کوچک جنگلی: اسطوره یا تاریخ؟
آیا میرزا کوچک خان رویای ایران کمونیستی را در سر داشت؟
تصویری که از او خواندهایم و شنیدهایم اغلب مخدوش و در پارهای مواقع متناقض است، روایت رسمی از او در رسانه ملی، انقلابی مسلمان است، اما برخی او را شورشی و جداییطلب میدانند و بعضی دیگر وطنپرست و مدافع آرمانهای مشروطیت. در بعضی کتابها او طلبهای مسلمان است که دغدغه دین دارد و در بعضی منابع، مرد قدرتطلبی که سودای استقلال از وطن در سر میپروراند. در گفتوگو با دکتر حبیبالله اسماعیلی پژوهشگر حوزه تاریخ در پی پاسخ به این پرسش بودهایم که بهراستی میرزا کوچکخان که بود و پشتوانه فکری قیامش چه بود؟ آیا او متاثر از کمونیسم شوروی، رویای ایران کمونیستی را در سر میپروراند؟
♦♦♦
خاستگاه فکری و فرهنگی میرزا کوچکخان جنگلی چه بود؟
در روزگاری که میرزا کوچکخان پا به عرضه زندگی گذاشت، تنها امکان کسب سواد و دانش در مدارس علوم دینی بود. میرزا یا همان یونس استادسرایی که در خانوادهای باسواد به دنیا آمده بود، پدرش عنوان میرزا بزرگ داشت. در آن دوران، لقب میرزا برای دو گروه از افراد به کار میرفت. اگر لقب میرزا قبل از اسم کسی میآمد نشانه صاحب سواد بودن و اگر بعد از اسم کسی میآمد نشانه تبار خاندان سلطنتی داشت. به هر رو پدر میرزا کوچک از گروه اول یعنی باسوادان بود. یونس از همان اوان کودکی لقب میرزا کوچک گرفت و پس از آنکه خواندن و نوشتن و برخی مقدمات زبان و ادبیات فارسی و عربی را در یکی از مکتبخانههای رشت فراگرفت، در مدرسه حاجی حسین، زبان عربی، منطق، مقدمات فقه و اصول را آموخت. او تحصیلات علوم دینی را تا سال 1312 هـ. ق، در مدارس زادگاهش پی گرفت. میرزا یونس با تاثیر از فضای سیاسی آن روزگار و به تاسی از استادش، به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وارد شد و به مشروطهخواهان پیوست و در یکی از نبردهای مشروطهخواهان با قوای محمدعلی شاه قاجار تیر خورد و برای مداوا به تفلیس رفت. البته میدانیم که بعد از استقرار مشروطیت، اوضاع عمومی ایران به وخامت گرایید. با قرارداد 1907 روس از شمال و انگلیس از جنوب ایران را اشغال کردند. بنا به برخی از گزارشها بیش از 17 هزار نیروی نظامی روس، شمال ایران را اشغال کرده بودند. نظامیان روس علاوه بر ظلم فراوان زمینهای روستاییان را از کف آنها ربوده و زندگی آنها را با انواع مشکلات مختل کرده بودند. به همین دلیل اقشار مختلف جامعه گیلان آن روزگار با جنگلیها همدلی میکردند. نویسنده کتاب «میرزا کوچکخان» بهدرستی اشاره کرده است که، پیش از هجوم روسها نیز، ساختار فاسد و ناکارآمد حکومتهای قاجار و عمال آنان وضع اسفباری در گیلان پدید آورده بود و بهرغم وفور نعمت خداوندی و دست و دلبازی طبیعت، مردم این منطقه در فقر و فلاکت به سر میبردند. موقعیت ویژه جغرافیایی گیلان سبب شده بود، شاهان و رجال قاجار، چشم بر تصاحب زمینهای باارزش و حاصلخیز این منطقه داشته باشند. به همین دلیل، بهتدریج بسیاری از سرزمینهای گیلان به دست حاکمان، کارگزاران و وابستگان دربار قاجار افتاد، ولی از آنجا که این افراد از گیلان دور بودند، برای بهرهبرداری مطلوب از این متصرفات و