شناسه خبر : 34632 لینک کوتاه

سرخ سبز

آیا میرزا کوچک‌خان تجزیه‌طلب بود؟

شادی معرفتی: پیرزنی گیلانی با سوز تمام به یاد میرزا کوچک‌خان آواز می‌خواند. یونس استادسرایی مشهور به میرزا کوچک‌خان جنگلی 99 سال است که درگذشته، اما همچنان در افکار عمومی محبوب است. میرزا کوچک خان و همفکرانش درست صد سال پیش یعنی در 17 خرداد 1299 در گیلان «کمیته انقلاب سرخ» را تشکیل دادند. برخی تحلیلگران سیاست و تاریخ معتقدند فعالیت‌های میرزا کوچک‌خان زمینه نفوذ کمونیسم را در ایران فراهم کرد و به همین دلیل به او انگ جاسوسی می‌زنند، اما بدیهی است که افکار عمومی همچنان به میرزا کوچک‌خان به‌عنوان قهرمان می‌نگرد. به بهانه اقدام میرزا برای تشکیل کمیته انقلاب سرخ در پی چرایی محبوبیت او در میان مردم بعد از صدسال هستیم. حرکت انقلابی او همواره از سوی نیروهای سیاسی مختلف در ایران معاصر مورد توجه بوده است. در همین راستا، روایت‌هایی از سوی نیروهای سیاسی شکل گرفت که تلاش کردند جنبش جنگل را با رویکردی کل‌گرایانه و چهره‌ای واحد تعبیر کنند. برخی از نیروهای سیاسی جنبش جنگل را حرکتی چپ‌گرایانه، مرتبط با جریان بلشویکی و برای اعاده عدالت اجتماعی تفسیر کرده‌اند؛ حکومت پهلوی آن را حرکتی اوباشگرایانه تعبیر کرده، اما در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی چهره میرزاکوچک خان و کلیت جنبش جنگل عمدتاً چهره‌ای اسلام‌گرایانه تفسیر شده است. اما فارغ از نوع تفسیرها از جنبش جنگل و چهره میرزا کوچک خان جنگلی، تمامی تفسیرها از نوعِ «روشنفکرانه» و «کل‌گرایانه» و«تاریخ از بالا» بوده است و در آنها تفسیر رایج در بین مردمِ محلی، غایب است. در همین چارچوب، بازنمایی یا خوانش نقش شخصیت‌های مهم و اثرگذار تاریخی چون میرزا بسان چهره‌ای نمادین یا اسطوره‌ای درخور اهمیت است. آنچه در ذهنیت ایرانیان به‌ویژه مردم گیلان درباره میرزا به‌عنوان بانی نهضت جنگل و مبارز در برابر بیگانگان نقش بسته، از موضوعات جالب و پُرجذبه در حوزه تاریخ فرهنگی است و برای بررسی تغییر حافظه جمعی می‌تواند مفید باشد.

