توزیع فقر
هدی حلاجزاده از تاثیر فشارهای اقتصادی بر افزایش جرائم خرد میگوید
افزایش جرائم خرد در ایران مساله تازهای نیست. هر وقت سطح رفاه اجتماعی و حداقلهای زندگی افزایش پیدا میکند، جرائم خرد نیز متعاقب آن افزایش مییابد. رابطه میان فقر و جرم از جمله تعاریف کلاسیک و کهن است که علاوه بر تحلیلهای جامعهشناختی و اقتصادی در متون دینی نیز بر آن تاکید شده است.
افزایش جرائم خرد در ایران مساله تازهای نیست. هر وقت سطح رفاه اجتماعی و حداقلهای زندگی افزایش پیدا میکند، جرائم خرد نیز متعاقب آن افزایش مییابد. رابطه میان فقر و جرم از جمله تعاریف کلاسیک و کهن است که علاوه بر تحلیلهای جامعهشناختی و اقتصادی در متون دینی نیز بر آن تاکید شده است. درک این وضعیت که ایران با چالشی اساسی در ساخت مدیریت اجتماعی روبهرو است آسان است. بررسی روندهای اقتصادی و شاخصهای توسعه نشان میدهد رفاه اجتماعی در ایران رو به کاهش است. آمارهای تکاندهنده پخش یارانه خود اعترافی بر این واقعیت است که درصد بسیار بالایی از مردم ایران نیازمند حداقلهای زندگی هستند. هدی حلاجزاده جامعهشناس در اینباره معتقد است: همه جرائم و انحرافات ریشه در فقر دارند یا یکی از اساسیترین دلایل شکلگیری آن فقر است. از سویی از دست رفتن امنیت اجتماعی نتیجه فراگیر شدن جرائم خرد است و افزایش جرائم خرد میتواند سونامی جرائم بزرگتر و انهدام ساخت اجتماعی را در پی داشته باشد. به باور او میتوان گفت مساله اقتصادی بسیار اهمیت دارد. کشور ما در شرایطی است که بحرانهای اقتصادی دارد و روزبهروز این وضعیت دشوارتر میشود و باید نگران جامعه و اتفاقاتی بود که زیر پوست آن جریان دارد.
♦♦♦
جانشین فرمانده پلیس تهران از افزایش جنایات کوچک خبر داده و گفته است؛ سرقتهای خرد افزایش یافته است. این خبر از منظر جامعهشناختی به ما چه میگوید؟ زیر پوست جامعه ایران چه میگذرد؟
در هر جامعهای هم جرائم خرد وجود دارد و هم جرائم کلان وجود دارد و نمیتوان این واقعیت را انکار کرد. اما گاهی یک اتفاق ممکن است در موقعیتی خاص بیفتد و ممکن است گاهی یک اتفاق یک حالت انتخابی و عقلانی داشته باشد. پیچیدگی این جرائم از زمانی شروع میشوند که فرد انتخاب میکند که چه جرائمی را انجام دهد و شاید قسمت بد ماجرا همین است. اظهارات جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران میگوید که اثر شرایط اقتصادی و ناامنی ناشی از مسائل اقتصادی را نمیتوان منکر شد. همچنین نمیتوان گفت این جرائم فقط مختص افراد معتاد است چراکه افراد معتاد به صورت آنی تصمیم میگیرند برای تامین نیازهایشان مثلاً دست به سرقت بزنند. آن هم نه هر سرقت پیچیدهای در حالی که افزایش و فراگیری سرقتهای خرد نمیتواند تنها مختص به معتادان باشد که ممکن است در لحظه احساس کنند نیاز دارند دست به سرقت بزنند. اغلب معتادان سرقتهای دم دستی انجام میدهند. مثلاً وسایل درون یک خودرو را سرقت میکنند و میفروشند که در آن لحظه مواد تهیه کنند. اساساً سازمانیافته نیست و نمیتواند دارای برنامهریزی باشد. معمولاً سرقتهایی از این دست طوری اتفاق میافتند که فرد بتواند به سرعت آن را تبدیل به پول کند. بنابراین فرد خود را به دردسرهای بزرگ نمیاندازد که برای تبدیل کردن آن به پول نیاز به زمان بیشتر و برنامهریزی دقیقتری داشته باشد. اینکه ما بخواهیم سرقت معتادان را به همه سرقتهای خرد تعمیم دهیم نادیده گرفتن واقعیت است. البته احتمالاً هدف جانشین فرمانده پلیس تهران این نیست که بخواهد همه سرقتها و جرائم خرد را به معتادان نسبت بدهند.
