واهمههای بانام و نشان
چرا نسل امروز از فرزندآوری و آینده فرزندان خود میترسد؟
نسل جوان امروز بیشتر از اینکه نگران هشدارهای آماری و جمعیتشناختی درباره کاهش باروری کشور و پیر شدن جمعیت در آینده باشد، واهمه امروز و زمان حال را دارد؛ مرکز آمار ایران میگوید نرخ رشد جمعیت ایران در سال ۱۳۹۵ کاهش چشمگیری نسبت به سال ۱۳۹۰ داشته و در این سال به 24 /1درصد رسیده است و این رقم در مقایسه با سال ۱۳۹۰ رشدی صفردرصدی داشته است.
نسل جوان امروز بیشتر از اینکه نگران هشدارهای آماری و جمعیتشناختی درباره کاهش باروری کشور و پیر شدن جمعیت در آینده باشد، واهمه امروز و زمان حال را دارد؛ مرکز آمار ایران میگوید نرخ رشد جمعیت ایران در سال ۱۳۹۵ کاهش چشمگیری نسبت به سال ۱۳۹۰ داشته و در این سال به 24 /1درصد رسیده است و این رقم در مقایسه با سال ۱۳۹۰ رشدی صفردرصدی داشته است. این مرکز اعلام کرده جمعیت ایران در سال ۹۸ به حدود ۸۳ میلیون نفر رسیده و رشد 24 /1درصدی داشته است. جمعیت پیر با رشدی 69 /3درصدی افزایش و جمعیت جوان با نرخ رشد منفی 24 /3درصدی در حال کاهش است، «میزان تولد در سال ۹۵، یک میلیون و ۵۲۷ هزار تولد، در سال ۹۶، یک میلیون و ۴۸۰ هزار و در سال ۹۷ به یک میلیون و ۳۶۶ هزار تولد رسید که یکی از بیشترین کاهشهای نرخ زاد و ولد در طول تاریخ ایران» به شمار میرود. اما آیا خواندن این آمار و ارقام برای زوجهای جوان مستعد فرزندآوری کافی است تا بچهدار شوند و به جوان کردن جمعیت کشور در آینده کمک کنند؟ قطعاً نه! برای او مهم این است که با فراخواندن یک انسان به جهان هستی و این جغرافیای خاص، چگونه باید نیازها، انتظارها و آرزوهای او را برآورده کند.
زمانی که موضوعی همچون عدم تمایل به فرزندآوری در یک جامعه از چنان گستردگی و حساسیتی برخوردار میشود که به مرحله هشدار سازمانها و نهادهای ذیربط میرسد، این موضوع بدون شک به عنوان یک «پدیده اجتماعی» مهم، قابل طرح و تحلیل است. نگاهی به دادههای جمعیتی نشان میدهد که عدم تمایل به داشتن فرزند، در ایران از نسل دهه 60 آغاز شده و لاغر شدن قاعده هرم جمعیتی نیز از زمانی قابل تحلیل است که این نسل به مرحله ازدواج و تشکیل خانواده رسید. در این نوشتار میخواهیم چند مورد خاص از واهمههایی را که باعث شده متولدین دهه 60 تمایل کمتری به داشتن فرزند داشته باشند بررسی کنیم، واهمههایی که همه قابل لمس، واقعی و قابل اعتناست.
سردرگم میان اقتصاد و جوانی
نسل پرجمعیت دهه 60 با 6 /3 درصد نرخ رشد، دارای یکی از بالاترین نرخهای رشد جمعیت در قرن جاری است و این گروه جمعیتی به هر مقطع از زندگی که رسیده، مشکلاتش را نیز با خود به همراه برده است. نسلی که کودکی خود را در دوره جنگ، مصیبت تامین دارو و شیرخشک و دوره نقاهت بعد از جنگ گذراند. دهه دوم زندگی را در دوره سازندگی با اقتصاد پرنوسان آن دوران، کمبود کتاب و دفتر و مدارس سهشیفته تجربه کرد. در این دوره بود که مسیر الزامی «دبیرستان تا دانشگاه» آن هم از انواع مختلف سراسری و آزاد و فوقمتمرکز و نیمهانتفاعی و پیام نور برایش ترسیم شد، با این دورنما که موفقیت این است و جز این نیست. این نسل با دولت اصلاحات و شرایط سیاسی خاص آن دوره پا به اجتماع و دانشگاه گذاشت، درس خواند تا با امید بهوجودآمده در آن دوره و با تخصص کسبشده در دانشگاه بتواند آینده خوبی برای خود رقم بزند. اما ورود به بازار کار آنها مصادف شد با دولت عدالتمحور و مصائب مبتلابه آن. این نسل ماند و بیکاری و مشکلات اقتصادی و درهای بسته. همین عوامل سبب شد که نسل دهه 60، استقلال اقتصادی خود را بسیار دیر به دست آورد و دهه سوم زندگی خود را در برزخ ادامه تحصیل و پیدا کردن شغل سپری کند. این نسل تازه از 30سالگی توانست به اصطلاح دست در جیب خود کند، مستقل شود و کمکم به فکر ازدواج و تشکیل خانواده بیفتد. این راه سنگلاخی و پرمشقت باعث به وجود آمدن نسلی خاص با ویژگیهایی خاصتر شد. شاخصهایی همچون تحصیلات دانشگاهی، نگاه انتقادی به وضعیت موجود، مواجهه بیشتر با رسانهها، تغییر سبک زندگی، بازنگری در سنتها و حتی تغییر اولویتهای نسلی باعث شد تا نسل دهه 60، نیازها، خواستهها و باورهای متفاوتی نسبت به گذشتگان خود داشته باشند و متفاوت از پدران و مادران خود فکر کنند. این نسل بیشتر به فردیت و اهداف شخصی خود اهمیت میدهد و خواهان شادی، آرامش و راحتی افزونتر و در جستوجوی زندگی با کیفیت تحصیلی، اجتماعی و بهداشتی بالاتری است تا تهماندههای دوره جوانی خود را در دهه چهارم زندگی خود تجربه کند. بر همین اساس هم محدودیتهای ناشی از تولد فرزند را مانعی برای این فردگرایی و رسیدن به اهداف فردی میبیند و تا میتواند آن را به تاخیر میاندازد و حتی از داشتن فرزند منصرف میشود.