♦♦♦

چگونگی تعامل نهضت میرزا کوچک‌خان جنگلی با حکومتگران تازه کشور شمالی، یعنی همان بلشویک‌های اشتراکی مسلکی که ظاهراً نیات آزادیخواهانه داشتند و از جنبش‌ها و مبارزات ضداستعماری حمایت می‌کردند، به یکی از نکات پیچیده نهضت جنگل تبدیل شده است. اگرچه ظاهراً میان بلشویک‌ها و جنگلی‌ها در زمینه مبارزه با استعمار اشتراک نظر وجود داشت و بین رهبران نهضت جنگل با نمایندگان حزب کمونیست شوروی و نمایندگان حزب عدالت باکو جلساتی برای هماهنگی مبارزه برگزار شد، با گذشت زمان زاویه میان اهداف جنگلی‌ها و بلشویک‌ها بازتر و بازتر شد. سرانجام همراهان بلشویک نهضت جنگل به تبعیت از دولت کمونیستی شوروی، که با حکومت ایران قرارداد دوستی و تفاهم امضا کرده بود، خود را کنار کشیدند و بدین‌ترتیب حکومت جمهوری گیلان سقوط کرد و میرزا با تعدادی از یاران خود دوباره به جنگل بازگشت. میرزا کوچک اهل رشت، سال‌های جوانی را به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد. در دوران مشروطه، به صفوف آزادیخواهان گیلان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی‌شاه روانه تهران شد. همزمان با اوج‌گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادیخواهان رشت کانونی به نام «مجلس اتحاد» تشکیل دادند. میرزا کوچک‌خان، که در آن دوران طلبه بود و افکار آزادیخواهانه داشت، به مجلس اتحاد پیوست. این مجلس ابتدا به «هیات اتحاد اسلام» و سپس به «کمیته اتحاد اسلام» تبدیل شد و میرزا خیلی زود رهبری آن را برعهده گرفت. تا پایان سال 1296 بخش وسیعی از گیلان، مازندران، طارم، آستارا، طالش و تنکابن زیر نفوذ کمیته اتحاد اسلام درآمد و این کمیته «نهضت جنگل» یا «حزب جنگل» نامیده شده است. نهضت جنگل از نظر سیاسی، اجتماعی و ترکیب رهبری به دو دوره تقسیم می‌شود: دوره نخست با عزیمت میرزا کوچک‌خان به گیلان در خرداد 1294 آغاز و با حاکمیت تیمورتاش در گیلان، جدایی شیخ‌احمد کسمایی و دکتر حشمت از میرزا و اعدام نیروهای جنگلی و در راس آنها دکتر حشمت در اردیبهشت 1298، پایان یافت؛ دوره دوم با ورود ارتش سرخ شوروی به ایران در 28 اردیبهشت 1298 آغاز شد و با شکست نظامی نهضت جنگل و شهادت میرزا کوچک‌خان در 11 آذر 1300 به پایان رسید. اولین ارتباط رسمی بلشویک‌ها با جنگلی‌ها به زمانی ‌که هنوز حاج‌احمد کسمایی با جنگلی‌ها همراه بود، باز‌می‌گردد. حاج‌احمد، مدعی است که آنها کمک خود را به جنبش جنگل به پذیرفته شدن مرام بلشویکی نزد جنبش جنگل منوط کرده بودند. اما در اوایل دوره دوم جنبش، یعنی پس از بازگشت جنگلی‌ها به فومن، نوشته‌هایی در روسیه به‌صورت کتاب و مقاله انتشار می‌یافت که درکی نادرست ولی مثبت از جنبش جنگل و به‌ویژه شخصیت کوچک‌خان به دست می‌داد. براساس این نوشته‌ها نهضت جنگل می‌توانست متحدی مناسب برای بلشویک‌ها در راه مبارزه با امپریالیسم انگلیس و توسعه انقلاب به سمت شرق باشد.

در اواخر تیرماه 1298 کمیته بلشویکی در لنکران نامه‌ای برای همکاری با کوچک‌خان فرستاد. اما او این درخواست را رد کرد و در اوایل مرداد اسماعیل جنگلی، خواهرزاده خود را برای مذاکرات بیشتر به باکو فرستاد. خود نیز شهریور همان سال، به‌تنهایی راهی لنکران شد تا بتواند دراین‌باره مذاکرات رودرروی بیشتری با آنها انجام دهد. اما به دلیل درگیری‌های سختی که هنگام ورود او به لنکران بین مساواتچی‌ها و بلشویک‌ها پیش آمده بود، میرزا موفق نشد با کسی دیدار کند و دوباره به جنگل بازگشت. میرزا، اگرچه در مقابل انگلیس خواهان کمک بلشویک‌ها بود، نمی‌خواست این کمک به‌گونه‌ای باشد که ابتکار عمل در هدایت این جنبش را از دست رهبران جنبش جنگل بگیرد. گذشته از آن، تصور جنگلی‌ها و به‌ویژه کوچک‌خان از بلشویک‌ها کاملاً مبهم و ناروشن بود. واقعیت آن است که در آن زمان، در ایران انقلاب اکتبر و کشور نوخاسته شوراها همه جا با دولت استعماری و بدسابقه انگلیس و روسیه تزاری مقایسه می‌شد. اعلامیه معروف تروتسکی در اوایل سال 1918 میلادی، مبنی بر الغای تمام امتیازهای استعماری روسیه تزاری در ایران، اعلامیه معروف لنین، که از خلق‌های مسلمان می‌خواست همگام با بلشویک‌ها، دولت استعماری انگلیس را از سرزمین خود برانند، شعارهای برابری و برادری، که تحت عنوان سوسیالیسم و دفاع از رنجبران داده می‌شد، همگی آتش به جان مبارزان عدالت و آزادی می‌زد و سبب می‌شد آنان بلشویک‌ها را متحدانی استراتژیک بدانند. از طرف دیگر جنگلی‌ها دولت انگلیس را، که سرزمین ایران و گیلان را اشغال و قرارداد استعماری 1919 و ده‌ها قرارداد دیگر را بر ایران تحمیل کرده بود، با بلشویک‌ها مقایسه می‌کردند و مهم‌تر از آن این مساله بود که انگلیسی‌ها حامی دولت مستبدِ وثوق‌الدوله بودند که قصد داشت ریشه جنگلیان را از بن برکند. واقعیت این است که هیچ‌کدام از رهبران جنگل درک درستی از دیدگاه‌های بلشویکی نداشتند و از همین رو بود که جنگلی‌ها اغلب بلشویک‌ها را با نام «احرار» روسیه خطاب می‌کردند و از درخواستِ مکرر نمایندگان بلشویک‌ها به جنگلی‌ها درکی درست نداشتند.

