سیلی که باور نشد
چرا مردم به هشدارهای سیل توجه نکردند؟
احتمالاً ویدئوهای سیل شیراز را دیدهاید. معروفترین ویدئو هم مربوط به فردی بود که ماشینش را ترک نمیکرد و بقیه افراد را برای تخلیه ماشینهایشان مسخره میکرد. اما کمتر از چند ثانیه سیل ماشینش را حرکت داد.
احتمالاً ویدئوهای سیل شیراز را دیدهاید. معروفترین ویدئو هم مربوط به فردی بود که ماشینش را ترک نمیکرد و بقیه افراد را برای تخلیه ماشینهایشان مسخره میکرد. اما کمتر از چند ثانیه سیل ماشینش را حرکت داد. شاید بعضی از افراد آن فرد را احمق بدانند. همچنین ممکن است بعضی دیگر این مساله را به مسائل فرهنگی تعمیم دهند. اما نکته مهمی که باید به آن توجه کنیم، این است که افراد زیادی آن روز در منطقه دروازه قرآن شیراز حضور داشتند که از قبل هشدار مربوط به سیل را شنیده بودند اما آن را باور نکرده بودند. در ادامه مقاله بهطور مفصل توضیح میدهیم که این خطای ذهنی در همه افراد وجود دارد و فقط این مساله به سیل و شهرهایی که سیل در آن جاری شده است ارتباطی ندارد.
بیایید از خودمان شروع کنیم. زمانی که قصد داشتید رشته تحصیلی را در دبیرستان انتخاب کنید، چه رشتهای را انتخاب کردید؟ بهطور معمول انتخاب رشته ریاضی و تجربی محبوبیت بیشتری داشته است. علت آن هم این است که اطلاعات مربوط به پزشکها و مهندسها بیشتر رواج پیدا کرده است و افراد ذهنیت شفافتری از موفقیت را برای این دو رشته تصور میکنند.
بیایید سوال دیگری را بررسی کنیم. اگر به شما بین خلبانی هواپیما، پلیس بودن و مهندسی که از کرج باید هر روز به تهران بیاید، شغلی پیشنهاد شود، فکر میکنید کدام یک از این شغلها خطر جانی بیشتری برای شما در پی دارد؟ خیلی از مردم خطر جانی شغل خلبانی و پلیس را زیاد تصور میکنند، در حالی که تعداد کشتههای جادههای بینشهری آمار بسیار بیشتری دارد.
دو مثال بالا را در نظر بگیریم. اگر ما هم تصور عموم مردم برایمان اتفاق افتاده است، یعنی خودمان به همان دلایل معمول رشته تحصیلیمان را انتخاب کردهایم و به دیگران هم به همین دلایل توصیه میکنیم و همچنین خطر سفر بینشهری نسبت به خلبانی و پلیس بودن برایمان به صورت شفاف بیشتر نیست، احتمالاً مثل اکثر افرادی که به هشدار سیل توجه نکردند، ما نیز توجه نمیکردیم.
چرا چنین خطاهایی در ذهن انسان رخ میدهد؟ برای روشن شدن این مساله، بحثمان را به دو بخش تقسیم میکنیم. ابتدا در ارتباط با «خطای اطلاعات در دسترس» مطالبی را بررسی میکنیم، سپس بحث تصمیمگیری در شرایط خطر و عدم قطعیت را بررسی میکنیم تا ریشه این خطای ذهنی را پیدا کنیم.
1- خطای اطلاعات در دسترس
«مرگ یک نفر فاجعه است، و مرگ یکمیلیون نفر آمار است.» این جمله را به استالین نسبت میدهند. جمله دیگری در همین رابطه وجود دارد که میگوید: «اگر انبوه جمعیت را ببینم، هرگز اقدامی نمیکنم. اگر به یک نفر نگاه کنم، این کار را انجام میدهم.» این جمله را نیز به مادر ترزا نسبت میدهند. برای آنکه ذهنتان بازتر شود بیایید جمله دیگری را که برخی از افراد میگویند هم بررسی کنیم. رولف دوبلی این جمله را در کتاب هنر شفاف اندیشیدن بیان میکند. «سیگار کشیدن نمیتواند برایت آنقدرها بد باشد، پدربزرگ من روزی سه بسته سیگار میکشید و بیشتر از 100 سال عمر کرد.»
به نظر شما نقطه اشتراک سه جمله بالا چه چیزی بود؟ نقطه اشتراک این است که افراد به خاطر یک دلیل کوچک، حقیقتی بزرگ را نادیده میگیرند. یا اینکه یک حقیقت بزرگ باور نمیشود، مگر آنکه دلیل کوچکی از آن حقیقت بزرگ در ابتدا باور شود.
برای آنکه اطلاعات در دسترس را بهتر متوجه شویم، بیایید یک پژوهش را بررسی کنیم. در این پژوهش برای پر کردن پرسشنامهای به افراد پنج دلار داده میشد. این پرسشنامهها به صورت زیر بودند:
گروه اول در ابتدا اطلاعاتی را دریافت کردند. این اطلاعات چنین بودند: «کمبود مواد غذایی در مالاوی بیش از سه میلیون کودک را تحت تاثیر قرار داده است. در زیمبابوه، کمبود بارندگی به کاهش ۴۲درصدی محصول ذرت از سال ۲۰۰۰ منجر شده است. چهار میلیون آنگولایی
- یکسوم از جمعیت - مجبور به ترک خانه و کاشانه و فرار از محل زندگی خود شدهاند. بیش از 11 میلیون نفر در اتیوپی به کمک غذایی فوری نیازمندند.»
گروه دوم اما اطلاعات متفاوتی دریافت کردند. آنها تصویری از یک دختربچه فقیر به نام روکیا را که اهل کشور مالی بود و با گرسنگی دست و پنجه نرم میکرد مشاهده کردند و این مطلب را خواندند: «در نتیجه هدیه مالی شما زندگی او تغییر میکند و بهتر میشود. با پشتیبانی شما و حمایت دیگر حامیان دلسوز، انجمن نجات کودکان با خانواده روکیا و دیگر اعضای انجمن کار میکند تا به تغذیه او یاری رساند و برای وی امکان تحصیل و نیز مراقبت اساسی پزشکی و آموزش بهداشت فراهم آورد.»
سپس از هر دو گروه پرسیدند تمام پنج دلار را حاضر هستند که برای حل مشکلاتی که خوانده بودند کمک کنند. گروه اول حاضر بودند 23 درصد از پول خود را کمک کنند، در حالی که در گروه دوم 48 درصد افراد حاضر شدند مبلغ پنج دلارشان را کمک کنند.
حال بیایید خطای اطلاعات در دسترس یا The availability heuristic را بررسی کنیم. این خطای ذهنی زیرمجموعه سوگیریهای مرتبط با میانبرهای ذهنی یا Heuristic است. [در بعضی از ترجمهها کلمه Heuristic به اکتشاف یا اکتشافی ترجمه شده است - اما بهتر است ما برای ترجمه از خود کلمه هیوریستیک یا میانبر ذهنی استفاده کنیم.] هیوریستیکها یک میانبر ذهنی هستند که به مردم اجازه میدهند سوالها و قضاوتهایشان را سریعتر و بهتر به سرانجام برسانند. معروفترین مثالی که برای فهم هیوریستیکها بیان میشود تحقیقات گرد گیرنزر (Gerd Gigerenzer) روانشناس آلمانی است که توضیح میدهد چطور افرادی که بیسبال بازی میکنند میتوانند مسافت زیادی را به دنبال توپ بدوند و دقیقاً در همان مکان به توپ برسند. گیرنزر توضیح میدهد که مغز این مسائل را با فرمول و محاسبه حل نمیکند، بلکه از راهحلهای ساده شناختی استفاده میکند. مثلاً مغز انسان بهجای بررسیهای فراوان، فقط جلوتر یا عقبتر بودن توپ را با سرعت خودش مقایسه میکند.
