شناسه خبر : 45225 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چشم‌انداز بدون چشم‌انداز

گفت‌وگو با محسن جلال‌پور درباره غفلت از توسعه

چشم‌انداز بدون چشم‌انداز

صدف صمیمی: مهدی غضنفری که اظهاراتش اخیراً مورد توجه قرار گرفته، گفته: «مردم نگران‌اند که ایران به زودی تبدیل به عمله و مستعمره کشورهای همسایه شود. چون این نگرانی وجود دارد که کشورهای منطقه به دلیل اینکه درآمدهای سرشار دارند، حقوق‌های بالایی می‌دهند و رفاه زیادی ایجاد کرده‌اند، به تدریج ایران را از نیروی انسانی و فرصت‌ها خالی کنند.» مهدی غضنفری که در حال حاضر رئیس صندوق توسعه ملی است جزو مدیران میانه‌رو در ساختار فعلی به حساب می‌آید. در گفت‌وگو با محسن‌جلال‌پور، کارشناس و فعال اقتصادی، به این موضوع پرداختیم که چرا چنین اظهاراتی مهم است و اهمیت آن در چیست؟ پاسخ دادن به این پرسش می‌تواند به مخاطب و مسوولان زاویه جدیدی برای رصد آینده ارائه دهد.

♦♦♦

‌ علت اینکه اظهارات یک مقام رسمی مانند مهدی غضنفری، درباره نگرانی از آینده ایران با استقبال مردم مواجه شده است، چیست؟

همین ابتدای گفت‌وگو لازم است از آقای غضنفری به خاطر صراحت در طرح مسائلی که به توسعه ایران مربوط است تشکر کنم. برخی مدیران به خاطر حفظ موقعیت خود ترجیح می‌دهند درباره چالش‌های نظام حکمرانی صحبت نکنند؛ اما آقای غضنفری صادقانه مسائلی را مطرح کرد که یکی از نگرانی‌های اصلی مردم است. البته این اظهارات بدون هزینه نبود و چند روز بعد رسانه‌های اصولگرا به ایشان تاختند که چرا چنین نظراتی را مطرح کرده و خواستار اصلاح آن شدند. اما واقعیت این است که این واکنش‌ها چیزی را عوض نمی‌کند و مردم عمیقاً از اینکه نظام حکمرانی به توسعه کشور بی‌توجه است، ابراز نگرانی می‌کنند. واضح است که این روزها مردم زیاد سفر می‌روند و دسترسی آسان‌تری به اطلاعات دارند و در نتیجه بهتر از قبل می‌توانند وضعیت کشور خود را با دیگر کشورها مقایسه کنند. این مقایسه نشان می‌دهد ما در زمینه زیرساخت‌ها مثل فرودگاه‌ها، بنادر، ورزشگاه‌ها، جاده‌ها و مراکز تفریحی و درمانی به شدت از کشورهای همسایه خود عقب افتاده‌ایم. مظاهر دنیای هوشمند در کشورهای اطراف ما به وضوح قابل مشاهده است؛ ترکمنستان که کشوری با زیرساخت‌های ضعیف است از فرصت هوش مصنوعی بهره برده و شهری کاملاً هوشمند طراحی کرده که فقط به خودروهای برقی اجازه تردد می‌دهد. عربستان بیشترین سرمایه‌گذاری را در هوش مصنوعی دارد. ترکیه در حال ساخت خط آهنی است که این کشور را از طریق بندر فاو در عراق به خلیج‌فارس متصل می‌کند. امارات متحده عربی وزیر هوش مصنوعی دارد. عراق روزهای سخت جنگ و اختلافات داخلی را فراموش می‌کند و قصد دارد وارد دوره جدید سازندگی و توسعه شود. قطر جام جهانی برگزار می‌کند و بهترین و مجهزترین ورزشگاه‌های جهان را به نمایش می‌گذارد. همه این کشورها در زمینه زیرساخت‌ها به سختی کار می‌کنند تا فضای مساعدی برای کسب‌وکار و جذب سرمایه ایجاد کنند. این وضعیت درباره همه کشورهای همسایه ایران صادق است و تنها کشوری که در این فهرست جایی ندارد، افغانستان است که تحت کنترل طالبان قرار دارد. واضح است که چنین تصویری از همسایگان و مقایسه وضعیت ایران با این کشورها آدم را ناراحت می‌کند. آقای غضنفری هم همین نگرانی‌ها را مطرح کرده و خواستار توجه بیشتر نظام حکمرانی به توسعه شده است. در اظهارنظرهای ایشان چند نکته قابل توجه است. اول اینکه ایشان معتقد است در زمینه توسعه در کشور ما غفلت صورت گرفته است و این قابل کتمان نیست. در سال 1382 در کشور ما «سند چشم‌انداز 1404 ایران» با کمک صدها متخصص و استراتژیست نوشته شد که بر مبنای آن قرار بود ایران کشوری پیشرفته با رشد بالا در عرصه اقتصاد باشد. این سند در بالاترین سطح مدیریت کشور تایید و تصویب شد و همه قوای کشوری باید برای تحقق آن کوشش می‌کردند پس چرا یکباره کنار گذاشته شد؟ مطابق اهدافی که در این سند تبیین شده بود، قرار بود اقتصاد هشت درصد رشد کند، بیکاری کاهش پیدا کند و درآمد سرانه افزایش یابد. این در حالی است که سال 1404 سال پایان این برنامه است اما در حال حاضر رتبه ایران در اغلب شاخص‌های رفاهی و درآمدی به پایین‌ترین حد رسیده و دولت‌ها در رساندن ایران به جایگاه مورد نظر ناکام بوده‌اند. جز این، ایران از رقابت‌های منطقه‌ای برای توسعه بازمانده و در حالی که هر سال از میزان سرمایه‌گذاری کاسته می‌شود، زیرساخت‌ها در حال فرسوده شدن هستند و ایران رسماً در حال تبدیل شدن به یک کشور پیر و فرسوده است.

