تاریخ انتشار:
محمدرضا عارف:
هیچ وقت نگفتم نظام مرا درآب نمک خوابانده است
همین که احمدینژاد توانست به ریاست جمهوری برسد، آیا نتیجه عملکرد هشتساله ما اصلاحطلبان نبود؟ ممکن است رابطه اصلاحطلبان و نظام الان مثل قبل، نزدیک و صمیمانه نباشد و این هم طبیعی است
برخلاف میل باطنیاش از انتخابات کنارهگیری کرد تا حسن روحانی، یگانه نامزد انتخاباتی اصلاحطلبان و هواداران و حامیان آیتالله هاشمیرفسنجانی باشد. اگرچه انصراف از بازی بزرگ انتخابات برای او سخت و ناگوار بود اما همین خداحافظی از رقابت انتخابات کافی بود تا در میان نامداران اصلاحطلب ایرانی، برای خود جایگاهی متفاوتتر از گذشته دست و پا کند. سخن از محمدرضا عارف معاون اول دولت اصلاحات است. عارف در این چند ماهی که از روی کار آمدن دولت روحانی گذشته سکوت اختیار کرده است، اما گلایه و ناراحتی خود را هم نتوانسته پنهان کند. عارف که گویا برای آینده سیاسی خود پیش از انتخابات نقشههایی در سر داشت با ائتلاف اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در خرداد 92، نقشههایش نقش بر آب شد و حالا به نظر میرسد میخواهد از امتیازی که از کنارهگیری به نفع روحانی به دست آورده برای انتخابات مجلس دهم بهره ببرد. اما زمستان سال گذشته و روزهایی که هنوز نامی از حسن روحانی برای انتخابات نبود در گفتوگو با محمدرضا عارف به چرایی حضورش و جایگاهش در انتخابات پرداختیم. گفتوگویی که سه نفر از مشاورانش هر از چند گاهی به جای او به پرسشها پاسخ
میگفتند. گفتوگویی که تلاش داشت تا نشان دهد محمدرضا عارف یک اصلاحطلب تمامعیار نیست. حالا که انتخابات تمام شده و روحانی فرمان ماشین دولت را در اختیار گرفته است این گفتوگو میتواند تا حدودی شما و نمایی از ذهن سیاسی عارف را ترسیم کند.
آقای عارف، اولین سوال ما از شما که به عنوان یک چهره اصلاحطلب وارد انتخابات شدید، این است که اگر اختلافات اصولگرایان با تیم دولت احمدینژاد تا این اندازه حاد و تنشآفرین نمیشد و آنها از جانب تیم دولت احساس خطر نمیکردند، آیا اصلاً فکر میکردید به شما اجازه ورود به عرصه انتخابات داده شود؟
آقای عارف، اولین سوال ما از شما که به عنوان یک چهره اصلاحطلب وارد انتخابات شدید، این است که اگر اختلافات اصولگرایان با تیم دولت احمدینژاد تا این اندازه حاد و تنشآفرین نمیشد و آنها از جانب تیم دولت احساس خطر نمیکردند، آیا اصلاً فکر میکردید به شما اجازه ورود به عرصه انتخابات داده شود؟
اجازه بدهید من ابتدا یک مقدمه کلی درباره این هشت سالی که گذشت بیان کنم. ما در یک ارزیابی کلی از عملکرد دو دولت اخیر، با مهمترین مسالهای که روبهرو هستیم، باور نداشتن قانون است.
