تاریخ انتشار:
توهم جایگزینی درآمد حاصل از گردشگری با درآمد حاصل از فروش نفت
وعده سرخرمن تا کی؟
با اتمام دوره دولت نهم و دهم و روی کار آمدن دولت یازدهم تصور عموم بر این بود که زندگی در محیطی پرتوهم و پرتخیل جای خود را به محیطی واقعیتگرایانه و عملگرایانه خواهد داد. اما گویی تخیلپردازی چنان در جان دولت و جامعه ریشه دوانده که رهایی از آنها به این زودیها میسر نخواهد بود
با اتمام دوره دولت نهم و دهم و روی کار آمدن دولت یازدهم تصور عموم بر این بود که زندگی در محیطی پرتوهم و پرتخیل جای خود را به محیطی واقعیتگرایانه و عملگرایانه خواهد داد. اما گویی تخیلپردازی چنان در جان دولت و جامعه ریشه دوانده که رهایی از آنها به این زودیها میسر نخواهد بود؛ مثالی در این زمینه وضعیت صنعت گردشگری در ایران و وعده و وعیدهای فراوان امکان جایگزینی درآمد حاصل از گردشگری با درآمد حاصل از فروش نفت است که سیاسیون مدتهاست با آن ذهن مردم را مغشوش کردهاند. تقریباً از زمانی که جنگ تحمیلی به پایان رسید و آرامش و امنیت نسبی به کشور بازگشت، تمام دولتهایی که بر سر کار آمدهاند بر توسعه گردشگری تاکید و به درآمد آن امید بستهاند که ایران را از تکیه بر درآمد فروش نفت خلاص کند. نقطه عطف این پنداشت سال 1375 بود که سازمان ایرانگردی و گردشگری را بدون مشورت کارشناسان به سازمان میراث فرهنگی ملحق و بودجههای پژوهشی میراث فرهنگی را به نورچشمی جدید سازمان - معاونت گردشگری - سرازیر کردند. چقدر ریخت و پاش بیهوده شد، رازهایی هستند سر به مُهر اما انصاف نمیبینم با تکرار آنها نمک بر زخم دلسوزان میراث فرهنگی بپاشم.
بارها و بارها گفتیم و نوشتیم که میراث فرهنگی و گردشگری دو مقوله کاملاً متفاوت و دو وصله ناجورند، اما کو گوش شنوا؟ مدیران ناکارآمد که نه درباره مقوله گردشگری چیز زیادی میدانستند و نه درباره مبحث میراث فرهنگی دانش یا حتی دلسوزی داشتند، غرق در خودبزرگبینی و همهچیزدانی خود میبریدند و میدوختند و به حرف کارشناسان و متخصصان بهایی نمیدادند. از دولتهایی که روی کار میآمدند و در زمینه گردشگری کار چندانی نکردند، دولت نهم و دهم که بیش از همه دچار توهم بود وعده داد که در عرض 10 یا 20 سال ایران را به حد کشورهای طراز اول در زمینه صنعت گردشگری جهان مانند مصر، ترکیه، یونان، ایتالیا و امثالهم برساند. دیگری وعده داد که در نزدیکی هر محوطه باستانی یک هتل هفت ستاره بسازد، اما تنها هتلی هم که کلنگش را به زمین زدند شوش بود که زود کاشف به عمل آمد زیرش آثار باستانی است، فلذا شبانه خاکش را در رودخانهای ریختند تا کسی متوجه گاف بزرگشان نشود؛ طنز تلخ روزگار را ببینید که در نهایت اداره راه بود که به کمک محوطه باستانی آمد و با متوقف کردن خاکبرداری به دلیل تداخل آن با حریم بزرگراه اندیمشک-اهواز، شوش را از تخریب به دست سازمان
میراث فرهنگی نجات داد. یکی دیگر آمد و میلیاردها تومان بودجه برای احداث توالتهای بینراهی اختصاص داد؛ میلیاردها تومان ناپدید شد اما محض نمونه حتی یک توالت هم ساخته نشد!
در این مدت هم بهرغم تاکید فراوان بر معنویات عدهای که فکر و ذکرشان فقط و فقط تاجرمسلکی است مدعی شدند با درآمد گردشگری میتوان کشور را از درآمد فروش نفت رهایی بخشید. اینها از جمله خوشخیالیهای تکنوکراتهایی است که چون خود توان پردازش مطلبی پیچیدهتر از انواع پیچ و مهره یا مقاومت مصالح ندارند، دیگران را نیز چنان فرض میکنند که هر آنچه بگویند میپذیرند. ایران اگر هر روز فقط یک میلیون بشکه نفت هم بفروشد، از قرار بشکهای حدود 40 دلار میشود روزی 40 میلیون دلار و سالی حدود 10 میلیارد دلار. تا جایی که راقم این سطور اطلاع دارد کشورهایی مانند یونان و ترکیه و ایتالیا سالی فقط 10 میلیارد دلار از طریق صنعت گردشگری درآمد دارند، باقی درآمدها بماند. این کجا و آن کجا.
