دومینوی اتفاقات ناگوار
مهاجرت معکوس ناشی از فشارهای اقتصادی چه تبعاتی دارد؟
حدود یک ماه قبل، فردی از دوستان قدیمیام را ناراحت دیدم. علت را جویا شدم. گفت صمیمیترین دوستانش که یکسالی از مهاجرتشان به تهران گذشته بوده، به دلیل مشکلات اقتصادی قصد برگشت به شهر قبلیشان را دارند. او در ادامه توضیح داد که دوستانش زن و شوهر جوانی بودند که هر دو در تهران شاغل بودند و علت ابتدایی مهاجرتشان به تهران کار و جمعآوری سرمایه برای آیندهشان بوده است.
حدود یک ماه قبل، فردی از دوستان قدیمیام را ناراحت دیدم. علت را جویا شدم. گفت صمیمیترین دوستانش که یکسالی از مهاجرتشان به تهران گذشته بوده، به دلیل مشکلات اقتصادی قصد برگشت به شهر قبلیشان را دارند. او در ادامه توضیح داد که دوستانش زن و شوهر جوانی بودند که هر دو در تهران شاغل بودند و علت ابتدایی مهاجرتشان به تهران کار و جمعآوری سرمایه برای آیندهشان بوده است. اما بعد از یک سال، با توجه به اینکه شرایط اقتصادی آشفته شده است، پسانداز گذشتهشان را نیز از دست دادهاند و مجبور هستند به شهرشان بازگردند. آن روز با شنیدن این خبر تحت تاثیر قرار گرفتم. بعد از این قضیه با خواندن آمارها و خبرها متوجه شدم که مهاجرت معکوس کمکم به مسالهای جدی تبدیل خواهد شد. آمارها حاکی از آن است که یکسوم مراکز استانها با رشد منفی در جمعیت شهرنشینی روبهرو هستند. بر اساس نتایج سرشماری سال 1395 در بین مراکز استانهای کشور، شهرهای تبریز، اصفهان، قزوین، خرمآباد، اراک، اهواز، زاهدان، تهران، ساری و بجنورد دارای خالص مهاجرت داخلی منفی بودهاند. در این شهرها برآیند جریانهای مهاجرت داخلی در جهت کاهش جمعیت این شهرها عمل کرده است.
اگر در کنار این آمار، اخبار دیگر را هم مورد بررسی قرار دهیم، بیشتر متوجه این مساله جدی میشویم. معاون وزیر راه اعلام کرده است که 20 میلیون سکونت غیررسمی در کشور وجود دارد. از طرفی این سکونتگاهها فضاهای مناسبی ندارند، از طرف دیگر خطر زیرساختهای نامناسب در بلایای طبیعی مانند زلزله تهدید بزرگی برای این مناطق به حساب میآید. هر طور حساب کنیم، با کمترین اطلاعات از مدیریت ریسک هم میتوانیم استدلال کنیم که این 20 میلیون جمعیت، همواره خودشان و کشور را در معرض ریسکهای متعدد قرار میدهند. و از آنجا که عادت کردهایم اسم مدیریت بحران را در هنگام رخداد یک حادثه تلخ بشنویم، بعید است که امروز مدیریت بحران کشور با بررسی این ریسکها و اعلام رسمی آنها، سازمانهای مرتبط را برای پیگیری و رسیدگی بیشتر تحت فشار قرار دهد. در پروندههای قبلی به طور مفصل به آسیبهای حاشیهنشینی اشاره کردهایم. در نتیجه فرصت را غنیمت میشمارم و برای این پرونده مساله جدیدی را که سیگنالهایش به گوش میرسد مورد بررسی قرار میدهم.
آسیب اجتماعی که ما در این مقاله به دنبالش هستیم، به طور کامل به مهاجرت معکوس ختم نمیشود. مهاجرت معکوس را نظریه اول این مطلب در نظر داشته باشید. اما در باب مطلب دوم، قصد دارم به خبرهای شنیدهشده اخیر اشاره کنم. هرچند اعداد دقیقی از آن وجود ندارد، اما بیتوجهی به آن خطرات بزرگی را پیشروی کشور قرار خواهد داد. بحث دوم ما مربوط به مهاجرت افراد مجرد به شهرهای بزرگ است. اخیراً عکسهایی منتشر شده است که نشان میدهد جوانهایی ماشینهایشان را در کنار هم پارک کردهاند و در تاریکی شب به دور آتش حلقه زدهاند و در حال خوردن شام هستند. این افراد که در سودای درآمدزایی از طریق تاکسیهای اینترنتی به تهران مهاجرت کردهاند، شبها در ماشین میخوابند. پورسیدآقایی معاون حملونقل ترافیک شهرداری تهران هم در مصاحبهاش به طور مستقیم به پدیده ماشینخوابی اشاره کرده است.
حال که هر دو مطلب را خواندید، دوباره در کنار هم به آن فکر کنید. خانوادهها به دلیل بحران اقتصادی نمیتوانند در شهر دوام بیاورند و مجبور به مهاجرت به شهرهای کوچکتر هستند. از آن طرف، مجردها به بهانه افزایش درآمد به شهرهای بزرگ مهاجرت میکنند و به هر شکلی شده سعی میکنند اوقاتشان را در آن شهر، حتی به قیمت خوابیدن در ماشین سپری کنند.
اولین مطلبی که باید به آن توجه کنیم، این است که به خاطر داشته باشیم مساله مهاجرت مجردها به شهرهای بزرگ با سبک گفتهشده تبدیل به یک همهگیری نشود. به دلیل اینکه این مساله نه برای خود افراد پیامدهای مثبتی دارد و نه برای کشور.
یکی از مشکلاتی که باید در این قسمت به آن اشاره کنیم این است که در کشورمان سیاستگذاریها انسانمحور نیست. سیاستگذار اگر مصلحت افراد را مورد هدف قرار دهد باید طوری تدوین قانون کند که افراد بیشترین سود را از آن ببرند. بگذارید مثالی بزنم تا این مساله برایتان شفاف شود. شما ترجیح میدهید تزریق واکسن به کودکان 12 و 18ماهه در کشور اجباری باشد یا اختیاری؟ این واکسنها برای جلوگیری از بیماریهای سرخک، اوریون و سرخجه تزریق میشود. اگر تزریق این واکسنها در کشور اختیاری باشد، به احتمال زیاد برخی از خانوادهها به دلیل سهلانگاری، سلامت کودکانشان را به خطر میاندازند. به همین دلیل تزریق این واکسنها در کشور اجباری است و همین اجبار باعث شده است که این بیماریها در کودکان به خوبی کنترل شود. این نمونهای از سیاستگذاریای است که هدف اصلی آن انسان بوده است.
حال اگر سیاستگذار میداند پدیده ماشینخوابی چه خطراتی برای افراد و جامعه میتواند داشته باشد، آیا نباید شرایط را طوری رقم بزند که این پدیده رخ ندهد؟ بدیهی است که منظور ما از این حرف، برخوردهای یکطرفه و قهری نیست.
به احتمال زیاد اگر این مساله تشدید شود و به تعداد قابل توجهی مهاجرت معکوس خانوادهها و مهاجرت مجردها اتفاق بیفتد، باید آماده تغییر بافت و الگوهای جامعه باشیم. این قبیل مسائل، چالشهایی است که رخداد آن ممکن است با سرعت زیاد رقم بخورد، اما بازگشت به نقطه قبلی آن به سادگی اتفاق نخواهد افتاد. یعنی اگر سیاستگذار، امروز نسبت به این سیگنال بیتوجه باشد و این پدیده در کشور تشدید شود باید منتظر افزایش کارهای روزمزد و بدون پشتوانه، افزایش جرم، افزایش مصرف مواد مخدر و مسائلی از این دست باشیم که امروز پیشگیری از آنها با هزینه معقولی اتفاق خواهد افتاد، اما در صورت بیتوجهی به آن باید هزینههای اجتماعی و اقتصادی فراوانی پرداخت شود. حال که اصل موضوع شفاف بیان شد، قصد دارم به آسیبهای مهاجرت معکوس و مهاجرت مجردها از دیدگاه اقتصاد رفتاری بپردازم.
