کاوه آفاق از دلهرههای فعالیت قانونی در بازار موسیقی و تجربه برگزاری اولین کنسرت رسمیاش میگوید
معمار «اتاق آبی» در «مخمصه» موسیقی
دلیل حمایت نهادها و مراجع ذیصلاح با این حجم وسیع از برگزاری این کنسرت در برج میلاد به محتوای ارائهشده به مخاطبان برمیگردد. قاعدتاً جنس آثار و محتوای کار ما و کیفیت اجرایی ما با کنسرتهای پاپی که تا آن روز دیده میشد زمین تا آسمان متفاوت بود و همین امر هم دلیلی منطقی شد که لطف تمامی مسوولان شامل حال گروه ما شد.
روزهایی که فضای موسیقی مهآلود است، اولین کنسرت رسمی یک خواننده با سبکی متفاوت از اجراهای زندهای را که در سالهای اخیر، در برج میلاد برگزار میشود، میبینیم. آن هم کنسرتی که شایعه شد اگر حمایتهای دولتمردان کابینه حسن روحانی نبود به سرنوشت برخی از کنسرتهای خوانندگان تازه مجاز شده یا کنسرتهای خوانندگان بزرگ و کوچک در شهرستانها دچار میشد و مهر لغو بر پیشانیاش میخورد. از حواشیهای قبل و بعد از برگزاری اولین اجرای زنده رسمی کاوه آفاق و گروهش که بگذریم آنچه بیش از هر چیز دیگری در هنگام اجرای این کنسرت به چشم خورد بهرغم اقبال زیاد مخاطبانش، دلهرهها و نگرانیهای این خواننده هنگام اجرای زنده بود و به شکلی از صحبتهایش در لابهلای خواندن آهنگهایش، هویدا شد. این موضوع باعث شد تا این موضوع از ذهنمان بگذرد که چرا در شرایط فعلی فعالیت رسمی خوانندگان و نوازندگان در بازار موسیقیمان به شکلی دلهرهآور شده است. به این بهانه پای صحبتهای کاوه آفاق خواننده، آهنگساز و ترانهسرا که او را خالق «اتاق آبی» و «شال» میشناسند، پس از برگزاری کنسرتش نشستم. موزیسینی که احساسات ملیاش حتی بر علایق هنریاش میچربد و
حالا دیگر تصویرش با مچبند پرچم سهرنگ ایران در ذهن هوادارانش ثبت شده است. آفاق طی این گفتوگو از مشکلات خوانندگان برای مجاز شدن و انجام فعالیتهای رسمی چون انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت و تجربه اولش در نخستین اجرای رسمی زندهاش و برخی از حواشیهای رخ داده در آن میگوید.
به نظر میرسد موسیقی در کشورمان همچنان زیر سوال است به خاطر همین فعالیتهای رسمی و قانونی موسیقی اغلب با دلهره نسبت به انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت همراه میشود. به نظر شما چرا چنین وضعیتی بر بازار موسیقیمان حاکم است؟
نگاه غیرعلمی، احساسی و متناقض به مقوله هنر و بهویژه موسیقی دارای سابقهای طولانی در ضمیر فرهنگ عمومی ایران است از دوره شاه اسماعیل صفوی تاکنون بهطور اخص فرآیندی تصاعدی را پشت سر گذاشته تا به امروز رسیده است. این نگاه غیرتئوریک، غیرعلمی و متناقض به فیزیک صوت که تمام اصوات جهان را به موسیقی تعبیر کنید و سپس آن را تقسیم بر موسیقی خوب و موسیقی بد کنیم، در حالی که همه چیز در هنر تا حدود معقولی نسبی است و مطلق وجود ندارد، قاعدتاً برخورد سلیقهای و شخصی را وارد عرصه تصمیمگیری عمومی و دولتی میکند و نهایتاً در قرن بیستویکم تبدیل به سوژهای برای ژورنالیستها شده و برخی را خرسند کرده، برخی را ناراحت کرده است. خلاصه که واکاوی علت این اتفاقات مربوط به یک سال و ده سال و صد سال نیست. تنها در دوره کوتاهی از قرن گذشته بود که تصویر و نگاه کلی به حوزههای گوناگون هنر در مراکز
تصمیمگیری و تصمیمسازی فرهنگی به کارشناسان امر در آن حوزه واگذار شد که در همان مدت کوتاه دیدیم که چه توسعه هنری و فرهنگی کشور را فراگرفت و توانستیم در عرصه بینالمللی هم بهصورت آبرومند ظهور کنیم. متاسفانه باید عرض کنم که بسیاری از جوانان و نوجوانان و هنرجویان ما، در رسانههای داخلی و خارجی و مجازی، با دیدن و شنیدن آنچه بر خوانندگان رسمی و مطرح و مجاز کشور میگذرد و میزان بالای استرسها و فشارها و دردسرهای آنان، از ورود به عرصه مجاز دچار ترس و وحشت شدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که کار در موسیقی غیررسمی یا به اصطلاح شما روزنامهنگارها، موسیقی زیرزمینی بسیار راحتتر و بیدردسرتر و حتی پولسازتر است. جالب اینکه از همه مواهب مجازها هم برخوردار بوده و علاوه بر آن پیچیدگی بسیار زیاد شغل ما در حالت مجاز، باعث شده بهتازگی در جامعه میبینیم که برخی والدین حتی به فرزندانشان توصیه میکنند که از کار رسمی و تحت فشار هنری در حوزه موسیقی حذر کنند. یعنی ما کاری کردیم که بهجای جذب حداکثری انگار بیشترین دافعه را ایجاد کردهایم. اما واقعیت امر این است که یک گروه موسیقی یا خواننده در هر کجای دنیا که تصور کنید بدون
کنسرت و بدون حضور فیزیکی در میان هوادارانش به حد اعلای رشد هنری نخواهد رسید و به مرور طی 10 تا 15 سال دچار مرگ تدریجی از نظر کیفیت هنری خواهد شد و خدمت مستقیم و دیدن از نزدیک هواداران در کنسرت به هر سختی و فشار و استرس و دلهره و بیماری میارزد.
با این اوصاف بروز این دلهرهها و استرسها برای رسمی شدن یا بهتر بگوییم مجاز شدن یک خواننده که تازه میخواهد فعالیت خود را در بازار موسیقی آغاز کند، چه اثراتی بر ادامه روند فعالیتهایش دارد؟
معلوم است که جسم و روح هر انسانی در اثر دلهره و فشار و استرس و غیره در حالتی که بهطور مداوم و چندساله باشد، دیر یا زود متلاشی خواهد شد. این موضوع در هر شغلی و هر انسانی و هر کشوری که باشید فرقی ندارد، بیشک تاثیر منفی دارد. اما مگر کیفیت کاری یا شرایط روحی و جسمی هنرمندان در ایران برای کسی هم مهم است که شما این سوال را مطرح میکنید؟ داستان ما اهالی هنر خصوصاً در حوزه خطیر موسیقی، بسیار پیچیدهتر از این حرفهاست. طوری که بسیاری از خوانندههایی که متاسفانه اکثراً نیز فاقد مطالعات و تحصیلات موسیقایی و فلسفی و هنری لازم هستند، در آخرین مرحله شاید تازه به یاد کیفیت کارشان بیفتند.
با توجه به تقاضای بالا در بازار موسیقی وجود محدودیتها چه آثار و تبعاتی میتواند به همراه داشته باشد؟ به هر شکل شاهدیم این محدودیتها باعث شده گاه خوانندگان و نوازندگانمان برای ارتباط مستقیم با مخاطبان به کنسرتهای خارج از کشور روی بیاورند یا به مهاجرت آنها یا تقویت بازار زیرزمینی منجر شود.
بله، دود وجود چنین فضایی نهایتاً به چشم فرهنگ و جوانان و اقتصاد کشور و مسوولان آینده خواهد رفت. هر چه فضای کار موسیقی بهصورت رسمی در بازار داخلی فراهمتر باشد، دارای جامعهای شادابتر و جوانانی راضیتر و امیدوارتر خواهیم بود و همچنین رویکرد و نیمنگاه جوانان و هنرمندان به مهاجرت یا فعالیت در خارج نیز کمرنگتر خواهد شد. از نظر حفظ منابع انسانی و ارزی و فرهنگی و افزایش رضایت عمومی بسیار برای ما مهم است. اما افسوس که در شرایط فعلی فعالیت رسمی و قانونی با پیچیدگیهای زیادی همراه شده است.
با این اوصاف یک خواننده چقدر هزینه از بعد اقتصادی میدهد تا فعالیت رسمی و قانونی خود را آغاز کند؟
اگر فضا همواره ثابت و قابل حدس بماند نهایتاً با افزایش رضایت عمومی و شادابی فرهنگی، امنیت سرمایهگذاری در هر زمینهای خودبهخود بالا خواهد رفت و این شامل حال سرمایهگذاران موسیقی هم خواهد شد. مقوله اقتصاد موسیقی و اقتصاد هنر بسیار مهم است و نیاز به بحث و همایش و میزگردهای گوناگون دارد که تا به حال هم کسی این کار را انجام نداده است. اقتصاد هنر در حد اقتصاد گردشگری مهم است و اگر شما به درآمد برخی کشورها از این حوزه دقت کنید دچار تاسف خواهید شد که ما سالیان سال از چه درآمدهای ارزی و ریالیای غافل بودهایم. دست روی دل ما نگذارید که خیلی حرف در مورد اقتصاد هنر وجود دارد که مغفول مانده است. امیدوارم روزی برسد که کارگروهی از هنرمندان و اقتصاددانان و متصدیان فرهنگ و اقتصاد تشکیل شده و لااقل باب این موضوع در جامعه باز شود که در هنر بیش از صنعت و تجارت میشود درآمدزایی با حداقل سرمایهگذاری و حداکثر سودرسانی در مدت کم داشت و نگاه سنتی و غلط جامعه به هنر که اصولاً «نان» ندارد درست شده و ذهن
سرمایهداران نیز متوجه سودهای پیدا و پنهان خوابیده در بازار هنر شود.
با وجود فشارها و محدودیتها بهویژه در زمینه برگزاری کنسرت از یکسو و نبود کپیرایت در ایران و انتشار غیرقانونی آلبومهای خوانندگان آیا سرمایهگذاری در عرصه موسیقی را میتوان در شرایط فعلی صنعت پربازده دانست؟
اتفاقاً با تمام این اتفاقات هنوز هم به نظر من حوزه تهیهکنندگی و سرمایهگذاری در موسیقی از جمله پربازدهترین مشاغل است. در کدام شغل رسمی شما میتوانید شبی 200 میلیون تومان سود کنید؟ تهیهکنندگان کنسرتها در سالنهای بزرگ تهران و در صورتی که با خوانندگان محبوب و مطرح، در هر سبکی، قرارداد داشته باشند، هر سانس کنسرت لااقل 100 میلیون تومان و در صورت دو سانس بودن کنسرت در یک شب، حداقل 200 میلیون تومان سود خالص به دست میآورند. حال اگر یک تهیهکننده با چهار خواننده خوب قرارداد داشته باشد و در یک هفته فقط چهار شب دو سانس اجرا بگذارد یعنی هشت سانس، لااقل هفتهای 600 تا 800 میلیون تومان سود خواهند برد.
در مورد درآمد خوانندگان چطور؟
درآمد خوانندگان را هم لطفاً از خوانندگانی بپرسید که برای تجارت وارد بازار موسیقی شدهاند. چون من یک عمر مفت و مجانی با هزار درد ماندم و ساختم و خواندم و زیر بار پولداری به قیمت فروش خود و شخصیت و هنرم به دیگران نرفتم. این دسته از خوانندگان و گروهها که تعدادشان بیش از 50 خواننده و گروه است و در تمامی سبکها هستند، لااقل ماهانه 100 تا 500 میلیون تومان بستگی به میزان کنسرتها در داخل و خارج کشور، درآمد دارند.
شما بهتازگی باوجود مشکلاتی که وجود داشت پس از 10 سال انتظار موفق شدید اولین کنسرت رسمی خودتان را برگزار کنید. کنسرتی که در محافل خبری اینگونه شایع شده است که با حمایت مسوولان وزارت فرهنگ و ارشاد و وزارت کشور برگزار شده است. آن هم در شرایطی که شاهدیم کنسرت برخی خوانندگان لغو میشود.