میانبرهای ذهنی در حل بسیاری از مسائل و مشکلات به کمک ما میآیند. یکی از دلایل مهمی که انسانها در طول این سالها توانستهاند جان خودشان را حفظ کنند همین میانبرهای ذهنی هستند. اما گاهی اوقات میانبرهای ذهنی باعث سوگیری bias ذهن انسانها میشوند. یکی از این خطاها اطلاعات در دسترس است. اطلاعات در دسترس به این صورت اتفاق میافتد که برخی اطلاعات خیلی سریع از حافظه به خاطر آورده میشود. معمولاً این اطلاعات یکسری ویژگیها دارند. گاهی اوقات این اطلاعات مربوط است به آخرین اطلاعاتی که شنیدهایم. بهطور مثال، بعد از شنیدن خبر سقوط یک هواپیما، هنگام تصمیمگیری برای رفتن به سفر و خریدن یک بلیت هواپیما، اطلاعات سقوط اخیر به سرعت به ذهنمان میآید و بر تصمیمگیریمان تاثیر میگذارد.
از آنجا که این سوگیری خطای اطلاعات در دسترس، در ناخودآگاه مغز انسان رخ میدهد، نمیتوانیم آن را به صورت مشخص کنترل کنیم. این مساله دقیقاً یکی از علتهایی است که مردم در شهرها نتوانستند در ابتدا خطر سیل را باور کنند. به دلیل آنکه اطلاعات در دسترس مردم آن بود که در چند سال گذشته سیلی که آنچنان ویرانگر باشد رخ نداده است. مورد دیگری که باعث این خطا بین مردم شده است، ویژگی دیگر خطای اطلاعات در دسترس است. این ویژگی میگوید که ما هر چیزی را که بیشتر به خاطر بیاوریم، تصور میکنیم بیشتر دیدهایم و تجربه بیشتری در آن داریم. یعنی مردم تا قبل از آنکه سیل برایشان اتفاق بیفتد، احتمال ماندگاری شرایط عادی و روتین را بیشتر متصور میشدهاند. همین ویژگی در خطای اطلاعات در دسترس باعث شد لرستان و خوزستان در تخلیه مردم از منازل عملکرد بهتری داشته باشند. این بار، اطلاعات در دسترس مردم، حکایت از آن داشت که اخیراً سیلی به مردم گلستان آسیب رسانده است. همین علت را دنبال کنید، به احتمال فراوان از سال بعد مشکلی در باورپذیری سیل برای مردم نخواهیم داشت. مردم دیگر خاطرهای مرتبط با سیل دارند که به سرعت فراخوانی کنند و به هشدارها گوش دهند.
2- تصمیمگیری در شرایط خطر
مساله دیگری که باعث شد مردم سیلی را که در ابتدا فقط احتمال آن وجود داشت باور نکنند، بحث تصمیمگیری در شرایط خطر و عدم قطعیت است. برای آنکه بهتر با مغز انسان آشنا شوید، خوب است بدانید مغز انسان با اطلاعات قطعی بهتر کنار میآید. یعنی اگر مغز بداند قطعاً اتفاقی رخ میدهد یا اصلاً رخ نمیدهد رفتار متفاوتی دارد با زمانی که احتمال آن رخداد وجود دارد. برای همین کوکاکولا نوشابه بدون قندش را zero یا صفر نامگذاری میکند. چون اگر بگوید این نوشابه حتی یک گرم قند دارد، دیگر این نوشابه خاصیتش را از دست میدهد. هرچند که از نظر سلامتی یک گرم تاثیر زیادی نداشته باشد، اما مغز انسان برای قطعیت نداشتن قند ارزش بسیار زیادی قائل میشود.
اما میزان درک احساس خطر و سنجش میزان احتمال یک پیشامد، بین انسانها با یکدیگر برابر نیست. برای آنکه دقیق متوجه این قضیه شوید، زمانهایی را به خاطر آورید که در یک جلسه یا مهمانی از فردی خوشتان نمیآید. بلافاصله بعد از جلسه از دوستانتان میپرسید که نظر آنها در ارتباط با آن فرد چیست. بسیاری از اوقات میبینیم که فقط خودمان یا افراد کمی از شخصیت آن فرد خوششان نمیآمده است. بعدها معمولاً اتفاقی میافتد و ثابت میشود که آن فرد واقعاً مشکلی داشته است. اما چطور میشود که انسان، در لحظه اول با سرعت زیاد، متوجه احساسی درون خودش میشود؟ بررسیها نشان میدهد خانمهایی که به آنها تجاوز شده است، میزان درکشان از احساساتی که ذکر شد، نسبت به افراد دیگر پایینتر بوده است. یعنی آنها زمانی که با فردی نامناسب قرار داشتهاند، این احساس به آنها ندای خطر را نداده است.
این مساله کاملاً به مغز انسان ارتباط دارد. به نظر میرسد نواحی پایینی پیشانی مغز، جهتگیری در تصمیمگیری افراد ایجاد میکند. یعنی زمانهایی که اطلاعات کافی وجود ندارد، و احتمال برد و باخت وجود دارد، این ناحیه مغز بر تصمیمگیری تاثیر خواهد گذاشت. به عنوان مثال در نمونهای که از کتاب هنر شفاف اندیشیدن بیان کردیم، فرد با خودش میگوید قطعی نیست این سیگار را الان بکشم سکته میکنم یا سکته نمیکنم. این فرد با خودش میگوید اگر پدربزرگم بیش از 100 سال عمر کرده و سیگار میکشیده است، پس یعنی ضرر سیگار برای همین الان قطعی نیست.
بهطور خلاصه یعنی مغز این افراد لذت آنی را به عواقب خیلی خیلی بزرگ ترجیح میدهد. این مساله را به صورت شفاف در ارتباط با افراد قمارباز و معتاد میبینیم. این افراد نیز لذت آنی را به عواقب خطرناکش ترجیح میدهند. پژوهشگران برای بررسی این موضوع آزمایش بازی قمار را بررسی کردند. آنها کارتهایی به افراد میدادند و نتایج را بررسی میکردند. پژوهشگران متوجه شدند که افراد قمارباز گزینههایی را انتخاب میکنند که سود بالا و ضرر بالا دارد. نکته جالب آن است، زمانی که این پژوهش روی افراد معتاد انجام شد، به گزینه مشابهی رسیدند. افراد معتاد نیز بین کارتها، گزینههایی را انتخاب میکردند که سود و ضرر بالایی داشت. مدل ذهنی این افراد آن است که برای سود و لذت کنونی، ریسک و خطر احتمالی را بپذیرند.
به موضوع سیل و توجه نکردن به هشدار برگردیم. احتمالاً میزان توجه افراد به هشدارهای سیل با یکدیگر یکسان نبوده است. یعنی برخی از افراد خیلی سریع به این هشدار توجه کردند و برخی از افراد اصلاً توجه نکردهاند. اگر امکان داشت همین بازی قمار را روی این افراد آزمایش کنیم، شاید با نتیجه مشابهی روبهرو میشدیم. یعنی اینکه، افرادی که اصلاً به هشدارها توجه نکردهاند، شاید گزینه سود بالا و ضرر بالا را انتخاب کنند. یعنی آنها لذت لحظهای و کنونی را به عواقب احتمالی خیلی خیلی خطرناک نیز ترجیح میدهند.
خطای اطلاعات در دسترس و رسانه
تا اینجا هرچه گفتیم، مرتبط با خطای ذهنی افراد بود. یعنی توضیح دادیم که این خطای ذهنی هم بخشی از طبیعت انسان و هم به صورت ناخودآگاه است و تا حدی نمیتوانیم تقصیر را به صورت کامل به دوش مردم بیندازیم. علم اقتصاد رفتاری نیز همین رسالت را دنبال میکند. یعنی خطاهای ذهنی انسانها را شناسایی میکند و بعد از آن، اولاً افراد را نسبت به خطاهای ذهنیشان آگاه میکند، دوماً، راهحلهایی را پیدا میکند که در هنگام رخداد این خطاهای ذهنی انسانها دچار خطا نشوند. یکی از راهحلهایی که اقتصاد رفتاری در اینجا پیشنهاد میکند، استفاده از اطلاعات دقیق و قابل لمس است. یعنی بهجای آنکه رسانهها صرفاً اطلاعرسانی در برابر احتمال سیل بکنند، مورد ملموستری را بررسی کنند. بهطور مثال ذکر کنند دفعه قبلی که به هشدارهای سیل توجه نشده است، زوج جوانی، یک هفته بعد از ازدواجشان در سیل جانشان را از دست دادند. کافی است که یکی از این داستانها جزئیات احساسیتری داشته باشد. مثلاً آنکه آن زوج جوان بعد از چند سال تلاش توانسته بودند خانهای را تهیه کنند و با وام زیاد آن خانه را تجهیز کرده بودند. شاید در ابتدا بگویید این داستان چه ربطی به هشدار سیل دارد، اما باید یادآوری کنم که صرف اطلاع از یک خبر باعث توجه مردم به آن خبر نمیشود. مخصوصاً زمانی که آن اطلاع بزرگ و غیرقابل لمس باشد. اما شنیدن یک خبر متاثرکننده اینچنینی، توجه همه مردم را به میزان تاثیری که سیل بر زندگی یک فرد میگذارد، جلب میکند.
شاید اگر شبکههای اجتماعی نبود و مردم به صورت جزئی خانههای تخریبشده را نمیدیدند، در شهرهای دیگر هم توجهی به هشدارها نمیکردند. پس بیایید در کنار خطای ذهنی مردم، ضعف دانش علوم شناختی در رسانههایمان را مزید بر علت بدانیم. شاید اگر رسانهها هدفمندتر و هوشمندانهتر عمل میکردند، خطای ذهنی مردم کمتر موجب خسارات جانی میشد.
اما مطلب دومی که در ارتباط با رسانهها قصد دارم عنوان کنم، تاثیر منفی آنها در برخی از روندهای کمکرسانی بود. منظور از رسانه در این مطلب، هر کانال و مدیایی است که مخاطبان زیادی داشته باشد. یعنی یک سلبریتی هم رسانه به حساب میآید. ضعفی که به سرعت خودش را نشان داد، اشتیاق به کمکهای انفرادی بود. یعنی شماره حسابهای فردی زیادی که برای سیل درخواست کمک میکردند. از زلزله کرمانشاه به خاطر داشتیم که چقدر این بینظمی روند کمکرسانی را مختل میکند. اما باز هم فراموش کردیم که مدیریت بحران را به هلال احمر و ارگانهای مربوطه بسپاریم و به آنها اعتماد داشته باشیم.
در همین ارتباط، یکی از اینفلوئنسرها خاطرهای جالب را در ارتباط با حضور در یکی از مناطق زلزلهزده بیان کرد. در آن زلزله زمانی که به روستاها کمکهای اولیه رسیده بوده است، روستاییان با از خودگذشتگی میگفتهاند که کمکها را به روستای بعدی ببرید، فعلاً شرایط ما خوب است. بعد از مدتی که اوضاع روانی عوض میشود و مردم از سراسر کشور به صورت انفرادی شروع به کمک کردن میکنند، رفتار روستاییان نیز عوض میشود. آنها به کامیونها حمله میکردند و اقلام را برمیداشتهاند و بسیاری از اوقات در بازار میفروختهاند.
سیل، بهترین تلنگر ممکن
تلنگر یا Nudge اصطلاحی در اقتصاد رفتاری است که توسط ریچارد تیلر (Richard Thaler) اقتصاددان رفتاری، برنده جایزه نوبل سال 2017 ساخته شده است. این اصطلاح میگوید، هر چیزی که باعث شود تصمیمهای مردم به سمت تصمیمگیری بهتری هدایت شود یک تلنگر است. سیل، امروز بهترین تلنگر در کشورمان است. به قول معروف دلهای مردم اکنون آماده است. میتوانیم بسیاری از طرحهایی را که مدتها برای اجرایش مشکل داشتیم با خردمندی و برنامهریزی به خوبی اجرا کنیم. طرحهایی که مرتبط با جان و امنیت مردم بوده است و مردم همیشه از انجام آن شانه خالی کردهاند، اکنون زمان مناسبی برای اجرای آن طرحهاست. مردم در ایران، این روزها بیشتر از همیشه احتمال از دست رفتن جانشان را به دلیل ساختار نامناسب زیرساختی احساس میکنند، در نتیجه با رغبت و اشتیاق بیشتری نسبت به روزهای دیگر در این طرحها شرکت خواهند کرد.
بدیهی است که از دست رفتن این زمان، موجب هزینه زیادی خواهد شد. به دلیل آنکه میزان تبلیغات و اطلاعرسانی که در حالت عادی، اینقدر مردم را حساس به هشدارها بکند، چه از نظر مالی و چه از نظر نیروی انسانی، بسیار پرهزینه و پرزحمت خواهد بود.