شناسه خبر : 9401 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

لبخندهای دیپلماتیک ظریف، عمق بی‌اعتمادی واشنگتن به تل‌آویو رابر سر مساله هسته‌ای یادآور شد

مذاکرات در بحران اعتماد

«بحران اعتماد» شاید مناسب‌ترین عبارت برای توصیف روابط میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده از سال‌های نخستین پیروزی انقلاب اسلامی ایران تاکنون باشد.

امید ملکی / استاد دانشگاه

«بحران اعتماد» شاید مناسب‌ترین عبارت برای توصیف روابط میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده از سال‌های نخستین پیروزی انقلاب اسلامی ایران تاکنون باشد. از روز سیزدهم آبان ۱۳۵۸ که سفارت آمریکا در تهران به «تسخیر» دانشجویان انقلابی درآمد تا امروز، متغیرهایی متعدد، در برهه‌های زمانی مختلف در «سمت‌گیری‌های تقابلی» دو کشور نسبت به یکدیگر تاثیرگذار بوده‌اند: از آن زمان که «مک فارلین» «کیک و کلت و کتاب مقدس» به تهران آورد تا پیام‌هایی که در طول این سال‌ها هر چند گاهی حتی توانست نمایندگان دو دولت را بر سر میز مذاکره نیز بنشاند اما حاصلی جز ناکامی در مذاکرات نداشت. مذاکراتی که هر بار بیشتر موید این فرضیه شدند که الگوی تقابل، همچنان پایدارترین الگو در روابط دو کشور بعد از انقلاب اسلامی ایران بوده است. الگویی که به گواهی تاریخ «اسرائیل» تاثیرگذار‌ترین متغیر آن بوده است: از اتخاذ سیاست «مهار دوجانبه» در دولت کلینتون تحت تاثیر سیاست‌های تل‌آویو گرفته تا حضور نتانیاهو در ساختمان «کاپیتول» در واشنگتن در ماه مارس ۲۰۱۵ به‌رغم همه مخالفت‌های آشکار و پنهان دولت دموکرات اوباما.

استراتژی مهار دوجانبه کلینتون
اسناد متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد در پیش گرفتن سیاست «مهار دوجانبه» توسط دولت دموکرات کلینتون علیه ایران در اصل پاسخی به فشارهای مقامات «تل‌آویو» بود که از نخستین روزهای به قدرت رسیدن کلینتون مکرر شنیده می‌شد؛ آنجا که اسحاق را‌بین (رئیس‌جمهور) و شیمون پرز (وزیر خارجه) در نخستین ماه‌های سال ۱۹۹۳ از ایران به عنوان تهدیدی فزاینده همزمان برای اسرائیل و ایالات متحده نام می‌بردند.
بعدها مقامات وزارت امور خارجه ایالات متحده، نظیر «رابرت پلتریو» دستیار وقت وزیر امور خارجه ایالات متحده در امور خاور نزدیک، فاش کردند که سیاست مهار دوجانبه نسخه‌ای از چارچوب پیشنهادی اسرائیل بود که هدف آن تحت فشار قرار دادن دولت تهران برای اتمام حمایت از تروریسم و توقف برنامه هسته‌ای بوده است.
سیاستی که یک سال بعد توجیه نظری‌اش را در تحلیل ۷۴‌صفحه‌ای «ایپک» لابی قدرتمند اسرائیل در واشنگتن یافت، آنجا که گفته شده بود «ایران به یک اندازه برای اسرائیل و آمریکا تهدیدی فزاینده به شمار می‌آید»، تحلیلی که زمینه‌ساز اصلی تحریم‌های ایالات متحده علیه ایران شد و تحریم را به جزء اصلی سیاست خارجی دموکرات‌ها علیه ایران تبدیل کرد به همان اندازه که «گزینه نظامی» را روی میز جمهوریخواهان نگه داشت.
در اواسط دهه 90 اما نارضایتی‌ها از اجرای سیاست مهار دوجانبه در واشنگتن بالا گرفت و منتقدان را بر این عقیده استوارتر کرد که از آنجا که اجرای مهار دوجانبه، سیاست خارجی ایالات متحده را در «وضعیت تخاصم» با «دو کشور متخاصم» قرار داده، دولت آمریکا برای اجرای آن کاملاً «تنها» مانده است.
با افزایش انتقادها و همزمان با اینکه نظریه «مذاکره به جای مهار» می‌رفت تا جایگزین سیاست مهار دوجانبه شده و نسخه اسرائیلی در سیاست خارجی ایالات متحده بی‌اعتبار شود، اسحاق رابین در تل‌آویو، دلیل عدم موفقیت سیاست مهار دوجانبه را عدم برخورداری این سیاست از ابزارهایی دانست که بتواند روابط بنیادی ایران و آمریکا را در عرصه اقتصادی متوقف کند، از این‌رو تحریم‌های اقتصادی را تنها راهی دانست که در تکمیل سیاست مهار می‌تواند ایران را متوقف کند.
بیان این اظهارات توسط مقامات اسرائیلی و همزمانی آن با فشار دولت کلینتون برای موفقیت «طرح صلح اسلو» موجب شد تا تل‌آویو برای کاهش فشارهای واشنگتن بر روی خود یک‌بار دیگر از حساسیت موضوع ایران بهره‌برداری کرده و برنامه‌ای را که رسماً در «ایپک» تحت عنوان «برنامه عمل تحریم‌های همه‌جانبه ایالات متحده علیه ایران» ارائه شده بود برای تصویب در کنگره به سناتور جمهوریخواه «آلفونی داماتو» بسپارد؛ تحریم‌هایی که بعدها به تحریم‌های داماتو علیه ایران معروف شد و توانست اولین چراغ سبز دولت هاشمی‌رفسنجانی برای مذاکره را خاموش کند، آنجا که شرکت نفتی آمریکایی «کنکو» را از انجام تعهداتش در قرارداد توسعه «حوزه نفتی سیری» بازداشت.

رهیافت مرکب اوباما
اوباما نیز راه سلف دموکرات خود را پیش گرفت وقتی که با روی کار آمدن دوباره دموکرات‌ها در واشنگتن همزمان با کمرنگ‌تر شدن گزینه نظامی، تحریم‌ها بار دیگر به مرکز استراتژی‌های سیاست خارجی ایالات متحده در مقابله با ایران بازگشت. در ماه آوریل سال ۲۰۰۹، استراتژی نهایی رویارویی آمریکا با ایران که توسط دِنیس راس آماده شد «رهیافت مرکب» نام گرفت. استراتژی مبتنی بر تشویق ایران برای حضور فعال در مذاکرات همزمان با تشدید تحریم‌ها در صورت عدم همکاری ایران.
سیاستی برد-برد برای آمریکا با این هدف که حتی در صورت دریافت عدم پاسخ مورد انتظار از ایران، آمریکا آنچنان وجهه بین‌المللی مطلوبی از خود به عنوان دولتی آماده برای انجام «مذاکرات بدون هرگونه پیش‌شرط»، ارائه داده است که در موقعیت بسیار مناسبی برای اعمال فشارهای فزاینده به ایران بر خواهد آمد.
بار دیگر و این بار یک ماه بعد از اتخاذ رهیافت مرکب دولت اوباما در برابر ایران، بنیامین نتانیاهو در سفری به واشنگتن اعلام کرد زمان مذاکره آمریکا با ایران محدود به سه ماه است، آن هم به شرطی که این مذاکرات با افزایش تحریم‌ها پیش از شروع مذاکرات دیپلماتیک، سلب حق هرگونه غنی‌سازی اورانیوم از ایران و باز نگه داشتن گزینه حمله نظامی به ایران همراه باشد.
ملاقات ژنو اولین رویارویی دولتمردان ایران و آمریکا پس از انتخاب اوباما و اجرای سیاست رهیافت مرکب در واشنگتن بود. در زمان استراحت ناهار، به پیشنهاد نماینده آمریکا، ملاقات خصوصی دوجانبه میان نمایندگان دو کشور صورت گرفت (نمایندگان آمریکا ویلیام برنز، رابرت آینهورن و پونت تالوار، و سعید جلیلی و علی باقری از سوی ایران) و طی آن نگاه مثبت ایالات متحده ابراز و توافق کلی در مورد موارد زیر حاصل شد: ادامه گفت‌وگوهای دو کشور به‌صورت مرتب و پیگیر، اجازه بازرسی فوری آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از سایت فوردو، موافقت ایران در مورد انتقال ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده به روسیه در حضور ناظران بین‌المللی و پاکسازی محموله در روسیه و انتقال آن به کشور سوم جهت تبدیل به سوخت مورد نیاز شتاب‌دهنده مرکز تحقیقات تهران.
اما یک‌بار دیگر نتایج مثبت کسب‌شده در ملاقات ژنو بیش از چند روز دوام نیاورد و تنها چند روز بعد از مذاکرات ژنو، در ملاقات وین میان «رابرت کوپر»، نماینده ارشد اتحادیه اروپا با علی باقری که قرار بود تا در آن تاریخ و موضوعات نشست بعدی سولانا و جلیلی مشخص شود، نماینده ایران تمایلی به مطرح کردن بحث در مورد برنامه اتمی ایران نشان نداد و از مذاکرات تحت این عنوان خودداری کرد.
در چنین شرایطی، یک هفته بعد از نشست ژنو متحدان آمریکا طی نشستی به ابتکار وزارت خزانه‌داری ایالات متحده و میزبانی «دانیل گلاسر»، دستیار وزیر خزانه‌داری در واشنگتن در مورد تحریم‌های جدید اقتصادی ایران به مذاکره پرداخته و از تاکید دولت اوباما بر تحریم‌های جامعی که روابط اقتصادی ایران با جهان را مورد هدف قرار می‌دهد به طور رسمی پرده‌برداری شد، درست در زمانی که در ادامه سیاست رهیافت مرکب پیشنهادهای جدید ایالات متحده برای مذاکره رونمایی می‌شد.
منابع آگاه می‌گویند اوباما طی نامه‌ای در تاریخ ۲۰ آوریل به روسای جمهور برزیل و ترکیه پیشنهادی در مورد نحوه معاوضه با ایران ارائه کرده و طی این نامه هدف اصلی این معاوضه را ایجاد اعتماد متقابل میان طرفین مذاکره اعلام می‌کند.
بر اساس این پیشنهاد، ایران ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم با درصد غنای پایین خود را به ترکیه منتقل می‌کرد و این ذخیره تا زمان تحویل میله‌های سوخت به ایران نزد ترکیه به عنوان ضمانت معاوضه نگهداری می‌شد. ماموریت رئیس‌جمهور برزیل جلب رضایت ایران در مورد این طرح پیشنهادی بود. در نهایت مذاکرات منجر به ایجاد موافقت در مورد طرح ارائه‌شده از طرف ایالات متحده آمریکا مبنی بر ارسال ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم با درصد غنای پایین ایران و دریافت میله‌های سوخت رآکتور تحقیقاتی در فاصله زمانی حدود ۱۲ ماه شد.
موافقت ضمنی اوباما با غنی‌سازی ایران که طی مذاکره با رهبران ترکیه و برزیل به‌طور شفاهی ابراز شده بود نقطه قوت این دور از مذاکرات به شمار می‌رفت و در چنین شرایطی امکان مذاکره و چانه‌زنی ایران بر سر موضوع کسب مجوز غنی‌سازی محدود و کنترل‌شده در خاک ایران مطرح می‌شد. هر چند در لحظات پایانی، ایران ناگهان با درخواست اضافه کردن بندی به تفاهمنامه، مبنی بر آنکه در صورت قبول تفاهمنامه از سوی ایران، تحریم‌های جدیدی متوجه این کشور نخواهد شد اما این درخواست که با مخالفت شدید برزیل و ترکیه روبه‌رو می‌شود نهایتاً توسط ایران پس گرفته شد. در پایان ایران باید در صورت موافقت با این طرح، ظرف مدت هفت روز موافقت کتبی خود را طی نامه‌ای رسمی به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اعلام می‌کرد.
اما یک‌بار دیگر و این بار در آن سوی آتلانتیک، توافقات تهران که بسیار هم نزدیک به چارچوب‌های مورد نظر ایالات متحده بود، نادیده گرفته شد.
بعدها اطلاعاتی نشان داد که تنها یک روز پیش از دور نهایی مذاکرات تهران، دولت اوباما طی توافق با چین و روسیه، آخرین موافقت‌های لازم را برای وضع تحریم‌های گسترده‌تر علیه ایران کسب کرده و این‌گونه بود که همزمان با انتشار بیانیه تهران، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، توافق به دست‌آمده توسط ترکیه و برزیل در تهران را «اتفاقی معمولی تفسیر کرد که به هیچ‌وجه پاسخگوی نگرانی‌های جامعه بین‌الملل از غنی‌سازی ایران نیست».
ضربه اساسی به بیانیه تهران را اما هیلاری کلینتون با اعلام تفاهم با شورای امنیت سازمان ملل جهت وضع تحریم علیه ایران از طریق این شورا وارد کرد و با مداخله‌جویانه خواندن تلاش‌های ترکیه و برزیل این مذاکرات را عامل ناامنی بیشتر جهان نامید.
«حربه‌ای» که هنوز هم از دستان سیاستمداران واشنگتن خارج نشده است تا جایی که خارج کردن آن از دستان آمریکایی‌ها مهم‌ترین مسوولیت تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای به سرپرستی محمدجواد ظریف است.
این مثال‌ها و بسیاری بیش از اینها همه و همه نشانه‌هایی از بحران اعتمادی است که در طول سال‌ها دامنگیر روابط دو کشور بوده است؛ واقعیتی که در طول سال‌ها خود را همزمان در هر دو بازنمایی از «چهره ژانوسی قدرت» نشان داده است: جمهوری اسلامی و ایالات متحده در عرصه قدرت نمادین «دشمن» یکدیگرند و همزمان در عرصه قدرت کارکردی «مخل» سیاست‌های یکدیگر و این هر دو اختلاف هنجاری و کارکردی است که همگام با یکدیگر بحران اعتماد را به فراگیرترین الگو در روابط دو کشور بدل کرده است.
از این‌رو است که برای طرفداران وضع موجود 15 دور مذاکره با ایالات متحده پشت درهای بسته آنقدر حساسیت‌برانگیز نمی‌نماید که 15 دقیقه قدم زدن وزرای خارجه جمهوری اسلامی و ایالات متحده در انظار عمومی، چرا که مذاکره پشت درهای بسته به دنبال فصل «خصومتی کارکردی» میان دو کشور است در حالی که پیام نمادین همگامی در راه رفتن در ژنو می‌تواند به آغاز رفع «خصومت هنجاری» میان ایران و ایالات متحده تعبیر شود، تغییر تعبیری که تیم مذاکره‌کننده سابق حساسیت بیشتری نسبت به آن داشت و هرگز اجازه نداد تا قدم زدن سعید جلیلی و نیکلاس برنز در ژنو رسانه‌ای شود.
تفاوتی که سیاست «نمادگرا» را از سیاست «عملگرا» متمایز کرده است.

سیاستمداران عملگرا
حسن روحانی و محمدجواد ظریف هر دو نشان داده‌اند که بیشتر سیاستمدارانی «عملگرا» هستند تا «نمادگرا»، «کارکردگرا» هستند تا «هنجارگرا»، «اقدام‌گرا» هستند تا «اعلام‌گرا»، «آینده‌گرا» هستند تا «گذشته‌گرا» و به همان اندازه «نسبی‌گرا» هستند تا «مطلق‌گرا» و از این‌رو است که صحنه مذاکرات ایران و ایالات متحده در قالب مذاکرات 1+5 بیشتر متمرکز بر عناصر کارکردی است تا هنجاری، رویکردی که تاکنون موفق شده است خواسته اسرائیلی «تعطیلی کامل برنامه غنی‌سازی ایران» را به پذیرش «حفظ توان صنعتی غنی‌سازی در خاک ایران» بدل کند، هر چند که در مقابل و در پایان مذاکرات ایران «لغو مرحله به مرحله تحریم‌ها» (ابتدا تعلیق تحریم‌ها و سپس لغو تحریم‌ها) را به جای لغو یکباره همه آنها بپذیرد. اما سوال اینجاست که آیا نهایی شدن توافق احتمالی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده و سپس 1+5 را می‌توان نقطه آغازی بر رفع بحران اعتماد پیش‌گفته موجود میان دو کشور دانست؟ سوالی که به نظر می‌رسد پاسخ آن را باید بر اساس مهم‌ترین متغیر حاضر در روابط جمهوری اسلامی و ایالات متحده صورت‌بندی کرد: اسرائیل.
ایران اگر نگوییم تنها دشمن اما مهم‌ترین دشمن اسرائیل در منطقه است، به تعبیری مهم‌ترین دشمن مهم‌ترین موتلف آمریکا در منطقه و بنا بر این است که دولتمردان واشنگتن سعی دارند به اسرائیل «اثبات» کنند که به نتیجه نرسیدن مذاکرات، خطری خطیرتر برای اسرائیل دارد تا به نتیجه رسیدن آن.
اقدامی که در اثر یک اختلال «روش‌شناسانه» تاکنون ناکام مانده است و آن اینکه برای نخست‌وزیری که در پی برنده شدن در انتخابات آتی است، این «اثبات» به رای‌دهندگان نیست که منجر به پیروزی در انتخابات می‌شود بلکه این «اقناع» رای‌دهندگان است که پیروزی را ممکن می‌سازد.
نتانیاهو باید بتواند رای‌دهندگان راستگرای حزب لیکود در سرزمین‌های اشغالی را اقناع کند که همچنان سرسخت‌ترین نماد دشمنی با ایران در جهان است و از این‌رو شایسته‌ترین سیاستمدار برای جذب آرای آنها و در نهایت ماندن بر سریر قدرت.
از این‌رو است که هر چه دموکرات‌های آمریکایی در اثبات بیشتر سعی می‌کنند در تل‌آویو کمتر موفق می‌شوند چرا که به همان اندازه که میز مذاکره جای استدلال و اثبات است، صندوق رای جای استنباط است و اقناع و هر چه رژیم سیاسی ایدئولوژیک‌تر اقناع سیاسی کارآمدتر، تا جایی که حتی اتحاد استراتژیک رژیم اسرائیل با دولت ایالات متحده را هزینه ائتلاف ایدئولوژیک حزب لیکود با جمهوریخواهان آمریکایی کند. وضعیتی که فراگیر شدن آن چندان به نفع اسرائیل نیست چرا که می‌تواند در میان‌مدت منجر به توسعه «خلاء اعتماد» به وجود آمده میان تل‌آویو و واشنگتن شده و اتفاقاً فرصت را برای توسعه دستاوردهای دیپلماتیک در روابط تهران-واشنگتن فراهم سازد.
امروز دیپلماسی عملگرای ایرانی توانسته است از طریق پیشبرد مذاکرات هسته‌ای همزمان نه‌تنها نقش تاریخی مخرب اسرائیل در مذاکرات دیپلماتیک (چنان که شرح آن آورده شد) را کم‌اثر سازد بلکه نشانه‌های متعددی از کاهش قابل توجه سطح اعتماد در روابط استراتژیک رژیم اسرائیل و دولت ایالات متحده درباره برنامه هسته‌ای ایران به دست دهد: از محدود شدن دسترسی مراکز اطلاعاتی اسرائیل به اسناد مذاکرات جمهوری اسلامی و ایالات متحده تا خودداری از دیدار مقامات بلندپایه آمریکایی با نتانیاهو در سفر به واشنگتن.
امروز دیپلمات‌های ایرانی نشان داده‌اند به همان اندازه که انهدام روابط مستحکم واشنگتن- تل‌آویو را واقع‌بینانه نمی‌بینند ضربه‌ناپذیر بودن این رابطه را نیز چندان واقع‌بینانه نمی‌دانند. بنابراین به نظر می‌رسد توسعه خلاء اعتماد میان ایالات متحده و اسرائیل از سویی و جامعه جهانی و اسرائیل از سوی دیگر بهترین فرصت برای حل بحران بی‌اعتمادی میان تهران و واشنگتن است. راهبردی که در صورت به ثمر رسیدن مذاکرات هسته‌ای از اولین آزمون جدی خود موفق بیرون آمده است و وقت آن است که «فرزندان این ملت» خود را برای آزمونی فراگیرتر آماده کنند. «استدلال دیپلماتیک» ایران توان این را دارد که پیش از برگزاری انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا با بهره‌گیری از خلاء اعتماد موجود میان اسرائیل و آمریکا و با کمک یارگیری‌های گسترده‌تر بازیگران اروپایی زمینه‌ساز گسترش بحران اعتماد در روابط آنها شود.

شیطنت‌های نتانیاهو در واشنگتن
از یاد نبریم بعد از برگزاری انتخابات در اسرائیل، نخست‌وزیر منتخب بار دیگر به واشنگتن خواهد رفت و در کنفرانس خبری مشترک با اوباما دو طرف بر «وجود روابط مستحکم میان آمریکا و اسرائیل» تاکید خواهند کرد. آن روز شاید دیگر وقت آن رسیده باشد که لبخندهای دیپلماتیک «ظریف» عمق بی‌اعتمادی میان واشنگتن و تل‌آویو را بر سر مساله هسته‌ای ایران به یاد جامعه جهانی بیاورد و نشان دهد ناهماهنگی میان سیاست‌های اعلامی و اعمالی تا چه اندازه می‌تواند سیاست خارجی رژیم‌های سیاسی را ناکارآمد جلوه دهد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها