نسل جدید اهل خطر کردن است
بررسی مشکلات جامعه و نحوه مواجهه نسل آینده با آنها در گفتوگو با سمیه توحیدلو
جامعه ما همیشه درگیر مشکل بوده و تمام منابعی را که داشتیم مصرف کردهایم، بدون آنکه حواسمان به آیندگان باشد و دغدغه توسعه پایدار را داشته باشیم. الان شرایط را بدتر میبینیم چون رسانهها شرایط نامطلوب جامعه را بیشتر بازنمایی میکنند. اما مواجهه نسل آتی با مشکلات چیست؟
سمیه توحیدلو میگوید: جامعه ما همیشه درگیر مشکل بوده و تمام منابعی را که داشتیم مصرف کردهایم، بدون آنکه حواسمان به آیندگان باشد و دغدغه توسعه پایدار را داشته باشیم. الان شرایط را بدتر میبینیم چون رسانهها شرایط نامطلوب جامعه را بیشتر بازنمایی میکنند. اما مواجهه نسل آتی با مشکلات چیست؟ آیا آنها بر مشکلات غلبه میکنند یا مشکلات بر آنها؟ این جامعهشناس میگوید به نسل آینده برای تغییرات امیدوار است. اما چند مشکل وجود دارد. اول اینکه در ایران کنشگری نسلی به شکلی که در دیگر کشورها وجود دارد دیده نمیشود و تغییرات نسلی به شکاف پدران و پسران یا تنش بر سر کسب کرسیهای قدرت خلاصه میشود و از این نسل نمیتوان انتظار تغییر داشت. مساله دیگر این است که در همه دنیا، نسل جدید به شدت فردگرا شده و از یک جامعه و نسل اتمیزه نمیتوان انتظار تجمیع و تغییر داشت. مگر آنکه سیستم آموزشی آنها را به سمت فعالیتهای گروهی و نهادسازی اجتماعی سوق دهد. کاری که کشورهای دیگر انجام دادهاند و نتیجه گرفتهاند. با این همه توحیدلو میگوید نسل آینده، برخلاف نسل ما، از توسعه واهمه ندارد. راه دشوار است. اما این نسل حتماً تغییراتی ایجاد میکند.
♦♦♦
اقتصاد ایران درگیر مشکلات و چالشهای بسیاری است. مشکلاتی که نهتنها حل نشده، بلکه دولت به دولت تشدید شده است. وضعیت منابع مالی دولت، مصرف بیش از حد منابع طبیعی و وضعیت اشتغال و نیروی کار به گونهای است که تصویری نگرانکننده و مبهم از آینده برای ما و فرزندانمان میسازد. چه شد که مجموعه سیاستها و اقدامات به سمتی رفت که اینچنین نگران آینده باشیم؟
من با این جمله که شرایط و فضای کنونی جامعه ما امیدوارکننده نیست، موافقم اما قبول ندارم که شرایط ما بدتر شده. معتقدم که شرایط همیشه همینطور بوده و حالا به دلایل متعدد، فضای ناامیدکننده و ناکارآمدی شرایط بیشتر به چشم میآید و برجسته میشود. من فکر نمیکنم که ما پیش از این به مساله توسعه پایدار بیشتر اهمیت میدادیم و به آینده فرزندان و نسلهای بعدی خود توجه میکردیم و الان بیتوجه شدهایم. ما همیشه به همین شکل عمل کردهایم. تمام منابعی را که داشتیم مصرف کردهایم بدون آنکه حواسمان به آیندگان باشد. چه آن روزی که نفت را بشکه بشکه فروختیم و نگاهمان از اساس این نبود که بخشی از این منابع سهم فرزندانمان است، چه الان که صندوقهای بازنشستگی منابع مالی ما را پیشخور میکنند و اهمیت نمیدهند که چند دهه دیگر قرار است با موجی از جمعیت سالمند و فقیر چه کند. در همه دورهها ما نگاه توسعه پایدار نداشتهایم و اعتبار آینده را پیش پیش هزینه کردهایم. ما همیشه همین بودیم.