استثمار بیشتر مردم، از حاکمان محلی بهره میگرفتند و زمینهای مرغوب را با نام املاک سلطنتی، به حاکمان و اربابان محلی اجاره میدادند. این گماشتگان برای به دست آوردن منافع و جلب رضایت دربار و فرستادن حق اجاره به مرکز، فشار فراوانی را بر کشاورزان وارد میکردند، بر اثر همین طمعکاریها، طبقه زمیندار بزرگی شکل گرفته بود که در انقلاب مشروطه، مدافع وضع موجود بودند و هواداران انقلاب مشروطه را در گیلان سرکوب میکردند. افزون بر این، مالکان و ماموران دولتی، فشار و تعدیهای بیشماری در حق مردم اعمال میکردند. کشاورزان بیدفاع برای بهرهبرداری از دسترنج خود استقلالی نداشتند و پس از رنج و زحمت بسیار، در نهایت محصول خود را دودستی تقدیم اربابها میکردند. رفتهرفته زمینداران بزرگ در گیلان، طبقهای سلطهگر را در گیلان تشکیل دادند که نهتنها مالک زمینها و محصولات زراعی بودند، بلکه خود را مالک جان و ناموس مردم میپنداشتند. این گروه که در دستگاه حکومت محلی نیز صاحب مقامات و منصبهایی بودند، خود را بالاتر از مردم عادی میدانستند. افزون بر اینها، وابستگی دربار قاجار به حکومتهای خارجی، بهویژه روسیه و انگلستان و واگذاری امتیازهای فراوان اقتصادی و بازرگانی به آنها در شهرها و بندرهای شمالی و جنوبی، فشارهای سختی را بر مردم، از جمله بازرگانان وارد میکرد. گیلان و آذربایجان، به منطقه تحت نفوذ روسیه تبدیل شده و ورود کالاهای روسی و جولان بازرگانان این کشور، با تمسک به قراردادهای یکسویه و نیز نپرداختن گمرکات از سوی آنان، سبب شد تولیدکنندگان و تاجران گیلانی، توان رقابت را از دست بدهند و بیش از پیش، بر دشواریهای اقتصادی و فقر منطقه افزوده شود. این آشفتگیها و شکافهای اقتصادی و اجتماعی، همچون آتشفشانی، زمینهای برای وقوع تحول سیاسی در گیلان پدید آورد و سبب شد مردم این سرزمین، همگام با اهالی دیگر نواحی ایران، وضع پیشآمده را دگرگون سازند و بساط استبداد را در هم پیچند و بهگونهای اثرگذار، به نهضت مشروطه بپیوندند و در فتح تهران نقش ویژهای ایفا کنند. آنان تصور میکردند با پیروزی مشروطه و پدید آمدن نهادهای حافظ حقوق مردم، قوانینی که به سود مردم است، وضع میشود و روابط ظالمان پیشین، پایان مییابد، اما چنین نشده بود. این مشکلات زمینه شنیدن صدای جنگلیها را که هم وعده استقلال و اخراج روسهای تزاری را سرمیدادند و هم بر حق مالکیت روستاییان بر زمینهایشان تاکید میکردند، بهخوبی فراهم آورد.
از سوی دیگر با نزدیک شدن به فضای جنگ جهانی اول، عوامل مخفی عثمانی و آلمان هم در ایران فعال شدند. تقریباً در همه تحرکات ضدانگلیسی و روسی نیروهای آلمانی و عثمانی را میشد دید. جنگلیها نیز از این قاعده مستثنی نبوده و البته برای رسیدن به اهداف خود از این توان استفاده میکردند.
بهواسطه ضعف مفرط دولت مرکزی، در این اوضاع آشوب و هرج همه ایران را فراگرفت. گروههای مختلف از هر سوی سر برآوردند. عدهای چون میرزا کوچک و شیخمحمد خیابانی در سودای استقلال ایران و احیای مشروطهخواهی پای در رکاب کرده و دست به اسلحه بردند و عدهای همانند نائب حسین کاشی و ترکمنهای شمال در هوس مال و منال ایران راهزنی و آشوب را پیشه خود کردند.
