولی مردم برای گذران اوقات فراغت به طبیعت هجوم می‌برند. این تهاجم که ظاهراً برای لذت بردن از طبیعت است، دست آخر به تخریب و نابودی آن منجر می‌شود. نمونه فعالیت آفرودسوارها در طبیعت که با تخریب بالا همراه است، یا گردشگرانی که با آتش درست کردن، جنگل را به آتش می‌کشند. چرا طبیعت در ایران طوری مدیریت می‌شود که همه بتوانند هر طوری خواستند از آن استفاده کنند؟

طبیعت چیزی نیست که به بخش خاصی از جامعه یا نسل خاصی از انسان‌ها تعلق داشته باشد. طبیعت موهبتی است که به همه موجودات کره زمین و همه انسان‌ها حتی آنها که متولد نشده‌اند تعلق دارد. اگر به این نگاه توجه کنیم آن‌وقت می‌بینیم که باید در استفاده از طبیعت، عدالت را رعایت کنیم. نمی‌شود این‌طور فکر کرد که چون من پول دارم و خودرو آفرود دارم، یا چون معدن‌کاو هستم، چون من وزیر هستم یا کارخانه‌دار هستم، پس حق دارم از طبیعت به صورت بی‌حد و حساب استفاده کنم و آنها که در این میانه قربانی می‌شوند (گیاهان و جانوران، منابع آب و خاک و...) اهمیتی ندارد چون فقط من مهم هستم. این نگرش یک اشکال بزرگ فلسفی دارد. با این حال همه می‌توانند از آن استفاده کنند به شرطی که باعث نابودی طبیعت نشوند. اگر جایی من باعث مرگ گونه یا موجودی شوم، اینجا استفاده از طبیعت معنی نمی‌دهد، بلکه این خشونت علیه طبیعت است و طبیعی است که ما حق اعمال خشونت علیه جانوران و گیاهان و به‌طور کلی طبیعت را نداریم.

‌ عوامل تخریب‌کننده که نیازمند سیاستگذاری عمومی هستند، چه عواملی هستند؟ در توضیح بهتر باید پرسید برای اینکه این هجمه و خشونتی که اشاره کردید به طبیعت وارد نشود باید در چه حوزه‌هایی از محیط زیست و طبیعت سیاستگذاری کرد یا سیاستگذاری‌ها را عوض کرد؟

دولت یا حاکمیت طبق اصل 50 قانون اساسی وظیفه دارند که محیط ‌زیست را برای نسل امروز و آینده حفظ کنند. طبیعی است که سیاستگذاری‌ها باید در همین راستا انجام شود. مشکلات محیط ‌زیستی که در کشور داریم درجه‌بندی دارند. یکسری از مشکلات محیط ‌زیست کلان هستند که عمدتاً سیاستگذار اصلی آن دولت است. یکسری مشکلات درجه دو داریم که هر چند دولت می‌تواند در سیاستگذاری آنها نقش داشته باشد اما مردم بازیگر اصلی آن هستند و یکسری از مشکلات درجه سه هم شاید وجود داشته باشد که ممکن است در زندگی شخصی و خانواده‌ها دیده شود و این مشکلات در این سطح اعمال می‌شوند. ابرچالش‌هایی مثل آب یا مشکلات بزرگی مثل مشکل چرا، تغییر کاربری اراضی برای اهداف تولید کشاورزی و گسترش معادن و تولید انرژی و... اینها مشکلات کلان محیط ‌زیست هستند که سیاستگذار اصلی حاکمیت است که متاسفانه همه اینها را به شکلی که باید باشد مدیریت نمی‌کند و خود عامل مستقیم این مشکلات است. اما مشکلات درجه دو که وجود دارد و به شکلی زندگی روزمره ما در آن دخیل است، اینها مثل همین آفرود مشکلاتی است که ما انسان‌ها داریم از بی‌توجهی دولت سوءاستفاده می‌کنیم. مثلاً دولت وظیفه دارد قانونگذاری کند که کسی حق ندارد با خودرو آفرود به فلان مناطق برود اما دولت این وظیفه خود را انجام نداده است. اگر هم قوانینی وجود دارد سازمان‌های مربوطه مثل سازمان حفاظت از محیط زیست و سازمان جنگل‌ها و مراتع آن قوانین را به درستی اجرا نمی‌کنند یا اساساً ابزار لازم برای اجرای این قوانین را ندارند. اینجا مردم می‌آیند و سوءاستفاده می‌کنند. مساله پسماند و زباله در طبیعت نمونه دیگری از این وضعیت بغرنج است. ریختن پسماند کار اشتباهی است و همه این را می‌دانند و اگر برویم دنبال قوانین ممکن است قوانینی هم در این زمینه پیدا کنیم که این کار را منع می‌کند اما می‌بینیم که عملاً هیچ‌کدام از این قوانین اجرا نمی‌شود چون دولت و نظام حکمرانی اراده کافی برای حل مساله را ندارد. دلیل آن هم این است که دولت خود جزو بازیگران است. اگر ما داریم بحران مدیریت زباله را مطرح می‌کنیم که طبیعت ایران پر از زباله است یکی از عوامل اصلی آن تولید بیش از حد پلاستیک است و تولید بیش از حد پلاستیک هم برمی‌گردد به فعالیت کارخانه‌های پتروشیمی و پشت آن هم دولت است چرا که ما یک کشور نفتی هستیم و می‌خواهیم با مصرف مواد نفتی در ایران بازاری ایجاد کنیم و عده‌ای هم اشتغال داشته باشند و البته در مقیاسی کلان‌تر یک عده هم منافعی داشته باشند. اگر بخواهیم نگاه سیستمی به مشکلات داشته باشیم باید گفت اینها با هم متصل هستند.