اما الان شرایط را بدتر میبینیم. چون به واسطه وجود رسانهها شرایط نامطلوب جامعه بیشتر بازنمایی میشود که البته من این بازنمایی را مثبت میبینم و فکر میکنم شاید تا حدودی به مطالبهگری برای تغییر شرایط دامن بزند. بخشی از آن چیزی که ما بهعنوان واقعیت میبینیم، تصویری است که رسانه میسازد و ویژگی رسانه، بازنمایی بخشی از واقعیت به جای کل واقعیت است. طبیعتاً دنیای رسانه و برساختگرایی، دنیای انتقادی است و از اساس حتی اگر رسانهای بخواهد واقعیت کامل را بهنوعی پوشش دهد، جز در قالب تحلیل نمیتواند صدای خود را به جایی برساند. به این دلیل که مطالب تنها در قامت انتقاد و برجسته کردن نارساییها دیده میشوند.
اما در این دوره وجود رسانه، بازنمایی عملکرد ما را بیشتر کرده و روی بخشهایی از واقعیت تمرکز کرده و دوم اینکه ماهیت فرهنگی جامعه ما در کنار جامعه جهانی، مصرفگراتر شده که این ماهیت از اساس ما را به دغدغه آینده وامیدارد و روی همه موضوعاتی که به توسعه پایدار میانجامد یک خط بطلان میکشد.
شما میگویید شرایط ما همیشه همین بوده و الان به واسطه وجود رسانهها شرایط نامطلوب برجسته میشود. شاید برخی از مشکلات همیشه بوده. اما مشکلات الان انباشت شدهاند. یعنی ما اول با گلولههای برف کوچکی مواجه بودیم که به مرور بزرگ و بزرگتر شده و آسیبزنندهتر از همیشه است.
من حرف شما را قبول دارم و معتقد نیستم که در همه شرایط وضعیت ما به یک اندازه بد بوده. من میگویم فرآیندها از گذشته آغاز شده و تا الان هم ادامه دارد. ما در هیچ دورهای از داشتهها و اندوختههایمان درست استفاده نکردیم. هیچگاه نگاه توسعهمحور نداشتیم. همیشه نگاهمان همین بود. اما واقعیت این است که من باور ندارم که ما به نقطه بنبست رسیدهایم و باید ناامید باشیم. هر کدام از ما در هر موقعیتی که هستیم به این نتیجه رسیدهایم که با اصلاحات کوچک شرایط را تغییر دهیم تا اندک امیدهایمان باقی بماند. این نگاه هم به این دلیل است که دستمان به جایی نمیرسد و امکان تجمیع و کار کلگرایانه را نداریم، پس فکر میکنیم باید از اصلاحات خرد شروع کنیم. اما این ایده خوبی نیست.
این نگاهی است که الان خیلیها دارند و معتقدند باید قدمهای کوچک برداشت و کمکم شرایط را درست کرد. شما با این دیدگاه مخالفید؟
این حرف غلطی نیست. اصلاحات کوچک خیلی هم مهم است. اما واقعیت قضیه این است که تمایل برای تغییر باید از جایی فراتر و به شکل تغییرات نسلی و توسعه پایدار باشد. دولتهای قبلی منابع طبیعی و مالی را بر باد دادهاند. اشکالی ندارد. دنیا الان با منابع و خلاقیتهای جدید مواجه است و از طریق منابع نو ثروتآفرینی میکند. ما هنوز به آن راه پا هم نگذاشتهایم. ما در آغاز آن راه هستیم. کافی است با یک ارتباط درست با جوامع دیگر و دنیا، بتوانیم این مشکلات را اصلاح کنیم. ما در نقطه بنبست نیستیم. کافی است که در بعد کلان و حاکمیتی به جایی برسیم که بدانیم باید این اقدامات را انجام دهیم. مساله من نگرانی از آینده و ترس برای فردا نیست. من همیشه فکر میکنم حتماً آیندگانی هستند که به این نقطه میرسند که باید کاری انجام دهند و مشکل را حل کنند. جوامع بخشی از کلان جامعه بینالمللی هستند و به صفر رسیدن آنها برای جامعه بینالمللی معنا ندارد. پس ما قطعاً به نقطه صفر نمیرسیم. اگر بتوانیم با جامعه بینالملل تعامل درستی برقرار کنیم، امکان بهینه کردن شرایط و حل مشکلات وجود دارد. اما ما شرایط را بسیار ناامیدکننده میدانیم. چون ما و رسانه بین مشکلات رها شدهایم و همه حس رهاشدگی داریم و فکر میکنیم کسی در این کلیت و مجموعه حواسش به ما و مشکلاتمان نیست. این حس رهاشدگی سرمایه اجتماعی و همبستگی جامعه را پایین میآورد، امید به آینده را کم میکند و ابهام را افزایش میدهد. من میگویم ما در تحلیلهایمان بهنوعی درگیر جزءنگری شدهایم در حالی که برخی از مقولههای مرتبط با توسعه مقولههای کلنگرانه است.
یعنی چه؟
در حوزه توسعه پایدار ما به مسائل کاملاً جزئی نگاه میکنیم و تنها بخشی از واقعیت را میبینیم. اما اگر بخواهیم مشکلات را حل کنیم، باید از منظر ساختاری و کلان در رابطه با جامعه جهانی و نظام حاکمیتی یکسری موضوعات را ارزیابی کنیم و ببینیم. ما باید مشکلات را کلان و ساختاری ببینیم و برای حل آنها برنامه بریزیم. اما اینطور نگاه نمیکنیم. نگاه بخشی و جزئی به موضوعات عاملی است که نتوانیم مساله را حل کنیم. این موارد وقتی به بدنه روشنفکری یا حاکمیت میرسد، به نقد جزئی مردمان و حاکمان میرسد. نقد از فضاهای ساختاری خارج و جزئی میشود و انتظارات ما برای حل و عملکرد توسعهمدارانه کاملاً جزئی میشود. مثلاً نقد میکنیم که چرا کنار دریا زباله میریزیم، چرا مردم زیاد پلاستیک مصرف میکنند. اما باید به جای نقد جزئی، ساختارها را مورد نقد قرار دهیم و ببینیم چه شد که ساختارهای ما به این سمت رفت. الان بحران محیط زیست یکی از اصلیترین بحرانهای ماست. ما مدام از این حرف میزنیم که فلان مسوول چه کرد یا تکتک افراد برای حل این مشکل چه باید بکنند. اما شما بهعنوان یک فرد، چطور به تنهایی میتوانید مشکل محیط زیست یا بحران آب را حل کنید. این است که بیخیال آن میشوید. من میگویم به جای آنکه مدام بگوییم افراد چه باید بکنند یا دولتها چگونه افراد را برای انجام فلان کار کنترل کنند، باید بررسی کنیم که گروهها چه باید بکنند. تا زمانی که شما در یک پکیج هویتی جمعی قرار نگیرید، خودتان را ملزم به انجام کاری نمیدانید. بهخصوص درباره کارهایی که نفع آتی آن مشخص نیست. یعنی شرایطی که باید از یک نفع آنی برای رسیدن به یک نفع آتی بگذرید. نفع آنی همیشه در اولویت ماست. زمانی میتوانیم نفع آتی را ببینیم که افراد فردی عمل نکنند، جمعی، هویتی و بینالمللی عمل کنند. در یک انجمن و گروه قرار بگیرند و مبتنی بر گروه فعالیت کنند. فضاهایی از این دست کار را بهتر پیش میبرد. اما در فضای کنونی که آدمها ناامیدند، همبستگی اجتماعی کم است و همه متغیرهای سرمایه اجتماعی رو به نزول است و اعتماد به آینده وجود ندارد و تصویری هم که بازنمایی میشود، تصویر بدتر شدن شرایط است، در این فضا، از یک فرد توان برخاستن و مقابله با شرایط دور از انتظار است.