‌ نکته مهم دیگر در سخنان آقای غضنفری، میل شدید سرمایه مالی و انسانی ایران به مهاجرت است. تا همین یکی، دو سال پیش مهاجرت پدیده‌ای جوان‌پسند بود اما این روزها مهاجرت به افراد مسن هم تسری پیدا کرده است. سوال مهم این است که چرا این روزها شهروندان ایرانی عزم مهاجرت کرده و زندگی دور از وطن را برمی‌گزینند؟

شاید دم‌دستی‌ترین پاسخ این باشد که آنها به دنبال رفاه یا شاید آزادی بیشتر یا به خاطر نارضایتی سیاسی ترک وطن کرده‌اند. اما برای من که با خیلی از مهاجران نخبه ایرانی از نزدیک صحبت کرده‌ام، دلیل دیگری هم وجود دارد که کمتر به آن اشاره می‌شود. خیلی از شهروندان ما کشور را ترک می‌کنند چون امکان کسب‌وکار و سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی بلندمدت ندارند. خیلی‌ها ایران را ترک می‌کنند چون فضای کسب‌وکار را عادلانه و شفاف نمی‌بینند. خیلی‌ها ایران را ترک می‌کنند چون حوصله این همه تنش و نااطمینانی را ندارند. خیلی‌ها ایران را ترک می‌کنند چون فضای مساعدی برای شکوفایی توانایی‌هایشان نمی‌بینند.

یعنی اگر پیش از این، پدیده مهاجرت مربوط به طیف ناراضیان سیاسی یا فرهنگی جامعه بود، امروز شاهد مهاجرت سرمایه‌داران و کارآفرینان نیز هستیم. طبیعی است که سرمایه و نیروی کار از کشورهایی که از ثبات سیاسی برخوردار نیستند، رشد پایدار ندارند و درآمد سرانه پایین دارند به سمت کشورهایی که رشد پایدار دارند و درآمدشان رو‌به افزایش است سوق پیدا می‌کند. وقتی در همسایگی ما کشورها برای سرمایه مالی و انسانی تسهیلات بیشتری در نظر می‌گیرند، هم منابع و هم نیروی کار از سمت ما به سمت آنها سرازیر می‌شود. به‌طور مثال در شرایطی که استارت‌آپ‌ها زیر فشار انواع تهدیدها قرار دارند، جوانان بااستعداد ما راه امارات متحده عربی را در پیش گرفته‌اند. به این ترتیب با توجه به نظر آقای غضنفری، ایران ممکن است با ادامه این روند شبیه افغانستان امروزی شود که نیروی کارش برای کسب درآمد بیشتر به ایران مهاجرت می‌کنند.

‌ مهاجرت به غرب دلایل خاص خود را دارد اما سوال این است که چرا خیلی از شهروندان ایرانی به کشورهای منطقه مهاجرت می‌کنند؟ به نظر شما چه تفاوتی میان کشور ما با دیگر کشورها وجود دارد که مهاجرت را تشویق می‌کند؟

در یک جمله می‌توان گفت که تمایل به زندگی و کسب‌وکار بهتر باعث تشدید مهاجرت شده است. طبقه متوسط جامعه زیر فشار همزمان سیاسی و اقتصادی است و فقط می‌خواهد محیط آرام‌تری برای زندگی انتخاب کند. ایران با 15 کشور همسایه است و تلاش و تکاپو برای توسعه در همه این کشورها به وضوح قابل مشاهده است. اما ما در کشور خودمان گرفتار تنش‌هایی هستیم که ما را نه‌تنها از توسعه که حتی از تامین نیازهای روزمره خود دور می‌کند.