آماری از سوی رئیس سازمان برنامه و بودجه و بعد از ماجرای افزایش قیمت بنزین و یارانه حاصل از آن مطرح شده است که آمار تاملبرانگیزی است. مثلاً گفته میشود بیش از نیمی از جمعیت ایران به یارانه 55 هزارتومانی نیازمند هستند و برنامهریزی برای پرداخت آن صورت گرفته است. بسیاری معتقد هستند اعلام این وضعیت خود اعتراف به پایین آمدن کیفیت زندگی مردم و افزایش فقر در جامعه است و ممکن است تعدادی از این آمار بسیار بالای جامعه برای تامین مایحتاج خود حتی دست به سرقت خرد هم بزنند.
تقریباً میتوان گفت همه جرائم و انحرافات ریشه در فقر دارند یا یکی از اساسیترین دلایل شکلگیری آن فقر است. مساله اقتصادی بسیار اهمیت دارد. کشور ما در شرایطی است که بحرانهای اقتصادی دارد روزبهروز بیشتر و بیشتر میشود. قدرت خرید مردم کمتر شده و روزبهروز در حال پایین آمدن است. پایین آمدن قدرت خرید مردم فقط مختص یک قشر خاص نیست و همه را دربر میگیرد و تنها یک گروه بسیار ناچیز از جمعیت که توانایی اقتصادی بالایی دارند، شاید مشکلات اقتصادی نداشته باشند. تقریباً اغلب مردم جامعه قدرت خرید پایینی دارند. من به شخصه موافق این توزیع بستههای حمایتی نیستم چون این کارها خود به توزیع فقر دامن میزند و این در حالی است که با شرایط تورمی اکنون، بسته 55 هزارتومانی چه دردی از مردم دوا میکند؟ در کشوری که درگیر تورم است این رقم اساساً کارایی ندارد. یا باید مشکل مردم اساسی حل شود یا اینکه بستههای حمایتی باید متناسب با افزایش تورم افزایش پیدا کند. طبیعی است که در شرایط متناقض فعلی، بستر انحرافات اجتماعی فراهم میشود. واقعیت این است افراد برای تامین نیازهای اولیه خود ممکن است هر کاری بکنند. وقتی مردم نیازمند میشوند و خوراک و پوشاک آنها در مضیقه قرار میگیرد به صورت کاملاً طبیعی مردم به فکر تامین این نیازها میافتند. اینها نیازهای اولیه است و با مساله رفاه و تامین فراتر از نیازهای اولیه فاصله دارد. تامین یارانهای به اندازه 55 هزار تومان صرفاً کمکی برای بقاست و این خیلی مساله مهمی است که ما بدانیم این یارانهها متناسب با شرایط تورمی و فشار اقتصادی وارده بر مردم نیست و صرفاً کمکی برای زنده ماندن است و نه کمکی برای رفاه مردم و بهبود کیفیت زیست آنها. ممکن است این رقم در قشرهای مختلف مقدار متفاوت باشد ولی گسترش جرائم خرد و انحرافات در درجه اول باید در توزیع نابرابر امکانات و توزیع نابرابر رفاه جستوجو شود. ایکاش قبل از اینکه این سطح از افزایش جرائم رخ دهد ما به این مساله فکر میکردیم و برای جلوگیری از وقوع آن اقدامات پیشگیری انجام میشد.
جامعهشناسان معتقد هستند امروز ما با شکلی از جامعه صنعتی مواجه هستیم که با جامعه سنتی تفاوتهای ماهوی دارد. تاکید آنها بر این نکته است که جامعه سنتی با تامین نیازهای اولیه مثل خوراک و پوشاک و مسکن، بخش مهمی از مشکلاتش حل میشد اما جامعه اکنون از حالت روستایی به جامعه شهری وسیعی بدل شده است که فراتر از نیازهای اولیه را طلب میکند. تحلیل شما از تغییر رویکرد نیازها در جامعه ایران چیست؟
نیازها تغییر پیدا کرده است. سبک زندگی مردم عوض شده است. در جریان تغییر و تحولات اجتماعی جامعه ما از یک جامعه سنتی به یک جامعه صنعتی تغییر ماهیت داده است. ما با حجمی از مردمی مواجه هستیم که از روستاها به شهرها مهاجرت کردهاند. مهاجرت مردم با چه هدفی صورت گرفته است؟ آنها آیا با هدف پیدا کردن کار به شهرها آمدهاند؟ طبیعی است که این افراد در جوامع روستایی درگیر بودهاند اما وقتی وارد یک زندگی شهری میشوند نیازهایی فراتر از خواستهای اولیه دارند. بنابراین برای تامین خواستها شغلهای سطوح پایین را انتخاب میکنند و خود به خود شغلهایی در حاشیه شهرها به وجود میآید که این افراد برای گذران زندگی مجبور هستند به آنها روی بیاورند. سبک زندگی در شهر خیلی با روستا متفاوت است. ارزشهایی که ممکن است در شهر حاکم باشد ارزشهایی نیست که در روستا اهمیت داشتهاند. ما در شهرها نوعی از زندگی مصرفگرایی داریم. نوع فرهنگ ما توام با مصرفگرایی است. حتی اگر قبول نکنیم که مساله فرهنگی است، باید بپذیریم نوع نیازها چنان متنوع است که مصرفگرایی را دامن میزند و درآمد افراد پاسخگوی نیازهای آنها نیست. معمولاً افراد با درآمدهای پایین در مشاغل سطح پایینی روزگار میگذرانند و البته رفاهی هم ندارند. آنها جاهایی اسکان پیدا میکنند که کیفیت پایینی دارد. هدف از طرح این مسائل این است که ما پی ببریم چطور در جوامعی که مردم سطح زندگی پایینی دارند، جرائم میتواند رشد یابد. در شهر ویژگیهایی وجود دارد که بستر جرائم را فراهم میکند. بزرگی شهرها فرصتی است که رفتارهای ناهنجار در آن گم میشود. تنوع زندگی اینقدر زیاد است که سبکهای مختلفی را برای مردم به وجود میآورد. این روندهاست که زندگی در شهر و افزایش جرائم را با روستاها متفاوت میکند. در شهرها اطلاعات بیشتری میان مردم رد و بدل میشود و این طبیعی است که افرادی که در حاشیه شهرها زندگی میکنند تمایل پیدا میکنند که سبک زندگی را انتخاب کنند که قشر متوسط جامعه دارند.
مسالهای که میشود به جامعه تعمیم داد این است که وقتی جرائم افزایش پیدا میکند، امنیت اجتماعی نیز در مخاطره قرار میگیرد. جرائم خرد طبیعتاً زمینه جرائم کلانتر را به وجود میآورد. تاثیر گسترش این جرائم کوچک بر مساله مهم امنیت اجتماعی چیست؟
امنیت اجتماعی مساله کلانی است و تاثیرپذیری آن فقط به جرائم خرد نیست. در جامعه ما جرائم کلان رخ میدهد. اختلاسهای زیادی در کشور از سوی قدرتمندان رخ میدهد. وقتی افراد در جامعه مشاهدهگر این وضعیت هستند و این حجم از فساد را میبینند و بعد متوجه میشوند که در نهایت برای مفسدان اتفاق خاصی نمیافتد یا روند فساد و اختلاس متوقف نمیشود، قبح خیلی مسائل در جامعه از بین میرود. افراد مستعد به فکر راهکارهایی میافتند که آنها هم به اصطلاح گلیم خود را از آب بکشند. بنابراین ممکن است سرقت آخرین گزینه آنها باشد، بنابراین دست به انتخاب میزنند. وقتی توزیع نابرابر امکانات وجود دارد، این توزیع شرایط زندگی آدمها را متاثر میکند. مثلاً من وقتی در محلهای به شکلی نابرابری امکانات دارم، بستر دیگری برای من فراهم میشود. بنابراین در این شرایط ممکن است سبک زندگی خاص آن محله برای من نوعی فراهم شود. بنابراین در این فضاهای جزیرهای نوعی خردهفرهنگهای خاص شکل میگیرد و تعریف میشود. رابرت مرتون (Robert K. Merton) جامعهشناس میگوید وقتی در جامعهای بیسامانی به وجود میآید و ارزشها و هدفهایی که برای جامعه تعریف شده، برای همه افراد جامعه قابل دسترسی نیست، تعداد زیادی از مردم ممکن است احساس ناکامی کنند. مثلاً ممکن است به شکل واضحی ثروتاندوزی به عنوان یک ارزش تعریفنشده باشد اما واقعیت این است که خیلی از مردم معمولاً اعلام میکنند که دوست دارند این امکان را داشتند که فلان چیزها را داشته باشند ولی ندارند. همه افراد این توانمندی را ندارند که کنترلهای درونی بر روی احساسات خود داشته باشند. در نتیجه افراد خودشان روشی را برای رسیدن به این اهداف ابداع میکنند و این لزوماً هدفی نیست که طبق هنجارهای جامعه تعریف شده باشد. مثلاً ممکن است فردی برای دستیابی به خواستها و آرزوهایش خرید و فروش مواد مخدر به صورت عمده انجام دهد. نکته دیگری نیز وجود دارد و آن هم اینکه افراد مستعد جامعه بنا به نیازهایشان خردهفرهنگهایی در میان آنها شکل میگیرد که ارتباطات با آدمها و گروههای مختلف را برای آنها فراهم میکند. از سوی دیگر ممکن است تا یک جایی میان آنها خردهجنایتها و جرائم ریز مثل دزدیهای کوچک جرم باشد. از یک جایی دیگر برای این افراد این جرائم عادی است و اساساً به عنوان جرم به آن نگاه نمیکنند. تصور و ذهنیت آنها این است که برای تامین نیازهایشان مختار هستند و باید این کارها را انجام دهند. گاهی ساختار و شیوههایی که در آن بهکار میرود، فرد عادی و نیازمند را به یک بزهکار تبدیل میکند. مثلاً افرادی که برای بار اول یک وسیله را سرقت میکنند دفعات بعد تعداد بیشتری را دزدی میکنند چراکه آنها با توجه به هوش و فراستی که دارند به ریسک و تبعات آن فکر میکنند و در نهایت با سبک و سنگین کردن آنها دوباره و چندباره دست به سرقت میزنند و این چرخه دارد آرام آرام بزرگتر میشود تا از یک جرم کوچک به جرائم بزرگ میرسد. درباره اینکه مردم ممکن است احساس ناامنی بکنند و امنیت اجتماعی با شکلگیری و گسترش این جرائم به خطر میافتد باید گفت صرف نظر از احساس ناامنی افراد ممکن است شبکه روابط اجتماعی خود را محدود کنند. محدود کردن شبکه روابط اجتماعی نشان میدهد اعتماد اجتماعی میان مردم کاهش پیدا کرده است. این یکی از مولفههای سرمایه اجتماعی است. در جامعهای که شکاف میان دولت و ملت به وجود بیاید اعتماد آسیب میبیند و اعتمادی که میان مردم با هم و مردم با نهادها وجود دارد از بین میرود و بازگشت اعتماد و بازسازی اعتماد از دسترفته خود بحران بسیار بزرگی است که امیدواریم شرایط کشور به آن سمت و سو نرود. یکی از تبعات کاهش اعتماد اجتماعی میتواند کاهش مشارکت مردم باشد. اما در شرایط دیگری این روند خودش را طور دیگری نشان میدهد. مثلاً مشارکت مردم در پدیدههایی مثل سیل و زلزله و حوادثی از این دست بسیار متفاوت است. در زلزله سرپل ذهاب کرمانشاه مردم مستقل از نهادها و ساختارهای دولتی و حاکمیتی عمل کردند و خودشان به صورت خانوادگی یا به گروهها و افراد مرجع مراجعه کردند و کمکهای خود را به آنها دادند. این افراد خودشان کامیون میگرفتند و با اسکورت شخصی به کرمانشاه میبردند. این نشاندهنده نبود اعتماد به سازمانها و نهادهای مسوول کشور است. نکته دیگر این است که مردم کمککننده میخواهند مطمئن باشند دسترسی به منابع از سوی مردم به صورت مستقیم صورت میگیرد و دخل و تصرفی در آن شکل نمیگیرد. یکی از پیامدها این است که احساس امنیت یک نیاز ضروری است و نبود آن میتواند لطمه جبرانناپذیری به جامعه بزند و میتواند سرمایه اجتماعی را تضعیف کند.
آیا افزایش جرائم میتواند به نوعی هشداری به سیاستگذارها باشد و در صورتی که این هشدار دریافت شود، سیاستگذار باید چه اقداماتی انجام دهد؟
واقعیت این است که سیاستگذاران به دلیل در اختیار داشتن آمارها و تحلیلهای دقیق و شفاف بهتر از ما میدانند وضعیت جامعه چگونه است. اما نمیدانم برای اینکه اقدام مناسب صورت گیرد حتماً نیاز به نوعی پشتوانه قانونی وجود دارد یا خیر. باید در نظر گرفت که توزیع برابر امکانات راهکاری است که سیاستگذاران باید به آن توجه کنند تا با طراحی درست آن جلوی شکافهای طبقاتی گرفته شود. اغلب مسائلی که در بستر جامعه رخ میدهد مانند کودکان کار، روسپیگری و... هر موضوعی که شما در جامعه مورد بررسی قرار دهید متوجه میشوید که اختلافهای طبقاتی و توزیع نابرابر سرمایهها و داراییها سبب بروز این مسائل یا تشدید آنها شده است.
رفع این مسائل نیازمند کارهای بنیادین است. جامعه ما نیازمند این است که با مدیریت صحیح و سیاستگذاری مطالعهشده، به سمت و سوی اعتلا پیش برود و در شرایطی که شکاف طبقاتی در حال گستردهتر شدن است باید منتظر افزایش جرائم بود و افزایش جرائم خرد خود زمینه افزایش جرائم کلانتر است و جامعهای که در این ورطه افتاده باشد بسیار خطرناک است. امیدواریم مسوولان مملکت با درک وضعیت اجتماعی و تبعات بحرانهای اجتماعی از جمله انحرافات و جرائم، به فکر بهبود وضعیت اقتصادی باشند. چراکه بهبود شرایط اقتصادی به خودی خود میتواند زمینه جلوگیری از گسترش جرائم و شیوع انواع بحرانهای اجتماعی را فراهم کند.