شما میگویید جامعه به نقطه صفر نمیرسد. اما مشکلات در نهایت به جایی میرسد که چارهای جز اصلاح نداریم. آیا نسل آینده ما، همان نسلی است که در بین سختیها و شدائد باید از روی ناچاری به سمت توسعه برود؟
در همه جای دنیا، تغییرات عمده چه از منظر سیاسی و چه فرهنگی و اجتماعی، تغییرات نسلی بوده. یعنی کنشگری نسلی سبب شده برخی از نسلها تغییراتی را ایجاد کنند. در ایران هم به واسطه تاثیرات رسانه، افزایش آگاهی و اطلاعات، توسعه سواد و ارتباطات نسلهای آتی متفاوت با گذشته فکر میکنند. این یک نقطه مثبت است. اما یک مشکل عمده وجود دارد. بحث نسل در جوامع پیشرفته صنعتی در اغلب جوامع کارکرد دارد و در همه جای دنیا نسلها توانستهاند در فضای اجتماع اثرگذار باشند. اما کارکرد نسلها در جامعه ایرانی چیست؟ ما اساساً چیزی به اسم نسل نداریم. تفاوتهای فرهنگی وجود دارد اما تفاوتهای فرهنگی بین افراد، در قالب آزادیهای اجتماعی خود را گم میکند و در خانوادهها مضمحل میشود و تبدیل به کنشگری و شکاف پدران و پسران یا مادران و دختران میشود. یعنی تبدیل به تمایزات نسلی نمیشود. وقتی میگوییم نسل، منظور فراتر آمدن از فضای خانواده و کنشگری در فضای اجتماعی است. اما ما چنین چیزی را نداریم. تنها نمود مواجهه نسلی، در فضای اجتماعی و سیاسی هم، مواجهه بر سر کسب صندلیهای قدرت است. تنها دغدغه این است که چگونه با ضرب و زور یک نسل برود و نسل بعدی جای آن را بگیرد. وقتی بروز و ظهور نسل که اساس ارزشآفرینی فرهنگی و آیندهسازی است، در دعوای بین قدرت مضمحل میشود، خودبهخود از یک نسل دیگر انتظار امیدآفرینی و تغییرات کلان نخواهید داشت. وقتی نسلهای آتی نتوانند تغییر ایجاد کنند، همان چیزی میشود که شما گفتید. آینده مبهم و ترسناک میشود.
یعنی شما معتقدید در ایران نمیتوان از نسل یا نسلهای آتی انتظار داشت که شرایط را تغییر دهند؟
ببینید اتفاقاً نسل جدید ما نسل نترسی است. ما نسل دوره گذار بودیم و میخواستیم از سنت عبور کنیم، اما از توسعه میترسیدیم. نسل ما تکنولوژی و فناوری را وارد کرد اما در مقابل آن از هر تغییری میترسید و مدام هشدار میداد که فرهنگ ما در حال خراب شدن است. ما از توسعه واهمه داشتیم و تصور میکردیم توسعه یک امر بیرونی و عجیب و غریب و تهاجمی است که فرهنگ ما را نابود میکند. ما از توسعه واهمه داشتیم و برای همین هیچگاه به اجزای آن توجه نکردیم. من باور دارم که نسل جدید از این ترسها گذر کرده. چون تجربه نسلها و جوامع دیگر را میبیند و امکان مقایسه و تشخیص را دارد. اما این نسل به همان میزان که از ترس گذر کرده، به همان میزان فردگراتر شده است. یعنی برخلاف نسل پدران ما که به راحتی گرد هم جمع میشدند، گروهی فعالیت میکردند و تکرو نبودند، نسل جدید فردگراست.
نسل پدران ما انقلاب و جنگ را پشت سر گذاشتند و برای نفع دیگران از جان خودشان هم گذشتند. اما نسل فردا، چنین ویژگی ندارد. هرچه جلوتر هم میرویم، نسل فردگرایانهتر میشود، برای هر اقدامی، منافع و مصالح فردیاش را میسنجد، خیلی کم پیدا میکنید که نسل جدید برای انجام کاری دور هم جمع شوند. اتمیزه شدن نسل جدید یکی از مشکلات این نسل است. برای همین است که نسل شکل نمیگیرد.
در کشورهای دیگر هم مشکل اتمیزه شدن جامعه وجود دارد. اگر چنین باشد باید گفت نسل آتی در هیچ کجا تغییری ایجاد نمیکند.