‌اما کشورهایی نظیر ترکیه هم گرفتار مشکلات زیادی هستند. یعنی نااطمینانی در این کشورها هم وجود دارد.

بله، اما چند تفاوت میان ایران و کشورهای همسایه قابل مشاهده است و به نظرم مهم‌ترین تفاوت، در ساخت و پرداخت چشم‌انداز است. ما همیشه برای آینده زندگی می‌کنیم و هر کاری که می‌کنیم، برای ساختن آینده است. پس‌انداز یعنی به تعویق انداختن مصرف. سرمایه‌گذاری یعنی پیش‌بینی سود برای آینده و اصولاً هیچ فعالیت اقتصادی نیست که آینده را در نظر نگیرد. متاسفانه همه در حال ساخت آینده هستند و چشم‌انداز آن را می‌فروشند اما در کشور ما اغلب سیاست‌ها ضد آینده و چشم‌انداز است. برای تقریب ذهن، بیایید به مقایسه خود با ترکیه و عربستان بپردازیم. از ترکیه شروع کنیم؛ کشوری که در چند دهه متوالی بهترین مثال از حکمرانی بد را داشت، امروز به مثال خوبی برای توسعه تبدیل شده است. نخستین تفاوت ما با ترکیه این است که ما استاد از دست دادن فرصت‌ها هستیم و حتی فرصت‌ها را به تهدید تبدیل می‌کنیم در حالی که ترکیه حتی از جنگ‌های منطقه برای خود فرصت ساخته است. ترکیه هیچ دوست و هیچ دشمن دائمی ندارد و بسته به منافع ملی خود با کشورها در رابطه است. سال‌ها پیش یک مربی باتجربه فوتبال گفته بود، برای مهاجم برتر شدن مهارت و تکنیک شرط لازم است اما جاگیری درست، می‌تواند شرط کافی باشد. به نظرم ترکیه شبیه مهاجمی باهوش در بازی فوتبال است که خیلی خوب بلد است کجا بایستد. جایی که مهاجم خوب می‌ایستد، جایی است که بازیکنان دیگر نمی‌توانند نادیده‌اش بگیرند و حتی اگر از او خوششان نیاید ناچارند برای موفقیت تیم، به او پاس بدهند. عربستان هم در چند سال گذشته متوجه شده که از خصومت و دشمنی، توسعه به دست نمی‌آید و به گونه‌ای تغییر پارادایم داده است که حتی حاضر شده با دشمن قدیمی خود یعنی ایران به صلح برسد. عربستان امروز دستی باز در سرمایه‌گذاری دارد و پیش خودش می‌گوید چرا با دعوا و جنجال و ایجاد تنش، زندگی نسلی را تباه کنم؟ نه‌تنها عربستان که اغلب کشورهای همسایه ما دوران پرتنشی داشته‌اند اما تنش در این کشورها پایدار نبوده و به هر حال روزی به پایان رسیده است. از عراق که سال‌های طولانی درگیر جنگ بود و اکنون رفته‌رفته می‌رود که دوران باثبات‌تری را تجربه کند تا ترکیه که تا یکی، دو دهه پیش، گرفتار کودتا و تنش‌های داخلی بود اما در حال حاضر یک کشور موفق در زمینه توسعه به‌شمار می‌رود. حتی کشورهای کمونیستی سابق که همسایه شمالی ما هستند و به نسبت ایران نه دموکراسی درستی دارند و نه نیروی انسانی تحصیل‌کرده، در حال حاضر مسیر توسعه را در پیش گرفته‌اند اما ما گرفتار پوشش و تحریم و قیمت‌گذاری هستیم. هر کشوری در همسایگی ما توانسته چشم‌اندازی مثبت برای خود ایجاد کند اما ما چشم‌اندازی نداریم و گرفتار مسائلی هستیم که ما را از اکنون و آینده دور می‌کند. به همین دلیل نکاتی که مهدی غضنفری مطرح کرده بسیار مهم و اساسی هستند و مردم از شنیدن این اظهارات متعجب و خوشحال شده‌اند. دلیل تعجب مردم این است که سابقه ندارد که از میان سیاستمداران موجود کسی درباره توسعه و پیشرفت کشور سخن بگوید، چون این جماعت گرفتار قیمت گوجه و تنبیه رستوران‌ها و تعزیر لبنیاتی‌ها هستند و اصلاً وقت نمی‌کنند به توسعه و پیشرفت کشور فکر کنند.