من تقریباً تا سال 1385 بیش از 80 کنسرت با اعضای گروههای گذشتهام اجرا کردهام، پس از سال 85 و تشکیل گروه سابقم «the ways»، قاعدتاً به سمت اجرای زنده نرفتم و از سال 90 آغاز به گرفتن مجوز برای آلبوم و کنسرت کردم. طی این پروسه تقریباً بهجز سال 92 که در جشنواره به روی صحنه رفتم، سرانجام در سال 95 تازه موفق به حضور رسمی در کنسرت بزرگمان شدم و با گروه بسیار حرفهای و بینقص جدیدم که چند سال با دقت تمام و با توجه به تجربیات تلخم در گروه قبلی یک به یک آنها را یافتم آنقدر تمرین و تحمل و مطالعه انجام دادیم که حاصل کار شد یک گروه موسیقی فوق استاندارد که هر کس از نزدیک یا حتی تصویر اجرای این گروه را دیده باشد اذعان خواهد کرد که تا به امروز چنین گروهی و با این کیفیت از همه نظر، از کیفیت نوازندگی گرفته تا اَکت تا چهره تا رفتار
و کردار و اخلاق در کشور ندیدهاند. غرض از این مقدمه آن بود که هر مسوول فرهنگی کشور که فقط چند دقیقه چگونگی کیفیت فنی و هنری و همزمان اجرای منطبق بر هنجارهای قانونی این گروه را و کنداکتور کیفیت فرمیک و محتوایی قطعات اجرایی ما را رویت کرد بلافاصله تمام و کمال به حمایت از برگزاری کنسرت همت کرد و با یاری خدا و لطف متصدیان امر پس از آشنایی با فحوای پیام ما، اجرا بدون کم و کاست و با حمایت ایشان صورت گرفت.
علت این همه حمایت از برگزاری کنسرت شما در برج میلاد چه بود؟ آیا فکر میکنید برگزاری کنسرت رسمی با این نوع حمایتها میتواند زمینهساز تغییر در نوع نگرشها به فعالیت رسمی خوانندگان در بازار موسیقی باشد؟
دلیل حمایت نهادها و مراجع ذیصلاح با این حجم وسیع از برگزاری این کنسرت در برج میلاد به محتوای ارائهشده به مخاطبان برمیگردد. قاعدتاً جنس آثار و محتوای کار ما و کیفیت اجرایی ما با کنسرتهای پاپی که تا آن روز دیده میشد زمین تا آسمان متفاوت بود و همین امر هم دلیلی منطقی شد که لطف تمامی مسوولان شامل حال گروه ما شد، از مسوولان برج میلاد تا وزارت محترم کشور تا نیروی انتظامی و البته که طبق تعاریف قانونی بیش از هر کس نیز در این دو سه سال مسوولان وزارت ارشاد و نهادهای مرتبط با مجوزها، همه این عزیزان با زحمت و مشقت فراوان و گذاشتن اعتبار و آبرویشان و اعتماد به کار و اجرای ما و فرهنگ بالای هواداران در این میان، همت کردند تا دل مردم شاد شود و هواداران عزیز آن شب را غمگین و ناراضی به منزل نروند و خاطرهای نیک از اجرا در ذهنشان نقش بندد و این حس رضایت مردم عزیز که بالاخره پشتیبانی متصدیان امر از هنرمندان و
مخاطبانشان را دیدند و خوشحالی هموطنانمان از به وجود آمدن این فضای اعتماد و تعامل را تا همین امروز نیز میتوان در فضای خبری و خصوصاً فضای مجازی به خوبی رویت کرد. بسیار خدا را شکر میکنم که همه ما در پیش چشم مردم روسفید بیرون آمدیم و اندکی هر کدام از ما به نوبه خودمان وسیلهای برای آرامش خاطر هواداران در آن شب شدیم.
در کنسرت شما با وجود اقبال زیاد مخاطبان و اینکه جای تعجب داشت کنسرت اول یک خواننده تازهوارد به بازار موسیقی این تعداد مخاطب جذب کند، آنچه بیش از همه به چشم خورد وجود فضای نگرانی و دلهره بود. آیا قبل از شروع مشکلاتی پیش آمده بود یا سابقه بقیه کنسرتها شما را نگران کرده بود؟
قبل از اینکه به این پرسش پاسخ دهم بگذارید این توضیح را بدهم. یادمان نرود که در هر جای دنیا، یک گروه هنری یا یک هنرمندی که عاشق مملکتش و مردمش باشد و اهل نظر و اندیشه و علم و فلسفه باشد، وظیفه دارد با هزاران دغدغه و مشکل چه از نظر مالی و چه دیگر مسائل از بدو تشکیل بجنگد تا بتواند در بازار هوادار جذب کرده و نهایتاً خود را بهصورت یک بسته هنری آبرومند تقدیم هوادارانش کند، یعنی این جنگیدن سالیان سال با دردسرهای ریز و درشت و ساختن و تحمل مشکلات و غیره وظیفه یک هنرمند یا گروهی است که ادعای مردمی بودن و خدمتگزاری به آنان را دارد و اگر از ته دل و بدون ریا و ژست روشنفکری به نوبه خود طبق وظیفه ملیاش به قصد ارائه خدمات فرهنگی و هنری و فکری به مخاطبانش کار میکند باید بداند که وضع همین است و کار بزرگ و خدمت بزرگ، بدون چشمداشت و
ریا، نیازمند مردان و زنان بزرگ و باسواد و میهندوست است و اگر خالص باشد، منتی به خاطر تحمل سالها فشارهای کشنده، بر جامعهاش یا دولتهای مستقر در دوره حیات هنریاش نباید بگذارد، چون کلاً وظیفهاش تلاش برای بهبود و ارتقای کشورش است و اگر مشکلی در عرصه عمومی یا دولتی نیز میبیند باید بداند که وظیفهاش تلاش و تعامل و صبر و همفکری با کارشناسان و مسوولان امر برای رفع آن مشکل باید باشد نه همچون بسیاری از روشنفکرنماهای بیسواد، سیاه و سفید مطلق دیدن را پیشه کنند و تنها کارشان تخطئه و غر زدن و ژست گرفتن و کاهلی و نهایتاً هیچ کاری نکردن و به این و آن فحش دادن شود. در برابر خدمات واقعی و اصیل مذکور، اما از آن سو طبق عرف و اخلاق عمومی تمامی انسانهای جهان، مردمان وقتی کسی را خادم و نوکر واقعی میهن و خودشان میبینند هوادارش میشوند و خودبهخود کارشان و وظیفه متقابلشان در برابر خادمین واقعیشان، هوای آن هنرمند یا سیاستمدار یا قهرمان و غیره را داشتن میشود. از اینرو نامشان خودبهخود هوادار میشود. پس شغل من نوعی، یک عمر تحمل مشکلات پیچیده مربوط به خدمت و نوکری بیمنت به وطن باید شود و در ازای آن شغل کسانی که مخاطب و
مصرفکننده و خریدار این خدمات میشوند، وظیفهشان هواداری و مراقبت از محصول آن شخص یا گروه میشود. این یک تعامل کاملاً انسانی و فطری و اخلاقی است که در همه جای دنیا نیز مرسوم است. خب یقیناً من نوعی جز از سَروران خودم که همانا مردمان فهمیده و عزیز کشورمان هستند از چه کسی باید تقاضای مراقبت و داشتن هوای خود و محصولم را داشته باشم؟ مگر مثلاً هر کالایی را که شما میخرید قبل از استفاده دور میاندازید؟ یا مثلاً اگر پس از کلی تلاش یک وسیله ارزشمند بخرید حاضرید همان موقع بیندازیدش داخل کوچه یا دودستی تقدیمش کنید به یک عابر ناشناس؟ بیشک خیر. جریان ما هم همین است. ما و برخی مسوولان و تمامی هواداران پس از مدتها تلاش و صبر تازه به جوانه محصولمان رسیدهایم و یقیناً باید همه با هم کمک کنیم تا این محصول به بار بنشیند و در اثر سهلانگاری معدودی افراد، حاصل یک عمر کار را یکشبه به باد ندهیم.
با این حال شما حتی از شرکتکنندگان درخواست کردید که مراقب شما باشند تا این کنسرت به پایان برسد. حتی به نظر رسید صحبتهای طولانی شما با مخاطبان که در کنسرتهای دیگر خوانندگان سابقه ندارد به همین استرسها و دلهرهها برمیگشت؟
در این راستا من و گروهم دستتنها نمیتوانیم بدون کمک هواداران مراقبت از محصول باارزش فرهنگیمان در شب اجرا را تمام و کمال عهدهدار شویم و همچون همیشه بیکمک مخاطبان عزیز از پس هیچ مشکلی نمیتوانیم برآییم. از اینرو طلب کمک از هواداران و لطف ایشان منجر به برگزاری آن اجرای باشکوه و پرشور و هیجان و همزمان فاخر و موقر شد. دو مولفهای که بدون کمک و رعایت عزیزان، همزمان در هیچ کنسرتی تا امروز قابل اجرا و تجمیع نبود اما هواداران فرهیخته ما ثابت کردند که چقدر خاص هستند و با همه فرق دارند و با وجود امثال ایشان میتوان هم هورا کشید و هم هیجان داشت همچنین نهایت صدا و شور و انرژی را در سالن کنسرت داشت و اختلالی هم در رعایت قوانین و هنجارهای اخلاقی پیش نیاورد. نمونه نادری بود که با لطف خدا و تماشاگران گرامی همزمان رخ داد و نظر بسیاری از دوستان را نسبت به برگزاری کنسرتها مثبتتر
از قبل کرد.
دیدگاه تان را بنویسید