هویت
اگر انسان را موجودی غیر از حساب بانکی در نظر بگیریم و بدانیم که وجود معنا در زندگی افراد، اصلی بدون تردید است، باید اشاره کنیم که چالشهای مطرحشده در هویت افراد مشکلاتی به وجود میآورد. علت اینکه مستقیماً به بحث موجودی حساب بانکی اشاره کردم، این است که دلیل ابتدایی هر دو موضوع مطرحشده به مسائل اقتصادی برمیگردد. چه خانوادهای که مهاجرت معکوس میکند، در شهر بزرگ نتوانسته نسبت به حل مشکلات اقتصادیاش اقدامی انجام دهد، از طرف دیگر هم فردی که برای افزایش درآمد به شهر بزرگ مهاجرت میکند، هدف اصلیاش افزایش سرمایه و مسائل اقتصادی است. شاید در اکثر مطالب و تحلیلها چالشها را معطوف به مسائل اقتصادی کنیم، اما باید در نظر بگیریم که مساله اقتصاد تبدیل به دومینویی میشود که ممکن است عواقب جبرانناپذیری را به بار بیاورد. یکی از این مسائل هویت افراد است. فردی که با امید زیاد با خانوادهاش مهاجرت کرده است و به خاطر مشکلات اقتصادی مجبور به بازگشت یا مهاجرت به منطقه دیگری میشود، به احتمال زیاد در هویتاش دچار اشکال خواهد شد. به عنوان مثال اگر از این افراد بپرسید که کجا زندگی میکنی، در ابتدا باید داستانی را روایت کند. داستانی که نشان میدهد این خانواده یا فرد خودش را متعلق به شهری بزرگ میدانسته است، اما به دلیل شرایطی که خود در آن نقشی نداشته است، امروز نمیتواند هویتاش را به درستی ارائه دهد. این مساله از نظر روانی برای افراد خطر خواهد داشت. از آن طرف ماشینخوابی هم، مشکل هویتی برای افراد به وجود میآورد. به افرادی که خانههایشان در قسمت خوبی از شهر قرار گرفته است نگاه کنید. آنها با اعتماد به نفس، خودشان را متعلق به آن محله میدانند. یعنی بخشی از هویت خودشان را به محلی که زندگی میکنند نسبت میدهند. حال با این طرز تفکر، به فردی که ماشینخواب است فکر کنید. آن فرد خودش را به کجا متعلق میداند؟ چقدر یک انسان توانایی دارد که در این شرایط زندگیاش را ادامه دهد و از نظر روحی و روانی به مشکل نخورد؟ وجود خانواده و خانه تاثیر زیادی در بخشی از هویت افراد دارد.
از زاویهای دیگر هم باید به مساله هویت و تاثیری که روی این افراد میگذارد نگاه کنیم. شاید برخی از افراد بگویند انسانها بعد از مدتی که به شرایط ثبات رسیدند، احتمالاً مشکلات گذشتهشان را فراموش میکنند. اما در مساله هویت اینطور به نظر نمیرسد. هویت میگوید که انسانها در زمانهای مختلف در زندگیشان خودهای متفاوتی دارند. در این تعبیر، خود جدید میتواند از تصمیمهایی که خود قدیمی گرفته است پشیمان شود. مردم اغلب به صورت ناقص میتوانند پیشبینی کنند که تصمیمها و انتخابهایشان در آینده آنها را تبدیل به چه افرادی میکند. اگر همین مساله را در باب مشکلات مطرحشده در نظر بگیریم، متوجه میشویم که افراد، خواسته یا ناخواسته متوجه نمیشوند که این تصمیمها و انتخابهایشان ممکن است تغییرات جبرانناپذیری در زندگیشان ایجاد کند. امکان دارد شرایط طوری رقم بخورد که این فرد تبدیل به آدمی شود که در آینده نسبت به این شرایط ابراز پشیمانی کند.
همچنین اقتصاد هویت میگوید بخشی از آنچه افراد به آن اهمیت میدهند و میزانی که به آن اهمیت میدهند به هویتشان بستگی دارد و خود افراد اغلب این واقعیت را نادیده میگیرند. یعنی علایق افراد در آینده میتواند با توجه به تغییر هویت و شخصیتشان تغییر کند.
مساله هویت افراد و نحوه درکی که نسبت به هویتشان دارند، مساله بسیار مهمی است. شاید توقع آنکه تمام افراد نگران هویت آیندهشان باشند، عقلانی نباشد، اما وظیفه سیاستگذار این است که تصمیمهایش را طوری رقم بزند که خود انسان را در آن به عنوان مساله جدی در نظر گرفته باشد.
