افسانه سیاستمدار پاک
چرا در رقابت برای جذب آرای عمومی روشهای کثیف شایع میشوند؟
قدرت سیاستمداران در جوامع دموکراتیک از رای مردم میآید. البته در جوامع دیکتاتوری نیز اگرچه ممکن است یک فرد دیکتاتور بدون طی شدن فرآیندهای رایج رایگیری (مانند آنچه در جوامع دموکراتیک رخ میدهد) قدرت را به دست گرفته باشد اما باز هم به نوعی رای مردم در به قدرت رسیدن این فرد حائز اهمیت است. حتی اگر هم بگوییم رای مردم در به قدرت رسیدن یک فرد دیکتاتور چندان اهمیت ندارد، نمیتوان کتمان کرد رای مردم برای نگه داشتن کرسی قدرت یکی از اساسیترین مولفههاست.
مرتضی مرادی: قدرت سیاستمداران در جوامع دموکراتیک از رای مردم میآید. البته در جوامع دیکتاتوری نیز اگرچه ممکن است یک فرد دیکتاتور بدون طی شدن فرآیندهای رایج رایگیری (مانند آنچه در جوامع دموکراتیک رخ میدهد) قدرت را به دست گرفته باشد اما باز هم به نوعی رای مردم در به قدرت رسیدن این فرد حائز اهمیت است. حتی اگر هم بگوییم رای مردم در به قدرت رسیدن یک فرد دیکتاتور چندان اهمیت ندارد، نمیتوان کتمان کرد رای مردم برای نگه داشتن کرسی قدرت یکی از اساسیترین مولفههاست. ما در این نوشتار غالباً به موضوع ارزش رای و همچنین راههای جذب آرای عمومی در جوامعی میپردازیم که فرآیند رایگیری در آنها انجام میشود. سیاستمداران همیشه از یک راه برای جذب آرای عمومی استفاده نمیکنند. بسته به شرایط، یک کاندیدای انتخاباتی روشهای مختلفی را برای جذب این آرا به کار میبندد. یک دستهبندی برای استراتژیهای سیاستمداران جهت جذب آرای عمومی میتواند این باشد: 1- روشها یا استراتژیهایی که یک سیاستمدار را به قدرت میرساند و در عین حال منجر به افزایش رفاه عمومی میشود. 2- روشها یا استراتژیهایی که یک سیاستمدار را به قدرت میرساند اما در جهت رفاه عمومی عمل نمیکند. در ادامه هر یک از اینها را به طور مفصل شرح میدهیم.
روشهای پاک و کثیف
بگذارید برای روشهایی که منجر به جذب آرای عمومی میشوند و یک سیاستمدار را به قدرت میرسانند و در عین حال در جهت رفاه عمومی عمل میکنند یک اسم انتخاب کنیم. میتوانیم اسم این روشها را «روشهای پاک» بگذاریم. همچنین میتوانیم برای روشهایی که منجر به جذب آرای عمومی میشوند و یک سیاستمدار را به قدرت میرسانند ولی در جهت رفاه عمومی عمل نمیکنند نیز یک اسم انتخاب کنیم. میتوانیم اسم اینروشها را «روشهای کثیف» بگذاریم. یک مثال از روش پاک برای جذب آرای عمومی میتواند این باشد که یک کاندیدای انتخاباتی سعی کند در مورد مثلاً تورم، وعدههایی را به مردم دهد که در عین عملی بودن، در بلندمدت خیر عمومی را به دنبال داشته باشد. یک مثال از روش کثیف برای جذب آرای عمومی میتواند این باشد که یک کاندیدای انتخاباتی سعی کند در مورد مثلاً تورم، وعدههایی را به مردم دهد که عملی نباشد و در بلندمدت هم خیر عمومی را به دنبال نداشته باشد اما جذب آرای عمومی را برای او به ارمغان بیاورد. اما سیاستمداران چه زمانی برای جذب رای به روشهای پاک روی میآورند؟ چه چیزی باعث میشود که «روشهای کثیف» جای روشهای پاک را در رقابتهای انتخاباتی بگیرند؟ قبل از اینکه به این سوال پاسخ دهیم نیاز است که این جمله را توضیح دهیم: «مردم به انگیزهها پاسخ میدهند.»
دوراهی انتخاب
گفتیم که یک سوال بسیار مهم در مساله روشهای پاک و کثیف در جذب آرای عمومی این است که چه میشود یک سیاستمدار روشهای پاک را برمیگزیند و یک سیاستمدار روشهای کثیف را. آنچه در ادامه میخوانید اگرچه ممکن است در ابتدا کمی به این سوال بیربط باشد اما در پایان خواهید دید که به خوبی میتواند به ما در یافتن پاسخ به سوال فوق یاری رساند.
«افراد به انگیزهها پاسخ میدهند.» این جمله بسیار ساده، یکی از زیباترین و پرمعناترین جملات در اقتصاد است. در منطق علم اقتصاد، افراد نه فرشته هستند نه شیطان، نه اخلاقی هستند نه بیاخلاق، نه خوب هستند نه بد، نه بافرهنگ هستند نه بیفرهنگ. آنها فقط کاری را میکنند که باید بکنند: «آنها پا در مسیری میگذارند که بیشترین منفعت را برایشان داشته باشد.» از نظر علم اقتصاد در این انگیزه هم فقط یک چیز مهم است: نفع شخصی. آن کروگر، اقتصاددان 85ساله آمریکایی، در مقالهای که در سال 1993 با عنوان «چرخههای خیر و شر در توسعه اقتصادی» نوشت، مفاهیمی را مطرح کرد که این مفاهیم به ما در پاسخ به سوالی که مطرح شد کمک میکند. اگرچه هدف خود کروگر از این مقاله پاسخ دادن به این سوال نیست اما آنچه در مورد آن بحث میکند به ما ابزار خوبی برای پاسخ به سوال فوق میدهد. در ادامه بخشهایی از مقاله آن کروگر را با هم میخوانیم:
«تا همین اواخر، رایج بود که محققان، خطمشیهای اقتصادی و اثرات آنها را بر اساس این فرض که خطمشیهای اقتصادی به صورت برونزا تعیین میشوند تجزیهوتحلیل میکردند. سپس در حوزههایی همچون خطمشیهای مربوط به حوزه تجارت، یعنی جایی که به نظر میرسید تجریهوتحلیلهای اقتصاددانان اصلاً مورد توجه قرار نمیگیرد، مدلهای اقتصاد سیاسی ظهور کردند. در آن مدلها، انگیزههای اقتصادی شخصی، روی انتخابهای سیاستگذاران و ابزارهای سیاستگذاری آنها تاثیر میگذارد. به عنوان مثال، حمایت (protection)، به عنوان پیامد فرآیندهای سیاسیای تجزیهوتحلیل میشود که طی آن، برندگان و بازندگان تصمیمات سیاسی از فرآیندهای موجود برای پیشبرد منافع اقتصادیشان استفاده میکنند. پدیدههایی همچون هزینه اطلاعات و سواری مجانی نیز روی پیامدها تاثیر میگذارد. در این مدلها، خطمشیها درونزا در نظر گرفته میشوند چراکه منافع اقتصادی، روی تصمیمات سیاسی تاثیر میگذارند.
با اینکه این مدلهای اقتصاد سیاسی منجر به افزایش فهم ما درباره موضوعات متنوع میشود، اما کامل نیست. دو پدیده دیگر نیز باید در تجزیهوتحلیلها وارد شوند. اول اینکه پاسخ بازار به خطمشیهای اقتصادی، روی تعادل سیاسی اثر میگذارد و میتواند منجر به تغییر در خطمشیهای اقتصادی شود. بنابراین نمیتوان منافع اقتصادی سیاستمداران و کسانی را که در بازیهای سیاسی وارد میشوند به طور کلی برونزا در نظر گرفت. بلکه این منافع، اغلب تعاملات اقتصادی-سیاسی گذشته هستند. دوم اینکه از آنجا که خطمشیهای اقتصادی میتوانند تعادل سیاسی را تغییر دهند، نمیتوانند ضرورتاً به عنوان پدیدههای ثابت و غیرقابل تغییر فرض شوند. با توجه به این دو موضوع یعنی حتی اگر ملاحظات تکنوکراتیک شامل بهینه پارتو در شکلگیری اولیه خطمشیهای اقتصادی نقش اساسی را داشته باشند، واکنشهای بازار میتوانند منجر به تغییر این خطمشیها شوند و حتی میتوان گفت تغییرات را به زور اعمال کنند. به همین خاطر، باید این نکته را مدنظر داشت که پاسخهای اقتصادی و سیاسی به خطمشیهای اقتصادی، در طول زمان داده میشوند.
اتخاذ هر خطمشی اقتصادی و پاسخهای بازار به آن، عدهای را در تواناییشان برای تاثیرگذاری روی فرآیندهای سیاسی قدرتمند و عدهای را ضعیف میکند. وقتی یک خطمشی اقتصادی گروه جدیدی از برندگان و بازندگان را به وجود میآورد، یا وقتی تاثیرگذاری سیاسی یک گروه را افزایش میدهد (شاید به این خاطر که آن گروه منابع اقتصادی بیشتری دارد)، آن خطمشی قدرت نسبی گروههای مختلف را در فرآیندهای سیاسی تغییر میدهد و در نتیجه روی تعادل سیاسی تاثیر میگذارد. آن خطمشی همچنین میتواند اثرات جانبی غیرپیشبینیشدهای را نیز با خود به همراه داشته باشد و در برآورده کردن نتایجی که حامیان آن در نظر داشتند، شکست بخورد. این اثرات میتواند حمایت سیاسی از خطمشی اقتصادی مورد نظر را افزایش یا کاهش دهد و میتواند حمایتها برای اتخاذ خطمشیهای اصلاحی (برای رسیدن به هدفی که گروه حامی در نظر دارند) را افزایش دهد. اینکه در این فرآیندها چرخه خیر بر چرخه شر سلطه پیدا کند یا اینکه زور چرخه شر بر چرخه خیر بچربد، تعیین میکند که در حوزههای مختلف چه روندی در اقتصاد پیش گرفته شود.
بازگشت به سوال و مساله اخلاق
شاید توانسته باشید رابطه آنچه خواندید را با سوال اصلی این نوشتار بیابید. «اینکه چه میشود یک سیاستمدار برای جذب آرای عمومی به روشهای پاک روی میآورد و یک سیاستمدار به روشهای کثیف؟» پاسخ در انگیزه نهفته است. اگر سیاستمدار انگیزه این را داشته باشد که به روشهای پاک روی آورد، در جهت منافع جامعه حرکت خواهد کرد و اگر انگیزه این را داشته باشد که به روشهای کثیف روی آورد، خلاف جهت منافع جامعه حرکت خواهد کرد. مثلاً اگر سیاستمدار بداند که با دادن وعده دروغ دستش برای مردم رو خواهد شد و آرای آنها را از دست خواهد داد، هیچگاه این کار را نخواهد کرد و در عوض سعی میکند استراتژیهایی را برای جذب آرای عمومی انتخاب کند و وعدههایی را بدهد که برای مردم قابل قبول باشد. در مقابل اگر یک سیاستمدار بداند که با دادن وعدههای دروغ دستش برای مردم رو نخواهد شد و از طریق دادن آن وعده دروغ میتواند حمایت گروههای مختلف مردم را به دست آورد، چنین کاری خواهد کرد. ممکن است بپرسید: «پس جای اخلاق در این بحثها کجاست؟»
ما منکر اهمیت اخلاق نیستیم. اما نکته آنجاست که به هیچ وجه نمیتوان با امید به اخلاقمدار بودن سیاستمداران، راههای پیش روی آنها را برای اتخاذ روشهای کثیف در جذب آرا عمومی بست. ممکن است یک سیاستمدار وجود داشته باشد که بهرغم اینکه میداند اگر وعدههای دروغ دهد، هم دستش برای مردم رو نخواهد شد و هم گروههای بیشتری را گرد خود جمع خواهد کرد، باز هم وعده دروغ ندهد و سعی کند در رقابت انتخاباتی به روشهای پاک روی آورد. اما خودتان تصور کنید که ظهور چنین سیاستمداری تا چه اندازه دور از انتظار است. حالا اگر چنین سیاستمداری هم وجود داشته باشد آیا به نظر شما احتمال به قدرت رسیدن او چقدر است؟ (به این موضوع توجه کنید که رقیب او میتواند به راحتی با دادن وعدههای دروغ یا همان استفاده از یک روش کثیف برای جذب آرای عمومی به قدرت برسد.) پس مجدداً ذکر میکنیم که ما منکر اهمیت اخلاق نیستیم. اما اخلاق زمانی میتواند به کمک جوامع بیاید که زور چرخههای خیر به زور چرخههای شر بچربد و در نتیجه اگر قرار است یک سیاستمدار در جذب آرای عمومی به روشهای پاک روی آورد، به این خاطر باشد که منفعت شخصیاش در انجام چنین کاری است (منفعت شخصیای که منفعت عمومی را با خود به دنبال دارد).