اما مهمتر از آن اینکه صنعت گردشگری ایران به این زودیها نمیتواند حتی به گردپای آن کشورها برسد. با وجود اینکه این اطلاعات مسلماً به مذاق تکنوکراتهایی که این ادعاهای اغراقآمیز را مطرح میکنند خوش نمیآید، لازم میبینم چند نکته بسیار ابتدایی را در این باره با خوانندگان در میان بگذارم تا بلکه متوجه شوند گسترش گردشگری، رسیدن ایران به سطح کشورهای رده بالای جهان در زمینه جذب گردشگر و جایگزین شدن درآمد گردشگری به جای درآمد حاصل از فروش نفت چیزی نیست جز وعدههایی بیسرانجام و دور شدن توجه عمومی از مشکلات حاکم بر اقتصاد کشور.
1- وضعیت محوطههای باستانی ما: محوطههای باستانی کشورمان - حتی محوطههای مهم و مشهوری چون تخت جمشید، پاسارگاد، شوش و امثالهم - از رهگذر بیتوجهی سازمان میراث فرهنگی کشور در سالهای اخیر در وضعیتی رقتبارند. آیا سنگهای فروریخته، نقشبرجستههای ترکخورده و محیطی مملو از پاکت چیپس و پفک و حتی گاهی سرنگ و زرورق باقیمانده از معتادان که بسیاری از محوطههای باستانی ما را به ماوا و مامن خود بدل کردهاند چیزی است که ما میخواهیم گردشگران خارجی ببینند؟ به جای کارهایی مانند ثبت آش شلهقلمکار و ماست و خیار در فهرست آثار معنوی یونسکو، ما به حداقل 10 سال وقت و همت نیاز داریم تا محوطههای باستانیمان را سروسامان داده و قابل عرضه کنیم.
2- امنیت محوطههای باستانی ما: گاه میشنویم که در فلان محوطه باستانی - حتی گاهی محوطهای نامی که نسبتاً به خوبی محافظت میشوند - گردشگری را که جرات کرده و کمی از محدوده اصلی محوطه باستانی دور شده اراذل و اوباش احاطه کرده، دار و ندارش را ربوده و رهایش کردهاند تا به دکه بلیتفروشی بازگردد تا ترتیب انتقال او را به تهران و کشورش بدهند. فکر میکنید گردشگری که چنین آلامی را متحمل شده پس از اینکه به کشورش بازگشت درباره سفرش به ایران به دوستان و آشنایانش چه میگوید و آیا آنان را به سفر به ایران تشویق میکند؟
3- عادات ما ایرانیان: حتماً دیدهاید که رانندههای اتوبوسهای بینراهی در رستورانهایی توقف میکنند که معمولاً غذای نسبتاً خوبی ندارند، اما چون هر آنچه راننده و شاگردش بخورند به هزینه رستوران است، مسافران بختبرگشته نیز باید همان غذا با کیفیتی بس نازلتر از آن را تناول کنند که راننده میل میکند و حق حرف زدن هم ندارند. این در مورد گردشگران خارجی هم به نوعی دیگر رواج دارد. به اصطلاح «تور لیدرها» گردشگران را به رستورانهای «آشنا» میبرند که یک چلوکباب کوبیده را به گردشگر از همه جا بیخبر خارجی 30 هزار تومان قالب میکند.
4- آماده نبودن فرهنگ ما ایرانیان: سوای شهری بزرگ که مقصد بسیاری از گردشگران خارجی است، در شهرهای کوچکتر وقتی اتوبوسی از گردشگران خارجی از راه میرسند بسیاری از سکنه شهر کار و زندگی خود را رها کرده و به تماشای آنان میشتابند، یعنی گردشگر اثر باستانی را نگاه میکند و مردم شهر گردشگران را. به شما وامیگذارم تصور کنید که این کار تا چه حد میتواند برای یک گردشگر (چه ایرانی چه خارجی) معذبکننده و آزاردهنده باشد.
5- فقدان زیرساخت اقتصادی-رفاهی برای گردشگران خارجی: این خود مبحثی است که میتوان درباره آن برگهها سیاه کرد، اما سعی میکنم در اینجا به اهم نکات و آن هم بهطور اختصار اشاره کنم.
الف- پیرو بحث هتلهای پنج و هفت ستاره که در بالا به آن اشاره کردم (که صاحب این قلم خود به شخصه در مورد آنها در عجب است، چون خود تا به حال لوکسترین و مجهزترین هتلی که در خارج دیده پنج ستاره بوده؛ حال ما هتل هفت ستاره را در ایران از کجا درآوردهایم الله اعلم)، مساله اینجاست که در بسیاری از شهرهای ما حتی یک هتل دوستاره هم یافت نمیشود. صاحب این قلم خود در مراکز یکی از استانهای کشور به بهترین هتل شهر رفت، اما از بوی نامطبوع ملحفه، روبالشی و پتو که معلوم بود هفتههاست عوض نشدهاند ترجیح داد روی کاناپه زهوار دررفته شب را به صبح برساند. در کشورهایی که در بالا به آنها اشاره کردیم و میخواهیم از نظر جذب گردشگر به آنها برسیم در دوردستترین شهرها هم حداقل یکی دو هتل مرتب و تمیز وجود دارد. هر که آمده در جزیره کیش یک هتل فاخر ساخته که معمولاً نیمی از اتاقهایش خالی است، اما فکر نکردهاند که در این یا آن شهر هم حداقل یک هتل نه پرطمطراق، بلکه با امکانات قابل قبول بسازند.
ب- زمانهای که گردشگران توبرهای پر از سکههای طلا با خود داشتند گذشته است. ما در عصر کارت اعتباری زندگی میکنیم که گردشگر حتی برای خرید یک آدامس هم از کارت اعتباری خود استفاده میکند که نه مشکلات و نه خطرات حمل مبلغ هنگفتی پول را دربر دارد. بار دیگر، در کشورهای پیشگفته، حتی در دوردستترین روستا گردشگر میتواند از کارت اعتباری بینالمللی خود مانند Visa یا Master Card استفاده کند. در ایران ما نهتنها این کارتهای اعتباری حتی در تهران نیز به دلیل قطع ارتباط با سیستمهای بینالمللی بانکی دردی از شما دوا نمیکنند، حتی کارتهای بانکهای داخلی نیز گاه ممکن است یک روز کار کنند و روز بعد کار نکنند، اما آنچه در آن تردیدی نیست این است که در مغازهای در روستایی کوچک مسلماً دستگاهی برای استفاده از کارت حتی بانک ملی ایران نیز نخواهید یافت تا یک بطری آب بخرید.
ج- پرسنل مربوط به صنعت گردشگری اندک و کارناآشنا هستند: این که در برخی کشورها فرد باید به دانشگاه برود و در رشته هتلداری تحصیل کند تا بتواند در هتلی مشغول به کار شود یا در فرانسه باید چهار سال آموزش ببینید تا گارسن شوید به کنار، اکثریت قریب به اتفاق افرادی که در صنعت گردشگری ما کار میکنند با بدیهیات این کار غریبهاند. ارائه سرویس به گردشگر خارجی اولاً به نظافت شخصی و ثانیاً به آگاهی از اتیکت نیاز دارد. پدیده عجیب دیگر راهنمای تورها هستند که سوای تعدادی انگشتشمار باقی را باید راهی کرد تا به دنبال کاری دیگر بروند، چون نه به زبان خارجی تسلط دارند و نه به موضوعی که درباره آن حرف میزنند. چند بار در محوطههای باستانی پرگردشگر - نظیر تخت جمشید - به گروهی گردشگر خارجی نزدیک شدهام و به حرفهای به اصطلاح راهنمایشان گوش فرادادهام: خزعبلاتی با انگلیسی پرغلط و دست و پاشکسته و با لهجهای که هر هندی و پاکستانی را -که به دلیل لهجه انگلیسیشان سخره خاص و عام هستند- روسفید میکنند.
6- و در نهایت، اینکه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری که قرار است ایران را به قطب گردشگری جهان تبدیل کند و با درآمد حاصل از گردشگری، ایران را از نفرین طلای سیاه نجات دهد هیچ اختیاری ندارد که چه کسی میتواند به ایران بیاید و چه کسی نمیتواند. به یاد دارم که چند سال پیش برای شرکت در کنفرانسی مهم از چند باستانشناس آمریکایی نیز دعوت کردیم. به بیشترشان ویزا دادند، بهجز یکی که اتفاقاً در زمینه موضوع کنفرانس از صاحبنظران مطرح جهان بود. با هزار زحمت از رئیس وقت سازمان نامهای مبنی بر ضرورت حضور این فرد در کنفرانس گرفتم، اما وقتی آن را به بخش مربوطه بردم نگاهی به نامه انداختند و آن را رد کردند.
با دیدگاههای اینچنینی و شرایطی آنچنانی، این نگارنده بعید میداند به این زودیها درآمد حاصل از گردشگری ما را از درآمد حاصل از فروش نفت آزاد کند که پیشکش، حتی صنعت گردشگری به شکل ابتدایی و ناشیانه، اما حداقل طبق اصول و استانداردهای جهانی، در کشور ما رواج یابد.
دیدگاه تان را بنویسید