به گفته سیروس غنی، میرزا در آغاز جنگ جهانی اول به رشت برگشت و سازمانی به نام «اتحاد اسلام» را پدید آورد که هدف آن برقراری حکومت پارلمانی و بیرون راندن روس و انگلیس از ایران بود. کوچکخان در اوج قدرت، حدود دو هزار چریک، زیر فرمان داشت که در گیلان و مازندران فعالیت میکردند. روزنامه آنان خواهان مساعدت اقتصادی به کشاورزان کوچک، احیای اسلام، ابطال همه معاهدههای ناروا و تخلیه خاک ایران از نیروهای انگلیس بود. این گزارش سیروس غنی ما را به دوره نخست فعالیت میرزا کوچکخان جنگلی رهنمون میشود.
آیا میرزا میخواست ایران را به کشوری کمونیستی تبدیل کند؟
نه. خیلی صریح نه. از فحوای بیانیههای جنگلیها و سخنان میرزا میشود نشانههای نوعی سوسیالیسم و عدالتخواهی ابتدایی از جنس عدالتخواهی نیروهای مذهبی چپگرا یافت، اما کمونیسم به معنی مارکسیسم لنینیسم نه. همکاری اجباری و نافرجام میرزا با بلشویکها و نمایندگان ایرانی آنها یعنی حزب عدالت و حزب کمونیسم بعدی در اوان شکلگیری شوروی اتفاق افتاد و اینکه پس از ناامیدی آنها از میرزا نهتنها تا مرحله کودتا علیه او که به همکاری برای پایان بخشیدن به جنبش جنگل نیز منجر شد، گواه سخن ماست. به اعلامیهها و سخنان میرزا و نوشتههای روزنامه جنگل که مراجعه کنیم میبینیم، میرزا کوچکخان و همراهان او در جنبش جنگل معتقد بودند ما پیش از هر چیز، طرفدار استقلال کشور ایران هستیم؛ استقلال به تمام معنا، یعنی بدون کوچکترین دخالت بیگانگان. اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی، که هرچه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانان هستیم. این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به همصدایی کرده و خواستار مساعدتیم. در واقع جنبش جنگل ادامه خیزش مشروطهخواهی ایران بود.
به گفته شاپور رواسانی «در سال 1294 شمسی، بعد از جنگ جهانی اول، ایران مشکلات بسیاری داشت. حضور عثمانیها و انگلیسیها ایران را به محل برخورد متفقین و متحدین تبدیل کرده بود. آشفتهترین اوضاع را شمال ایران داشت. عدهای از زمینداران بزرگ و تاجران نامدار، بهعنوان تبعه روس، پرچم این کشور را در مقابل خانههایشان برمیافراشتند و نهتنها مالیات نمیدادند، هر آنچه میتوانستند، در حق مردم و کشاورزان روا میداشتند. کنسول روس در رشت، مالکالرقاب به حساب میآمد و زمام امور را عملاً در دست گرفته بود. در چنین وضعی نهضت جنگل سر بلند کرد. این حکومت دنباله جنبش مشروطه است، اما جنبش مشروطه نتوانست مردم را به عدالت و آزادی، که در پیاش بودند، برساند. در این اوضاع، میرزا در گموشتپه مجروح و برای مداوا به تفلیس اعزام شد. در مازندران، گیلان و گرگان و چند شهر دیگر کانونهای قیام علیه دربار و دولت مرکزی ایجاد شد، اما هیچکدام نتوانستند کاری از پیش ببرند. تنها میرزا کوچکخان بود که پس از بازگشت از تفلیس دریافت که جنگلهای گیلان مناسبترین جا برای مبارزه است. در همین اثنی، کنسول روس میرزا و بیست نفر دیگر را از گیلان تبعید کرد، اما او و یارانش مخفیانه وارد رشت شدند و پایههای قیام را استحکام بخشیدند. مرحوم میرزااحمد مدنی و دکتر حشمت همراه چند نفر دیگر به سراغ روستاییان و دهقانان رفتند و از منافع آنها در برابر زورگویان و قزاقهای روس دفاع کردند. وقتی آنان با چنین انسانهایی آشنا شدند که درسآموخته مکتب میرزا کوچکخان بودند، همگی به سمت جنگل روی آوردند و روزبهروز بر حامیان جنبش جنگل افزوده شد و آنچنان مرید میرزا شده بودند که به هیچ عنوان حاضر نبودند مکان حضور او را به قزاقهای روس نشان بدهند. وقتی قشون روس با توپ و تفنگ و سرباز فراوان به دنبال میرزا بودند، این کشاورزان فداکار با حمله به آنها، تفنگهایشان را به غنیمت میگرفتند و به یاران میرزا میدادند. مردم همهگونه احتیاجات جنگلیها را اعم از غلات و غیره فراهم میکردند و آزادیخواهانی که در گوشه و کنار ایران بودند، به میرزا کوچکخان پیوستند. جنگلیها در ابتدای