‌ آقای غضنفری گفته: «ممکن است در آینده به کشوری تبدیل شویم که گاز را از ترکمنستان و گندم را از عربستان وارد کنیم، کارهای پزشکی ما را عمان و قطر انجام دهد و لجستیک هوایی و دریایی ما در اختیار امارات باشد.» همچنین ایشان گفته‌اند: «کشورهای همسایه، همه به‌سرعت در حال سرمایه‌گذاری در میادین مشترک و غیرمشترک نفت و گاز هستند و اگر رشد اقتصادی آنها دورقمی شود و ایران توسعه نیابد، ممکن است نوعی استثمار ایجاد شود.» ریشه چنین سخنانی در چیست؟

در واقع این سوال یکی از مهم‌ترین سوال‌هایی است که این روزها در ذهن خیلی‌ها نقش بسته است. اینکه چرا نظام حکمرانی ما به هشدارها بی‌توجه است و اینکه چرا نسبت به توسعه کشور غفلت شده را نمی‌دانم اما روزبه‌روز که می‌گذرد، ما از کشورهای همسایه بیشتر عقب می‌مانیم. در حال حاضر به هر کشوری در منطقه که نگاه کنید، می‌بینید با تکیه بر داشته‌های خود سعی می‌کند رفاه جامعه خود را افزایش دهد. عراق با افزایش نقش در بازارهای جهانی درصدد افزایش درآمدهای نفتی خود است و ترکیه هر روز بیشتر از دیروز روی درآمدهای گردشگری خود حساب می‌کند. ترکمنستان به دنبال هوش مصنوعی است و امارات برای اینکه عقب نماند، وزیر هوش مصنوعی به کار گرفته و عربستان هم تلاش می‌کند با سرمایه‌گذاری کلان، از این قافله جا نماند. ما تافته جدابافته از دیگر کشورها نیستیم و مشکلاتی که آنها هم دارند، تا حدودی گریبان ما را هم گرفته است. اغلب کشورهای همسایه گرفتار خشکسالی هستند، با پدیده‌هایی مثل سیل و فرونشست دست‌وپنجه نرم می‌کنند اما تفاوت ما با آنها در کیفیت نظام حکمرانی است. ما تصمیم‌های بسیار بدی می‌گیریم اما آنها اشتباه نمی‌کنند و حتی اگر اشتباه کنند، بلافاصله جبران می‌کنند. چیزی که آنها بهترش را دارند، چشم‌انداز است. چشم‌انداز ما پر از نااطمینانی و تنش است، اما چشم‌انداز آنها بهتر از وضعیت دیروز و امروزشان است. این وضعیت مورد توجه نسل‌های جوان‌تر قرار گرفته و موجب ناراحتی آنها شده است. نسل امروز متفاوت از نسل‌های قبل است، آگاهی‌اش به حداکثر رسیده و قدرت تحلیل دارد. این نسل خود را همسو با جوامع مدرن می‌داند و دلیلی نمی‌بیند که با سیاستمداران و روشنفکران کهنه‌فروش همراهی کند. از جنگ و مبارزه هم بدش می‌آید. نمی‌خواهد عمرش را صرف چک و چانه زدن با نظام اداری و سیاستگذاران کند. پس بار و بندیلش را می‌بندد و می‌رود. او می‌رود و سیاستمدار کم‌خرد با خود می‌گوید بگذار برود، به درک که می‌رود، من که ضرر نمی‌کنم. اما او اشتباه می‌کند، آن‌کس که می‌رود صاحب اصلی کشور است. سرمایه اصلی کشور است. کدام باغداری حاضر می‌شود درختان باغ خود را رایگان به باغبانی دیگر بفروشد؟ دو دهه تلاش کنی تا درختان به بار بنشینند اما دیگری از راه برسد و درختان تو را رایگان ببرد؟ این نشانه چیست؟ نکاتی که مهدی غضنفری مطرح کرده، دقیقاً همین‌هاست و خیلی هم آرام و محترمانه مطرح شده اما عین واقعیت است. به همین دلیل معتقدم مثل مهدی غضنفری در ساختار امروز کم داریم. او یک تکنوکرات اصولگراست که در اردوگاه اصولگرایان تک‌شاخ به حساب می‌آید. چنین حرف‌هایی را از این جریان سیاسی هرگز نشنیده‌ایم و هرگز نخواهیم شنید. چون اکثریت این جریان از اساس دنبال توسعه نیستند، دنبال انحصارند.

‌ این نگرانی را از سال‌ها پیش بسیاری از افراد از جمله شما هشدار داده‌اید، اما نظام حکمرانی به آن بی‌توجه بوده است. به نظر شما علت این بی‌توجهی چیست؟ چرا حتی امروز که ابعاد اهمیت این موضوع روشن‌تر از قبل شده گوش شنوا و چشم بینایی نیست؟ منفعت این نادیده انگاشتن در چیست؟

سال‌ها قبل که ملت کم‌تجربه‌ای بودیم، فکر می‌کردیم سیاستمداران در کشور ما از ناآگاهی و کم‌دانشی رنج می‌برند یعنی «نمی‌فهمند» خب امروز متوجه شدیم که اتفاقاً سیاستمداران ما باهو‌ش‌اند و خیلی خوب می‌فهمند و این ما بودیم که «نمی‌فهمیدیم». امروز ما یاد گرفته‌ایم که سیاستمداران هم اهداف و منافع خودشان را دارند. شاید در مقاطعی تصمیم‌گیران کشور نسبت به مسائل ناآگاه بودند؛ اما زمانی به آگاهی دست پیدا کردند که گروه‌های ذی‌نفع به سیاستگذاری رسوخ کردند و تغییرات بسیار هزینه‌بر شدند. به هر حال جامعه تورم‌زده ما روزگار بدی پیدا کرده است. بخش بسیار بزرگی از جامعه فقط به فکر تامین معیشت و گذران زندگی معمولی خود هستند، اما بخش بسیار کوچکی از جامعه به شدت از فضای آشفته فعلی بهره می‌برند. این گروه اندک فقط به فکر جلو افتادن از دیگران هستند. حتماً در جاده‌های پرترافیک دیده‌اید که برخی افراد چگونه در شانه خاکی جاده، گردوخاک می‌کنند که از چند ماشین جلو بزنند. این افراد فقط به دنبال حداکثر کردن منافع کوتاه‌مدت خود و خانواده خود هستند و این تصور را دارند که در یک مسابقه شرکت کرده‌اند و برای برنده شدن دست به هر کاری می‌زنند. در نهایت همین افراد در گلوگاهی که شاید دو کیلومتر جلوتر باشد، مثل همه مردم گیر می‌کنند و کاری از دستشان برنمی‌آید. اما عجالتاً برای اینکه نشان دهند برنده مسابقه‌اند، کوه را می‌تراشند و ویلا می‌سازند، جنگل را خاکستر می‌کنند تا ویوی ابدی برای خود درست کنند. آب را برای خود می‌خواهند، جاده را برای خود می‌بندند، چاه‌ها را در کنترل خود می‌گیرند، به منابع بانک‌ها یورش می‌برند و خلاصه به هیچ منبعی رحم نمی‌کنند. این عده که اغلب دستشان با سیاستمداران آلوده در یک کاسه است، در ابعاد گسترده مشغول حیف‌ومیل منابع کشور هستند. البته این وضعیت برای حامیان تفاوت دارد و سیاستمداران پای حامیان خود می‌ایستند حتی اگر این ایستادن به زیان اکثریت جامعه تمام شود. حالا که بحث به اینجا رسید، اجازه بدهید از سوال شما کمی فاصله بگیرم و روی همین موضوع تمرکز کنم. همه نگران تحریم و انحصار در اقتصاد هستیم اما در حال حاضر با نوعی انحصار در عرصه سیاست مواجهیم که بیشتر از انحصار در عرصه اقتصاد جامعه ما را اذیت می‌کند. سیاستمداران قدرتمند از هرکسی که خوششان بیاید او را ارتقا می‌دهند و از هر که خوششان نیاید نابودش می‌کنند. بدترین شکل حامی‌پروری در کشور ما در جریان است و افرادی که به اصطلاح وصل‌اند و در این چارچوب قرار می‌گیرند، به مواهب و فرصت‌ها دسترسی دارند و افرادی که از این چارچوب دور مانده‌اند، جدا از اینکه چقدر سخت کار کنند، دیگر امیدی ندارند که به جایی برسند. این شیوه سیاست‌ورزی، امید را از جامعه گرفته و چشم‌انداز را تار کرده است. خطر تداوم این وضعیت این است که امید به‌طور کامل از میان برود و ابتکار عمل را به گروه‌هایی بدهد که فروشنده «چشم‌انداز» هستند.

‌ شاید به همین دلیل است که خیلی‌ها سعی می‌کنند ایران را با تجربه‌های دیگر مقایسه کنند. زمانی که میزان چاپ پول افزایش پیدا می‌کند، برخی معتقدند ایران ممکن است ونزوئلایی شود. وقتی خطر تهاجم خارجی افزایش پیدا می‌کند، برخی از سوریه‌ای شدن ایران سخن می‌گویند و زمانی که گروه‌های ذی‌نفع قدرت پیدا می‌کنند، برخی معتقدند ایران در مسیر کلمبیایی شدن قرار دارد. به نظر شما ایران در چه مسیری قرار دارد؟

با همه مشکلاتی که همه مشاهده می‌کنیم، من خیلی به آینده ایران خوش‌بین هستم. شخصاً مقایسه وضعیت آینده ایران را با وضعیت فعلی کشوری درست نمی‌دانم اما اغلب ما ممکن است برای تقریب ذهن چنین مقایسه‌هایی داشته باشیم. این روزها بعضی از دوستانی که نگران آینده کشور هستند از اینکه ایران در مسیر سیسیلی شدن گام بردارد هراس دارند. ناحیه خودمختار سیسیل که در جنوب ایتالیا قرار گرفته، با وجود ظرفیت‌های اقتصادی قابل توجه، همچنان فقیر مانده و توسعه نیافته است.

بدون شک یکی از دلایل اصلی عقب افتادن این ناحیه، فساد ناشی از فعالیت گروه‌های زیرزمینی است که اجازه نمی‌دهد این جزیره بزرگ به توسعه برسد. در سیسیل، قدرت نهادهای دولتی به پایین‌ترین حد خود رسیده و فساد سیاسی و اداری به بدترین شکل وجود دارد. در نتیجه با وجود ظرفیت‌هایی که این ناحیه دارد، نسبت به دیگر نواحی اروپا به توسعه دست نیافته است. در سیسیل تصمیم‌گیرندگان اصلی، خاندان‌ها هستند که یا قدرت را در دست دارند یا به عمق ساختار تصمیم‌گیری و نظام اداری نفوذ کرده‌اند. هیچ دولتی موفق نشده از نفوذ خاندان‌ها کم کند و هرچه زمان گذشته بر قدرت آنها افزوده شده است. در نتیجه انتخابات در این ناحیه تا حد زیادی معنای خود را از دست داده و صندوق رای تبدیل به ابزاری برای پیروزی یک خاندان بر خاندان دیگر شده و برای رای‌دهنده تنها این مهم است که افرادی از خاندان خودش در انتخابات پیروز شود. شخصاً مخالف این چشم‌انداز از جامعه ایران هستم اما معتقدم اگر ساختار سیاسی ما کاری نکند، جامعه ایران می‌تواند به سمت سیسیلی شدن حرکت کند. این مسیر یعنی فقیر ماندن همیشگی اکثریت جامعه ایران و پولدار شدن بخش کوچکی از جامعه. یعنی اتحاد گروه‌های خلافکار با سیاستمداران آلوده. یعنی عقب افتادن از مسیر توسعه. یعنی افتادن ابتکار عمل دست گروهی که اگر خبط و خطایی مرتکب شود، اطمینان دارد همچنان مورد حمایت است. بخشی که اگر فسادش رسانه‌ای شود، کسی یقه‌اش را نمی‌گیرد و در نتیجه روزبه‌روز در برابر قانون و حاکمیت قانون قلدرتر می‌شود.

‌ آقای غضنفری گفته: «در حال حاضر مولفه‌های اقتدار ملی، همان‌طور که نیروی نظامی به‌روز نیاز دارد، به همان شکل به توسعه اقتصادی با نرخ رشد بالا نیاز دارد. اگر اقتدار را تک‌مولفه‌ای ببینیم، این نگرانی وجود دارد که کشورهای منطقه به دلیل اینکه درآمدهای سرشار دارند، حقوق‌های بالایی می‌دهند و رفاه زیادی ایجاد کرده‌اند، به تدریج ایران را از نیروی انسانی و فرصت‌ها خالی کنند.» شما آسیب‌های تک‌مولفه‌ای بودن اقتدار کشور را چگونه می‌بینید؟

یک کشور قدرتمند در عرصه جهانی، نه‌تنها به قدرت نظامی که به قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی هم نیاز دارد. کشوری که فقط یک یا دو مورد از این مولفه‌ها را داشته باشد، نمی‌تواند ادعای قدرت کند. بهترین مثال برای تک‌مولفه‌ای بودن اقتدار، شوروی است. این کشور یکی از بزرگ‌ترین و مجهزترین ارتش‌های جهان را داشت اما زمانی فروپاشید که هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد. شوروی در اوج قدرت بود و در تولید ادوات نظامی از آمریکا هم پیش افتاده بود. باورش سخت است اما سیستم نظامی و امنیتی شوروی خیلی وقت‌ها از آمریکا هم بهتر بود. بهترین و پیشرفته‌ترین سلاح‌ها را ساخته بود و در فضا پیشرو بود اما در حوزه اقتصاد و تامین نیازهای مردم دچار مشکل جدی بود. عمده توان شوروی معطوف به رفع نیازهای نظامی و رونق صنایع سنگین بود اما برای نیازهای مردم فکری نشده بود. ما از اینکه کشورمان قادر به تولید سلاح‌های پیشرفته باشد احساس غرور می‌کنیم اما لازم است در زمینه اقتصاد هم کشوری پیشرو باشیم. باید در عرصه تجارت هم بتوانیم در جهان رقابت کنیم. اینکه یک کشور فقط در عرصه نظامی قدرت قابل اعتنایی باشد اما اقتصادش به درستی کار نکند، قابل قبول نیست.