اگر خودتان سیاستمدار بودید
برای اینکه بتوانید بهتر مطالبی را که خواندید درک کنید، خودتان را قاضی خواهیم کرد. چشمانتان را ببندید و همه چیزهایی را که در ذهنتان وجود دارد دور بریزید. همهچیز را فراموش کنید. خودتان را سر یک دوراهی تصور کنید. در حال حاضر شما هیچ پسزمینه ذهنی، هیچ خاطره و هیچ تجربهای ندارید. فقط شما هستید و ذات شما و یک دوراهی. دو سناریو را متصور شوید. فرض کنید شما سیاستمداری هستید که در یک رقابت انتخاباتی برای جذب آرای عمومی تلاش میکند. در سناریوی «الف» در کشوری هستید که در آن نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و خطمشیهای موجود، روی آوردن به روشهای کثیف برای جذب آرای عمومی را تشویق میکند و روی آوردن به روشهای پاک برای جذب آرای عمومی را تنبیه. در این کشور راحتتر است که شما روشهای کثیف را در پیش بگیرید تا روشهای پاک را (اینکه چه چیزی برای شما منفعتتان را تعریف کند به خودتان ربط دارد و برای هرکس متفاوت است). بین دوراهی انتخاب روشهای پاک و کثیف برای جذب آرای عمومی کدام را انتخاب میکنید؟ (توجه کنید حتی اگر به خاطر اینکه فکر میکنید روی آوردن به روشهای کثیف کار بدی است و عذاب وجدان میگیرید، روشهای پاک را انتخاب کنید و نفع مادی را کنار بگذارید، باز هم شما فقط برای نفع شخصی خودتان روشهای پاک را انتخاب کردهاید، چراکه در غیر این صورت از خودتان رضایت نداشتید.) در سناریوی «ب» در کشوری هستید که در آن نهادها و خطمشیهای مذکور، روی آوردن به روشهای پاک را تشویق میکنند و روی آوردن به روشهای کثیف برای جذب رای را تنبیه. در این کشور راحتتر است که شما روشهای پاک را برای جذب آرای عمومی انتخاب کنید تا روشهای کثیف را و همچنین منفعت شخصی شما (برآیند منفعت مادی و معنوی) در این است که به دنبال روشهای پاک جذب رای بروید. در واقع اگر سیاستمداری شوید که به خاطر جذب آرای عمومی به روشهای کثیف روی میآورد، نهادها به شما این اجازه را نخواهد داد و بنابراین انگیزه روی آوردن به روشهای پاک در شما بیشتر تحریک میشود. اینبار کدام مسیر را انتخاب کردید؟ سیاستمدارانی که برای جذب آرای عمومی و رسیدن به قدرت به روشهای پاک روی میآورند از آنهایی که به روشهای کثیف روی میآورند آدمهای بهتری نیستند. در علم اقتصاد آدم بد و آدم خوب نداریم. به جای آن نهادهای بد و خوب داریم. نهادهایی که روی انگیزهها تاثیر میگذارند.
نقش گروههای ذینفع
رایگیری ابتداییترین عمل سیاسی در جوامع دموکراتیک است. جوامع مدرن دموکراتیک به شهروندان خود که واجد شرایط حداقلی باشند -واجد حداقل شرایط سنی، سلامت جسمی، توان فکری و اینکه به علت تخلفات جزایی در زندان نباشند- حق رای میدهند. همچنین برخی ملتها شرکت در انتخابات را همچون حق شهروندان بهعنوان وظیفه و مسوولیت برای آنها در نظر میگیرند و در صورتی که افرادی موفق به رای دادن نشوند محدودیتهایی را بر آنها وضع میکنند. شعار دموکراسی «هر نفر یک رای» به منظور وضع «خواسته اکثریت» در جوامع است. داشتن حق رای در سطح جهان، این امید را به وجود میآورد که در جوامع نتوان قوانینی وضع کرد که به بهای زیان اکثریت افراد، اقلیتی سود کسب کنند. اما آیا این امر ممکن خواهد بود؟ آیا سیاستهایی که از رقابتهای انتخاباتی نشات میگیرد همواره تامینکننده منفعت عموم خواهد بود؟ آیا ممکن است گروههای کوچکی در تغییر دادن روند سیاسی به سود خود موفق باشند؟
مساله اطلاعات
جمعآوری اطلاعات میتواند به همان اندازه یا بیشتر از هزینه رای دادن برای رایدهنده هزینه به همراه داشته باشد. علاوه بر این محاسبه مطلع شدن یک فرد همانند محاسبه رای دادن فرد است: شهروندی که علاقهای به تاثیرگذار بودن ندارد، زمان و تلاش زیادی را نیز صرف مطالعه مسائل انتخاباتی مختلف و موقعیتهای نمایندگان نمیکند. زمانی که برخی گروهها بخواهند اعضای آنها به علت وظیفه اجتماعی نسبت به این مسائل آگاه باشند، اعمال این رفتار (در مورد اعضای گروه) بهعنوان یک عرف اجتماعی مشکل خواهد بود، چراکه عمل آموزش یک فرد به سادگی برای دیگران قابل مشاهده نیست. افراد اغلب نمیتوانند مشاهده کنند که آیا دیگران آنها را آموزش میدهند یا خیر. به همین جهت، ما از تمامی شهروندان انتظار این را که نسبت به تمامی مسائل انتخابات آگاه باشند نداریم. این آگاهی را کسانی در اختیار دارند که دسترسی آسان به اطلاعات دارند، یا افرادی که از مطالعه این مسائل لذت میبرند.