‌ بخش مهمی از تخریب‌ها در طبیعت به دلیل فقدان قوانین بازدارنده است که خود نشانه نبود سیاستگذاری در حوزه محیط زیست محسوب می‌شود. چه نهادی باید در زمینه قانونگذاری و اعمال سیاستگذاری در حوزه محیط زیست پاسخگو باشد؟

باید در ابتدا تاکید کنم که من حقوقدان نیستم و آنچه در این زمینه می‌گویم برداشت من از مسائل حقوقی است. مشکل اصلی ما این است که در کشور قانون زیاد داریم و از قضا این تورم قوانین که گاهی حتی همدیگر را خنثی می‌کنند و متضاد هستند باعث می‌شود که مردم و برخی از نهادها از این وضعیت سوءاستفاده کنند. قوانین ما شفاف نیست و این اشکال اساسی است. دلیل این فقدان شفافیت قانونی نیز نوع و حکمرانی و ساختار حاکمیتی ماست. دستگاه قانونگذاری ما از وضع قوانین شفاف دوری می‌کند. دلیل این است که قانونگذار یا همان لایحه‌نویسان آنها عمدتاً فکر می‌کنند اگر قانون خوب و شفافی وجود داشته باشد ممکن است منفعت آنها از بین برود. نماینده مجلسی که خود صاحب هزار هکتار زمین است، هرگز قانون خوبی را مثلاً درباره جلوگیری از سوءاستفاده از زمین تصویب نمی‌کند یا اجازه تصویب قانونی برخلاف منافع خود را نمی‌دهد. اینجا بحث تضاد منافع مطرح است. شاید به این دلیل که ما دچار یک نوع فساد ساختاری هستیم بنابراین تصمیم‌گیری و وضع قوانین ما نهایتاً به تدوین قوانین شفاف و بازدارنده منتهی نمی‌شود. نمونه بارز این مساله بحث استفاده و تغییر کاربری زمین است. زمین متعلق به همه است و اساساً انفال محسوب می‌شود. ولی گاهی یکسری قوانین عجیب تصویب می‌شود و بر قانون اصلی خدشه وارد می‌کند و قانون اصلی آن‌طور که باید و شاید رعایت نمی‌شود. این روند متناقض منتج به سوءاستفاده می‌شود که این سوءاستفاده هم می‌تواند فردی و هم سازمان‌یافته باشد. اینجاست که جنگل‌ها از بین می‌رود و کوه‌خواری و دریاخواری و... اتفاق می‌افتد. به اسم معدن‌کاوی می‌روند و باارزش‌ترین اکوسیستم‌های ما را از بین می‌برند. یا اینکه برای تامین آب برای کشت و کار و کشاورزی می‌بینید آب‌های زیرزمینی به تاراج رفته است. این آسیب‌های غیرقابل جبران به واسطه وجود قوانین غیرشفاف و غیربازدارنده به وجود آمده است.

‌ اگر بخواهیم نمونه‌هایی از بحران‌های محیط زیستی انسان‌منشأ را که در محیط ‌زیست ایران وجود دارند و فقدان سیاستگذاری درست آنها را به چالش‌های بزرگی بدل کرده است، بیاوریم به چه نمونه‌هایی اشاره می‌کنید؟