تونلبینی
مساله دیگری که به عنوان یکی از خطرهای چالشهای نامبردهشده قصد دارم مطرح کنم، بحث کمبود و تونلبینی ناشی از کمبود است. بگذارید با یک آزمایش این بحث را آغاز کنم. پژوهشگران آزمایشی را بر روی افراد انجام دادند تا تاثیر عینی تونلبینی را متوجه شوند. آنها به دو گروه از افراد که در رژیم غذایی قرار داشتند پیشنهاد مصرف سالاد و شکلات را دادند. گروه اول قبل از آنکه پیشنهاد مصرف سالاد و شکلات را دریافت کنند، باید همزمان عدد چندرقمی را در خاطر نگه میداشتند. اما گروه دوم در حالت عادی حق انتخاب مصرف سالاد و شکلات را داشتند. فلسفه آزمایش بر این مبنا قرار داده شده بود که پژوهشگران بررسی کنند تصمیمهای افراد زمانی که کمبود توجه وجود دارد، چه تفاوتی با حالت عادی دارد. به خاطر سپردن یک عدد چندرقمی، باعث جلب بخش زیادی از توجه فرد میشود. نتیجه آزمایش به این صورت اتفاق افتاد که گروه اول بیشتر شکلات را انتخاب کرده بودند و گروه دوم که نیازی نبود کار خاصی انجام دهند، بیشتر سالاد را انتخاب کرده بودند. نتیجه آزمایش نشان میدهد که کمبود توجه باعث تغییر تصمیم افراد میشود.
سندیل مولایناتان (Sendhil Mullainathan) اقتصاددان رفتاری برجسته در کتاب کمبود میگوید که انسانها در هر چیزی که کمبود داشته باشند، نسبت به آن مساله تونلبین میشوند و تصمیمهایشان تغییر میکند. همانطور که افراد بعد از حفظ کردن چند عدد تونلبین شدند و تصمیمشان تغییر کرد.
در قسمتی از کتاب مولایناتان نسبت به فقر، یعنی افرادی که کمبود مالی دارند، بحث مهمی را مطرح میکند. او میگوید: «فقر به خودیخود مالیاتی بر ذهن تحمیل میکند. فقر، هوش سیال و کنترل اجرایی را میکاهد. حرف ما این است که فقیران نسبت به ثروتمندان ظرفیت کارآمد کمتری دارند؛ نه به این دلیل که توانایی کمتری دارند، بلکه به این دلیل که بخشی از ذهن آنان را گرفته است.»
کمبود میتواند باعث سلسله تصمیمهای اشتباه برای یک فرد شود. تفاوتی نمیکند که افراد در چه چیزی کمبود دارند، علم کمبود به ما میگوید که کمبود باعث تونلبینی افراد میشود. در ادامه این بحث به خاطر آورید افرادی را که به دلیل وضعیت مالی مهاجرت معکوس کردهاند و مشکلات مالی در این حد به آنها فشار آورده است. به نظر شما این مهاجرت معکوسی که به دلیل فشارهای اقتصادی رخ داده است و به نوعی برای فرد بازگشت به عقب محسوب میشود باعث شروع تصمیمهای اشتباه در شهر جدید نمیشود؟ یا فردی که ماشینخواب است و مشکل استفاده از حمام و سرویس بهداشتی دارد و استراحت نرمال ندارد، آیا میتواند تصمیمهای صحیح مالی بگیرد؟ آیا میتواند درآمد کسبشدهاش را به خوبی ذخیره کند؟ آیا در دام پیشنهادهای کاری غیرقانونی نمیافتد؟ مفهوم تونلبینی به ما میگوید که این افراد احتمالاً تصمیمهایی اتخاذ میکنند که در شرایط عادی اتخاذ نمیکردهاند.
نکته دیگری که باید آن را در نظر داشته باشیم پایین آمدن بلوغ فکری تصمیمات افراد تونلبین است. یکی از مهمترین مفاهیمی که از علم کمبود دریافت میشود، آن است که افراد زمانی که مجبور هستند بر امروزشان تمرکز کنند، با کارآمدی کمتری برای آینده برنامهریزی میکنند. همانطور که اشاره شد مساله اقتصادی میتواند شروع یک دومینوی اتفاقات ناگوار بعدی باشد. یعنی حتی اگر در خوشبینانهترین حالت ممکن بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشورمان هم برطرف شود، تا سالهای زیادی باید تبعات اتفاقات اقتصادی امروز را پرداخت کنیم. تبعاتی که بخشی از آنها قطعاً غیرقابل جبران است.
فردی که دیگر خودش نیست
بیایید هویت و تونلبینی را جمعبندی کنیم. در تونلبینی گفتیم که افراد تصمیمهای متفاوتی میگیرند که بسیاری از اوقات این تفاوت باعث تصمیمهای اشتباه میشود. از طرف دیگر به طور مشخص تصمیمهای زودگذر در اولویت قرار میگیرد. در هویت نیز گفتیم که افراد نمیتوانند هنگام تصمیمگیری به خوبی پیشبینی کنند که انتخابشان، چطور هویتشان را تغییر میدهد. خلاصه این مطلب این است که طرف ناخواسته تبدیل به فردی میشود که هیچگاه تصورش را نمیکرده است. اگر به داستانهای قدیمی و برخی داستانهای جنایی نگاهی بیندازیم، گاهی اوقات اتفاقات عجیبی را مشاهده میکنیم. به عنوان مثال فردی را میبینیم که سابقه کارهای خطای نسبتاً زیادی دارد. ناگهان در هنگام انجام یک خطر اشتباه دیگر با صحنهای متاثرکننده روبهرو میشود و تصمیم میگیرد اشتباههایش را جبران کند. معمولاً در نتیجهگیری این داستانها گفته میشود که این افراد از ابتدا ذات خوبی داشتهاند و شرایط باعث شده است که این خطاها از آنها سر بزند. اما هیچکس داستان را برعکس نمیبیند. اینکه چطور فردی که ذات خوبی دارد ناگهان تصمیمگیریاش ناخواسته اشتباه میشود و تبدیل به فردی با هویت جدید میشود.
خستگی تصمیم (Decision fatigue)
به نظر شما اراده همیشه به میزان یکسان در انسانها وجود دارد؟ یعنی شما صبح همانقدر اراده دارید که آخر شب اراده دارید؟ آزمایشها نشان میدهد که اراده افراد در طول روز تغییر میکند. به طور مثال، افراد در پایان شب حواسپرتی بیشتری دارند و بیشتر نسبت به تبلیغات متقاعد میشوند. استعارهای وجود دارد که در آن مغز را مانند ماهیچه فرض میکند. یعنی میگوید همانطور که اگر زیاد راه بروید، ماهیچه پاهایتان خسته میشود، اگر از مغزتان هم زیاد استفاده کنید، انرژیاش تمام میشود. راهحلهای اصلی شارژ مجدد این انرژی، خواب و غذا خوردن است. یعنی فرد از صبح تا شب به مرحله خستگی میرسد و با خوابیدن این انرژی را مجدداً بازیابی میکند. اصطلاحاً به افرادی که انرژی مغزشان به پایان رسیده است میگویند که در خستگی تصمیم قرار دارند. افراد در مرحله خستگی تصمیم معمولاً تصمیمهای نامناسبی میگیرند. به طور مثال در این مرحله افراد بیشتر به سمت سیگار و مواد مخدر جذب میشوند. احتمالاً پاسخ این سوال بدیهی به نظر میرسد که افرادی که 8 یا 9 صبح معتاد شدهاند بیشتر هستند یا افرادی که در اواخر شب جذب مواد مخدر شدهاند؟
افرادی که تمام اوقاتشان را در ماشین میگذرانند و به اصطلاح ماشینخواب هستند، نمیتوانند به خوبی انرژی مغزشان را بازیابی کنند. در نتیجه احتمالاً زمان بیشتری نسبت به افراد عادی جامعه در مرحله خستگی تصمیم قرار میگیرند. آنها در مرحله خستگی تصمیم به احتمال زیاد بخش زیادی از علتهایی که به خاطر آن سختی ماشینخوابی را تحمل میکنند، از دست میدهند. به عنوان مثال احتمالاً غذای ناسالمی مصرف میکنند که در آینده سلامتیشان را به خطر میاندازد. یا احتمال زیادی دارد که جذب مصرف سیگار شوند و به دلیل کاهش انرژی تصمیمگیری و خودمهاریشان، مصرف سیگار را افزایش میدهند که به غیر از خطر برای سلامتی، باعث از بین رفتن درآمدشان میشود. کلی مک گونیگال (Kelly McGonigal) روانشناس آمریکایی در کتابش به نام اراده، اصطلاحی به نام «یک قدم به جلو، دو قدم به عقب» را به کار میبرد. او میگوید اضافهکاری و کار کردن بیش از حدی که به خواب و تغذیه و تفریح افراد ضربه بزند در نهایت موجب پسرفت آن آدم میشود. او نهتنها با کم خوابیدن و نداشتن استراحت کافی پیشرفت نمیکند، بلکه تصمیمهای اشتباهی که ناشی از خستگی تصمیم بوده است باعث میشود در آینده بیشتر متضرر شود.