کار بارها با رشادت، با قوای دولتی جنگیدند. چند بار هم با نیروهای متجاوز روسیه تزاری، در گیلان جنگیدند. این جنگهای میهنی باعث شد که رفتهرفته نیروهای انقلابی از سراسر گیلان و حتی دیگر نقاط ایران به آنان بپیوندند. انور پاشا، موسس فرقه ژون ترک، وابسته به هیات اتحاد اسلام، که فرمانده ارتش عثمانی هم بود، مقداری اسلحه برای جنگلیها فرستاد و حتی چند افسر عثمانی نیز در کنار جنگلیها، با ارتش روسیه جنگیدند. رجال سیاسی میهندوست مرکز نیز بهطور مخفیانه از جنگلیها حمایت میکردند و برایشان پول و کالاهای مورد نیاز میفرستادند. مدتی بعد که کار جنگلیها بالا گرفت در منطقه گوراب زرمریخ یک مدرسه نظامی تاسیس کردند که در آن افسران آلمانی که به کمک جنگلیها آمده بودند، به تعلیم نظامی جوانان گیلانی پرداختند. هسته مرکزی فرماندهی جنگل را در ابتدا هیات اتحاد اسلام بر عهده داشت که اکثریت اعضای آن را روحانیون تشکیل میدادند.
همزمان با این رخدادها، انقلاب بلشویکی در روسیه به پیروزی رسید و حرکات نمایشی حکومت انقلابی روسیه زمینه را برای گرایش به سمت خود پدید آورد. فسخ قراردادهای خفتبار و ضعیف شدن نیروهای نظامی وابسته به رژیم پیشین روسیه، فرصت را برای تقویت جنگلیها فراهم کرده بود. نیروهای بلشویک نیز به بهانه سرکوب عوامل تزارها راهی گیلان شده بودند. در دومین ملاقات که با حضور کمیسر عالی قفقاز، ارژنیکیدرزه، انجام یافت بهگونهای مزورانه به نمایندگان حزب عدالت گفت: آنچه این مرد درستقول و باایمان میگوید من بیچونوچرا، تصدیق میکنم و موافقت خودم را با تمام اظهارات و تاکتیکش اعلام میدارم؛ زیرا او در تحرک و جنبش کشورش مجرب است و پیشرفت انقلاب را مدنظر دارد و از شما میخواهم که سخنان و نقشه آیندهاش را تاکید کنید. سرانجام پس از مذاکراتی مفصل، با اصولی موافقت شد که اصول کمونیسم به اجرا درنیاید و افراد حامی این مرام حق تبلیغات نداشته باشند، نخست یک جمهوری انقلابی موقت تشکیل داده شود و پس از ورود به تهران و راهاندازی مجلس موسسان، هر نوع حکومتی را که نمایندگان ملت بپذیرند، باید قبول کند. مقدرات انقلاب به دست این حکومت سپرده میشود و نیروهای شوروی حق مداخله در امور ایران را ندارند، هیچ قشونی حق ندارد بدون اجازه و تصویب حکومت انقلابی، اضافه بر قوای موجود، از شوروی وارد ایران شود، کالاهای بازرگانی ایرانی که در بادکوبه توسط حامیان حکومت کمونیستی ضبط شده باید تحویل این حکومت شود. نکته قابل توجه در این موافقتنامه سخن از جمهوری ایران است، نه گیلان و بر حق انتخاب مردم درباره نوع حکومت تاکید و افزوده شده، حکومت جمهوری انقلابی در مدتی محدود و موقت راهاندازی میشود تا بعد از مهیا شدن شرایط لازم و رفع موانع نظامی که مورد پذیرش مردم است، از راه مجلس موسسان پدید آید. بنابراین، بر این مبنا روشن است که میرزا را نمیتوان به تجزیهطلبی نیز متهم کرد. در بخشی از بیانیه جنبش جنگل، به امضای میرزا کوچکخان، درباره تشکیل جمهوری موقت آمده بود: احرار جنگل که پنج سال و نیم است با مواجهه با مشقتهای طاقتفرسا، در مقابل قوای ظالم انگلیس و ایران، همچنین در مقابل مرتجعین ستمگر و ارباب القاب و مناصب دروغین قیام کرده...، آماده است در سایه فداکاری و از خودگذشتگی همه قوایی را که در ایران برای اسارت این قوم و جامعه انسانیت به کار افتادهاند، در هم بشکند و اصول عدالت و برادری را نهتنها در ایران، بلکه در جامعه اسلامی توسعه و تعمیم بخشد. جمعیت انقلابی اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوری را رسماً اعلان مینماید. حکومت موقت جمهوری، حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده میگیرد. هر نوع معاهده و قراردادی را که به ضرر ایران قدیماً و جدیداً، با هر دولتی بسته شده، لغو و باطل میشناسند. حکومت موقت جمهوری، همه اقوام بشر را یکی دانسته، تساوی حقوق درباره آنان قائل است و حفظ شعائر اسلامی را از فرایض میداند.
