زیر پوست جامعه
بررسی وضعیت جامعه ایران در میزگردی با حضور مریم زارعیان، احمد بخارایی و محمد درویش
جواد حیدریان: سال 1400 که ایران مثل تمامی جوامع جهان همچنان در سیطره شیوع کرونا بود، از مصائب بسیار دیگری نیز رنج کشید. شرایط بد اقتصادی که محصول تحریم تحمیلی و گاه خودساخته از یکسو و سوءمدیریت داخلی از سوی دیگر است، جامعه را به شدت فسرده کرد. افزایش تنشهای اجتماعی و اعتراضهای خیابانی که ترکیبی از دغدغههای محیط زیستی و معیشتی است، اگرچه نشاندهند زنده بودن جامعه است اما میتواند روی دیگری هم داشته باشد و آن هم نشانگر حجم فشار بر مردمی است که دیگر شاید توان ایستادگی نداشته باشند. پلیس میگوید در یک سال گذشته سرقت و حجم خشونتها به شکلهای مختلف افزایش یافته است. با این همه جامعه از میانه سختی در حال گذر است. در میزگردی که در انتهای اسفند 1400 با حضور مریم زارعیان جامعهشناس، احمد بخارایی جامعهشناس و محمد درویش کنشگر محیط زیست برگزار شد، مروری بر وضعیت جامعه انجام دادیم. زارعیان معتقد است: مجموع شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جامعه موجب تشدید ناامیدی و کاهش سرمایه اجتماعی شده است. از طرف دیگر میبینیم پاسخها در برابر این نگرانیها و فشارهایی که بر جامعه وارد میشود از طرف حاکمیت با کلیت آن چیزی که در جامعه در جریان است نهتنها همخوانی ندارد بلکه گاهی در تضاد است. احمد بخارایی نیز معتقد است: یک خانواده چهارنفره در شهرهای بزرگ، حدود 12 میلیون تومان خط فقر آنها در ماه است. در این شرایط باید قبول کنیم که خانوادههای طبقه متوسط تبخیر میشوند. یعنی از دهکهای میانه به دهکهای یک و دو یا سه نزول پیدا میکنند و این شرایط جامعه را وارد دوقطبی میکند، یعنی دوقطبیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که فاجعهبار است و همبستگی اجتماعی را میگسلد. همچنین محمد درویش میگوید: یکی از قابلمشاهدهترین رخدادهایی که در هر جامعهای اتفاق میافتد، نسبت فقر و تخریب محیط زیست است. گزارشهای بسیار زیادی وجود دارد که در منطقه زاگرس میزان قاچاق چوب و زغال و فشار بیرویه دام به جنگلها بهشدت افزایش پیدا کرده است.
♦♦♦
در یک سال گذشته جامعه ایران حوادث بسیار زیادی را از سر گذراند. از اعتراضهای کف خیابان توسط گروهها و قشرهای مختلف از معیشتی گرفته تا بحران آب، تا رخدادهای اعتراضی منتهی به عدم مشارکت اجتماعی و سیاسی. حتی سال گذشته شاهد افزایش سرقت و خشونت در خیابان و تخریب محیط زیست و جنگلها و موارد بسیاری از این دست نیز بودیم. در یک سال گذشته از دیدگاه شما چه بر سر جامعه ایران آمد؟
مریم زارعیان: مهمترین رخدادی که در شش ماه نخست سال داشتیم، انتخابات ریاستجمهوری و جابهجایی دولت تدبیر و امید با دولت اصولگرای آقای رئیسی بود. اثر این جابهجایی گفتمان بر همه حوزهها مشهود است و تاثیرات درازمدتی بر جامعه خواهد گذاشت. در این انتخابات واجدان شرایط مشارکتی زیر 50 درصد را تجربه کردند که گرچه در برخی از کشورهای دموکراتیک این میزان مشارکت عادی است اما برای کشور ما این عدد قابلتامل است. همچنان که میزان آرای باطله در این انتخابات قابلتوجه بود. برخی تحلیلها نشان میداد کاهش مشارکت افراد نشاندهنده کاهش میزان اعتماد مردم به دولت است و اینکه انتظاراتی که افراد در گذشته داشتند و براساس آن مشارکت فعال میکردند، محقق نشده است. در حوزه سلامت در یک سال گذشته همچنان کرونا وجود داشت، هم اینکه سلامت شهروندان را تحت تاثیر قرار داد و هم از نظر اقتصادی آسیبهای زیادی بر جامعه ما وارد کرد.
در حوزه اقتصادی از یک طرف به خاطر شرایط کرونا وضعیت اقتصادی جامعه تحت فشار قرار گرفت و از طرف دیگر تحریمها باعث تورم بالای 40 درصد شد که شرایط سختی را بر جامعه تحمیل کرد. در حوزه سیاست خارجی با انتخاب آقای رئیسی در انتخابات 1400 مذاکرات احیای برجام برای مدتی تعطیل شد و این نگرانی وجود داشت که ممکن است با تغییر رویکرد دولت، مذاکرات احیای برجام به طور کامل متوقف شود، اما با بازگشت تیم آقای رئیسی به میز مذاکره، جامعه ما هماکنون درگیر این موضوع است و اخبار آن را پیگیری میکند. در حوزه اجتماعی مسائل و مشکلات اقتصادی و معیشتی باعث شد برخی آسیبهای اجتماعی افزایش پیدا کند، در کنار آنکه بسیاری از گروههای اجتماعی در شهرهای مختلف با برگزاری تجمع دست به اعتراض زدند. بهطوریکه بسیاری از اصناف و گروههای اجتماعی مانند معلمان، کارگران، معلولان، فرهنگیان، بازنشستگان و... در اعتراض به وضعیت معیشتی و اقتصادی خود دست به برگزاری تجمع زدهاند. مجموع شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جامعه موجب تشدید ناامیدی و کاهش سرمایه اجتماعی شده است. از طرف دیگر میبینیم پاسخهایی که در برابر این نگرانیها و فشارهایی که بر جامعه وارد میشود از طرف حاکمیت با کلیت آن چیزی که در جامعه در جریان است نهتنها همخوانی ندارد بلکه گاهی در تضاد است. به عنوان مثال به دلیل شیوع کرونا بسیاری از کسبوکارها، آموزش و تحصیل و دیگر امور ریزودرشت در بستر فضای مجازی انجام میگیرد، نمایندگان مجلس طرحی موسوم به نام طرح صیانت از فضای مجازی را تصویب کردند که با حق دسترسی مردم به اطلاعات در تعارض است و فعالیت پلتفرمها را محدود میکند.
با اینکه این محدودیت نیز قانونی نیست و بعضی از نظرسنجیها نشان میدهد که بخش قابلتوجهی از مردم مخالف این طرح هستند، اما برخی نمایندگان مجلس و گروههایی در بیرون بهشدت این طرح را پیگیری میکنند و نسبت به این موضوع بیتوجه هستند که این طرح در نهایت منجر به کاهش اعتماد میان مردم و حاکمیت میشود و مداخله دولت در اقتصاد را بالا میبرد که این کار خود عواقب سوئی در یک کشور دارد. همچنین این طرح باعث افزایش بیش از پیش ناامیدی در جامعه و میل به مهاجرت خواهد شد. طرح دیگری که در مجلس در حال پیگیری است طرح افزایش فرزندآوری است، بدون توجه به پیشنیازهای آن. در سالهای اخیر که موضوع پیر شدن جمعیت مطرح شده، نمایندگان مجلس با هدف عملیاتی کردن این موضوع چنین طرحی را به منظور بهبود شرایط خانوادهها برای فرزندآوری تصویب کردند.
درحالیکه وقتی به این طرح نگاه میکنیم میبینیم این طرح فقط موضوع ازدیاد جمعیت را از منظر عامل اقتصادی دیده و برای عملیاتی کردن آن مشوقهای اقتصادی برای خانوادهها در نظر گرفته است: مثل افزایش سهبرابری یارانههای خانوادههای دارای سه فرزند و بیشتر یا فروش خودرو به قیمت کارخانه به آنهایی که فرزندان دوم خود را از آبان به بعد به دنیا میآورند و مواردی از این دست...
درحالیکه بررسیها نشان میدهد که استانهای محروم که درآمد کمتری دارند، نرخ باروری و فرزندآوری بیشتری دارند و این موضوع خود نشان میدهد که تصمیمسازان جامعه درک درستی از فضای حاکم بر جامعه ندارند و با تصویب طرحهای غیرعلمی از یک طرف باعث خیز تورمی و گسترش بیشتر فقر میشوند و از طرف دیگر در حال تکرار تجربه جمعیتی دهه 55 تا 65 هستند و به دنبال ازدیاد جمعیت بدون توجه به پیشنیاز آن و مشکلات اقشار ضعیف جامعه هستند. کسانی که چنین طرحی را پیگیری و تصویب کردند از این موضوع غفلت کردند که اگر قرار باشد بستههای تشویقی برای فرزندآوری موثر واقع شود، اتفاقاً روی اقشار ضعیف اقتصادی جامعه موثر خواهد بود نه کسانی که به دلایل اجتماعی و فرهنگی از فرزندآوری خودداری میکنند.
جناب دکتر بخارایی شما جامعه ایران را در یکسال گذشته چگونه دیدید؟ به نظر میرسد جامعه ایران در ابعاد مختلف با چالش های متعددی مواجه بوده است. آیا با نکاتی که خانم دکتر زارعیان فهرستوار اشاره کردند همدل هستید یا عوامل دیگری را در این وضعیت دخیل میدانید؟
احمد بخارایی: خانم دکتر زارعیان موارد مهمی را اشاره کردند. ما در یک جامعه زندگی میکنیم و فرازوفرودها را میبینیم. من به بحث افزایش جمعیت که ایشان اشاره کردند میپردازم. در 50 سال اخیر سابقه نداشته که نرخ رشد جمعیت تا ششدهم درصد کاهش پیدا کرده باشد. یک زمانی است که ما خروجی و پیامدها را بررسی میکنیم مانند همین کاهش نرخ رشد جمعیت یا مثلاً فرض کنید اینکه در انتخابات سیاسی مجلس و ریاستجمهوری در سه سال گذشته زیر 50 درصد مشارکت رخ داده که امر بیسابقهای است.
مورد دیگر مثل مطالبهگری معلمان، کارگران و... اینها پیامدهای سیاستگذاریها در گذشتهاند. ما میتوانیم ذهن خود را به سمت علتها هم ببریم و آنها را به تفکیک چهار حالت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دستهبندی کنیم. آن وقت اگر اینگونه ببینیم و به سمت علتها گرایش پیدا کنیم بهمرور به سمت بهمنی میرویم که از بالای کوه حرکت میکند و به سمت پایین میآید، بزرگ و بزرگتر میشود و خروجیاش همان است که مثلاً در باب جمعیت یا مشارکت سیاسی گفتم.
میخواهم بگویم پرداختن به علل، مهمتر است! شما تورم را در نظر بگیرید. سال 1357 این تورم 10 درصد بوده اما دهه به دهه این تورم چند برابر شده و مثلاً سال 99 تورم 40 درصد بوده و سال 1400 حدود 46 درصد و پیشبینی میشود سال 1401 که بودجه سنگینی حدود سه میلیون و 600 هزار میلیارد تومان در نظر گرفته شده است، با تورمی که ممکن است 50درصدی باشد، تبعات زیادی دارد. همه مواردی که گفته شد کموبیش درست است اما یکسری از این موارد خروجی و معلول است. علتها را به تفکیک ابعاد چهارگانهای که عرض کردم مورد اشاره قرار میدهم. به عنوان مثال در بُعد اجتماعی که در ذهن من برجسته است و همیشه احساس میکنم دارد بزرگ و بزرگتر میشود، مساله تبعیض و نابرابری است. تبعیض خودش بحث بسیار مفصلی است. از مراحل گزینش و استخدام گرفته تا توزیع نابرابر فرصتها این تبعیض وجود دارد.
در حوزه سیاسی نبود آزادی مساله مهمی است. یکی از خروجیهای این نبود آزادی در انتخابات مجلس سال 98 که 42 درصد مشارکت وجود داشت یا انتخابات ریاستجمهوری که 47 درصد مشارکت ثبت رسمی شده است، دیده میشود. تازه اینها با فرض صحت آمارهای رسمی است. این علتها خروجیهایی دارد. در عرصه اجتماع اکنون شاهد گسترش فساد، فقر، مهاجرت، خودکشی، آسیبهای اجتماعی و... هستیم. از سال 89 هر سال پنج درصد به آمار خودکشی در کشور اضافه شده است.
ممکن است اعلام شود نرخ خودکشی در ایران هشت نفر در هرصدهزار نفر است و از میانگین جهانی کمتر است. ولی نباید فراموش کرد که در ایران به خاطر مسائل فرهنگی خیلی از خودکشیها ثبت نمیشود. ما نمیتوانیم از نظر علمی اصلیترین مساله را بیان کنیم.
اصلیترین مساله در سال 1400 همان چیزی است که از قبل حادث شده است که در نهایت خروجی آن تبعیض و نابرابری است که متکی بر یک نوع نظام معرفتی است. در واقع اصلیترین مشکل ما نظام معرفتی حاکم است که تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دیگری داشته و حالا جایبهجای شاهد بروز آن هستیم. در این نظام معرفتی، تقسیمبندی خودی و غیرخودی بر اساس تصورات و تعریفات ویژه مومن و غیرمومن، اساس و ریشه تبعیض شده است.
جناب درویش مدیریت محیطزیست ایران نیز تابعی از شرایط مدیریت ایران است . در این یک سال وضعیت محیطزیست ایران را چگونه دیدید؟ آیا این حجم از تنش که بر پیکر جامعه وارد شد بر محیطزیست و طبیعت ایران نیز اثر گذاشت؟ شما وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
محمد درویش: سعی دارم از منظر تخصص خودم یعنی محیط زیست جامعه را مرور کنم. ما امسال برای اولینبار شاهد یک جنبش وسیع محیط زیستی بودیم که سبب شد تا بزرگترین اجتماع مردمی در اصفهان شکل بگیرد. این بزرگترین گردهمایی مطالبهگرانهای بود که ما شاهد رخ دادن آن بودیم. بیش از دو هفته طول کشید ولی متاسفانه سرانجام به خشونت گرایید بهرغم اینکه بسیاری از مردم اصفهان تلاش میکردند که این اتفاق نیفتد اما اتفاق رخ داد و چندین نفر بهشدت مجروح شدند و آسیبهای جدی دیدند. زنگ خطر بزرگی که متاسفانه نظام حکمرانی ما به آن توجهی نکرده است، روند فروپاشی محیط زیست و ورشکستگی اکولوژیک کشور است.
رخدادی که میتواند همه محاسبات را با چالش جدی روبهرو کند. قرائت حاکمیت از رشد اقتصادی و توسعه این بوده که هرجا لازم باشد محیط زیست به عنوان حیاط خلوت مورد استفاده قرار بگیرد و ما از محیط زیست خرج کنیم. در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه ما وسعت اراضی کشاورزی را از 320 هزار هکتار به 680 هزار هکتار افزایش دادیم با این استدلال که میخواهیم 200 هزار شغل جدید ایجاد کنیم اما عملاً دریاچه بزرگ خود را از دست دادیم. ارومیه بیستمین دریاچه بزرگ جهان است. با این حوادث بزرگترین کوچ مهاجرتی اتفاق خواهد افتاد. از سویی با فرآیندهای اقلیمی بسیار نگرانکننده بخش بسیار بزرگی از اراضی و باغات در شرق دریاچه ارومیه از اعتبار خارج شد و جریانهای قومگرا و بهخصوص پانترکیست تقویت شدهاند و امنیت منطقه به مخاطره افتاده است.
دولت حسن روحانی بیش از 1 /1 میلیارد دلار یعنی خیلی بیشتر از آنچه فکر میکردند درآمد به دست میآوردند، هزینه کردند ولی عملاً به نتیجه هم نرسیدند چون با مقاومتهای جدی و فساد گسترده در این پروژه روبهرو شدند. شبیه این ماجرا دارد در منطقه گاوخونی در استان یزد، اصفهان و چهارمحالوبختیاری شکل میگیرد. همه اینها به خاطر این است که حاکمیت فکر میکند در شرایطی که دچار تحریم است باید فشار را بر افزایش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک وارد کند. این افزایش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک سبب شده ما با یک تاراج بیسابقه خاک و آب و منابع زیستی و رویشگاههای جنگلی روبهرو شویم.
اغلب تالابهای ما به دلیل بارگذاریها در بالادست از بین رفتهاند و همین ایام 120 مترمکعب در ثانیه دبی ورودی سد زایندهرود بوده اما در پاییندست هیچ آبی نیست و تالاب گاوخونی به وسعت 75هزار هکتار به اندازه تهران بزرگ کاملاً خشک شده و تبدیل به یک کانون بحرانی فرسایش بادی شده است. دلیل این وضعیت بحرانی چیست؟ چون دولت آب را به بخش صنعت و به بخش کشاورزی فروخته است.
وسعت اراضی کشاورزی در استان اصفهان از 70هزار هکتار در سال 1356 به 500 هزار هکتار در سالهای اخیر افزایش پیدا کرده است. کلکسیونی از صنایع آببر در اصفهان مستقر شده است و متوجه نیستیم که بیلان منفی دشت اصفهان به 9 /11 میلیارد مترمکعب یعنی 18 رودخانه به بزرگی زایندهرود رسیده است.
همچنان داریم بر آن طبل میکوبیم چون فکر میکنیم همه دنیا با ما قهر است و ما با همه دنیا سر جدال داریم. تا چنین وضعیتی استمرار داشته باشد هیچ چشمانداز امیدوارکنندهای وجود ندارد. من واقعاً امیدوارم که حاکمیت با به سرانجام رساندن مذاکرات احیای برجام با دنیا وارد تعامل شود چرا که نمیتوانیم بر مبنای خودکفایی در کشاورزی پول پایدار تولید کنیم. میانگین ریزشهای آسمانی در کشور ما یکسوم جهان است و از سوی دیگر میانگین تبخیر در کشور ما دو برابر میانگین جهانی است.
مزیتهای زیاد دیگری در ایران وجود دارد که زمانی میتواند تبدیل به پول شود که ما با دنیا آشتی کنیم و به سمتی برویم که بتوانیم کشور را نجات دهیم وگرنه همان اتفاقی که در سوریه افتاد و چهار میلیون هکتار از اراضی کشاورزی سوریه در طرح گاپ ترکیه از حیز انتفاع ساقط شدند و موج بیکاری فزاینده و حاشیهنشینی که در اطراف شهرهای بزرگ سوریه به وجود آمد منجر به حضور خطرناک جریان داعش در سوریه و عراق شد و این دو کشور را به مرحله ورشکستگی اکولوژیک رساند.
