شناسه خبر : 14269 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دورنمای فعالیت‌های دانشجویی در سال پیش رو

دانشگاه، خاطره‌ انقلاب

از زمان کودکی قصه‌ای وجود داشت که از طریق بزرگسالان، خانواده و پدر و مادر برای هر فرد روایت می‌شد. مطابق این قصه که کمابیش به روایتی مردمی بدل شده بود،

index:1|width:45|height:45|align:right سینا چگینی / جامعه‌شناس و فعال دانشجویی
از زمان کودکی قصه‌ای وجود داشت که از طریق بزرگسالان، خانواده و پدر و مادر برای هر فرد روایت می‌شد. مطابق این قصه که کمابیش به روایتی مردمی بدل شده بود، هر کودک می‌بایست هویت، فردیت و آینده‌‌ای را که برای خود تصور می‌کرد از طریق ورود به دانشگاه برای خود برگزیند و خلق کند. به این معنا، کنکور یا ورود به دانشگاه، به منزله مسابقه‌ای بر سر «هویت‌یابی» شغلی و اجتماعی یک فرد بود: رقابتی نابرابر. تعبیر عامیانه «کاره‌ای شدن» یا «دکتر و مهندس شدن» با تصویر ساده‌انگارانه ورود به دانشگاه گره خورده بود.
در انقلاب 1357، دانشگاه نام دیگری بود برای حرکت یا همان کانون انقلاب. بیشتر میتینگ‌ها و فراخوان‌های سیاسی مرتبط با انقلاب، «در و از دانشگاه» مایه می‌گرفت. خیابان‌های اطراف دانشگاه‌ها پر بود از مباحثه، گردهمایی و اجتماع انقلابیون، مردم و گروه‌های حامی انقلاب. در لحظه انقلاب (صرف نظر از وقایع قبل و پس از آن) سنگری عمومی و مردمی شکل گرفته بود برای عینی شدن و فرم یافتن چیزهایی که هنوز شکل نگرفته بود. دانشگاه بار دیگر به خاطره جمعی مردم گره خورد، خاطره‌ای که بیش از هر چیز از خود انقلاب و حتی وقایع سالیان نه‌چندان دور آن نیز مایه می‌گرفت.
این تصویر و ایماژ سیاسی از دانشگاه که ریشه در عینیتی تاریخی داشت، در خاطره مردم باقی ماند و سینه به سینه و نسل به نسل منتقل و بازسازی می‌شد. بچه‌هایی که در دهه 60 یا 70 متولد شدند هنوز از خلال خاطره‌گویی یا خاطره‌نویسی انقلابیون مسن‌تر، با تصاویر و اتفاقات انقلاب و پیوند آن با دانشگاه مواجه می‌شدند. فرمی از حکایتگری غیررسمی که نشانگر پیوند دانشگاه و آرمان‌های مردمی انقلاب بود: استقلال، آزادی و برابری.
این تصویر سیاسی از دانشگاه، «قبل و بعد» از 1357 دچار دستکاری نیز شده بود. دولت‌ها به ظاهر نگاهی فنی و ارگانیک به دانشگاه را برمی‌ساختند. در میان روایات، سنخی از قصه‌ها نیز تولید می‌شد که مهم‌ترین وظیفه دانشجو را «درس خواندن و سر به‌ راه بودن» می‌دانست. این قبیل گزارش‌ها دانشگاه را به مدرسه تشبیه می‌کرد. نگاه «مدرسه‌گون» به دانشگاه خود را با تعابیری همچون تخصصی شدن و حرفه‌ای شدن گره زده بود. دانشگاه نباید چیزی را تغییر می‌داد بلکه باید پیچ و مهره‌های بهتری را برای حفاظت و نگهداری از سیستم تولید می‌کرد. در تاریخ پس از انقلاب بر حسب اوضاع و احوال متفاوت همواره تنشی مشخص میان این دو وجود داشت. از یک‌سو عده‌ای بر مبنای ایده «آزادی آکادمیک»، دانشگاه را منبعی بالقوه برای تقویت آزادی و خودآیینی فرد تلقی می‌کردند و از سوی دیگر، عقیده‌ای وجود داشت که دانشگاه را اداره‌ای برای تحویل متخصصان و کارشناسان در خدمت سازمان جامعه تعریف می‌کرد. تاریخ دانشگاه را می‌توان براساس برآیند هژمونیک همین درگیری و نازسازگاری میان این دو دیدگاه نگاشت.
پرسش مهم درست همین جاست: چرا این دوگانگی و آنتی‌نومی میان ایده آزادی و ایده مدرسه تخصصی، میان دیدگاهی سیاسی و دیدگاهی غیرسیاسی به دانشگاه همچنان برپاست؟ آیا چنین تناقضی را تنها در درون دانشگاه می‌توان حل کرد؟
تولد دانشگاه در ایران از همان ابتدا نیز چنین تنشی را در خود داشت. نام نخستین دانشگاه ایران، «مدرسه دارالفنون» بود، نامی که به شیوه تحت‌اللفظی کمابیش یک وجه ماجرا را آشکار می‌کند. در این نام کلی، سیطره نگاهی «مدرسه‌گون» با «اولویت علوم فنی و تکنیکی» همراه شده است. پیدایش دانشگاه در ایران کمابیش با سلطه نگاهی ریاضیاتی، مرحله به مرحله و ابزاری توام بود. رویکردی که متضمن استانداردسازی و همگونی میان هم سوژه‌های دانش و هم تصویری یکدست از خود دانش بود.
اما این نگاه ابزاری و تکنیکی به دانش، دانشگاه و دانشجو بعدها دچار شکاف و تناقض شد. چرا که از یک‌سو چنین دانشگاهی که قرار بود سوژه‌هایی خلاق و خود‌آیین بیافریند، شکلی ثابت از یکدست‌‌سازی و شبیه‌سازی افراد را در خود فرض می‌گرفت. از سوی دیگر افرادی که به چنین نهادی وارد می‌شدند از خاستگاه‌های اجتماعی- طبقاتی مشخص و کمابیش متفاوتی به آن وارد شده بودند و درست به همین دلیل، فرض یکسان‌انگاری آنها با هم متناقض و در عمل ناممکن بود. وجود این ناسازگاری درونی و بیرونی در ایده‌ تکنیکی به دانشگاه، خود را در لحظات مشخص تاریخی (نهضت مصدق و ...) آشکار می‌کرد. لحظاتی که دانشگاه از قید منظر تکنیکی و ابزاری صرف، کمابیش دور می‌شد و به میدانی برای مداخله اجتماعی- سیاسی در جامعه مبدل می‌شد. تصور اولیه از دانشگاه دچار ترک شد.
از دهه 70 نیز دانشگاه از قید رویکرد مدرسه‌گون و ابزاری صرف رها شد و به نهادی برای خلق تجربه‌های سیاسی و فکری نو بدل شد. اما پس از آن دوره و پیروزی راست نو دانشگاه بار دیگر با نگاهی تقلیل‌گرایانه و به ظاهر «صرفاً علمی» نگریسته می‌شد. دولت راستگرا نیز تا توانست دانشگاه را با محتوایی مدیریتی و کنترلی (به معنای مد نظر ماکس شلر) باز‌تعریف کرد. در این میانه دانشجویان جدی و آگاهی وجود داشتند که در برابر تقلیل دانشگاه به مدرسه ایستادند. نقش مهم دانشجویان در انتخابات خرداد 1392، میلیتانیسم دانشجویی در زمان کم باقی‌مانده تا پایان تبلیغات در قالب مباحثه با مردم و گروه‌های مختلف جامعه در خیابان‌ها و معابر مشخص بود. موتور دانشگاه یکی از مهم‌ترین رموز پیروزی روحانی در خرداد 1392 بود. اما پس از پیروزی روحانی نیز، هنوز آن تنش تاریخی و سیاسی میان دو رویکرد به دانشگاه وجود داشت. از ضرورت برکناری فلان رئیس گرفته تا بازگشایی فضای نقد در داخل دانشگاه.
حرکت کم‌رمق، کند اما کمابیش پیوسته روحانی به سوی ایده آزادی آکادمی امیدهایی را خلق کرد. سخت است که بگوییم در سال‌های آینده دانشگاه گرم خواهد شد یا نه. اما چیزی که در لحظه اکنون باید گفت این است که هم دولت و هم نیروهای دانشگاه باید به دقت نسبت به این ناسازگاری و تنش تاریخی دو نگرش به دانشگاه آگاه باشند. نمی‌توان دانشگاه را صرفاً به «مخزن تولید دانش» فروکاست، آن هم در شرایطی که سلطه چنین نگاهی بود که دانشگاه را به کارخانه‌ای خصوصی بدل کرد. طی هشت سال گذشته روند «پولی شدن علم» توسط دولت‌های نهم و دهم شتاب فزاینده‌ای گرفت. روندی که در قالب رشد قارچ‌گونه دانشگاه‌های خصوصی- غیرانتفاعی و پولی انعکاس داشت. پولی شدن دانشگاه، در تناقض با ایده آزادی آکادمیک است و مداخله طبقات متفاوت (به خصوص فرودست) در سیاست و علم را زائل خواهد ساخت. دانشگاه در چنین شرایطی به میدانی برای نمایش طبقات فرادست بدل خواهد شد و بدنه فرودست حامی دولت را فرو خواهد ریخت. فرودستانی که بیش از همه از سیاست‌های دولت قبلی در همه عرصه‌ها ضربه خوردند. تنها ایستادگی دولت در برابر تبدیل دانشگاه به «مدرسه-کارخانه» است که می‌تواند آینده‌ای ‌روشن‌تر برای خلق دینامیسم سیاسی و اجتماعی ایجاد کند. سردی و خاموشی حاکم بر دانشگاه‌ها در چند ماه آغازین دولت جدید بیش از هر چیز به دلیل عدم توجه به تضعیف اقتصادی دانشجویان در دولت نهم و دهم است. فشار اقتصادی به دانشجویان نه‌تنها زمانی برای مشارکت و مداخله سیاسی برای آنان باقی نمی‌گذارد بلکه حتی تحصیل و تفکر را برای بخش عمده‌ای از آنان به «شغل دوم» بدل می‌کند. اگرچه هنوز همان تنش تاریخی برپاست اما نگاه ابزاری و فنی به دانشگاه با عنصری کمابیش نوظهور مجهز شده است. راست نو ایرانی دانشگاه و دانش را به کالا بدل کرد، کالایی پولی و مالی؛ و درست به همین دلیل استقلال فکری و عملی دانشجویان را نشانه گرفت. در این شرایط دولت جدید باید به ایجاد فرصت‌های برابر اقتصادی برای همه طبقات تاکید کند. تنها در متن این برابری است که ایده آزادی آکادمیک معنا می‌یابد، عینی‌تر می‌شود و به پویایی علمی و سیاسی دانشگاه و فعالان دانشجویی کمک خواهد کرد. دانشجویان و دانشگاه نیز تنها به مدد ایستادگی در برابر پولی شدن و خصوصی‌سازی دانشگاه‌ها می‌توانند آزادی فکری و سیاسی خود را بازیابند و عرصه‌ای‌عمومی برای مداخلات اجتماعی و سیاسی فراهم کنند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها