همان اولی
در مصاحبههای استخدامی بخت با کسی یار است که اول دیده شود
سهم بیشتر حرفهایها در زندگی، جریان بیپایان اطلاعات است. این اطلاعات چه به شکل پروندههای حقوقی باشد و چه به صورت بیمارانی که به پزشک مراجعه میکنند یا حتی گزارشهایی که روزنامهنگاران مینویسند، طبیعتاً به قطعات کوچکتری شکسته میشود که در طول یک روز کاری میتوان هر بار به یکی از آنها حمله برد.
سهم بیشتر حرفهایها در زندگی، جریان بیپایان اطلاعات است. این اطلاعات چه به شکل پروندههای حقوقی باشد و چه به صورت بیمارانی که به پزشک مراجعه میکنند یا حتی گزارشهایی که روزنامهنگاران مینویسند، طبیعتاً به قطعات کوچکتری شکسته میشود که در طول یک روز کاری میتوان هر بار به یکی از آنها حمله برد. به لحاظ نظری، تصمیم هنگامی گرفته میشود که برآمدن از عهده یکی از این قطعات تاثیری روی تصمیمهای مشابه اما نامربوط بعدی نگذارد یا دستکم تاثیر چندانی نگذارد. با این همه، یوری سیمونسون (U. Simonsohn) از دانشگاه پنسیلوانیا و فرانچسکا جینو (F. Gino) از هاروارد در مقالهای در ژورنال «علوم روانشناختی» گزارش کردهاند که در عمل کارها اینطور پیش نمیروند. دکتر سیمونسون و دکتر جینو بر اساس پژوهشهایی که در آزمایشگاههای دیگر انجام شده میدانستند که انسان به طور کل هنگام گرفتن هر تصمیم توجه چندانی به اطلاعات پسزمینه ندارد. در نگاه نخست ممکن است این نوعی قوت به نظر رسد که توانایی قضاوتهای بدون جهتگیری و مستقل از عوامل خارجی را تضمین میکند. اما این دو پژوهشگر به این نتیجه رسیدهاند که در دنیای سهمیهها و محدودیتها - به عبارت دیگر دنیایی که در آن بیشتر افراد حرفهای کار میکنند - این ویژگی عملاً یک نقطه ضعف است. حدس آنها این بود که ناتوانی در لحاظ کردن تصویر کلی تصمیمگیران را به جهتگیری بر اساس اطلاعاتی که در همان روز دریافت یا با آن کار کردهاند وادار میکند. برای مثال، فرض کردند اگر یک قاضی بترسد از آنکه در برخورد با جرائم زیادی دلرحم به نظر رسد احتمال بیشتری دارد که کسی را به زندان بفرستد، مخصوصاً آنکه پیشتر در همان روز پنج یا شش نفر را تنها به سپردن تعهد محکوم کرده باشد. آنها برای آزمودن این ایده توجه خود را به فرآیند پذیرش در دانشگاهها معطوف کردند. مسوولان بخش پذیرش هر سال تا صدها درخواستدهنده مصاحبه میکنند که تعداد آنها به طور میانگین 5 /4 نفر در روز است و مجاز هستند که با پذیرش حدود 40 درصد از آنها موافقت کنند. به لحاظ نظری موفقیت یک درخواستکننده نباید بستگی به آن داشته باشد که از میان متقاضیانی که به طور تصادفی دعوت شدهاند، چند نفر دیگر در همان روز پذیرفته شدند. اما دکتر سیمونسون و دکتر جینو شک کردند که حقیقت ممکن است غیر از این باشد.
آنها نتایج 9323 مصاحبه در رشته MBA را که توسط 31 مسوول پذیرش انجام شده بود بررسی کردند. مصاحبهکنندگان به درخواستکنندگان از 1 تا 5 امتیاز داده بودند. در این امتیاز عوامل متعددی در نظر گرفته شده که عبارتاند از مهارتهای ارتباطی، انگیزههای شخصی، توانایی کار گروهی و دستاوردهای شخصی. سپس نمره مصاحبه با نمره درخواستکننده از آزمون GMAT (پذیرش مدیریت پیشرفته) که امتحان استاندارد 800 نمرهای است ترکیب میشود تا بر اساس آن تصمیم بگیرند آیا متقاضی پذیرفته شده یا نه. دکتر سیمونسون و دکتر جینو کشف کردند که حدس آنها درست بود. هرگاه امتیاز داوطلب قبلی در یک سری روزانه از مصاحبهشوندگان 75 /0 نمره یا بیشتر بالاتر از نمره نفر قبلی بود، نمره متقاضی بعدی به طور میانگین 075 /0 نمره کاهش مییافت. شاید این رقم ناچیز به نظر رسد، اما داوطلب برای جبران این کاهش نمره به 30 نمره بیشتر در آزمون GMAT نیاز خواهد داشت. و در مورد اینکه چرا انسان به این شیوه رفتار میکند، تبیین دکتر سیمونسون این است که پس از پذیرش تعدادی از داوطلبان قوی، ممکن است این انتظار غیرمنطقی در ذهن مصاحبهکننده شکل بگیرد که داوطلب ضعیفتر ناگزیر در راه است. به نظر او احتمال دیگر آن است که مصاحبهکنندگان ممکن است درگیر یک محاسبه ذهنی باشند که کار حفظ یک نرخ پذیرش بلندمدت خاص را ساده میکند و این نرخ را در مورد هر گروه روزانه از داوطلبان اعمال کنند. دلیل هرچه که باشد، اگر معلوم شود این نوع طرز فکر در حوزههای دیگری همچون حقوق و پزشکی نیز تاثیر مشابهی بر قضاوتها دارد، میتواند پیامدهایی به مراتب بدتر از رد کردن یک داوطلب شایسته دانشکده بازرگانی داشته باشد.
Economist, Jul. 16, 2012