سوریه و عراق چون همه تخممرغهایشان را در سبد کشاورزی و وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک و رودخانه دجله و فرات گذاشته بودند، بعد از اینکه حقآبه به یکسوم کاهش یافت، دچار چنین فاجعهای شدند. ممکن است همین اتفاق در ایران رخ دهد. ما متاسفانه بالاترین نرخ فرونشست زمین در تمامی کره زمین را داریم و یکی از پنج کشور اول دنیا از نظر نرخ بیابانزایی هستیم.
در قرنی که اکنون روزهای آخر آن را میگذرانیم هشت میلیون هکتار از رویشگاههای جنگلی خود را از دست دادهایم و مطابق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی 2 /8 میلیارد دلار خسارت آلودگی هوا پرداخت میکنیم. در چنین شرایطی اما همچنان کارخانههای سیمان، فولاد و گندلهسازی در کشور دارد افزایش پیدا میکند و همچنین وسعت اراضی کشاورزی ناپایدار ما نیز در حال گسترش است.
خانم دکتر زارعیان جامعه ما با شواهدی که از آن درمییابیم به نظر میرسد در یک سال گذشته فقیرتر شده است. این البته سیمای ظاهری ماجراست و تورم افسارگسیخته طبقات پاییندست جامعه را بیش از پیش تحت فشار قرار داده است. از سویی شاهد افزایش نرخ بزهها و آسیبهای اجتماعی هستیم. آیا شما هم تصور میکنید جامعه ایران فقیرتر و آسیبهای اجتماعی در آن گستردهتر شده است؟
زارعیان: طبق آمارهای منتشرشده در یک سال گذشته نرخ تورم در این مدت به 45 درصد رسیده و قیمت مواد غذایی حدوداً 60 درصد افزایش پیدا کرده است. طبق برخی اطلاعات مرکز آمار ایران تنها در یک سال گذشته قیمت برخی مواد غذایی 80 درصد و قیمت میوه و گوشت حدود 70 درصد رشد داشته و قیمت نان و برنج نیز حدود 50 درصد رشد کرده است. در واقع این تورمی که در جامعه وجود دارد، باعث فقیرتر شدن مردم شده است.
بخشهای گستردهای از مردم دچار تهیدستی شدهاند و بر اساس برخی آمارها تنها در یک سال گذشته شمار کسانی که زیر خط فقر افتادهاند، درصد بالایی افزایش پیدا کرده و وضعیت کرونایی که در جامعه به وجود آمده هم باعث ورشکستگی کسبوکارهای خرد بهویژه خواربارفروشیها شده که در پی شیوع ویروس کرونا توان رقابت با فروشگاههای زنجیرهای و خریدهای عمده اینترنتی را نداشتند. اینکه در جامعه وضعیت اقتصادی به گونهای باشد که مردم نسبت به سال گذشته سطح اقتصادیشان پایینتر بیاید خودش پیامدهای سیاسی و اجتماعی گستردهای دارد که میتوان در جای خود به آن پرداخت.
فقر با جامعه ایران چه کرده است؟ رابطه فقر با افزایش تنشهای اجتماعی و آسیبهای اجتماعی همیشه مورد اشاره جامعهشناسان و متخصصان جامعه است. چه مواردی را میتوان دید که در سال گذشته جامعه را تحتالشعاع قرار داده است؟
بخارایی: من به مثال خودکشی برمیگردم که به صورت غیرمستقیم به این موضوع پرداخته باشم و سپس به صورت مستقیم پاسخ خواهم داد. طبق تحقیقی که صورت گرفته خودکشی در ایران بیشتر تحت تاثیر فشارهای اجتماعی بوده است. یعنی همان «نظریه فشار عمومی رابرت آگنیو» است که میگوید خودکشی به عامل بیرونی مربوط میشود. یعنی بیرون از آن جمعی که فرد قرار دارد تا اینکه مربوط به «ضعف همبستگی اجتماعی یا همان تئوری دورکیم» باشد. به نظر میرسد تحلیل وضعیت خودکشی در ایران بیشتر تحتتاثیر شرایط آگنیویی است تا دورکیمی.
اگر دورکیمی ببینیم انگار درون یک خانواده همبستگی ضعیف میشود و فرد ممکن است به خودکشی روی بیاورد. اما اگر آگنیویی ببینیم یعنی فشار بیرونی باعث شده فرد خودکشی کند. بنابراین ما باید به ساختارها بپردازیم. یعنی عوامل بیرونی و ساختاری در مسائل اجتماعی تاثیرگذار هستند. اعتیاد، فقر، جرم، فساد و... همه اینها در صحنه اجتماع دیده میشود. بحث مهاجرت میلیونها انسان با بیمیلی نیز در این زمینه قابل تحلیل است. مساله فقر که خیلی اکنون عریان به نظر میرسد، پنج سال پیش شکل دیگری داشت. در سال 95 درآمد سرانه ملی ایرانیان 440 میلیارد دلار بود اما دو سال قبل یعنی در ۹۸ این رقم به 190 میلیارد دلار رسید. یعنی حدود 60 درصد درآمد سرانه ایرانیان کاهش پیدا کرد. در همین مدت تقریباً هزینه خرید یک سبد کالا در ایران دو و نیم برابر و اینها نهایتاً سبب افزایش خط فقر شده است. مثلاً یک خانواده چهارنفره در شهرهای بزرگ، حدود 12 میلیون تومان خط فقر آنها در ماه است.
در این شرایط باید قبول کنیم که خانوادههای طبقه متوسط تبخیر میشوند. یعنی از دهکهای میانه به دهکهای یک و دو یا سه نزول پیدا میکنند و این شرایط جامعه را وارد دوقطبی میکند، یعنی دوقطبیهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که فاجعهبار است و همبستگی اجتماعی را میگسلد و اساس فلسفه حیات جمعی را تهدید میکند چرا که دوقطبی شدن یعنی اینکه دیگر صدای این قطب به گوش اهالی آن قطب نمیرسد و هر قطبی ساز خودش را میزند و عقلانیت جمعی مبتنی بر دیالوگ و تفاهم بهشدت تهدید میشود. در کنار اینها بحث حاشیهنشینی هم مطرح است. اینکه نهایتاً خروجی همه اینها این است که افرادی به حاشیه میروند و در این جامعه به جای اینکه زندگی کنند فقط تلاش میکنند که زنده بمانند.
نسبت فقر با محیطزیست به نظر نسبت آشکاری است. طبیعت دارد هزینه افزایش فقر و بیکاری را پرداخت میکند. مناطق جنگلی و حتی مناطق حفاظتشده در زاگرس دقیقاً به خاطر گسترش فقر و اینکه مردم احساس میکنند دیگر چیزی برای درآمدزایی ندارند مورد تعرض قرار گرفته است. در شمال کشور نیز شاهد کشتار حیات وحش و پرندگان هستیم و حتی گروههای شکارچی مسلح به محیطبانان در میانکاله حمله کردهاند. آیا محیطزیست دارد تاوان گسترش فقر و بیکاری را پرداخت میکند؟
درویش: یکی از قابل مشاهدهترین رخدادهایی که در هر جامعهای اتفاق میافتد، نسبت فقر و تخریب محیط زیست است. گزارشهای بسیار زیادی وجود دارد که در منطقه زاگرس میزان قاچاق چوب و زغال و فشار بیرویه دام به جنگلها بهشدت افزایش پیدا کرده است. تقریباً در دهه 90 تعداد دام سه برابر ظرفیت مرتع بود ولی اکنون در برخی مناطق تا شش برابر افزایش پیدا کرده است. در کنار این تخریب شاهد گران شدن قیمت گوشت نیز هستیم. این باعث شده زادآوری جنگلی ما برای مثال در منطقه فندوقلو و هیرکانی تقریباً به صفر برسد. در سال 1400 در بازدیدهایی که هم در هیرکانی و هم در فندوقلو داشتم مشاهده کردم که تعداد نهالهای جوان در حال کاهش است و اصولاً نهال جدیدی مجال رشد پیدا نمیکند هم به خاطر کشاورزی در زیراشکوب و هم به خاطر شمار دام که همه اینها به خاطر افزایش فقر بیشتر مردم است. تعداد کورههای زغالی که سازمان جنگلها دارد کشف میکند، هر سال رو به افزایش است و امسال تقریباً بیسابقه بوده است. امسال شاهد آتشسوزیهای عمدی در جنگلهای کشور بهخصوص زاگرس بودیم چرا که دامداران میخواهند علف بیشتری داشته باشند و فکر میکنند این درختها باعث میشوند که خورشید به کف زمین نخورد و علف سبز نشود. حتی در منطقه تالش در غرب استان گیلان ما شاهد تخریب وحشتناکی هستیم که تقریباً تمام درختان بهجز یکی دو گونه همه را قطع کردهاند و جز یکتنه از درختان چیزی باقی نمیگذارند. جنگلهای هیرکانی ارزشمندترین رویشگاههای جنگلی جهان است که ثبت میراث جهانی یونسکو نیز شده است.
همه اینها نشان میدهد شدت فقر میتواند روند ورشکستگی اکولوژیک سرزمین را افزایش دهد. از سویی ما شاهد افزایش بیرویه شکار حیات وحش و پرندگان در کشور هستیم. درگیری شکارچیان با محیطبانان به شکل بیسابقهای افزایش پیدا کرده است. برای اولینبار شاهد این بودیم که اعمال خشونت علیه محیطبانان و درگیری با جوامع محلی به مرزهای خیلی جدیتری رسیده است. همه اینها نشاندهنده این است که اگر نتوانیم روند شدت گرفتن فقر را مهار کنیم متاسفانه باید شاهد شورشهای اجتماعی و نابودی شتابدارتر وضعیت محیط زیست و طبیعت کشور بهخصوص در منطقه زاگرس باشیم.
دادههای آماری و مشاهدات کنشگران اجتماعی و پژوهشگران که وجود دارد و منتشر شده نشان میدهد جامعه به سمت خشنتر شدن پیش میرود. بر اساس اعلام پلیس؛ خشونت افزایش پیدا کرده و حتی سرقت بزرگترین جرمی است که اکنون در حال افزایش است. زورگیری زیاد شده است. پلیس توصیه میکند از گوشی تلفن خود در خیابان استفاده نکنید و موارد بیشمار دیگری وجود دارد. آیا به نظر شما جامعه خشنتر شده است؟
زارعیان: صحبتهای دوستان همه درست است. وقتی این مشکلات را کنار هم میگذاریم میبینیم اتفاقاتی که در حوزههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جامعه رخ داده باعث افزایش آسیبهای اجتماعی در جامعه شده است. برای نمونه در حوزه اقتصادی بالا رفتن رقم بیکاری، افزایش تورم و افزایش قیمت دلار و کمارزش شدن پول ملی و در کنار اینها میزان اندک سرمایهگذاری خارجی در کشور باعث شده در مجموع یک روند فقر رو به رشدی در ایران به وجود بیاید و مردم ایران فقیرتر شوند. خود همین باعث شده که آسیبهای اجتماعی متعددی در جامعه بروز پیدا کند.
بعضی از این آسیبها که همیشه در جامعه بودهاند و ما معمولاً آنها را میدیدیم و برای ما عادی هستند اما بعضی از اینها را وقتی مشاهده میکنیم میبینیم میزان برخی از اینها به نحوی در جامعه بالا رفته که بهراحتی قابل مشاهده است. مثلاً عادی شدن و رواج خرید و فروش اعضای بدن، گرچه همیشه بوده اما اکنون بهراحتی و به اشکال مختلف شاهد هستیم که بسترهایی برای این موضوع در شبکههای اجتماعی به وجود آمده است و به امر پذیرفتهشدهای تبدیل شده است.
افزایش دستفروشی کودکان کار یا ازدواج کودکان که اخیراً هم اخبار ناگوار ناشی از کودکهمسری را نیز در جامعه میشنویم و روان جامعه دستخوش رنج میشود. افزایش انواعواقسام سرقتهای مجازی یا حضوری را شاهد هستیم بهطوریکه تقریباً همه کموبیش با آن درگیر شدهایم. موضوعی که خیلی بیشتر از همه در کنار اینها قابلتامل است، این است که جامعه خشنتر شده است. ما روزانه دوروبر خود شاهد عصبانیتها و از کوره در رفتنهای بیجایی هستم که مردم سر موضوعات ساده برایشان رخ میدهد. ما شاهد هستیم که آستانه تحمل مردم بسیار کاهش پیدا کرده است. گاهی با بیاعتنایی از کنار این مسائل میگذریم و سعی میکنیم آن را کماهمیت جلو دهیم اما بعضی اوقات اگر سری به اخبار حوادث بزنیم میبینیم از دل همین بگومگوها و کشمکشها که ما خیلی ساده از کنارش گذشتیم نتایج جبرانناپذیری به بار آمده و اتفاقاتی رخ داده که زندگی افراد را درگیر کرده است.
این اتفاقات نتیجه نابرابری مضاعف ناشی از بیکاری و تورم و شکاف پرنشدنی میان درآمد و مخارج خانواده است که باعث شده اضطراب و افسردگی و در نهایت خشونت در جامعه افزایش پیدا کند. اگر از دید اجتماعی بخواهیم علت این موضوع را بررسی کنیم میبینیم که این شرایط باعث شده ناکامی اجتماعی در جامعه افزایش پیدا کند. در شرایطی که استانداردهای یک زندگی معمولی افت پیدا میکند، سطح برآورده شدن انتظارات مردم نسبت به گذشته کاهش پیدا میکند.
وقتی که افراد میبینند حداقل انتظاراتی که از یک زندگی معمولی دارند برآورده نمیشود، زمینه پرخاشگری و خشونت در آنها افزایش پیدا میکند. البته این پرخاشگری و خشونتها بیشتر دردسترسترین افراد را که خانواده است، درگیر میکند، گاهی بر حیوانات اعمال میشود و طبعاً طبیعت و محیط زیست و سطح جامعه هم از این حجم خشونت بینصیب نیست. چراکه ناکامی رشدیافته در درون افراد باعث بروز این تنش و خشونت میشود و عامل این ناکامی صرفاً یک مساله فردی نیست بلکه یک موضوع اجتماعی است و غلبه موضوعات حاد اقتصادی و اجتماعی در جامعه باعث میشود افراد سطح تحملشان آنقدر پایین بیاید که با کوچکترین اتفاق نسبت به همدیگر خشونت بورزند.
جناب بخارایی مصادیق خشونت بسیار است. شما به وجود علل بیرونی در بروز برخی آسیبها اشاره کردید. چطور میتوان از میزان خشونت در جامعه و بر قشرهای آسیبپذیر کاست؟
بخارایی: اگر بخواهیم مصادیق خشونت را نام ببریم که برخی از مصادیق را گفتند، موارد زیادی را میتوان برشمرد. مثلاً خشونت علیه کودکان از جمله این موارد است. در شهرها و چهارراهها کودکان کار و زبالهگردها را میتوان دید. کودکانی که تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند. ما با چشم غیرمسلح میتوانیم این را ببینیم. یا خشونت علیه نوجوانان را شاهد هستیم. اینکه یک نوجوان در یک فضای مجازی رها میشود در شرایطی که گروه مرجع او با بحران مواجه شده است. گروه مرجع معلم، مادر، پدر، رسانهها و... بودند.
وقتی این گروههای مرجع با بحران مواجه هستند و نوجوان در یک فضای غیرقابل پیشبینی و کنترل رها میشود، ما خشونت مجازی علیه نوجوانان را شاهد هستیم. یا خشونت علیه جوانان یا ورزشکاران را شاهد هستیم. مساله مهاجرت و فراری شدن ورزشکاران به خوبی وضعیت این بخش از جامعه را نشان میدهد.
نظارتهای اطلاعاتی و امنیتی بر فعالیت ورزشکاران نشان میدهد که با چه وضعیتی روبهرو هستیم و همین فشارها ورزشکاران را تحتالشعاع قرار میدهد. این نوع از رفتار منتهی به شکلگیری یکسری روابط پنهانی و فسادآلود در محیطهای ورزشی میشود. این هم یک نوع خشونتورزی است. حتی در محل کار ما شاهد نوعی اربابسالاری هستیم. نوعی مدیرسالاری که به فساد در ادارات منجر میشود. ایران نمره بالایی در فساد اداری دارد چون نظام بوروکراتیک ما نظام بیماری است. برای اینکه در یک محیط کار به نتیجه مطلوب خود برسد مجبور هستید در این نظام اربابسالاری میانبر بزنید. همان چیزی که مرتون میگوید؛ انحراف از نوع نوآوری. البته نوآوری از نوع منفی آن. خشونت آشکارتر علیه زنان دارد اتفاق میافتد که نمونههایی از آن را در سال گذشته شاهد بودیم. کودکهمسری و... اینها اصلاً پدیدههای کوچکی نیستند.
در استان البرز بیش از 60 درصد ازدواجها به طلاق منتهی شده است. این آمار طلاق رسمی است. ممکن است آن 40 درصد هم موارد زیادی داشته باشند که طلاق عاطفی اتفاق افتاده باشد. اینها همه مصادیق خشونتورزی است که جلوهها و بروز متفاوتی دارد. در تکمیل این بحث میخواهم عرض کنم که سطح توقع و انتظار ما افزایش پیدا کرده است.
ما فهیمتر شدهایم، بزرگتر و جهانیتر شدهایم. نگاه ما به مسائل وسیعتر شده است. در معرض اطلاعات بیواسطه قرار داریم. اینترنت فرامرزی است و همین عوامل سبب شده فهیمتر شویم بنابراین سطح توقع و انتظار نیز بالاتر رفته است. بنابراین رفتارهایی که در گذشته به عنوان خشونت حس نمیشد اکنون به عنوان خشونت احساس میشود.
من سعی دارم مقداری محتاطانهتر بگویم که جامعه خشنتر شده است. میخواهم بگویم جامعه حالا خشونت را واضحتر احساس میکند. این همان داستان تبعیض و احساس وجود تبعیض است. در روستا همیشه تبعیض وجود داشته است. مثلاً کدخدا بوده و بقیه مردم هم او را به رسمیت میشناختند اما چون پذیرفتهشده بوده کسی احساس وجود تبعیض نداشته است.
در محیط شهری به دلیل همین آگاهی و فهمی که به وجود آمده است وقتی تبعیض رخ میدهد متوجه میشوند و آن زمان آرام و آرامتر آن جوش و خروش درونی که نباید اتفاق بیفتد رخ میدهد. این خشنتر شدن از این منظر قابل توجه است. برای فهم بهتر آن میتوان دید مصرف داروهای آرامبخش با این وسعت و شدت بالا رفته است. آستانه تحمل مردم کم شده است و احیاناً هر نوع اتفاقی میتواند تبدیل به یک نزاع جدی شود. اما قصد داشتم توجه شما را به بعد معرفتی درک خشونت جلب کنم.
جناب درویش این پرسش دوگانه را با شما آغاز میکنم. جامعه ایران هم یکسری نگرانیهایی از آینده دارد و هم اینکه یکسری امیدهایی نسبت به آینده دارد. شما فکر میکنید جامعه ایران چقدر باید به آینده امیدوار باشد و چه چیزهایی موجب میشود امیدوار بمانیم و بزرگترین نگرانیهای جامعه ما در سال آینده چه خواهد بود؟
درویش: من نکتهای در تایید صحبتهای آقای دکتر بخارایی عزیز عرض کنم؛ بر اساس تجربه من حرف ایشان کاملاً درست است که اطلاعات بیشتر امروز مردم و دسترسی آنها به منابع آزاد اطلاعرسانی از طریق شبکههای اجتماعی آنها را نسبت به برخی از تبعیضها و نقض حقوقی که تاکنون اتفاق میافتاده است و بسیاری متوجه آن نبودند و مطالبه نمیکردند، آگاه کرده است. من زمانی که مسوولیت آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست را بر عهده داشتم از طریق یک نهاد امنیتی احضار شده و مورد پرسش قرار گرفتم که شما چرا به سهشنبههای بدون خودرو میپردازید و مردم را تشویق میکنید که از خودرو شخصی استفاده نکنند، پیادهروی کنند یا اینکه از دوچرخه استفاده کنند؟ گفتم مگر این چه اشکالی دارد و مگر چه اتفاقی میافتد جز اینکه مشکل کمتحرکی مردم را حل میکند، ترافیک را مدیریت میکند، آلودگی هوا و آلودگی صوتی را حل میکند؟ توضیح دادند که نه اینطور نیست و شما با این کارتان زنان جامعه را متوجه یکی از حقوق خودشان میکنید که حق استفاده از دوچرخه در معابر عمومی است! او توضیح داد که مجامع حقوق بشری ما را تحت فشار قرار دادهاند که شما چرا اجازه نمیدهید دوچرخه سوار شوند! این نکتهای است که وجود دارد و من از همین دریچه سعی دارم آینده این جامعه را به تصویر بکشم. نظرسنجیهایی که اتفاق افتاده همه تایید میکنند که بهرغم اینکه اعتماد مردم به اغلب نهادهای دولتی و نیمهدولتی در ایران کاهش پیدا کرده اما میزان اعتماد مردم به تشکلهای مردمنهاد بهویژه در حوزه محیط زیست در حال افزایش پیدا کردن است. دو نظرسنجی معتبری که دانشگاه شهید بهشتی انجام داده است نشان میدهد نسبت به سال 1387 میزان مشارکت عملی مردم در فعالیتهای محیط زیستی 300 درصد افزایش پیدا کرده است. این رقم بسیار قابل توجه است. اگرچه ما به استانداردها نرسیدهایم اما این روند افزایشی و اینکه مردم وقتشان را برای این موضوع میگذارند مساله امیدبخشی است. ما هرگز سابقه نداشتهایم که 400 هزار انسان برای یک موضوع محیط زیستی به خیابان بیایند. بالاترین تجمع محیط زیستی در ایران به سال 1391 برمیگردد که 70 هزار نفر از مردم زنجان در اعتراض به آلودگی سرب و روی به خیابان آمدند. امسال در اصفهان این رقم به طرز شگفتآوری افزایش پیدا کرده است. من چند وقت پیش به یکی از مناطق بسیار محروم در کهنوج رفته بودم. مردم شاید روزی دو ساعت آب آشامیدنی ندارند اما آنها یکصدا در برابر یک شرکت معدنی که در حال اقدام به تخریب زیستگاه کل و بز و قوچ و میش و گسترش معدن بود، مقاومت کردند. با اینکه شرکت معدنی قول داده بود که برای مردم و جوانان منطقه شغل ایجاد میکنیم اما آنها گفته بودند که ما نمیخواهیم طبیعت و زیستگاه و طبیعت خود را تخریب کنیم تا یک شغل موقت داشته باشیم. این ماجرا دقیقاً در منطقه آبپخش در تنگستان بوشهر اتفاق افتاد. در منطقه کوشکناز در منتهیالیه مرز هرمزگان و بوشهر اتفاق افتاده است و همچنین در کوهشاه بافق اتفاق افتاده است. من این روند را بیداری محیط زیستی نامگذاری میکنم. اهمیت این اتفاق فوقالعاده این است که مردم ایران در حالی که شاهد تخریب شدید محیط زیست خود هستند، دارند مقاومت میکنند و اتفاقاتی که در خوزستان، بختگان فارس، ارومیه و جازموریان و جیرفت و قلعه گنج و... رخ داده است؛ همه اینها برای حقآبه طبیعت دست به اقدام زدهاند. همه اینها نشاندهنده نوعی آگاهی و رستاخیز محیط زیستی است و مردم آگاه دارند به سیاستگذاران و حکمرانان فشار میآورند که چیدمان توسعه را باید بر مبنای واقعیتهای بومشناختی سرزمین تغییر دهند و این تغییر لازمهاش این است که ما باید مدارا کنیم و روادارانه روابط خود را با جامعه جهانی از نو تعریف کنیم.
باید دقت کرد همه کارهایی که در میز مذاکره وین انجام میشد اگر قرار بود در دولت قبلی انجام شود به شدت مورد تعرض تندروها قرار میگرفت ولی اکنون سکوت کردهاند و خودشان به این نتیجه رسیدهاند که جامعه به آستانه تحمل رسیده است و اگر نتوانند به شدت و سرعت رسیدگی کنند و گشایشهای اقتصادی ایجاد نشود دیگر چیزی برای از دست دادن نخواهد بود. من این موارد را فرصتهایی میبینم که امیدوارم بخش خردمند حاکمیت متوجه این آخرین فرصت خودش باشد و از سرمایه اجتماعی بهوجودآمده در تشکلهای مردمنهاد نهایت بهره را ببرد و نگاه امنیتی را کاهش دهد و اجازه دهد مردم احساس کنند که در فرآیند مدیریت کشور دیده میشوند.
خانم زارعیان جامعه به نظر جامعه ناامیدی است و ناامیدی در حال افزایش است. کنشگران اجتماعی در این شرایط و با وجود محدودیتهای ساختاری در حال فعالیت هستند. به نظر شما جامعه ایران تا چه اندازه باید امیدوار باشد و چه نوع امیدواری در انتظار جامعه است؟ از طرفی جامعه چه نگرانیهایی از آینده دارد؟
زارعیان: ناامیدی در جامعه ما افزایش پیدا کرده است و این ناامیدی را در عرصههای مختلف میتوان دید. چون شرایط ناهنجاری که بر جامعه حاکم است، نگرش کنشگران اجتماعی را تغییر داده و وقتی که افراد میبینند ساختارها به گونهای چیده شدهاند که هر چه هم تلاش میکنند دستاوردهایی را که شایسته آن هستند، به دست نمیآورند، ناامیدتر میشوند. زمانی که درصد بالایی از افراد جامعه به ناامیدی نسبت به آینده دچار شوند، ناامیدی به یک مساله اجتماعی تبدیل میشود.
ناامیدی اجتماعی رابطه معکوس و معناداری با کاهش سرمایه اجتماعی دارد. هر چقدر میزان سرمایه اجتماعی در جامعه افزایش پیدا کند ناامیدی نیز در جامعه کمتر میشود که این زنگ خطری برای بقای یک جامعه است.
در حال حاضر جامعه با انبوه چالشها در عرصههای مختلف مواجه است. از بحران تامین آب تا بیکاری، تورم، ناامیدی درباره آینده، حاشیهنشینی، اعتیاد، طلاق، کاهش اعتماد عمومی، حقوق اساسی و شهروندی. وقتی به این چالشها نگاه میکنیم میبینیم اینها با هم در ارتباط هستند، حل هر یک به دیگری وابسته است و حل اینها بدون تعامل با جهان امکانپذیر نیست و جامعه ایرانی در مواجهه با انواع و اقسام مشکلات تنها مانده است. وقتی که دولت آقای رئیسی بر سر کار آمد و نهادهای حکومتی همسو شدند و دوگانگی در هرم قدرت برطرف شد این امیدواری در جامعه تا حدی پیش آمده که این هماهنگی بتواند قدری از مشکلاتی را که در جامعه پیش آمده، برطرف کند و مشکل ارتباط با دنیا را که بسیاری از مشکلات
ما از آنجا ناشی میشود، حل کند. اگر دولت بتواند مساله برجام را حل کند در ارتباط با دنیا امیدواری نسبی در جامعه پیش خواهد آمد و جامعه امیدوارتر میشود و میتواند مسائل خود را با امیدواری حل کند. اما اگر این مساله حل نشود و این اتفاق نیفتد در آینده با مسائل بسیار بزرگتری درگیر خواهیم شد. این مسائل قطعاً در سطح اجتماع به اشکال مختلف خود را نشان خواهد داد.
جناب بخارایی جامعه چه نگرانیهایی برای آینده دارد و شما وضعیت امید به آینده جامعه ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا مردم به تنهایی باید مسوول امید به آینده باشند یا مسوولان با سیاستگذاری و مدیریت بهتر میتوانند زمینه بهبود امید به زندگی را در جامعه زنده کنند؟
بخارایی: این سوال امید و نگرانی نسبت به آینده بسیار مهم است. ذهن و نگاه معرفتی ماست که کنش و جهان ما را جهت میدهد. این خیلی مهم است. من اینجا قصد دارم توجه مسوولان کشور را که احتمالاً خواننده متن این نشست خواهند بود، به نتایج یک تحقیق جلب کنم. این تحقیق در مورد تعریف امید اجتماعی است. در دانشگاه اصفهان یک تحقیق با رویکرد تفسیری انجام پذیرفت که واقعاً «امید اجتماعی» چه تعریفی دارد؟ این تحقیق از طریق مصاحبههای نیمه ساختاریافته صورت گرفته است. بر اساس نتایج، هفت مولفه و مقوله برای امید اجتماعی تعریف شده بود که شامل هدفگذاری، آرزومندی، مسوولیتپذیری، میل به پیشرفت، تلاشگری، برنامهریزی و میل به تغییر است. این هفت مورد نهایتاً از نتایج این تحقیق استخراج شد. این مورد آخر خیلی مهمتر بود چرا که «میل به تغییر»، تمامی مولفههای دیگر را پوشش میداد و بقیه را دربر میگرفت. «میل به تغییر» به نوعی بر بقیه موارد ارجح بود و بیشترین وزن را نسبت به شش مقوله دیگر داشت. بنابراین میل به تغییر یک مولفه مهم و تعیینکننده در امید اجتماعی است. اصفهان نیز قاعدتاً یک نمونه از کلیت جامعه ایران محسوب میشود. بر این اساس اگر شما میخواهید در یک جامعه «امید اجتماعی» را افزایش دهید باید «امکان تغییر» را افزایش دهید. این میل به تغییر چگونه تقویت میشود و به نیازهای آن پاسخ داده میشود؟ طبیعی است با خود ایجاد تغییر این میل تقویت میشود. تغییر البته نه تغییرات ظاهری و شکلی است.
مردم فهیم هستند و آگاهی دارند و قدرت درک بالای آنها باعث میشود با تغییرات سطحی و روبنایی و شعاری قانع نشوند. بنابراین با وعده و وعید توخالی نمیتوان نسل تحولخواه جامعه را راضی کرد. تغییر یک زمانی تا سطح تغییر ساختاری هم بالا میرود و ممکن است پیش برود. بر این اساس من از مقام محترمی که دارد حرفهای من را اینک مطالعه میکند میپرسم؛ آیا در سال 1401 این امید به ایجاد تغییر به معنای واقعی کلمه، وجود دارد و میتوان به این تغییر امیدوار بود؟ اگر میشود به تغییر در معنای واقعی آن امیدوار بود پس امید اجتماعی در جامعه افزایش پیدا میکند. بنابراین چسب اجتماعی که جامعه را مستحکم میکند و افراد را به هم متصل میکند آن چسب نیز حادث میشود و میتوان به وضعیت امیدوار بود. بنا بر وجود همه این مسائل و مشکلاتی که گفته شد، از محیط زیست گرفته تا مسائل فقر و آسیبهای اجتماعی و مهاجرت و فراری دادن انسانها... آیا در سال آینده برخی از آمار آنها کاهش پیدا میکند؟ همه آنها در نوع خود موضوعات مهمی هستند. نظام حکمرانی ما صدای جامعهشناسان را نمیشنود و گاه خاموش میکند و برچسب میزند و این مساله قابل تاملی است. آیا بدون این شنیدنها امیدی به تغییر و تحول اجتماعی وجود دارد؟ آیا چشماندازی وجود دارد؟ مردم باید قضاوت کنند اما من بعید میدانم تغییری رخ دهد.