منابع تجدید ناشونده و نگرانی از آینده
نگرانی این نسل از داشتن فرزند محدود به آمال و آرزوهای شخصی نیست. نسلی که در این محدودیتها بزرگ شده دوست ندارد که نسل بعدی خود را در مواجهه با محدودیتهای بیشتر و خطرناکتر ببیند. روزی نیست که اخبار مختلف درباره خشکسالی، ریزگرد و کمبود آب و نابودی محیط زیست در روزنامهها و رسانهها بازتاب نداشته باشد. تمامی منابع آب و خاک و انرژی کشور با تمام توان در سفره مصرف است و هیچ استراتژی مشخصی برای تامین نیازهای آیندگان جز در وادی شعار وجود ندارد. برای نمونه، آنچه به شدت باعث تشدید نگرانی مردم شده، خبرها و هشدارها درباره کمبود آب و خشکسالی و از بین رفتن امکان زندگی در فلات ایران طی سالهای آینده است، اینکه بیش از 130 میلیارد مترمکعب از ذخایر استراتژیک و حیاتی آب کشور از بین رفته است، با وجود بیش از 320 هزار حلقه چاه غیرمجاز، بیشتر دشتهای کشور ممنوعه-بحرانی اعلام شده و خشک شدن دریاچهها و تالابها در فارس و خوزستان و سیستان و آذربایجان و به دنبال آن هجوم ریزگردها امان مردم را بریده است. بیشتر از 300 شهر کشور در تنش آبی قرار دارند و آب آشامیدنی مطمئنی ندارند. نزدیکترین نتیجه این واقعیتها، افزایش مهاجرتهای ناشی از کمبود آب و هجوم ساکنان استانهای فلات مرکزی به باریکه سبز شمال و کلانشهرهایی مانند تهران است. این تنگنای تامین منابع حیاتی مثل آب را میتوان به انرژی و آموزش و بهداشت و سایر نیازمندیها تعمیم داد و نسلی که از هماکنون با بحران تامین این منابع مواجه است، چگونه میتواند مطمئن باشد که فرزندان و نسلهای بعد از او در تنگناها و کمبودهای این منابع قرار نخواهند داشت.
کاهش امید اجتماعی و زوال اخلاقی
آدمی به امید زنده است. امید آرزواندیشی یا توهم نیست بلکه دورنمایی است که فرد در مرز واقعیت و تخیل برای خود طراحی میکند تا سازمان زندگیاش را بر آن اساس شکل دهد و همین امر تداوم و استمرار حیات اجتماعی را حتی در وضعیتهای بحرانی میسر میسازد. جامعه امروز ایران دچار بحرانهای جدی اقتصادی و اجتماعی است؛ از بحران معیشت و بیکاری و فساد سیستمی تا ناامیدی درباره آینده ایران، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی. به اینها اضافه کنید بحرانهای اخلاقی و پیامدهای منفی یک جامعه آنومیک و در حال گذار به مدرنیته را که با اخبار چاشنی خبرهای مختلف از فساد و قتل و سرقت و انواع بزهکاریها، تصویری خاکستری و غیرقابل قبولی را از آینده اجتماعی ایران خلق کرده است، تصویری که حتی در بین فعالان و کنشگران سیاسی تصویر نگرانکنندهای است. از سوی دیگر، جامعه ما آنقدر تمرکز و توجه به حاشیه دارد که هیچکس امیدی به ترمیم، از جا برخاستن و فرصتآفرینی ندارد تا بتوانیم جامعهای امیدوارتر، عادلانهتر و صلحطلبتر داشته باشیم. سیاستزدگی و نگاه «یا با ما یا علیه ما» توان بهبود و حرکت تدریجی به سمت وضعیت مطلوب و آیندهای امیدوارکننده را در ذهنها کمرنگ کرده و جامعهای بیرویا و بیآرزو را بنیان گذاشته است. در چنین وضعیتی، درست یا نادرست، افراد جامعه به این فکر میکنند که آیا دعوت از یک انسان دیگر به این جامعه و ورود او در این ورطه خاکستری مجاز است یا نه؟ آیا این جامعه خواهد توانست خوشبختی و آرامش را به او بدهد یا او در حصاری از ناامیدی و بیاعتمادی و دروغ قرار خواهد گرفت؟ در اینجاست که نگرانیهایی از این جنس در تصمیم افراد برای فرزندآوری اثر خواهد گذاشت و معمولاً نیز نتیجه این نگاه، تصمیمی بهتر از امتناع از فرزندآوری به بار نخواهد آورد.