 اگر بخواهم به‌طور مشخص به معضل‌هایی که درجه دوم محیط ‌زیست هم محسوب می‌شوند و انسان هم در شکل‌گیری آنها نقش مشخصی دارد، اشاره کنم باید به مساله پسماند، آتش‌سوزی جنگل‌ها و آفرودسواری اشاره کنم. دولت باید به‌طور مشخص ریختن زباله در جاهای خارج از جاهای مشخص‌شده را اکیداً ممنوع کند. اگر کسی این زباله را ریخت باید مشمول جریمه شود. دولت برای دریافت جریمه در این زمینه باید راهکارهای لازم را تعیین کند. پلیس، ماموران نیروهای انتظامی، ماموران جنگل‌ها و مراتع، ماموران محیط ‌زیست همه ضابطان قضایی هستند و در این زمینه می‌توانند ماموریت داشته باشند. دولت باید اجازه دهد این ماموران در این زمینه اعمال جریمه کنند. در جامعه همه شماره ملی دارند. این شماره ملی می‌تواند شبیه پلاک ماشین باشد و همان‌طور که پلیس برای تخلف راننده پلاک ماشینش را ملاک قرار می‌دهد، کد ملی این افراد می‌تواند برای اعمال جریمه مناسب باشد. این جریمه می‌تواند متفاوت باشد. مثلاً ریختن زباله در خیابان یک جریمه دارد، ریختن زباله کنار رودخانه جریمه دیگری دارد یا برای ریختن زباله در جنگل یا یک منطقه حفاظت‌شده جریمه دیگری اعمال شود. اگر جریمه اعمال شد آن موقع فرد می‌داند کاری که دارد انجام می‌شود، مجرمانه است و دیگر زباله خود را در طبیعت رها نمی‌کند. مورد دیگر آتش‌سوزی‌های گسترده در مناطق جنگلی و مرتعی کشور است. در همه جای ایران با گرم شدن هوا به‌خصوص مناطق جنگلی و مناطق باارزش روزانه دارد آتش‌سوزی رخ می‌دهد. هربار آتش‌سوزی رخ می‌دهد هزینه زیادی برای مقابله با آن روی دوش خود دولت گذاشته می‌شود. به این دلیل که دولت باید برای مقابله با آتش، تامین نیرو کند، داوطلبان را جذب کند و نیاز به هزینه برای تامین هلی‌کوپتر و آبپاش و دمنده و آتش‌کوب و... دارد. با هربار آتش‌سوزی در جنگل‌ها دولت باید میلیاردها تومان پول خرج کند تا آتشی را خاموش کند و البته با هر آتشی خسارت‌های جبران‌ناپذیری نیز به طبیعت وارد می‌شود که قابل ارزشگذاری اقتصادی نیست و این خسارت به جانوران، گیاهان و خود طبیعت اساساً محاسبه نمی‌شود. ما برای این آتش‌سوزی باید راه‌حل داشته باشیم. راه‌حل ساده است. باید ایجاد آتش در کشور را ممنوع کرد. آتش تنها باید در جاهای مجاز برپا شود. همان‌طور که زباله باید در جاهای مجاز انباشت شود. آتش از اسلحه خطرناک‌تر است. با یک عدد کبریت می‌توانید یک مجتمع ساختمانی را به راحتی آتش بزنید. ما قانون داریم که اگر یک نفر چاقو دستش بگیرد و مردم را تهدید کند به راحتی دستگیر می‌شود و مجازات‌های سنگینی برای او تعیین می‌شود اما برای اینکه کسی برای تفریح به طبیعت می‌رود و در جایی که نباید، آتش روشن می‌کند و این آتش را خاموش نمی‌کند هیچ جریمه‌ای در نظر گرفته نشده است. حتی در پارک‌های ملی که باارزش‌ترین مناطق حفاظت‌شده ایران هستند هیچ محدودیتی برای آتش روشن کردن نیست. مثلاً در پارک ملی گلستان که یکی از بااهمیت‌ترین مناطق ایران است، مردم می‌روند و در مناطقی از پارک آتش روشن می‌کنند. من بارها و بارها در این منطقه با کسانی که آتش روشن کرده‌اند درگیر شده‌ام و هم با محیط‌بانان صحبت کرده‌ام. محیط‌بانان می‌گویند؛ ما هیچ قانونی نداریم که مردم را از روشن کردن آتش در این منطقه برحذر بدارد. بنابراین محیط‌بان از نظر حقوقی نمی‌تواند کسی را که در منطقه آتش روشن کرده است به عنوان مجرم به دادگاه ببرد. ما باید برای آتش جرم ایجاد کنیم. برای مثال در کالیفرنیا در مناطقی که مستعد آتش‌سوزی است، حتی روشن کردن یک سیگار 10 هزار دلار جریمه دارد. انداختن یک بطری آب از پنجره ماشین و در کناره خیابان هزار دلار جریمه دارد. به همین دلیل است که در این کشورها شما پلاستیکی در کوچه و خیابان و بعد هم در طبیعت نمی‌بینید. این جریمه است که بازدارنده است. مردم را نمی‌توان با موعظه هدایت کرد. باید پذیرفت بخش مهمی از جامعه هنوز آموزش ندیده‌اند. بدون اعمال قانون نمی‌توان جامعه را مدیریت کرد. ما باید بگوییم که آتش‌سوزی باید به‌طور اکید در ایران به جز مناطق مجاز ممنوع شود. باید سازمان جنگل‌ها و اداره راهداری و... جاهایی را در طبیعت و در مسیرها تعیین کنند و با حفاظت کامل و بدون خطر بگویند شما اینجا حق دارید آتش روشن کنید. دولت می‌تواند با دادن چوب و زغال به مردم در این مناطق یک نوع کسب‌وکار نیز راه بیندازد. مثال سوم در مورد آفرود است. خودروهایی سنگینی که وارد طبیعت می‌شوند با لاستیک‌های پهن و وزن بالا طبیعت را نابود می‌کنند. در همه دنیا آفرود ممنوع است. هیچ دولت و حکومتی حتی کشورهای عقب‌افتاده اجازه نمی‌دهند یک اقلیت پولدار سوار ماشین‌های قدرتمند شوند و به هر جایی دلشان خواست وارد شوند. این را با تاکید می‌گویم؛ هیج کسی حق ندارد با خودرو شخصی و مخرب به ارتفاعات بالا یا مناطق حفاظت‌شده، یا دشت‌ها و کویرها و... برود و هر چه گیاه و جانور را که میلیون‌ها سال در این اکوسیستم به وجود آمده‌اند قربانی لذت لحظه‌ای خود کند. ما در مورد استفاده از خودروهای آفرود فقط می‌توانیم در هر استانی یک تپه یا یک محیط را تعیین کنیم تا جوانانی که قصد دارند بروند و خودشان را تخلیه کنند آنجا بروند و تفریح یا هر کاری طبق قانون انجام دهند. در ازای این فرصت نیز نهادی متولی شود و از این افراد برای حضور در این محیط تعیین‌شده و محدود نیز پول بگیرد و آنجا یک کسب‌وکاری راه بیندازد. آیا من اجازه دارم در اتوبان رسالت فوتبال بازی کنم؟ خیر! آخر مگر من می‌توانم بروم وسط مراتع لار با خودرو شخصی قدرتمند و مخرب بچرخم و طبیعت را نابود کنم؟ چرا چنین اجازه‌ای داده می‌شود؟

