تاریخ انتشار:
یادداشتی درباره دورنمای آموزش کنکورمحور در سال آتی
حذف کنکور در نهاد آموزش کنکوریزهشده
صه مکرر از سال ۱۳۸۵ تا امروز است. از آن زمان تا امروز هر چند وقت یک بار میلی مبهم و ترسخورده زبانه میکشد و فکر و ذکر رسانهها را بیشتر و مردم را کمتر به خود مشغول میکند. صحبت از حذف آزمونی است
قصه مکرر از سال 1385 تا امروز است. از آن زمان تا امروز هر چند وقت یک بار میلی مبهم و ترسخورده زبانه میکشد و فکر و ذکر رسانهها را بیشتر و مردم را کمتر به خود مشغول میکند. صحبت از حذف آزمونی است که به ویژه در دو دهه اخیر سهمی دراماتیک در ادیسه دانشآموزی ایرانی داشته است. کنکور قرار است حذف شود و خیال ناآسوده علم و دانش آسوده شود. اما آسودگیای در کار نخواهد بود. حذف کنکور هر چند نشانگان ناکارآمدی درونی نهاد آموزش ایرانی را میزداید اما دردهای بنیادی آن را دستنخورده باقی میگذارد و در واقع کاری نمیکند جز اینکه نحوه بروز آن دردها را تغییر دهد. اکنون مساله اساسی دیگر خود کنکور نیست بلکه فرآیند آموزشی فراگیری است که از قبَل گسترش معضلات آن به کلیتاش کنکوریزه و به همان نسبت از محتوای آموزشی و علمی خود تهی شده است.
اکنون دیگر کنکور هیچ کارکردی ندارد که با حذف یا ابقای آن دگرگونیای اساسی را انتظار داشته باشیم. اکنون با کلیتی کنکوریزه طرف هستیم که دست کم در دو دهه اخیر صرفاً از طریق کنکور خود را درک کرده و صرفاً به واسطه آن عمل کرده است و از همین طریق است که به خود شکل داده است. اکنون کنکور جزیی ناچیز از این کلیت است که حذف آن نه چیزی میافزاید و نه چیزی میکاهد چرا که او پیشتر پیکر آموزش در ایران را در برگرفته است.
کنکور که قرار بود صرفاً «آزمونی برای سنجش داوطلبان متقاضی ورود به دانشگاهها» باشد چنان حیات فکری و عملی آموزشگاهها و دانشگاهها را متاثر کرد که دست آخر توانست همه آنها را به زائدهای از خود بدل کند. این را میتوان در همنهشتی گسترشیابنده موسسات تضمین قبولی کنکور با گستره فرآیند آموزشی دید. بیجهت نیست که آن موسسات، سایه خود را تا آموزش دبستانی و پیشدبستانی نیز گستراندهاند.
ورود دانشگاههای پولی (دانشگاه آزاد و بعدها پیام نور) به این روند، برای کاستن از بار هزینههای دانشگاههای دولتی بود و دقیقاً همگام و همراه با روند خصوصیسازی گسترده اقتصادی در آغاز دهه 70 پیش رفت. اما این تغییر مسیر مالی، تبعات و دستاوردهای شگفتآوری برای سرمایهگذاریهای نوخاسته پس از جنگ داشت: به چنگ آوردن سرمایه فرهنگی آموزش عالی بدون درگیری در روند فرساینده کنکور. این، همان روندی است که قرار بود در سال 1350 با تاسیس دانشگاه آزاد ایران طی شود و لایههای بالایی را با آسودگی بیشتری درگیر آموزش عالی کند. هر چند دانشگاه آزاد اسلامی آغاز خود را به 1361 میرساند اما اکتشاف و گسترش توفانی آن در هنگام خصوصیسازی دهه 70 ممکن شد.
اکنون آرامآرام به دورهای میرسیم که «جزوههای سوالات رزمندگان» خمیر میشوند و در «کلاسهای فوقبرنامه» تخته میشود تا جا برای شکلگیری همزمان «کلاسهای خصوصی» و «موسسات تضمینی کنکور» باز شود. هر قدر در اولی، آموزش بر خودآموزی فرساینده خود دانشآموزان، خواندن مکرر کتابهای درسی و مانند آن استوار بود، در دومی، در چارچوب انفعال عمومی دانشآموزان، این معلمان خصوصی و استادان موسسات بودند که نتیجه نهایی را تضمین میکردند. در این روند، پیکر نهاد آموزش چنان نحیف شد که دیگر نمیشد «آموزشی» را از «کمکآموزشی» تشخیص داد؛ و کمی بعد هم ضربه نهایی فرود آمد: سر برآوردن موسسات قبولی تضمینی در کنکور.
سیطره کنکوریزه شدن آموزش در حد «آمادگی برای کنکور در سالهای پایان دبیرستان» نماند بلکه با دگرگون کردن ماهیت آموزش، نهتنها روشها و سازوکارهای آموزشی بلکه هدف آن را نیز دگرگون کرد. اکنون، هر درسی و هر آموزشی تا آنجا اهمیت داشت که به شکلی کنکوری تدریس و فهمیده شود. اگر پیش از آن، فرمول اول نیوتن، در فیزیک، بنیادی بود و ممکن بود یک یا دو سوال هم از آن در کنکور بیاید یا نیاید، اکنون فرمول اول نیوتن تنها چونان «نکتهای کنکوری» تدریس و فهمیده میشد.
جزء [کنکور] با فراگرفتن تمامی ساختهای کل [نهاد آموزش] چنان محو شد که اگر بهرهجوییهای مالی آن نبود تاکنون حذف شده بود اما در همان حال با بدل کردن خود به کل، خود را به تمامیت آن تسری داد و در آن نهادینه کرد. اکنون تنها از طریق «جزء به شکلی کاذب کل شده» بود که میشد به آن کل قبلی فکر کرد: شیءوارگی بنیادی جهان ما.
اما چنین فرازی نمیتوانست بدون فرودی در ماهیت آموزش ممکن شود. آموزش و دانش میتوانند منتقل شوند، بهره برسانند و دگرگون شوند اما تنها زمانی میتوان آنها را به فروش رساند که چونان کالا در نظر گرفته شده باشند؛ کالایی دارای ارزش مبادله. این، به سادگی ممکن نمیشود. نخست آموزش و دانش باید به تمامی دارای مختصات یک کالا شوند. اما ارزش یک کالا را تنها میتوان از طریق یک کالای عام دیگر یعنی پول سنجید. کالایی شدن آموزش، آن را تحت سیطره پول در میآورد و یکسانسازی گستردهای را دامن میزند و بدتر اینکه آن را تحت قواعد عرضه و تقاضا یعنی بازار قرار میدهد. دم دستیترین نتیجه چنین روندی این است که از این لحظه به بعد فراز و فرود عرضه و تقاضا در بازار است که تعیین میکند کدام کالا یا کدام شکل از آموزش و دانش دارای ارزش (یعنی ارزش مبادله) است و کدام نیست. تفکر برآمده از همین منطق حسابگرانه است که به سادگی به این نتیجه میرسد که دانشگاهها و البته به طریق اولی، دبیرستانها باید تاکید خود را بر رشتههایی قرار دهند که به زبانی عوامفریبانه «به نیازهای جامعه» و به معنای واقعی «به ضرورتهای عرضه و تقاضای بازار» مربوط باشند. این،
یعنی حذف سیستماتیک دانش نظری و بخشهای استدلالی و بنیادی دانشهای گوناگون که بدون آنها از دانش و آموزش جز پوستهای از نتایج آماده، فرمولهای کاربردی و مانند آن باقی نمیماند. کنکوریزه شدن هم به چیزی جز این نمیانجامد: نکتههای کنکوری کاربردی، فرمولهای تستزنی (نه حتی فرمولهای واقعی) و تکنیکهای عملی. بگذارید جملهای را که یک مدرس فیزیک در برنامهای «آموزشی» مربوط به آمادگی برای کنکور در شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی گفت، موبهمو بازگو کنم تا به ژرفنای بیپایان این معضل پی ببریم: «اگر دانشآموزان بخواهند با روشهای معمول با [مبحث] نور برخورد بکنند، با 30، 40 صفحه مطلب ملالآور، تشریحی و زمانبر مواجه میشوند که استفاده از آن مطالب در روند پاسخگویی به تستها بسیار آزاردهنده است اما من توی دیویدیهای آموزشی خودم در قالب یک برگه A4 پشت و رو 10 تا تکنیک طلایی به شما آموزش دادهام که تمامی تستهای کنکور را تارومار میکنید.» این جمله همان شأنی را در نهاد آموزش ایران دارد که جمله «آن کس که هندسه نمیداند، وارد نشود» برای آکادمیای افلاطون داشت.
امروز که جز پیکری بیروح از کنکور باقی نمانده است، حرف زدن از حذف آن ساده مینماید اما تنها آدمی سادهانگار میتواند به چنین چیزی دلخوش باشد. هنگامی که کل نهاد آموزش از دبستان تا دانشگاه به سیطره شکلهای متنوع کنکوریزه شدن در آمده است و دیگر خبری از جنبه خلاقانه، نظری/تجربی و کاوشگرانه آموزش نیست، فروریختن کالبد آن کار چندان دشواری نیست.
اگر خصوصیسازی گسترده، راه را برای «یافتن راههای شاهانه در کسب علم» گشود که از دسترس لایههای فرودست اجتماعی دور بود، کنکوریزه شدن آموزش، تکنیکهایی را در اختیار قرار داد که میشد با آنها خود علم و دانایی را دور زد، مدرک گرفت و در بازار هر دم فشردهشونده ناشی از همان خصوصیسازی جایی پیدا کرد.
امروز چرخ کلیت نهاد آموزشی ما از دبستان تا دانشگاه بر محوری سهگانه میگردد؛ محور پول، تکنیکآموزی برای قبولی در کنکور و ناآگاهی. هر میل یا گرایشی جز اینها یا جایی پیدا نمیکند یا به شدت حذف میشود. چنین وضعی تنها یک راه را که خود دارای سه سویه درهم تنیده است، در برابر ما قرار میدهد: 1- عمومیسازی (نه دولتیسازی) آموزش از دبستان تا دانشگاه یعنی پدیدآورنده امکان دسترسی به آموزش برای همگان (مصرح در قانون اساسی)، 2- قطع پیوند میان نهاد آموزش و نیازهای بازار اما گره زدن دوباره آن با نیازها و سنتهای خود و 3- گسترش روندها و رویکردهای کیفی به آموزش با توسعه پژوهش و برخورد علمی با جهان طبیعی و اجتماعی.
کنکور دیر یا زود حذف میشود اما نهاد آموزش کنکوریزهشده بر جا میماند. آنچه در این میان از دست رفته است، نهاد آموزشی نیست که قرار بود منسجم و پویا باشد که میتوان ثابت کرد از آغاز هم نبوده است، بلکه نیروی انسانیای است که در این روند به جای بدل شدن به نیرویی خلاق و پویا برای پایهگذاری و گسترش بنیادهای توسعهای متوازن، اکنون پس از ورودش به بازار کار، یکسره در پی بازتولید و بهکارگیری «روشهای شاهانه» و «تکنیکهای» رسیدن به آنیترین خواستها و البته به هر قیمتی، ثروتهای بادآورده است. او اکنون به جهانی که باید به دست او ساخته شود، به مثابه پرسشی چهار گزینهای نگاه میکند که سه گزینه آن را میتواند به دلخواه، با تکنیکهای آموخته و بر پایه منافع آنی خود حذف کند.
دیدگاه تان را بنویسید