در باب کارگاههای داستاننویسی
داستاننویسی مثل هر حرفه دیگری نخست مبتنی بر غریزه قصهگویی شخص است. داستاننویس، در وهله نخست، داستاننویس هست! بعد از این است که به عنوان هنرمند میرود به دنبال تربیت خودش و کسب مهارتهای هنری.
داستاننویسی مثل هر حرفه دیگری نخست مبتنی بر غریزه قصهگویی شخص است. داستاننویس، در وهله نخست، داستاننویس هست! بعد از این است که به عنوان هنرمند میرود به دنبال تربیت خودش و کسب مهارتهای هنری. منظور این نیست که داستاننویسی را نمیتوان یا نمیشود آموخت. هر کاری و حرفهای را میتوان آموخت. ولی تا وقتی در جَنَم و جنسِ آدم، مایهای از آن هنر و حرفه وجود نداشته باشد این آموزهها «در نمیگیرد» و بدل به هنر نمیشود. اما بازار و کارِ بازاری حرف دیگری است و راه خودش را میرود و آدمهای خودش را دارد. بسیار نویسنده داریم که طبق اصولی کلی و فرمولهایی عام و با حسابکتاب داستان و رمان مینویسند و خیلی هم خوب این کار را میکنند. این بخش از کار صرفاً مربوط به یکجور نگاه مکانیکی و حرفهایگری است. بله در این وهله میتوان نویسنده ساخت. میتوان این یا آن آدم را بیآنکه کمترین ذوق و هنری داشته باشد، و صرفاً با نگاه به بازار، تربیت کرد تا به شیوههایی خاص بنویسد. حتی میتوان برای مقاصد سیاسی و ایدئولوژیک نویسنده تولید کرد.
اینجا و در این مجال حرف بر سر داستاننویسی به مثابه آفرینش هنری است. هنر داستاننویسی اگر در کسی باشد به مرور شناسایی و کشف میشود و در مرحله بعد، این آدم خودش را تقویت و تربیت میکند تا به مهارتهای بیشتر برسد. شوخی است اگر گمان کنیم مثلاً همینگوی، مادرزاد، و بیهیچ کوششی به آن تکنیک و جایگاه در داستاننویسی رسیده است. نقش غریزه به جای خود، اما کشف این غریزه تازه اول کار است. نقش کارگاه داستاننویسی از همینجا آغاز میشود.
کارگاه داستاننویسی محلی است که نویسندگان باذوق که تازه در اقلیم نوشتن قدم گذاشتهاند در آن خود را محک میزنند- چگونه؟ با نسبتی که میان خود و نویسندگان درجه یک جهان برقرار میکنند. با درست خواندن داستانهای مطرح جهان. با پیاده و سوار کردن مجدد این داستانها و آگاه شدن به شیوه ساخت و پرداخت آنها و اینکه مثلاً یک داستان خوشساخت بر چه اساسی استوار است.
در بسیاری از کشورها این نقش بر عهده دانشگاهها و نهادهای آموزشی است، یعنی از همان مرحله مدرسه و دبیرستان، آدمی که علاقه به نوشتن دارد خیلی زود در مسیر درست تربیت هنری قرار میگیرد ولی در مملکت خودمان به دلایل بسیار، ادبیات مدرن میدانیم که جایی ندارد، نه در مرحله متوسطه و نه حتی در تمام طول دوران تحصیل دانشگاه. و این نقش سالهاست که به دوش نهادهای خصوصی و اشخاص افتاده است. یکی از دلایل زیاد شدن کارگاههای داستاننویسی مساله اقتصادی هم هست. تیراژ پایین و اصولاً کمرنگ بودن حقالتالیف، نویسندگان را به هزار و یک کار دیگر سوق میدهد. نزدیکترین این کارها به حرفه نویسندگی، آموزش داستان و برگزاری کارگاه داستان است. یک نویسنده حرفهای لزوماً معلم خوبی نیست. اما چیزی که هست تجربه و درگیری با نوشتن به هر نویسنده افقی میدهد که میتواند برای آدمهای تازهکار در این راه چارهساز باشد.
از طرف دیگر، میدانیم که بسیاری از کارآموزان این کارگاهها تصور درستی از نوشتن و دنیای حرفهای ادبیات ندارند و اغلب گمان میکنند که هر معلم-نویسنده میتواند معجزه کند و هر کارآموز را تبدیل به نویسندهای موفق کند. برخی حتی بر این خیال هستند که شرکت در کارگاه فلان نویسنده میتواند امتیازی باشد برای چاپ نخستین کتاب. یعنی خیلی از مسائل ممکن است هیچ ربطی واقعاً به خود نوشتن و نفس ادبیات نداشته باشد. البته مساله نقشی که کارگاهها میتوانند در چرخه نشر ایفا کنند، جنبه مثبت قضیه است یا در بهترین حالت میتواند باشد. بهترین حالتش مثلاً همین است که دستکم خیال ناشر واقعاً راحت است که دارد کار کسی را چاپ میکند که از زیردست فلان نویسنده معتبر بیرون آمده. همه اینها البته نسبی است و خارج از وجه مثبت میتواند هزار و یک مشکل و باندبازی و این قبیل مسائل را هم در پی داشته باشد.
بحث را برای اینکه جمع کنم باید برگردم به همان حرف اول: اینکه باید ذوق و جنم داستاننویسی در آدم وجود داشته باشد. مهمتر از همه، شور داستانگویی است -نیاز به قصهگویی. داستاننویس یعنی کسی که دنیا و ساز و کار آن را داستانی میبیند. بدون وجود اینها، از هیچکس نمیتوان داستاننویس درآورد. کارگاه داستاننویسی محل برخورد نویسنده است با مصالح و شیوههای آفرینش یک داستان. در این کارگاه، داستاننویس تولید نمیشود، شیوهها و تجربهها هستند که در بدهبستان میان متن و خواننده آموخته میشوند تا جایی که آموختهها بشوند ملکه ذهن نویسندهای که قرار است در مواجهه با کاغذ سفید دست به آفرینش بزند.
دیدگاه تان را بنویسید