هزینههایی که به اصلاحطلبان تحمیل شده، هزینههای کار سیاسی است که بعضی از آنها هم در اثر تندروی بوده است و برخی از آنها هم نتیجه کندرویهای ماست
در دهه اول انقلاب بالاخره انقلاب ما نوپا بود و ساختارها در جای خودش قرار نگرفته بود. اما به تدریج به ساختارها و برنامههایی رسیدیم که در جای خودش قرار گرفته بود و یکی از مهمترین آنها هم برنامههای توسعه بود. یعنی بهرغم همه اختلاف نظرهایی که وجود داشت، یک اجماع نسبی حاصل شد، مبنی بر اینکه برای پیشرفت هیچ راهی به جز برنامهریزی وجود ندارد. مساله دیگری که در کنار «برنامه» مورد تاکید همه قرار داشت، اجرای قانون بود. حتی حضرت امام هم اولین سال پس از پیروزی انقلاب را سال قانون نامگذاری کردند. به نظر من مغفول ماندن این دو بعد یعنی قانون و برنامه، در هشت سال گذشته باید به صورت جدی نقد شود. مساله دیگری که البته در کنار این دو مشکل، در هشت سال اخیر وجود داشت، بیتوجهی به شایستهسالاری بود. علت این اتفاق این بود که کل جریان اصولگرایان که آقای احمدینژاد هم به هیچ عنوان جدا از این جریان قابل بررسی نیست، در مقطعی از زمان «هول» شدند و فکر کردند نباید هیچ میدانی به رقیب بدهند. تمام اصولگرایان با یک اجماع کامل پشت سر آقای احمدینژاد قرار گرفتند. ببینید در زمان آقای خاتمی برای ایجاد اصلاحات در قیمتها، قیمت آرد را
از 45 ریال به هفت تومان افزایش دادیم. این در حالی بود که در همان زمان، فقط پول «گونی خالی» مخصوص حمل آرد هم بیشتر از هفت تومان بود. اما آنقدر فشار آوردند که دولت عقبنشینی کرد. شما به یاد دارید که در اسفندماه سال 83 اینها در مجلس «طرح تثبیت قیمتها» را تصویب کردند تا دولت اجازه افزایش قیمت هیچ یک از حاملهای انرژی را نداشته باشد. اینها نهتنها چنین قانونی را تصویب کردند بلکه تصویب آن را به مردم تبریک گفتند و اعلام کردند این مصوبه، عیدی مجلس اصولگرا به مردم است. اما چه اتفاقی میافتد که همین افراد چند ماه بعد و با روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد، همه چیز را حلشده میدانند و اجماع کامل برای اصلاح قیمتها به وجود میآید؟ شما میبینید که وقتی قرار است سیاست اصلاح قیمتها اجرا شود، هیچ کس از هیچ تریبونی با آن مخالفت نمیکند و همه همراهی و حمایت میکنند. از این دست مثالها زیاد است و این اصلاً درست نیست که بگویند آقای احمدینژاد جدا از اصولگرایان است.
اینها احساس میکردند از این راه میتوانند رقیب را حذف کنند. اما به نظر من، حذف رقیب گاهی به معنای حذف یک تفکر سیاسی است که جای گله ندارد، چون در هر رقابتی یک تفکر پیروز میشود و تفکر دیگر شکست میخورد. اما اصولگرایان در ادامه حذف رقیب به حذف شایستهسالاری رسیدند و مدیران متعهد و کاردان را حذف کردند. آنها به جای مدیران کاردان و متعهدی که حتی آمادگی کار در چارچوب سیاستهای جدید را هم داشتند، آدمهای بیتجربه را آوردند یا اینکه آدمهای مناسب را در جای نامناسب به کار گرفتند. این اشکال البته در گذشته هم وجود داشت ولی در این دو دولت به اوج رسید. به عقیده من این مسائل بسیار مهمتر از اقدامات پوپولیستی است. اما چون اقدامات پوپولیستی ملموس است، زودتر مورد انتقاد قرار میگیرد. در صورتی که حتی اگر کارهای پوپولیستی این دولت نبود هم باید به طور جدی این مسائل را مورد نقد و بررسی قرار میدادیم.
سوال ما هم این بود که اگر احمدینژاد با حامیان سابق خود دچار اختلاف نمیشد، احتمال داشت همه این نواقص نادیده گرفته شود و باز هم یک اصولگرای دیگر به اصلاحطلبان ترجیح داده شود. آیا شما واقعاً فکر میکنید حضور شما در انتخابات، به معنای عبور از تیم احمدینژاد است؟
شما این پیش فرض را مطرح میکنید که گویا نظام از اصلاحطلبان عبور کرده، اما ما اصلاً این را قبول نداریم. هزینههایی که به اصلاحطلبان تحمیل شده، هزینههای کار سیاسی است که بعضی از آنها هم در اثر تندروی بوده است و برخی از آنها هم نتیجه کندرویهای ماست. اصلاً همین که احمدینژاد توانست به ریاست جمهوری برسد، آیا نتیجه عملکرد هشتساله ما اصلاحطلبان نبود؟ ممکن است رابطه اصلاحطلبان و نظام الان مثل قبل، نزدیک و صمیمانه نباشد و این هم طبیعی است. اینکه یک جریان سیاسی در برخی از مقاطع مورد بیمهری قرار بگیرد یا به کلی خودش را کنار بکشد امری طبیعی است. ما در بعضی از انتخاباتها مانند انتخابات سال گذشته مجلس، با اینکه منع نشده بودیم اما اصلاً کاندیدا معرفی نکردیم. هرچند من به شخصه با این کار موافق نبودم اما در جمعبندیها، اصلاحطلبان به این نتیجه رسیده بودند که به دلیل اتفاقاتی که افتاده، ما هنوز امکان حضور در صحنه را نداریم.
الان نسبت اصلاحطلبان با نظام چیست؟
نسبت اصلاحطلبان با نظام، تعریف شده است و نیاز به تعریف مجدد ندارد. گروهی که روزی به نام «چپ»ها شناخته میشدند و یک روز به نام خط امامیها و یک روز هم به نام اصلاحطلب، یکی از جریانهای اصیل در پیروزی انقلاب هستند. بعد از آن هم در صحنههای مختلف احساس مسوولیت کردند و در میدان بودند. هم مسوولیتپذیر بودند و هم این فعالیت را حق خود میدانند. ما کسانی را اصلاحطلب میدانیم که پایبند به ارزشها و قانون اساسی هستند و دغدغه کشور و دین را دارند. حالا اگر کسی به اسم اصلاحطلب وارد عرصه میشود و این ویژگیها را ندارد، گناه ما نیست. هرکس به ارزشهایی که ما به خاطرش انقلاب کردیم، و به قانون اساسی به عنوان میثاق ملی پایبند است، ما او را اصلاحطلب میدانیم و البته باید این مسائل را در عمل نشان دهند. با در نظر گرفتن همه این موارد، ما گاهی صلاح میدانیم که سکوت کنیم. مگر ما مدعی نیستیم که پیرو امام علی هستیم؟ پس همان طور که 23 سال سکوت امام علی را میتوانیم تفسیر کنیم، اصلاحطلبان هم مانند هر گروه سیاسی دیگری ممکن است در مقاطعی صلاح بدانند که سکوت کنند.
اگر بنای شما بر سکوت کردن است چرا کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شدید؟
اما وقتی هم که زمان سکوت نباشد، نباید سکوت کرد و ما هم هر جا که چنین شرایطی بوده، سکوت نکردهایم. سکوت که همیشگی نیست. مگر امام علی برای همیشه سکوت کرد؟ چرا من در سال 84 و 88 که وضعیت اصلاحطلبان بهتر از امروز بود نیامدم و امروز که به لحاظ شرایط وضعیت اصلاحطلبان سختتر از آن زمان است آمدهام.
چرا همین اصلاحطلبانی که الان در وضعیت سخت هستند، با یک اجماع نگفتند گزینه ما آقای عارف است و شما شخصاً به این نتیجه رسیدید که به میدان بیایید آن هم به عنوان کاندیدای اصلاحطلبان؟ شما الان اگر تایید آقای خاتمی و برخی دیگر از بزرگان اصلاحات را نداشته باشید، به چه استنادی میخواهید بگویید کاندیدای اصلاحطلبان هستید و کدام گروه اصلاحطلب شما و تعریف شما از اصلاحطلبی را به عنوان نماد اصلاحطلبی پذیرفته است؟
این تنها مشکل من یا برخی دیگر از اصلاحطلبان نیست. چون اصلاحطلبی نهادینه نشده است، شاخصهای آن افراد هستند. اما آیا واقعاً اصلاحطلبی فقط در آقای خاتمی خلاصه میشود؟ ما آقای خاتمی را به عنوان رهبر اصلاحات قبول داریم اما معتقد به خرد جمعی هستیم.