جمعآوری و پخش اطلاعات از جمله مهمترین فعالیتهای بسیاری از گروههای صاحب منافع است. انگیزههایی که گروههای ویژه صاحب منفعت در انتشار بیانیههای نادرست و گمراهکننده دارند بسیار وسیع است. امکان گمراه کردن به وسیله گروههای ویژه صاحب منفعت سوالی مهم و اساسی در خصوص اعتبار (گروه) مطرح میکند، که ما در اینجا به آن پاسخ نخواهیم داد. در این بخش ما سوال سادهتری را بیان میکنیم که در هر زمانی که برخی گروهها نسبت به دیگران از آگاهی بالاتری برخوردار باشند، مطرح میشود. این سوال را مطرح میکنیم که تا چه حدی اختلافات در آگاهی موجب میشود که در نتایج سیاستی تورش ایجاد شود؟ عدم تقارن در آگاهی (گروهها و افراد) نشاندهنده اختلاف در هزینه جمعآوری اطلاعات یا اختلاف در سطوح آموزش است. رسانه نیز میتواند بهعنوان عاملی در اختلاف آگاهی مطرح شود، به این علت که آنها تنها برخی از محصولات را مورد هدف قرار میدهند و به پوشش انواع مشخصی از رایدهندگان اقدام میکنند. برای اطلاعات بیشتر دراینباره میتوانید به استرومبرگ (۱۹۹۸) رجوع کنید. او مدل انتخابات سیاسی را با مدل درونزای پوشش خبری به وسیله رسانههای خبری که سود خود را حداکثر میکنند، ادغام کرد. استرومبرگ نشان داد که اگر روزنامهها یک میزان نسبی ثابت از فضا را در اختیار داشته باشند، رایدهندگان با خصوصیات جمعیتی و اقتصادی-اجتماعی مشخص را هدف قرار میدهند (مانند افرادی که درآمد بالایی دارند یا افرادی که تبلیغات روی آنها تاثیر میگذارد). سپس این رایدهندگان نسبت به کسانی که به عنوان مشتریان کمسودتر شناخته میشوند، از آگاهی بالاتری نسبت به ترجیحات سیاسی برخوردار میشوند.
رایدهندگان و اطلاعات
رایدهندگان به انواع مختلفی از اطلاعات برای اینکه بهینه رای دهند، نیاز دارند. ابتدا آنها باید متوجه جنبههای فنی مسائل سیاسی باشند. در خصوص سیاستهای اقتصادی، رایدهندگان باید رابطه بین متغیرهای سیاستی و رفاه خود را تشخیص دهند. آیا کنترل اجارهها موجب کمبود مسکن استیجاری میشود، اگر اینچنین است تا چه حد این کاهش رخ خواهد داد؟ آیا این سیاست موجب میشود که انگیزهها برای نگهداری و نوسازی ساختمان کاهش یابد؟ آیا به چالش کشیده شدن قدرت انحصاری موجب کاهش انگیزه برای اختراع و نوآوری میشود؟ یا به چالش کشیده شدن قدرت انحصاری موجب عدم تمایل به ادغامهای بهینه میشود؟ به همین شکل، در خصوص مسائل اجتماعی، رایدهندگان باید بدانند که چگونه تغییرات در ابزارهای سیاستی میتواند پیامدهای مرتبط با آنها را تحت تاثیر قرار دهد. آیا عدم جرم پنداشتن داشتن مواد مخدر باعث افزایش یا کاهش مصرف مواد و شیوع سایر جرائم میشود؟ آیا حمل با اتوبوس مدرسه باعث کاهش یا افزایش تعصبات نژادی میشود؟ چگونه قانون کنترل اسلحه موجب شیوع یا عدم شیوع خشونت و جرائم مرتبط با آن میشود؟
دوم اینکه رایدهندگان باید نسبت به دیدگاه کاندیداها در خصوص مسائل و اینکه چگونه متعهد میشوند که این مسائل را حل کنند، اطلاع داشته باشند. آنها همچنین باید بررسی کنند که آیا کاندیداها، مهارتهای لازم را برای اینکه سیاستگذاران موثری باشند دارند یا خیر. دو سیاستمدار با موقعیتهای یکسان ممکن است نتایج سیاستی متفاوتی را به ارمغان آورند (اگر در تشخیص احتمالات جدید به یک میزان ماهر نباشند، در تشخیص مشاورهای بااستعداد به یک میزان توانمند نباشند، در ایجاد ائتلافها در بدنه قانونگذاری به یک اندازه قدرت نداشته باشند یا در مسائل دیگری با هم برابر نباشند).
یک حزب، موفق به کسب رایهای بیشتر با تغییر سیاستهای خود به سود گروهی که بیشتر افراد آن طرفدار حزب رقیب او هستند نخواهد شد. بسیاری از این رایدهندگان حزب رقیب را فارغ از اینکه سیاست انعطافپذیر حزب دیگر چه باشد، حمایت میکنند. اما همچنین یک حزب، هنگامی که سیاستهای خود را به نفع گروهی که اکثریت افراد در آن سیاستهای ثابت حزب را طرفداری میکنند تغییر دهد، نمیتواند موفق به کسب آرای بالا شود. حزب موفق به کسب اکثریت این آرا میشود؛ چه سیاستهای انعطافپذیر و متغیر خود را به نفع این گروه تغییر دهد و چه تغییر ندهد. در مقابل، گروههایی که اکثریت افراد آنها از طرفداران هیچ حزبی نباشند، موجب توجه هر دو حزب خواهند بود.
جامعه رایدهنده از اطلاعات عمیق در خصوص مسائل سیاسی که برای تحلیل انتخابهای سیاسی گوناگون لازم است، بیبهره هستند. یک رایدهنده تنها انگیزه بسیار پایینی در جمعآوری چنین اطلاعاتی دارد، زیرا خیلی بعید است که رای او به تنهایی بتواند تفاوتی در نتیجه انتخابات ایجاد کند. تا جایی که گروههای ذینفع بتوانند اطلاعات را با هزینه کم یا به صورت مجانی در اختیار رایدهندگان قرار دهند، رایدهندگان مشتاق به داشتن این اطلاعات هستند.
گروههای ذینفع نیز باید مشتاق به فراهم کردن اطلاعات سیاسی مربوط برای جامعه باشند. در این خصوص، یک گروه میتواند مسائل را به گونهای به تصویر بکشد که با حالات دلخواه او هماهنگ باشد. بسیاری از گروههای ذینفع به دنبال این هستند که نظر جامعه را به وسیله تبلیغات رسانهای، پست کردن و نامهرسانی به صورت انبوه یا کمک مالی به تظاهرات مشخص شکل دهند. برخی گروهها این ارتباطات را به مخاطبان خاصتری اختصاص میدهند. سازمانها میتوانند این اطلاعات را به گروههای خاصی انتقال دهند. مانند کسانی که همرده و همکار آنها هستند و دیگرانی که در خصوص مشکلات معینی نگرانی دارند. مثلاً به این صورت که در نشریات مربوط به بازرگانی و تجارت یا برخی مجلات خاص تبلیغ کنند.
بیتوجهی عقلایی
بسیاری از افرادی که در خصوص هزینههای کمپینها نوشتهاند به «بیتوجهی عقلایی» رایدهندگان بهعنوان دلیلی برای موثر بودن این هزینهها اشاره داشتهاند. یک روش متعارف این است که رایدهندگان با آگاهی بسیار پایین به این تبلیغات کمپینی پاسخ میدهند که این تبلیغات به وسیله رقبای سیاسی یا احزاب ذینفع ارائه میشوند. رایدهندگان ممکن است نتوانند صحت ادعاهایی را که در تبلیغات گروهها یا وسایط ارتباطی دیگر مطرح میشوند، مورد بررسی قرار دهند. اما بهرغم این مطلب، آنها به ادعاها گوش خواهند داد و سعی در ارزیابی صحت این ادعاها خواهند داشت. همانطور که گروهها به سیاستگذاران مشورت میدهند، گروههای ویژه ذینفع میتوانند رایدهندگان را به وسیله پیامهای خود به صورت مستقیم یا غیرمستقیم آموزش دهند. یک پیام مستقیم سازنده میتواند به این صورت توضیح داده شود که به طور مثال، نشاندهنده سوابق کاندیداها یا حقایق مرتبط با مساله سیاسی باشند. یک پیام غیرمستقیم، پیامی است که محتوای خاصی ندارد اما همچنان ناقل اطلاعاتی است، زیرا نشاندهنده تمایل گروه برای پرداخت هزینههای اجتنابپذیر خواهد بود.
کنترل رایدهندگان
ما بحث را به وسیله بررسی حالاتی که در آن یک گروه سازمانیافته اطلاعاتی را برای گروه عامی از مخاطبان رایدهنده فراهم میکند، آغاز میکنیم. ابتدا به چگونگی تفسیر اعضای گروه ذینفع از پیامهای سازمان خود میپردازیم. اگر اهداف سیاسی یک سازمان و تمامی اعضای آن دقیقاً یکسان باشند، در این صورت اعضا میتوانند ادعاهای سازمان را به همان صورتی که هست قبول کنند. اگرچه اغلب این حالت اتفاق نمیافتد. هنگامیکه رهبران یک گروه ویژه ذینفع، انگیزههای جمعی را دنبال میکنند، آنها مایل هستند که تمامی اعضای گروه به حزبی رای دهند که مشی سیاسی بهتری برای اعضای آن گروه داشته باشد. اما اعضای گروه رای خود را به گونهای میدهند که اهداف سیاسی شخصی خود را کسب کنند. زمانی که اعضای یک گروه نظرهای متفاوتی نسبت به برخی مسائل دارند، آنها رای یکسانی را نخواهند داد. در این حالت، رهبران گروه وسوسه میشوند که اطلاعات را به صورت غلط نمایان سازند که آن دسته از اعضایی را که اگر به صورت کامل آگاه شوند به حزب مورد نظر رای نمیدهند، برای رای به آن حزب مورد نظر فریب دهند. البته که اعضای هوشیار و دانا، انگیزههای رهبران را خواهند دانست و فریب نخواهند خورد.
واگرایی میان انگیزههای سیاسی یک سازمان و جامعه، بزرگتر از واگرایی میان رهبران و اعضای یک سازمان است. همچنان، مساله اعتباربخشی برای دو مخاطب یکسان است. یک رایدهنده که عضو گروه نیست، باید از خود در خصوص صحت ادعای گروه در مورد محیط سیاسی سوال کند. اگر اینچنین باشد، او میتواند این اطلاعات را در بهروز کردن باورهای خود استفاده کند. حد و مرز این بهروزرسانی بستگی به مرتبط بودن اطلاعات سازمان با نگرانیها و دغدغههای او دارند. انگیزهای که سازمان برای اشتباه نشان دادن محیط سیاسی دارد، باعث میشود که زمانبندی ارتباط او برای انتقال اطلاعات بااهمیت باشد. اگر کمپین آموزشی پیش از اینکه احزاب موقعیت خود را در خصوص مسائل مورد توجه گروه ویژه ذینفع بیان دارند، تشکیل شود، سازمان باید پاسخ سیاستگذاران را به پیامهای خود پیشبینی کند. در حالت عکس، اگر کمپین به زمان انتخابات نزدیکتر شود، سازمان میتواند جایگیری احزاب را مشاهده کند و این مطلب را در پیامهای عمومی خود به منظور هدایت آرا به کار گیرد.
اگر یک گروه ویژه ذینفع در مراحل ابتدایی چرخه انتخابات به آموزش رایدهندگان بپردازد، چه میشود؟ این مرحله قبل از آن است که احزاب موقعیتهای خود را در خصوص مسائل سیاسی انعطافپذیر تعیین کنند. اگر احزاب متوجه شوند که رایدهندگان در خصوص مسائل فهم بهتری دارند، آنها بیشتر مواضع خود را به سمت علایق رایدهندگان تعیین میکنند. در این حالت، یک گروه ویژه ذینفع ممکن است دانش خود را در جهت منفعت اعضای خود به کار گیرد. در این مرحله باید کمپینهای اطلاعرسانی را در مراحلی نزدیک به زمان انتخابات بررسی کرد. یک گروه ویژه ذینفع پس از آنکه مواضع مشخص شد با انگیزههای مختلف بیشتری روبهرو خواهد شد (نسبت به زمانی که مواضع هنوز مشخص نشده باشند). در مرحله پسین، سازمان دیگر امیدی برای اینکه بتواند انتخابهای سیاسی را به وسیله رقابت انداختن میان احزاب تحت تاثیر قرار دهد، نخواهد داشت. در عوض، او باید تلاش کند که آرا را به سمت حزبی هدایت کند که مواضع آن حزب بهتر به اعضای او منفعت برساند. این به آن معنی نیست که ارتباط دیرهنگام موجب هیچگونه اثری در موقعیتها و مواضع نمیشود. هنگامی که یک حزب انتظار داشته باشد که گروه ویژه ذینفع بیانیهای دیرهنگام در دوره انتخاباتی اعلام کند، آن حزب ممکن است موقعیتی مناسب با منافع گروه انتخاب کند (به این امید که پیام سازمان موجب تعیین مواضع حزب در جهتی مطلوب شود). به عبارت دیگر، احزاب سیاسی ممکن است خود را با گروههای ذینفع به امید اینکه بیانیههای دیرهنگام خواهند داد، وفق دهند.
هنگامی که ارتباطات به وسیله گروه ویژه ذینفع دیرهنگام باشد، محتوای پیام ممکن است با توجه به اختیارات رهبران گروه تغییر کند. برای مثال، اگر رهبران اختیارات محدودکنندهای داشته باشند که موجب تشویق بهترین سیاست انعطافپذیر برای گروه شوند، آنها بیانیههایی صادر میکنند که رایدهندگان را به حزبی متصل کنند که مواضع انعطافپذیر آنها به ایدهآل گروه نزدیکتر باشد. اگر اختیارات به صورت کلی باشند، رهبران باید اطلاعات ناقص در خصوص ترجیحات اعضای خود را در محاسبات خود وارد کنند. رهبران باید مواظب باشند که بیانیهای را که اعلام میکنند موجب منفعت و سود حزبی نشود که در خصوص مسائل ثابت نظری متفاوت و نامطلوب با اعضای خود دارد. برای حداقل کردن این ریسک، آنها باید از خود این سوال را بپرسند که اختلاف و تورش ترجیحات اعضا در این شرایط به چه اندازه باشد که محتوای پیامها بتوانند موجب تغییرات در انتخابات شوند. به عبارت دیگر، رهبران باید بیانیههای خود را مشروط به شرایط و اتفاقاتی کنند که میتواند گزارش آنها را تعیینکننده کند.
تاییدیههای سیاسی
بسیاری از گروههای ذینفع به منظور اینکه تنها کاندیدای مورد علاقه خود را در انتخابات حمایت کنند، دست به اطلاعرسانیهای عمومی میزنند. این پیامها که به نام «تاییدیه» شناخته میشوند، نوعی از حالت ساده پیامهای عمومی هستند. اینها خلاصهای از ترجیحات سازمان را بدون اینکه وارد جزئیات شوند، ارائه میدهند. یک دلیل برای گسترش این پیام تاییدیه میتواند سادگی این پیامها باشد. همانطور که پیشتر اشاره شد، رایدهندگان تمایلی نسبت به اینکه زمان و تلاش زیادی را صرف آگاهی خود قبل از انتخابات کنند، ندارند. بنابراین، آنها پیامهای طولانی در خصوص جزئیات محیط سیاسی و مواضع کاندیداها در خصوص مسائل مختلف را نمیخوانند. اما خواندن یا شنیدن پیام تاییدیه عموماً سختیای برای دریافتکننده پیام نخواهد داشت. یک رایدهنده میتواند پیام را با شنیدن یک تبلیغ ۳۰ ثانیهای هنگام رانندگی گوش کند، یا با نگاه به یک صفحه کاغذ که نام کاندیدا در آن قرار گرفته است این پیام تاییدیه را دریافت کند. علاوه بر این برای گروه ذینفع، ارسال یک پیام تاییدیه بسیار ارزانتر از فرستادن پیامی مفصل و دقیق خواهد بود.
همانطور که مشاهده شد، رهبران گروه ویژه ذینفع که دارای اختیارات محدود برای دنبال کردن تنها یک مساله سیاسی هستند، دایره لغات محدودی در خصوص آگاهیرسانی به رایدهندگان دارند. هنگامی که احزاب مواضع خود را انتخاب کنند، این رهبران انگیزهای قوی برای مبالغهگویی خواهند داشت. اگر آنها موضع یک حزب را به دیگری ترجیح دهند، میخواهند فضای سیاسی را به گونهای نشان دهند که به سود حزب مورد علاقه آنها باشد. رایدهندگان هوشیار این ادعاها را تقلیل میدهند و آنها را تنها بهعنوان تمایلات گروه تفسیر میکنند.
موهبت روشهای پاک
پوتین یکی از سیاستمدارانی است که نسبتاً با روشهای پاک به قدرت رسیده است (منظور از روشهای پاک، روشهایی است که خیر جامعه را در پی دارد). بگذارید کمی اقتصاد روسیه را بررسی کنیم. وقتی آمریکاییها در مورد اقتصاد روسیه حرف میزنند، واژههایی همچون فساد و دولت نفتی جای ویژهای در حرفهای آنها دارد. هر کسی با کمترین دانشی در مورد روسیه میداند که کیفیت حکمرانی در روسیه پایین است. با این حال پوتین برای جلب اعتماد عمومی و جذب آرا، بک بازی کثیف را با مردم کشورش راه نینداخت. البته که روسیه یک اقتصاد فاسد و وابسته به نفت دارد. جاسوسان سابق و ماموران امنیتی روسی نهتنها دولت را در دست دارند، بلکه کسبوکارهای روسیه نیز در دستان آنهاست. امروزه نفت و گاز بزرگترین نقش را در اقتصاد روسیه ایفا میکند. با این حال روسیه هنوز هم در برابر فشار اقتصادی ناشی از تحریمها مصون است. یکی از مهمترین نقاط قوت روسیه این است که ثبات اقتصاد کلان در این کشور در اولویت قرار گرفته است و باعث شده کسری بودجه دولت پایین بماند. پوتین ثبات اقتصادی را در اولویت گذاشته است و از همینرو سعی کرده که در دوران تحریم، کسری بودجه و سطوح بدهی دولت را پایین نگه دارد.
اینکه پوتین به ثبات اقتصادی با این رویکرد اولویت داده نیز چیزی نیست که مربوط به سالهای بعد از تحریم باشد، بلکه بعد از سال 1999 که او قدرت را به دست گرفت، چنین خطمشیای را در دستور کار دولت خود قرار داد. زمانی که کسری بودجه در یک اقتصاد پایین باشد و بدهی دولت به نسبت تولید ناخالص داخلیاش نیز بالا نباشد، آن کشور در برابر تحریمهای اقتصادی مصونیت بیشتری خواهد داشت. تمام نسلی که در سالهای گذشته پستهای ردهبالای حاکمیتی داشتهاند دو بحران مالی را به چشم خود دیدهاند. یکی بحران مالی سال 1991 و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یکی هم در سال 1998. از همینرو حکمرانان روسیه به ثبات اقتصادی متعهد هستند، زیرا بهشخصه هزینه بیثباتی را درک کردهاند. اینکه حکمرانان روسیه به ثبات اقتصادی متعهد هستند باعث میشود که در جذب آرای عمومی به روشهای کثیف روی نیاورند.
پوتین به مردم کشورش وعدههای دروغین نمیدهد (البته هیچ سیاستمداری پاک نیست و اینکه میگوییم پوتین به مردم کشورش وعدههای دروغین نمیدهد نسبی است) و همین باعث شده که اعتماد مردم این کشور هنوز به دولت پوتین و سیاستگذاریهای او از بین نرفته است. وقتی یک سیاستمدار که از روشهای نسبتاً پاک برای جذب آرای عمومی استفاده میکند، به قدرت میرسد میتواند اوضاع وخیم را بهتر کنترل کند. به خاطر اعتمادی که مردم به پوتین دارند، کرملین میتواند هزینه تعدیلهای لازم در نتیجه فشارهای اقتصادی تحریمها را از طریق کاهش ارزش روبل به مردم منتقل کند بدون اینکه با اعتراضات شدید از سوی آنها روبهرو شود. وقتی که مشکلات جدی روسیه در سال 2014 آغاز شد (با مواجه شدن با تحریمهای غرب و همچنین افت شدید قیمت نفت) کرملین توانست با کاهش ارزش شدید روبل (devaluation) که هزینه تعدیلها را به مردم منتقل میکرد، کسری بودجه خود را پایین نگه دارد.
اقتصاد روسیه به شدت وابسته به نفت و گاز این کشور است. پوتین نمیتوانست قیمت نفت را کنترل کند و همچنین تقاضای نفت و گاز او نیز متغیری تقریباً برونزا بود. اما کنترل قیمت نفت به روبل در دست پوتین بود. کرملین گذاشت که ارزش روبل در برابر دلار سقوط کند و از همینرو توانست مانع از ناترازی شدید بودجه شود. در جریان این سیاستگذاری ثبات مالی اقتصاد در روسیه حفظ شد اما این کار بیهزینه نبود. قیمت کالاها به ویژه کالاهای وارداتی در روسیه بالا رفت و از آنجا که درآمد مردم بالا نمیرفت، مردم این کشور فقیرتر شدند. با این حال روسها مخالفت معناداری با پوتین نکردند و از سیاستهای او حمایت کردند. تخمینها نشان میدهد که بین 70 تا 80 درصد روسها عملکرد پوتین را تایید کردهاند. این نتیجه کثیف بازی نکردن است. اعتماد، پاداشی است که مردم به سیاستگذارانی میدهند که برای جذب رای کثیف بازی نکردهاند.