 در آستانه انعقاد قرارداد 1919 بین دولت وثوق‌الدوله و بریتانیا، فرماندهی نیروهای قزاق، در فومنات و شفت و دیگر حوزه‌های استقراری جنگلی‌ها، حکومت نظامی اعلام کرد و برای ایجاد رعب و وحشت، در اعلامیه‌ای اخطار داد که «هر خانه‌ای که در آن جنگلی‌ها منزل کنند، سوزانده می‌شود و صاحبش تنبیه خواهد شد. افرادی که برای جنگلی‌ها آذوقه تهیه کنند یا کمکی به آنها کنند، فوراً اعدام و دارایی‌شان ضبط خواهد شد». پس از بسته شدن قرارداد 1919، هجوم نیروهای دولتی شدت بیشتری گرفت، فقط میرزا و تنی چند از یارانش همچنان مقاومت می‌کردند.

قوای ارتش سرخ با میرزا وارد مذاکره شدند، اعضای حزب عدالت باکو وظیفه اصلی و اولیه جنبش را تبلیغات مسلکی (مرامی)، مصادره اموال و لغو مالکیت بر زمین و مبارزه با مذهب می‌دانستند، درحالی ‌که میرزا میانه‌روتر بود و می‌گفت که مردم ایران نسبت به مذهب دلبستگی دارند. باید توجه کرد که در آغاز، حکومت شوروی، به دلیل شعارهای سوسیالیستی‌اش، از جمله عدالت و برابری، در بین تمام مبارزان جهان دارای اعتبار بود و این حکومت نیز حمایت از مبارزان جهان را جزو اهداف خود می‌دانست. میرزا نیز با توجه به این شعارها با آنان همکاری کرد، ولی با گذشت زمان، حکومت شوروی نیز وارد معادلات استعماری شد و گذشته را فراموش کرد. بر روی مذاکرات به‌شرط اجرا نکردن کمونیسم از حیث مصادره نکردن اموال، احترام به مالکیت و ممنوع بودن تبلیغات مسلکی، تاسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت، سپردن مقدرات انقلاب به دست آن و مداخله نکردن شوروی‌ها و وارد نشدن نیروی نظامی جدید از شوروی مگر به تصویب حکومت انقلابی ایران، توافق حاصل شد و این توافق به اطلاع مقام‌های دولتی و حزبی مسکو نیز رسید. پس از این اتفاق، فرماندار گیلان به نمایندگی از طرف مردم رشت، میرزا را برای به‌دست گرفتن زمام امور گیلان به رشت دعوت کرد.

روز 17 خرداد، سران جنبش جنگل در اعلامیه‌ای با تاکید بر اینکه «قوه ملی جنگل به استظهار کمک و مساعدت عموم نوع‌پروران دنیا و استعانت از اصول حقه سوسیالیسم، داخل در مرحله انقلاب سرخ شده و خود را به نام جمعیت سرخ ایران معرفی می‌نماید»، الغای اصول سلطنت و اعلام جمهوری و حفظ جان و مال عموم اهالی گیلان و لغو تمام قراردادهای دولت مرکزی با بیگانگان، اعتقاد به تساوی حقوق همه افراد بشر و حفظ شعائر اسلام را اعلام کردند. میرزا نیز، با ارسال تلگرافی به لنین، علاقه خود را به دوستی مشترک ایران و شوروی اعلام کرد. کابینه جمهوری، که دولت شورای کمیسرهای خلق نامیده می‌شد، فاقد عضو کمونیست بود و برنامه آن، علاوه بر مبارزه با انگلیس و شاه، حمایت از مالکیت خصوصی و برابری همه نژادهای بشری و ابطال پیمان‌های تحمیل‌شده بر ایران، نظیر قرارداد 1919 ایران با انگلستان، را نیز دربر می‌گرفت. بااین ‌حال طولی نکشید که اختلافات میان اعضا بروز کرد. اول تیر 1299، کنگره حزب عدالت به رهبری احمد سلطان‌زاده در انزلی تشکیل و به تبلیغات کمونیستی و مخالفت با مذهب و دشمنی با جنگلی‌ها پرداخت. میرزا در پاسخ به این برخورد، در نامه‌ای خاطرنشان کرد: «من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم. آسایش ایرانی و همه بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم. من بیانات لنین و تروتسکی و براوین و سایر زمامداران عاقل را که گفته‌اند «هر ملتی باید مقدراتش را خود در دست بگیرد» قبول داشته، در مقام اجرایش هستم. هرکس که در امور داخلی‌مان مداخله کند، ما او را در حکم انگلیس و نیکلا و دربارین مرتجع ایران می‌شناسیم.» کودتای رشت در مرداد 1299 رخ داد. وقتی چند تن از یاران میرزا دستگیر شدند و برخی از یاران قدیمی میرزا، کابینه دولت کودتا را تشکیل دادند. کابینه احسان‌الله‌خان برنامه خود را بر محور ایجاد تشکیلات ارتشی شبیه ارتش سرخ و حمله به تهران، لغو اختیارات مالکان و الغای اصول ملوک‌الطوایفی و رفع احتیاجات اصلی کارگران اعلام کرد. پس از کودتای سوم اسفند، رضاخان درصدد حمله به گیلان بود، اما سیدضیا مانع شد و در 13 مرداد 1300 سران نهضت، دولت جمهوری شورایی گیلان را تشکیل دادند. سیاست دولت جدید، مخالفت رسمی و علنی با توافق میان شوروی و انگلستان بود. با وجود تشکیل دولت، به سبب اختلاف‌نظر اعضای آن با هم، گیلان عملاً به چهار بخش تقسیم شد و هریک در اختیار یکی از مجاهدان قرار گرفت. میرزا در منطقه فومن و جنگل‌های گیلان، حیدرخان در انزلی، خالوقربان در رشت و احسان‌الله‌خان در لاهیجان مستقر بودند که ضمن رقابت، به هم سوءظن نیز داشتند.