الان آقای خاتمی با حضور شما به عنوان کاندیدای جناح اصلاحطلب موافق هستند؟
این را باید از خودشان بپرسید. ولی من از لحاظ تفکر خیلی به آقای خاتمی نزدیک هستم و خودشان هم این را تایید میکنند. حالا دیگران هرچه بگویند نه من پاسخی میدهم و نه آقای خاتمی.
خب از این موضوع عبور میکنیم. با فرض اینکه شما کاندیدای اصلاحطلبان در انتخابات هستید، این سوال مطرح میشود که چه اتفاقی افتاده که شما احساس کردید میتوانید وارد عرصه انتخابات شوید و به موفقیت در این عرصه امید داشته باشید؟
من میخواهم بپرسم چه اتفاقی افتاده که عدهای فکر میکنند اصلاحطلبان نباید بیایند؟ اولاً ما نگاهمان به آینده است و نظام و کشورمان را دوست داریم و نمیتوانیم در هیچ عرصه و زمینهای شاهد به بنبست رسیدن کشور باشیم. بنابراین وظیفه ماست و البته برای خودمان این حق را قائل هستیم که به صحنه بیاییم. ضمن اینکه من معتقدم اگر اصلاحطلبان در این انتخابات حضور پیدا نکنند، عملاً خودشان را از صحنه سیاست ایران حذف کردهاند و باید از این به بعد با پرچمهای دیگر به میدان بیایند. این واقعیتی است که من احساس میکنم و بر همین اساس معتقدم باید حضور جدی داشته باشیم.
آیا فکر میکنید این اعتماد و اعتقادی که شما به حاکمیت دارید، دوطرفه است؟ یعنی توانستهاید دوباره اعتماد حاکمیت را به خود جلب کنید؟
ما باید اعتمادسازی کنیم. اگر ما هم خطوط قرمز و هم منش و روشمان را مشخص کنیم، مشکلی برای اعتماد متقابل به یکدیگر نداریم. چون ما با رقبای خود اختلاف ریشهای نداریم. مگر وقتی ما و رقبایمان دو به دو با هم صحبت میکنیم چقدر با هم اختلاف داریم؟ این اختلافات وقتی در جمعهای سیاسی مطرح میشود بیشتر به چشم میآید. اما در کل اختلاف ما روی اصول نیست.
شما در شرایطی از اختلافات کم با رقبا صحبت میکنید که بخش نسبتاً قابل توجهی از جریان رقیب، اصولاً دیگر اصلاحطلبان را قانونی نمیدانند.
اشتباه میکنند. البته آنها برای اینکه ضعفهای خودشان را بپوشانند این حرفها را مطرح میکنند، در حالی که اصلاحطلبان از اصیلترین و دلسوزترین جریانهای انقلاب و نظام هستند. آنها برای پنهان کردن اشتباهات خود امروز از یک سو چنین اظهاراتی را بیان میکنند و از سوی دیگر در حال جدا کردن حساب احمدینژاد از خودشان هستند. اما آیا جامعه و تاریخ این ادعاها را قبول میکنند؟ اینها هر جا که ضعفهایشان نمایان میشود این حرفها را میزنند. حالا هم که برای جدا کردن خودشان از احمدینژاد، او را با بنیصدر مقایسه میکنند در حالی که این دو هیچ شباهتی به هم ندارند. ما بنیصدر را از قبل از انقلاب میشناختیم و خود من صدها ساعت وقت گذاشتم که بنیصدر کاندیدا نشود. چون با او آشنا بودم و ما هر دو انجمنی بودیم. من با شناختی که از او دارم میگویم اصلاً احمدینژاد و بنیصدر قابل مقایسه نیستند و تلاش اصولگرایان برای مشابهسازی این دو، تلاش برای پاک کردن صورت مساله است. اصولگرایان باید مرد و مردانه احمدینژاد را از خودشان بدانند و او را نقد کنند و به مردم قول بدهند که اگر در آینده دوباره قدرت را به دست گرفتند، این اشتباهات را تکرار
نمیکنند.
همین که احمدینژاد توانست به ریاست جمهوری برسد، آیا نتیجه عملکرد هشتساله ما اصلاحطلبان نبود؟ ممکن است رابطه اصلاحطلبان و نظام الان مثل قبل، نزدیک و صمیمانه نباشد و این هم طبیعی است
با همه این تفاسیر، فکر میکنید حاکمیت و نهادهای فرادستی هم اینقدر خوشبینانه به اصلاحطلبان نگاه میکنند؟
ببینید جمهوری اسلامی ایران نمیتواند به صورت یکدست و با حاکمیت تنها یکی از دو جریان اصلی خود اداره شود. من هم وقتی در مدیریت بودم همین نگرش را داشتم و به آن عمل کردم. شما بروید و ببینید در هر پست مدیریتی که من حضور داشتم، هم معاون چپ داشتم و هم معاون راست. تنها چیزی که برایم مهم بود، این بود که شخصی که در آن پست قرار میگیرد، سیاستهای کلی دولت و آن بخش را قبول داشته باشد. کشور هم جز این راهی ندارد و اگر ما هم روی کار بیاییم نمیتوانیم رقیب را حذف کنیم. باید از رقبا هم در اداره کشور استفاده کنیم، البته مسلم است که نمیشود یک مدیر هر روز با معاون خود بر سر مسائل سیاسی جنگ و دعوا داشته باشد و اگر قرار به استفاده از رقیب باشد، منظور رقیبی است که با ما هماهنگ باشد و کار کند.
به نظر شما، چهرههای شاخص جریان اصلاحات هم مثل شما فکر میکنند؟
من میدانم منظور شما چه کسانی است و نظرات آنها چیست. اما اگر بخواهید این افراد را بشمارید کمتر از 10 نفر هستند، در حالی که من جریان اصلاحات را این چند نفر نمیدانم. جریان اصلاحات یعنی کل دولت اصلاحات و بدنه اجتماعی و مردمی که دوم خرداد را به وجود آوردند.
شما به عنوان چهرهای که اصلاحطلب شناخته میشوید، در همه این سالها سکوت کرده بودید و حالا در آستانه انتخابات درباره مسائل سیاسی روز موضعگیری میکنید؟ آیا اتفاق خاصی در این ماهها افتاده که شما از کسی که نظام او را در آب نمک خوابانده، به یک چهره منتقد تبدیل شدید یا اینکه این موضعگیریها، تنها کارکرد انتخاباتی دارد؟
اولاً من هیچ وقت نگفته بودم نظام مرا در آب نمک خوابانده و این جمله حاصل کملطفی یکی از دوستان مطبوعاتی بود. اما درباره موضعگیریها، من هیچ وقت موضع خودم را عوض نکردهام. من به عنوان یک انسان دردمند، دارم مشکلات را بیان میکنم، اما همیشه چه الان و چه پیش از این وقتی میخواهم مشکلات را بیان کنم، منافع ملی و امنیت ملی را مدنظر قرار میدهم که خدای ناکرده من باعث نشوم فضای کدر جامعه کدرتر شود. بلکه میخواهم حرفی بزنم که فضا را روشنتر کند. بنابراین حرفهایی که میزنم موضعگیریهای رادیکالی و شعاری نیست بلکه به نظرم، این حرفها فضا را شفافتر میکند. من اعتقاد دارم که الان نباید کنار بکشیم، مگر اینکه مرد و مردانه بگوییم دیگر نمیخواهیم در صحنه سیاست کشور باشیم. این بحث هم فردی نیست. یعنی هرکس یک دورانی دارد و مثلاً من به عنوان شخص آقای عارف، نمیتوانم مادامالعمر در صحنه سیاسی و علمی و مدیریتی باشم. اما در عین حال که هر شخص یک دوره محدودی دارد، یک جریان سیاسی نمیتواند برای فعالیت خود یک دوره را تعیین کند و باید همیشه حضور داشته باشد. مگر اینکه بخواهد با عنوان یک جریان جدید فعالیت کند.
شما در صحبتهایتان گفتید که در دوره اصلاحات، نهادهای اصولگرا مثلاً اجازه افزایش جزیی در قیمت آرد را هم به شما ندادند و از سوی دیگر گفتید میتوانید مشکلات به جا مانده از دولتهای نهم و دهم را حل کنید. آیا اصلاحطلبانی که اجازه ندارند 35 ریال آرد را گران کنند، میتوانند از سد اصولگرایان بگذرند و این مشکلات را حل کنند؟
بله، اینکه رقبای دولت آقای خاتمی مشکل ایجاد میکردند، طبیعی بود و اشکال ما این بود که ضعیف برخورد کردیم. ما نباید عقبنشینی میکردیم. ما اگر یک گام عقب برویم آنها از ما میخواهند گام دوم و سوم را هم به سمت عقب برداریم. ما نباید ضعیف عمل میکردیم.
خب وقتی آقای خاتمی با 22 میلیون رای مجبور به عقبنشینی میشود، شما با اتکا به چه چیزی میخواهید عقبنشینی نکنید و مشکلات را حل کنید؟
ما اگر دوباره برگردیم از تجربیات دوران اصلاحات استفاده خواهیم کرد. اگر در جاهایی کوتاه آمدیم و این کوتاه آمدن اشتباه بوده، این بار کوتاه نخواهیم آمد. ما اگر روی یک منطق و اصولی حرکت کنیم، توافق کردن و رسیدن به اجماع نسبی اصلاً مشکل نیست. این را بر اساس تجربه 30 سال گذشته خودم میگویم. من هر جا بودم بدون دعوا با جناح رقیب کار کردیم. البته اولش دعوا داشتیم و در برخی از جاها که من پستی به عهده میگرفتم، کسانی که روبهروی من بودند بیانیه صادر میکردند ولی به فاصله چند ماه با همان افراد رفیق میشدیم و کار میکردیم. چون در مبانی و ریشهها با هم اختلافی نداریم. من اصلاً قبول ندارم که بگوییم جناح رقیب ما مبانی و ریشههای فکری ما را قبول ندارد. ما همه روی خطوط قرمز و ارزشها و قانون اساسی توافق داریم.
گفتید که در دوره اصلاحات برخی جاها کوتاه آمدید و این کوتاه آمدن اشتباه بوده. چند مورد از این اشتباهات را نام میبرید؟
من الان قصد نقد دولت اصلاحات را ندارم. مثلاً همین تصمیمی را که درباره گران کردن آرد گرفتیم و بعد آن را پس گرفتیم در نظر بگیرید، از این دست عقبنشینیها نباید انجام میدادیم.
به غیر از مباحث اقتصادی، در زمینه مطالبات اجتماعی و سیاسی هم ممکن است دوباره مجبور به عقبنشینی شوید. آیا روی این مسائل هم خواهید ایستاد؟
ما بر اساس یک منطق و با توجه به شرایط کار میکنیم. اگر بخواهیم با سرعت نور حرکت کنیم میسوزیم. ما برای اینکه بتوانیم موفق شویم باید متناسب با شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کشور برنامهریزی و حرکت کنیم.
خب الان در شرایط امروز کشور و با وجود مطالباتی که بدنه اجتماعی از یک چهره اصلاحطلب دارد، شما چه برنامهای دارید که از آن عقبنشینی نخواهید کرد؟
الان مثلاً اگر کسی بگوید ظرف یک سال تورم را از 33 درصد به هشت درصد میرسانم، اینها روشن است که امکانپذیر نیست.
سوال من مشخصاً درباره محدودیتهایی است که بدنه اجتماعی اصلاحطلبان انتظار برطرف شدن آنها را دارد. آیا در این باره میتوانید تضمین دهید که عقبنشینی نخواهید کرد؟
بخشی از این محدودیتها مجازی است و واقعیت ندارد. مثلاً شما میگویید قوه مقننه مخالف اصلاحطلبان است. آیا قوه مقننه یک شخص است یا بیانیه رسمی صادر کرده یا قانونی تصویب کرده که حرف شما را تایید کند؟ اینها برداشتهای شخصی و گروهی است که بیشتر بر اساس سلیقه است ولی واقعیت ندارد. در صحن همین مجلس راهپیمایی برگزار شد و علیه آقای خاتمی و دیگر اصلاحطلبان شعار سر دادند. اینها مجازی نبود و واقعیت داشت. خب حالا که این طور است ما باید کنار بکشیم؟
سوال من این است که دولت آقای خاتمی با آن پشتوانه رای نتوانست از شرایط هر 9 روز یک بحران به سلامت عبور کند و به اهداف خود دست یابد. آیا شما میتوانید به مردم وعده کاهش محدودیتهای سیاسی و اجتماعی و حل مشکلات اقتصادی را بدهید که مردم حاضر شوند پای صندوق رای بیایند؟
من معتقدم که مردم ما با جدیت در انتخابات شرکت میکنند و مشارکت خوبی خواهند داشت. آنچه برای ما مهم است، این است که مردم به اصلاحطلبان رای دهند و معتقدم مردم با نگاهی به عملکرد هشتساله اصلاحطلبان میبینند که بهرغم همه مشکلات و گرفتاریهایی که داشتیم، حاصل کارمان از نتیجه عملکرد دولت اخیر بهتر بوده.
یعنی شما معتقدید بدنه اجتماعی اصلاً نیازی به اقناع درباره مسائل سال 88 ندارد و بعد از تجربه دوره قبلی انتخابات این بار باز هم پای صندوق میآید؟
ببینید ما باید به مراجع قانونی که مسوولیت دارند اعتماد کنیم و اگر خطایی هم وجود داشت از طریق مراجع قانونی پیگیری کنیم. چون کشاندن مردم به خیابان برای اعلام اعتراض، کار خطایی است و الان هم داریم هزینه همین اشتباه را میدهیم. ما باید مردم را توجیه کنیم که همانطور که به دستگاه اقتصادی کشور اطمینان دارند و هیچ وقت به خیابان نمیآیند تا بگویند «پول ما کجاست!؟» همان طور هم باید به مسوولان سیاسی و مراجع قانونی اعتماد داشته باشند و برای پیگیری رای خود به خیابان نیایند. البته باید مسوولان را هم توجیه کنیم که رای، امانت مردم است. بیشتر از این که نمیتوانیم مایه بگذاریم و سینه چاک دهیم. باید به نهادهای حکومتی اعتماد کنیم. ما در سال 84 انتخابات را برگزار کردیم و کاندیدای رقیب ما پیروز شد، اتفاقاً یکی از کاندیداهای اصلاحطلب هم تا روز آخر میگفت در آن انتخابات تقلب شده بود. آیا باید این را بپذیریم؟ ما نباید این پیشفرض را مطرح کنیم که اگر ما پیروز نشدیم، حتماً تقلب شده است. در عین حال باید خطاهای دستگاههای اجرایی و نظارتی را هم بپذیریم و برای جلوگیری از تکرار آنها، مسوولان را توجیه کنیم. به نظر من وظیفه نخبگان جامعه
است که در تعامل با مردم، به آنها نسبت به نهادهای حکومتی اطمینان دهند. این خیلی بد است که ما همیشه با نهادهای حکومتی در تعارض باشیم.
الان فضایی که بر مطبوعات و تشکلهای اصلاحطلب حاکم است، جایی برای رفع تعارضها باقی میگذارد؟
این هنر و نقش مهم فعالان مطبوعاتی و سیاسی است که در این فضا به تعارض و شکاف دامن بزنند و فضای بیاعتمادی را که به طرف مقابل ایجاد شده تشدید کنند یا به سمت پر کردن شکاف و رفع تعارض گام بردارند.
اگر شما تا روز انتخابات در صحنه حاضر باشید، هر نتیجهای را که اعلام شود بدون چون و چرا میپذیرید؟
من از روز اول گفتهام که با هر فرض و احتمال و تحلیلی که شما داشته باشید، هر نتیجهای که نهاد قانونی قبول کند من میپذیرم و نتیجه را به برنده انتخابات تبریک میگویم. چون من اعتراضات خیابانی را صحیح نمیدانم.
اگر قرار باشد فقط نقش یک حریف دست و پا بسته را در انتخابات بازی کنیم، آیا باید این را بپذیریم؟
این مساله وقتی مورد توجه قرار میگیرد که بحث بر سر شخص باشد. اما الان مساله سرنوشت کشورمان است و مساله شخص نیست. الان مثلاً یک نفر در جایگاه خبرنگار، باید از پتانسیل رسانه برای کاهش دعواها استفاده کند.
آیا فقط برای گرم کردن فضای انتخابات وارد عرصه شدهاید؟
نخیر، من بر اساس وظیفه خود وارد شدهام. اگر دیگران خطایی کردند که ما نباید کنار بکشیم. ضمن اینکه قرار نیست ما به عنوان کاندیدای از قبل شکستخورده وارد انتخابات شویم. شما ببینید در سال 76 تا اواخر اردیبهشت، تحلیلها چیزی به غیر از نتیجه انتخابات بود. در سال 84 هم تا روز آخر نتیجه قابل پیشبینی نبود. ضمن اینکه ما باید بتوانیم حتی در صورتی که پیروز نشدیم، از آرای خود به عنوان پشتوانه اجتماعی برای فعالیت سیاسی در آینده استفاده کنیم.
در پایان میخواستم این پرسش را طرح کنم که شما گفتید این بار نباید عقبنشینی کنیم. اما آنچه رفتار سیاسی شما از گذشته تاکنون نشان میدهد این است که شما بیشتر اهل مدارا هستید. آیا این اطمینان را میدهید که در پیگیری مطالبات همین پشتوانه اجتماعی که قرار است به شما رای دهد، کوتاه نیایید؟
من تا زمانی که 51 درصد کار را در دست داشته باشم مدارا میکنم. اما اگر قرار باشد به قول معروف «ته ریسمان» از دستم خارج شود، با هیچ کس جز خدا مدارا نمیکنم. من از پشت کوه نیامدهام، شما بروید سوابق مدیریتی من را مطالعه کنید و ببینید که در خیلی از جاها کوتاه نیامدهام. من تا 48 یا 49 درصد اختلاف را هم ممکن است تحمل کنم اما بیشتر از آن را هرگز. من همانطور که برای نظام خط قرمز قائلم و به خط قرمزهای نظام احترام میگذارم برای خودم هم خط قرمز قائلم و از آن عقبنشینی نخواهم کرد. خط قرمز من هم جایی است که بدانم در انجام وظیفهای که به عهده گرفتهام، وا نمیدهم. یعنی اگر احساس کنم جایی باید برای ماندن خودم، وظیفهای را که به عهده دارم انجام ندهم، قطعاً یا کنار میکشم یا محکم میایستم. من اعتقاد دارم «استعفا» نعمتی است که خدا به بشر داده و ما در ایران از آن استفاده نمیکنیم. ولی من ظرفیت استفاده از نعمت استعفا را دارم و جایی که بدانم نمیتوانم کار بکنم تا حد امکان محکم میایستم و برخورد
میکنم ولی اگر دیدم نمیتوانم وظیفهام را انجام دهم، استعفا خواهم داد.
یعنی شما اطمینان میدهید که بهرغم همه مشکلات، اگر انتخاب شوید در پایان دوره چهارساله مثلاً 10 درصد از مشکلات فعلی حل خواهد شد؟
ما مطمئنیم که با توکل به خدا و به پشتوانه مردم خیلی بیشتر از این مقدار میتوان کار کرد. کشور ما کشور با ظرفیتی است و پتانسیل بالایی دارد. اگر کسی بیاید که سعهصدر در استفاده از نیروها داشته باشد و شایستهسالاری واقعی را سرلوحه کار خود قرار دهد با استفاده از تجربیات مدیریتی میتواند بخش زیادی از مشکلات را حل کند.
دیدگاه تان را بنویسید