‌ پرسش این است که به نظر می‌رسد طبیعت برای نظام حکمرانی اساساً مساله مهمی نیست. یعنی نه‌تنها اولویتی در چیدمان توسعه ندارد بلکه از آن برای بهره‌وری و یارانه برای کاهش فشار بر خود هم استفاده می‌کند. چرا برخلاف کشورهای توسعه‌یافته محیط ‌زیست در ایران اولویت هیچ دولتی نیست؟

کشوری مثل اتیوپی که در قاره آفریقا واقع است قوانین بازدارنده مهمی در حوزه محیط زیست دارد. در اتیوپی انداختن یک کیسه پلاستیک در طبیعت 40 هزار دلار جریمه دارد! دلیلش این است که ساختار بر پایه پایداری محیط زیست بنا شده است. آنجا می‌دانند که اگر محیط ‌زیست خراب شود و طبیعت آلوده شود گردشگر وارد آن کشور نمی‌شود و اقتصادشان فرومی‌پاشد. متاسفانه حاکمیت در ایران اداره اقتصاد کشور را بر مبنای اقتصاد نفتی و منابع تجدید ناپذیر گذاشته است. ریشه همه فسادهای اخلاقی، مالی و محیط زیستی در ایران همین چینش توسعه بر مبنای نفت است. زیباترین کوه ما معدن بوکسید می‌شود. جایی که نگاه کردن به آن می‌تواند ده‌ها برابر برداشت معدن درآمد ارزی و ریالی داشته باشد. تمام منابع آبی ما با این معادن از بین می‌رود. این اشتباه دولت‌هاست. دولت خود را به شدت به بهره‌کشی از منابع تجدیدناپذیر وابسته کرده است و با این بهره‌کشی محیط زیست را قربانی می‌کند. در سال‌های بعد از انقلاب حتی یک دوره رئیس سازمان محیط ‌زیست تخصصی در این زمینه نداشته و بسیاری اوقات حتی علاقه‌ای به محیط ‌زیست هم نداشته‌ است. چه دولت‌های اصلاح‌طلب، چه دولت‌های توسعه‌گرا و چه دولت‌های اصولگرا هیچ‌کدام با علاقه و تخصص در این سازمان نبوده‌اند.

دراین پرونده بخوانید ...