تورم، تقویتکننده بازی کثیف
زمانی که سیاستمداران میبینند اوضاع اقتصادی کشور نامساعد است بیشتر به روشهای کثیف برای جذب آرای عمومی روی میآورند. تورم باعث میشود مردم بیشتر جذب وعدههای پوپولیستی شوند. در کشورهایی که تورم بالاست، کاندیدای انتخاباتی به راحتی سیاستمدارانی را که در راس قدرت قرار دارند سرزنش میکند و با دادن وعدههای دروغین در مورد کنترل قیمتها، افزایش قدرت خرید مردم و امثال اینها رای مردم را به سمت خود جلب میکند. بگذارید مقداری در مورد تورم و آثاری که در دنیا داشته است توضیح دهیم. تورم یک بیماری است، یک بیماری خطرناک و گاه نابودکننده، بیماریای است که اگر به موقع به آن رسیدگی نشود میتواند یک جامعه را نابود کند. برای مثال، ابرتورم در روسیه و آلمان بعد از جنگ جهانی اول، یعنی زمانی که قیمتها از یک روز به روز دیگر در بعضی مواقع حتی بیشتر از دو برابر میشدند، زمینههای کمونیسم را در یک کشور و زمینههای نازیسم را در کشور دیگر به وجود آوردند. ابرتورم در چین بعد از جنگ جهانی دوم، کار رئیس مائو (Chairman Mao) را در شکست چیانگ کایشک (Chiang Kai-shek) تسهیل کرد. تورم در برزیل زمانی که در سال 1954 به حدود صد درصد رسید، باعث روی کار آمدن یک دولت نظامی (Military government) شد. تورمهای بسیار شدیدتر در دیگر کشورهای آمریکای جنوبی باعث سرنگونی آلنده در شیلی در سال 1973 و ایزابل پرون در آرژانتین در سال 1976 شد که در هر دو کشور شیلی و آرژانتین، گروههای نظامی بعد از سرنگونی آلنده و پرون، تصمیم به در دستگیری قدرت گرفتند.
هیتلر یکی از بزرگترین سیاستمدارانی است که با کمک تورم، توانست وعدههای دروغین خود را به خورد مردم بدهد. ارتباط میان ابرتورم با طلوع نازیسم در آلمان آنقدر قوی است که نشریه اشپیگل در سال 2009 مقالهای را به چاپ رساند که فاجعه (ابرتورم) دهه 1920 در آلمان را به طور صریح به نازیسم مرتبط میسازد. این مقاله اذعان میدارد که: «اینکه آدولف هیتلر در سال 1923، یعنی زمانی که تورم در آلمان در بالاترین سطح خود قرار داشت، برای به قدرت رسیدن وارد میدان شد و کودتای مونیخ (کودتای آبجوفروشی) را که البته نافرجام بود به وجود آورد، ابداً اتفاقی نبود. کودتایی که آغاز قدرتگیری هیتلر و تشکیل آلمان نازی بود. هیتلر در یک مصاحبه ادعا کرده بود که هزینههای بالای زندگی در آلمان بزرگترین مساله این کشور بوده است و قول داده بود که اگر به قدرت برسد قصد دارد زندگی را برای مردم ارزانتر کند. هیتلر برای پایان دادن به زندگی گرانقیمت در آلمان از فروشگاهها خواسته بود که تحت کنترل دولت درآیند و بیان کرده بود: ما هرگونه معجزهای را از این فروشگاههای ملی انتظار داریم».
البته عدهای از اقتصاددانان نیز اگرچه نقش ابرتورم را در به قدرت رسیدن حزب نازی به رهبری هیتلر رد نمیکنند اما آن را دلیل اصلی نمیدانند. آنها اذعان میدارند که حزب نازی و هیتلر تا زمانی که دوره ابرتورم در آلمان پایان نیافته بود، به یک نیروی سیاسی محبوب تبدیل نشده بودند. حزب نازی تنها 32 کرسی از حدود 500 کرسی را در انتخابات سال 1924 و تنها 12 کرسی را در انتخابات سال 1928 کسب کرد. همانطور که پل کروگمن اشاره کرده است: «ابرتورم سال 1923 هیتلر را به قدرت نرساند، بلکه کاهش قیمتها در دوره هاینریش برونینگ در اوایل دهه 1930 بود که چنین کاری کرد.» فردریک تیلور، تاریخنگار اقتصادی بریتانیایی میگوید نازیها بیشتر از آنکه از افزایش قیمتها و تورم منتفع شوند، از کاهش قیمتها منفعت کسب کردند و کاهش قیمتها کمک بیشتری به دستیابی آنها به قدرت کرد.
فردریک تیلور اذعان میدارد که اگرچه ابرتورم نقش بسیار مهمی در به مشکل خوردن سیاستهای دولت آلمان در دهه 1920 و ضعیف شدن نهادهای این کشور در آن زمان بازی کرد، اما این کاهش قیمتها (deflation) و رکود در اوایل دهه 1930 بود که منجر به میوه دادن درخت سمی شد و باعث شد حزب نازی به قدرت برسد. ابرتورم 1923 برندگان و بازندگانی را میان طبقه متوسط جامعه به وجود آورد (کسانی که بدهی و رهن داشتند، منتفع شدند و کسانی که پسانداز کرده بودند ضرر کردند). متعاقباً رایهای طبقه متوسط بین چندین حزب همچون حزب اقتصادی و حزب طبقه متوسط آلمان تقسیم شد.
با این حال، همه طبقههای درآمدی زمانی که دولت برونینگ با خطمشیهای ضدتورمی خود سعی میکرد به کسری بودجه و جریان خروج طلا پاسخ دهد ضرر کردند. نتیجه خطمشیهای اقتصادی برونینگ بیشتر گروههای مردم در آلمان را متضرر کرد. به طوری که بیکاری هم در میان طبقه کارگر و هم طبقه متوسط بسیار افزایش یافت. تاجران ورشکسته شدند و کارمندان دولت یا از کار بیکار شدند یا دستمزدهای آنها به شدت کاهش یافت. طلبکاران پساندازهای خود را از دست دادند و بدهکاران نیز زمانی که سیستم بانکی در سال 1931 فروپاشید مجبور شدند خانههای خود را واگذار کنند. تجربه کاهش قیمتها باعث شد که هیتلر وعده دهد بر بیکاری غلبه خواهد کرد و قیمتها را نیز به ثبات میرساند. نکته آنجاست که چه تحلیل گروه اول را که ابرتورم اوایل دهه 1920 را دلیل به قدرت رسیدن حزب نازی در آلمان میدانند و چه تحلیل گروه دوم که ابرتورم را تنها به عنوان یکی از عوامل و نه به عنوان عامل اصلی به قدرت رسیدن هیتلر میدانند متصور شویم، نمیتوانیم نقش تورمهای بالای دهه 1920 را در روی کار آمدن یک حزب مستبد و اقتدارگرا در آلمان نادیده بگیریم.