‌ اشاره کوتاهی به حامی‌پروری کردید. به نظر شما زمینه‌های شکل‌گیری حامی‌پروری در کشور چیست و این نسبت چگونه مانع توسعه می‌شود؟

قدیم‌ها می‌گفتند غنایم متعلق به گروه برنده است. این ضرب‌المثل وصف حال گروه‌های برنده در جنگ بود اما زمانی که یک کشور دموکراسی دارد، نگران جنگ و تقسیم غنایم نیست. برای همین وقتی در رسانه‌ها اخبار حذف آدم‌ها از نظام اداری و نظام تصمیم‌گیری را مشاهده می‌کنیم، هم متعجب می‌شویم و هم افسوس می‌خوریم. فکر نمی‌کنم هیچ ساختار سیاسی به اندازه ایران، نیروهای اثرگذارش را حذف یا زمینه مهاجرت آنها را فراهم کرده باشد. فکرش را بکنید؛ «بچه‌های مردم» که اغلب تحصیل‌کرده و پرتلاش‌اند، هرگز قادر به ایجاد کسب‌وکار برای خود نمی‌شوند و راهی به نظام اداری و ساختار تصمیم‌گیری پیدا نمی‌کنند. اگر احیاناً اشتباهی صورت گرفت و شمار اندکی از آنها موفق شدند کسب‌وکاری دست‌وپا کنند، از چرخه اقتصادی کشور کنار گذاشته می‌شوند و به جای آنها آقازاده‌ها و اقوام و خویشان سیاستمداران رشته کار را در دست می‌گیرند. انگار عده‌ای کشور را «تیول» خود می‌دانند که به خود حق می‌دهند هرکاری دلشان می‌خواهد انجام دهند. این برخوردها در نهایت به ناامیدی و سرخوردگی جوانان منجر می‌شود که یا مهاجرت آنها را در پی دارد یا آنها را گوشه‌گیر و عزلت‌نشین می‌کند.

در علم اقتصاد از «موجودی سرمایه» که لازمه رشد اقتصادی پایدار است، زیاد سخن گفته می‌شود. موجودی سرمایه را می‌توان مجموع ارزش ساختمان و تاسیسات و ماشین‌آلات و تجهیزاتی دانست که در فرآیند تولید نقش داشته و مورد استفاده قرار می‌گیرند. در دنیای کسب‌وکار مدرن که محیطی پویا و رقابتی است، داشتن نیروی انسانی توانمند یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌ها محسوب می‌شود. اگر این تعریف را مبنا قرار دهیم، متوجه می‌شویم در چند دهه گذشته در کشور ما برخورد نیروی سیاسی با نیروی انسانی هیچ‌گاه متناسب با این تعریف نبوده است. در نتیجه نظام اداری و ساختار تصمیم‌گیری در کشور از نیروهای خلاق تهی شده است.

در نهایت اینکه برخورد نامناسب حکومت با سرمایه انسانی یک بعد ماجراست اما تراژدی جایی اتفاق می‌افتد که سیاستمداران به جای نخبه‌گرایی به «نوچه‌پروری» و «حامی‌پروری» رو می‌آورند و ضمن اینکه فرهنگ «چاپلوسی» را فراگیر می‌کنند، منابع کشور را صرف آنها می‌کنند و به جای بهره‌گیری از نیروی انسانی کارآمد به استخدام نیروهای ناکارآمد و حامیان بی‌مهارت رو می‌آورند و به همین سادگی پایه‌های نظام اداری و تصمیم‌گیری کشور را سست می‌کنند. چند سال پیش یکی از نزدیکانم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت. یک‌بار که به دیدارش رفتم جمعی از دوستان ایرانی‌اش را دعوت کرد و از من خواست برایشان صحبت کنم. بیشتر مهمانان دانشجو بودند و سوال مهمی که در ذهنشان شکل گرفته بود این بود که پس از پایان تحصیل به ایران بازگردند یا نه؟ سال 92 بود و شخصاً به تحولات پیش‌رو بسیار امیدوار بودم.

به خاطر دارم خیلی با آنها صحبت کردم و دلایل زیادی آوردم که بازگشتشان به کشور گزینه بهتری از عدم بازگشت است. بعضی‌ها برگشتند و از شرایط راضی بودند اما از سال 96 به این‌سو خیلی‌ها ساز مهاجرت کوک کردند. از آن مهمانی چند سال می‌گذرد و من مطمئن نیستم اگر دوباره از من نظر بخواهند بتوانم همان پاسخ را بدهم. می‌دانید چرا؟ چون آن بخش تیول‌داری در ایران در سال‌های گذشته به قدری قدرت گرفته که راه را بر همه گونه فعالیت و تولید خلاقانه بسته است و این جوانان عملاً راهی برای رشد و تعالی خود نمی‌بینند. به این ترتیب اگر در داخل کشور بمانند سرخورده می‌شوند بنابراین ترجیح می‌دهند از این چرخه خارج شوند. البته استخدام فامیل و دوست و آشنا در پست‌های اداری، قسمت روشن ماجراست اگر نه آقازاده‌های زیادی هستند که سکان بخش‌های تاریک اقتصاد را در دست گرفته‌اند و تا امروز کسی متوجه حضور آنها نشده و باز هم نخواهد شد.

‌ تمامی موارد یادشده و مغفول‌مانده در این متن یک‌سوی ماجراست. سوی دیگر ماجرا رقابت با کشورهای همسایه است که به سرعت در حال پیشرفت هستند؛ عقب‌ماندگی ایران در حوزه‌های مطرح‌شده زیر را چگونه تبیین می‌کنید؟

روزگاری این تفکر وجود داشت که توسعه با استفاده از منابع و مواهب طبیعی مثل آب و زمین و جنگل امکان‌پذیر است. امروز این نظریه به‌طور کامل رد شده است، چون کشورهای زیادی می‌شناسیم که از کمترین مواهب و منابع طبیعی برخوردارند اما توسعه یافته‌اند. بعدها نظریه‌هایی مطرح شد با این مضمون که تنظیم و تدوین برخی سیاست‌های اقتصادی رایج و توصیه‌شده می‌تواند توسعه در برخی کشورها را به دنبال داشته باشد. بعضی کشورها جواب گرفتند اما خب همه جا جواب نداد. چندسالی است که دیدگاه‌های جدیدی مطرح می‌شود مبنی بر اینکه کشوری به توسعه دست پیدا نمی‌کند مگر اینکه چهار تصمیم اساسی بگیرد و پس از آن، فرآیند توسعه را به سه قاعده بازی واگذارد. چهار تصمیم اساسی عبارت‌اند از: میدان دادن به بخش خصوصی، محدودیت فعالیت‌های دولت، مشخص کردن سیاست حمایتی و تعیین تکلیف با کشورهای جهان

سه قاعده بازی که باید بر این تصمیم‌ها حاکم شود، اینها هستند:

حقوق مالکیت، استحکام قراردادها و رقابت. براساس این دیدگاه، اگر کشوری تصمیم بگیرد توسعه پیدا کند باید قواعد بازی را به خوبی و با شفافیت تمام تعریف و اجرایی کند. دستگاه قضایی وظیفه حفاظت و حراست از این نهادها را بر عهده دارد، به گونه‌ای که اگر این نهادها به درستی تعریف نشده باشد یا قوه قضائیه در هر کشوری نتواند به درستی از این نهادها پاسداری کند، می‌توان گفت که آن کشور توسعه پیدا نمی‌کند. اقتصاددان برتری یک کشور را تنها در قدرت نظامی نمی‌داند، در قدرت اقتصادی هم می‌داند. ضمن اینکه تسلط بر یک جامعه ناراضی و فقیر که فضیلت نیست. شواهد نشان می‌دهد که بسیاری از جوانان به بهانه ادامه تحصیلات عالی از دانشگاه‌های خارجی پذیرش گرفته و رفته‌اند و تعداد بسیار دیگری نیز برای این کار اقدام کرده یا در فکرش هستند. نیروی کار ماهر در مشاغل مختلفی از خدمات فنی‌وحرفه‌ای گرفته تا مهندسی یا پرستاری و پزشکی در حال جذب شدن در بازار کشورهای خارجی دور و نزدیک هستند. اما همان‌طور که اشاره شد، موج مهاجرت به نیروی انسانی و سرمایه مالی در بخش استارت‌آپ‌ها رسیده و بیم آن می‌رود که جوانان ما به خاطر پرهیز از تنش‌های پیش‌رو، مسیر مهاجرت در پیش گیرند و به‌طور مثال به امارات متحده عربی مهاجرت کنند که قصد دارد پایتخت اقتصاد دیجیتال جهان شود. دولت به عنوان بخش انتخابی نظام باید رفع‌کننده تنش و مدافع آرامش باشد اما متاسفانه این‌گونه نیست و دولت خود به یکی از منابع تولید تنش تبدیل شده است. آنچه آقای غضنفری بر زبان رانده، برای جامعه ایران مایه تعجب است چرا که بعد از مدت‌ها یک مقام دولتی جمله‌ای گفت که نسبت زیادی با دغدغه‌های واقعی ایرانیان داشت و احساس خطر از توسعه کشورهای منطقه و فاصله‌ای که با ایران می‌گیرند در آن مشهود بود. شکی نیست که سخنان مهدی غضنفری نمی‌تواند مسیر نظام حکمرانی را تغییر دهد اما بدون شک تلنگری به ساختار سیاسی است که نمی‌خواهد به شرایط نگران‌کننده کنونی اعتراف کند و درصدد رفع آن برآید.