سرانجام بذر سوءظنی که در دوره حاکمیت دیدگاه بلشویکی پاشیده شده بود، سبب شد اختلافات بین دو جناح انقلاب، مجدداً بالا گیرد و تنی چند از طرفداران میرزا به جلسه اعضای دولت، حمله کردند. حیدرخان دستگیر شد و هنگام اسارت به‌طرز مشکوکی به قتل رسید؛ در واقع این حادثه نشانه‌های پایان انقلاب جنگل بود و سبب شد درگیری‌های مسلحانه‌ای میان نیروهای چهارگانه سران انقلاب رخ دهد و به قوای دولت مرکزی، که با حمایت تسلیحاتی و شرکت افسران انگلیسی به‌سوی رشت حرکت می‌کردند، امکان داد تا به سهولت گیلان را تصرف کنند. قوای قزاق به فرماندهی رضاخان در روز 12 آبان 1300 به رشت یورش برد. خالوقربان خود را به رضاخان تسلیم کرد و با درجه سرهنگی در صف نیروهای دولتی، با قوای مجاهدین جنگل مبارزه کرد. احسان‌الله‌خان نیز با پادرمیانی کنسول شوروی در رشت، با هزینه رضاخان و با عده‌ای از قفقازی‌ها به قفقاز روان شد. مقاومت دلیرانه مجاهدین جنگل در برابر یورش قوای قزاق تحت فرماندهی رضاخان، بیش از یک ماه به‌طول انجامید و عده زیادی از یاران میرزا شهید، زخمی یا اسیر شدند. میرزا با وجود خیانت عده‌ای از یارانش، به جنگ و گریز در جنگل‌های گیلان ادامه داد و در 11 آذر 1300، در کوه‌های تالش گرفتار بوران و برف شد و از پای درآمد.

♦♦♦

دولت جمهوری انقلابی گیلان 17 خرداد سال 1299 خورشیدی با ورود میرزا کوچک جنگلی همراه نیروهای مسلحش به رشت تشکیل شد و پس از نفوذ بلشویک‌ها و تضعیف جنبش، با ورود قزاق‌های زیر فرمان رضاخان به این شهر در تاریخ 12 آبان 1300، سقوط کرد. تصویری که جنگلی‌ها و به‌ویژه کوچک‌خان از بلشویک‌ها داشتند مبهم و ناروشن و در نهایت، نادرست بود. به‌طور کلی در دولت انقلابی جنگل، دو نظریه در هدایت انقلاب نقش محوری داشت: یکی نظریه بلشویکی حزب عدالت و دیگری نظریه ملی دموکراتیک میرزا کوچک‌خان جنگلی. در هدایت دولت انقلابی جمهوری گیلان نظریه بلشویکی نفوذ و اعتبار بیشتری داشت؛ زیرا هم انسجام نظری بیشتری داشت و هم از حمایت دولت و انقلاب بلشویکی شوروی برخوردار بود. در مقابل، دیدگاه نظری میرزا کوچک، هیچ‌گاه توفیق پیشبرد نظر و عمل خود را نیافت. تکیه‌گاه‌های نظری حزب عدالت بر بلشویسم استوار بود، اما تلاش و مبارزه‌ای که میرزا کوچک جنگلی از ابتدای جوانی تا لحظه مرگش پی ‌گرفت، مبارزه‌ای بود ملی و دموکراتیک که همواره بر خرد جمعی مردم گیلان استوار بود، شاید از همین روست که مردم گیلان هنوز بعد از صد سال، خاطره خوش میرزا را از خاطر نبرده‌اند.

دراین پرونده بخوانید ...