براساس گزارشی از سفارت انگلیس که در مجموعه چاپشده توسط غلامحسین میرزاصالح به چشم میخورد، روسها در نهایت از میرزا ناامید شده و او را یک ایرانی ناسونالیست میدانستند. البته میدانیم که کمونیستها ذیل جمهوری شورایی گیلان دنبال اهداف خود بودند و به همین دلیل همکاری میرزا با آنان نافرجام ماند و نهایتاً راه بر پایان عمر جنبش جنگل گشوده شد.
پس چرا از میرزا تصاویر تاریخی متفاوتی ارائه میشود؟
از منظر گزارشهای تاریخی میتوان چهار دوره متفاوت از زندگی انقلابی میرزا را دریافت. دوره نخست شامل تولد و طلبگی و مشارکت در انقلاب مشروطه است. او در این دوره از رهبران روحانی مشروطهخواه تبعیت میکرد. دوره دوم حضور در گیلان و کوشش برای احیای مشروطه است که از فعالیت در اتحاد اسلام آغاز و به جنبش جنگل منتهی شد. دوره سوم دوره همکاری با حزب عدالت و بلشویکهای روسی است که به تاسیس جمهوری سوسیالیستی گیلان انجامید و دوره آخر دوره سرگردانی و مبارزه ناموثر با قوای دولتی و پایان کار جنبش جنگل است. جدای از رویکرد تاریخی و از منظر پارادایمهای تبلیغی و اغلب ایدئولوژیک میرزا را در پنج تصویر میتوان دید. انقلابی مسلمان (روایت رسمی جاری در رسانه ملی)، انقلابی سوسیالیست ناباورمند به کمونیسم (روایت مارکسیستهای ایرانی)، انقلابی مدافع آرمانهای مشروطیت (روایت نیروهای ملی ـ مذهبی)، شورشی متجاسر و جداییطلب (روایت سلطنتطلبان)، راهزن و قطاعالطریق (روایت نیروهای نزدیک به فرماندهان دوره سرکوب جنبش جنگل).
اغلب آثار نوشتهشدهای که مدنظر شماست ذیل این پنج دسته جای میگیرد. به واقع برای هرکدام از این مدعاها میتوان شواهدی یافت، اما روایت ناقص و اغلب تحریف شده از زندگی او را به ما نشان میدهد. به نظر میآید اگر با رویکرد تاریخی و بر اساس شواهد و با آگاهی به پارادایم غالب بر نوشتهها به زندگی میرزا کوچکخان نگاه کنیم به تصویری فراتر از این دست مدعاها میرسیم. این دستنوشتهها در زمره شبهتاریخ جای میگیرند زیرا در تاریخ دائماً دنبال قهرمان و ضدقهرمان و برکشیدن عدهای از رفتگان و به مذلت نشاندن عدهای دیگر بر اساس منافع امروزی خود هستند. به دیگر سخن در این رویکردها مساله فهم تاریخی نیست، که هدف صدور بیانیهای برای رقبا یا دشمنان امروز است.