در همه دنیا جوامع به واسطه توسعه فناوری، اتمیزهشده شدهاند اما در کشورهای دیگر نسل جدید حول موضوعاتی گرد هم جمع میشوند. موسیقی، مباحث فرهنگی، موضوعات محیط زیستی و... اما ما در ایران دلیل و انگیزهای برای دور هم جمع کردن این نسل نداریم. از طرف دیگر نظامهای آموزشی در دنیا افراد را به سمت جمع پیش میبرند. مدلهای آموزشی از مدلهای فردی و رابطه بین استاد و دانشجو و آموزگار و دانشآموز به رابطههای جمعیتر سوق یافته. اما ما نسل را با این ویژگیها خلق نکردهایم. نسل برای ما شکاف بین والدین و فرزندان است. مفهومش تنها در خانواده تعریف میشود و نه در جامعه. اگر هم در جامعه مساله نسل عنوان شده، مساله تعارض قدرت است.
پس از یک نسل تکرو و مصلحتسنج که تنها به خودش فکر میکند چطور میتوان انتظار تغییر و توسعه داشت؟
فراموش نکنید که این نسل، نسلی است که از توسعه واهمه ندارد و اهل خطر کردن است. این به نظر من مهمترین نقطه قوت نسل آتی است. نظام و سیستم آموزشی حالا باید روی اتمیزه شدن جامعه کار کند. مانند اتفاقی که در دیگر کشورها افتاده است. آنها با آموزش فعالیتهای جمعی را تشویق میکنند و به نهادهای اجتماعی پروبال میدهند. حل این مشکل بر عهده نظام آموزشی است. کل دنیا روی آموزش کار میکنند چون میدانند که جواب میدهد. از طرفی همه افراد نسل آینده آدمهای اتمیزهای نیستند.
من قبول دارم که ما کنشگری نسلی نداریم و به دلیل بیتفاوتی و تصمیمهای نادرست، دچار انباشتگی مشکلات شدهایم اما انباشت مشکلات به جایی نمیرسد که جامعه از درون مضمحل شود. هیچ جامعهای در فضای فعلی که جوامع همه به هم متصلند به سمت اضمحلال نمیرود اگر ویتگنشتاینی و نظام پیرامونی نگاه کنید به سمت اضمحلال نمیرویم.
پس چه اتفاقی میافتد؟
فشارهایی ایجاد میشود و بر اساس آنها در فضاهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تغییراتی ایجاد میشود. این تغییرات لزوماً مثبت هم نخواهد بود. اما اگر کمکم تغییرات نسلی و کنشگری نسلی رخ دهد، وقتی نسل آینده از تغییر و توسعه نترسند، تغییر هم کمکم رخ میدهد. من امیدوارانه نگاه میکنم. اگرچه من هم مسیر آینده را پر از دشواری و سختی میبینم و میدانم مسیر سنگلاخ است. اما واقعیت این است که رسیدن به شرایط بهتر شدنی است. باور من این نیست که همه چیز را مسکوت بگذاریم که «مردی از خویش برون آید و کاری بکند». اما مساله این است که فضا فضایی است که به این سمت میرود که خودبهخود نسلی به خاطر باورهایش تغییراتی ایجاد میکند و این تغییرات در راستای توسعه پایدار و حفظ منافع آتی است. من فکر میکنم به اینجا میرسیم. هرچند که الان در جای خوبی نیستیم.
آیا گمان میکنید شرایط فرزندان ما بهتر از ما خواهد بود؟
اگر از منظر منابع و امکاناتی که ما استفاده کردهایم نگاه کنیم، باید بگویم که نسل آینده شرایط خوبی نخواهد داشت. چون ما درباره برخی از منابع رو به افولیم. اما سوالی که وجود دارد این است که آیا نسل آینده قرار است در شرایط و وضعیت ما باقی بماند و در همین شرایط زندگی کند؟ معتقدم مدل فکر کردن و مواجهه نسل آتی با مسائل و مشکلات متفاوت است. نسل جدید حتماً منابع جدیدی خلق میکند. پس ترس ما درباره کمبود منابع از بین میرود. ما به دلیل محدودیتهای توسعهای منابع را محدود میبینیم. اما تجارب کارآفرینی و اشتغال دنیا نشان میدهد که چقدر منابع جدید خلق میشود. نسل جدید نسلی است که میتواند منابع جدید خلق کند.