شناسه خبر : 14058 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

درباره سرنوشت بازیگران ایرانی سیاست در سال ۱۳۹۲

بداقبال‌ها و بخت‌ یاران

محوریت بحث‌های سیاسی‌ - امنیتی این موارد را پیشنهاد می‌کنیم: حفظ کرامت انسان‌ها، احترام به فرهنگ ملت‌ها و تامین حقوق آنها.

سیدحمید متقی
اکثر قریب به اتفاق ایرانیانی که واپسین لحظات سال کبیسه 1391 را پای سفره هفت‌سین به انتظار نوروز سپری می‌کردند و قرآن به دست «یا مقلب‌القلوب» را زیر لب زمزمه، باور نداشتند که مرغ آمین هنگامی که آنان به بند «حول‌حالنا» می‌رسند، از سر بام آنان نیز بگذرد و چهره ایران را در کمتر از سه ماه دگرگون کند. اگر دقایقی پس از ساعت 14 و 31 دقیقه سی‌ام اسفندماه سال گذشته از بسیاری از مردم این دیار می‌پرسیدید که فکر می‌کنید خوش‌اقبال‌ترین و بدفرجام‌ترین مردان سیاست در سال 1392 چه کسانی خواهند بود، اگر با جملاتی هم‌مضمون با این مصرع مشهور مرحوم سهراب سپهری که «جای مردان سیاست بنشانید درخت که هوا تازه شود» مواجه نمی‌شدید، احتمالاً پاسخ‌هایی دریافت می‌کردید که بخش اعظم آن پاسخ‌ها در این روزهای پایانی سال بی‌معنی و پرت به نظر می‌آیند.
برخلاف رسم معمول سال‌هایی که آبستن انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران است، در سه ماه مانده به انتخاب رئیس‌جمهور یازدهم، هنوز جامعه تحرکی از جنین این انتخابات در رحم روزگار را حس نکرده بود و اصولاً کمتر کسی زایشی پرهیجان و دراماتیک را در 24 خردادماه پیش‌بینی می‌کرد. در کنار جامعه آرام و راکد آن روز، اما رقابت و درگیری میان چهره‌های اصولگرا که هر کدام تشنه‌تر از دیگری برای خدمت به خلق‌الله آماده شده بودند و از کوچک‌ترین فرصت نیز برای پله‌ای نزدیک‌تر شدن به کرسی ریاست‌جمهوری چشم‌پوشی نمی‌کردند، بسیار دیدنی بود. بانمک‌ترین نمود این درگیری در بیلبوردهای بهاریه شهرداری تهران که سکاندار آن یک دهه رویای ریاست‌جمهوری در سر می‌پروراند، به خوبی قابل مشاهده بود. بیلبوردهایی که کلمه روح‌نواز «بهار» به فصل همدلی بدل شده بود. آن‌ روزها معاون جناب شهردار پس از چند قرن کشف کرده‌ بود که «بهار» نام مختص جنس مونث است و به کار بردن نام «منزل!» در عرصه عمومی «خوبیت» ندارد، در نتیجه مانند رجال باغیرت فیلم‌فارسی‌های قدیمی که برای خطاب قرار دادن زن خانه از کلماتی چون مادر پسر خانه یا منزل استفاده می‌شد، برای «بهار خانوم» نیز نام «فصل همدلی» برگزیده شده بود که خدای نکرده، مشکلی برای اخلاق جامعه به وجود نیاید. با همه این آسمان و ریسمان بافتن‌ها، اما هر که دستی حتی از دور بر آتش سیاست این ملک و ملت داشت، می‌دانست که این تحلیل موجب حذف بهار از ادبیات عزیزان شهرداری نشده بود و احتمالاً دلایل بسیار مهم‌تری در این‌باره وجود داشت. شاید یکی از این دلایل استفاده مکرر رئیس دولت دهم از این واژه باشد، واژه‌ای که در حال تبدیل شدن به بیرق یاران حلقه محمود احمدی‌نژاد و نامزد انتخاباتی آنها-اسفندیار رحیم‌مشایی- بود. قاعدتاً مشاوران فوق‌العاده بااستعداد جناب قالیباف نمی‌توانستند از این واژه به سادگی گذر کنند و حال به صورت تصادفی یا برنامه‌ریزی‌شده «بهار» را از ادبیات شهرداری حذف کردند. در بخش‌های دیگر اردوگاه اصولگرایی نیز وضعیت بهتر از شهرداری تهران نبود. در اردوگاه چندپاره اصولگرایان، هر که سپری می‌یافت و شمشیری به کمر می‌بست، خود را در قامت شوالیه‌ای می‌یافت که برای نجات کشور یا دست‌کم اردوگاه خود مکلف به ورود به میدان رقابت است و فریاد انا رجل سر می‌داد و هل من مبارز می‌گفت. با این اوصاف حق بدهید پیش‌بینی سیاهه صاحبان بخت سعید و مبتلایان به طالع نحس در این دیار کهن بصیرت خضر می‌خواست و احتمالاً چشم برزخی. با همه این احوال اما نکته‌ای در فضای آن روز قابل تامل ویژه بود که می‌توان از وجوه گوناگون درباره آن بحث‌های متفاوت داشت. در آن روزها همه مردان سیاسی که گام به میدان گذاشته ‌بودند، از اقتصاد سخن می‌گفتند و از این پدیده قابل تامل‌تر، ابراز تمایل بسیاری از مدیران اقتصادی سابق برای در دست گرفتن سکان زمامداری دستگاه اجرایی بود. به نظر می‌رسید همه بازیگران سیاست دریافته بودند که بحران اصلی آن روز ایران اقتصاد است و با حرارت همین مفهوم می‌توان یخ جامعه را آب کرد و از همه مهم‌تر هر که بتواند خود را در درمان درد اقتصاد حاذق‌تر نشان دهد، امکان بیشتری برای در آغوش کشیدن شاهد ریاست‌جمهوری در 24 خردادماه خواهد داشت. در این فضای متلاطم اردوگاه اصلاح‌طلبان نیز حال و روز خوشی نداشت. در آن ایام بسیاری رقابت ریاست‌جمهوری یازدهم را رقابتی کاملاً اصولگرایانه دانسته و بحث اصلی در این جناح بیشتر حول‌ و حوش حضور یا عدم حضور در انتخابات دور می‌زد. با این تصویر و تحلیل ایرانیان نحسی 13 را نیز به ‌در کرده و سال کاری جدید را آغاز کردند. سالی که شب قدر سیاسی آن در شب جمعه 24 خرداد بود و سرنوشت کشور و بسیاری از بازیگران سیاست در آن دگرگون می‌شد.

بداقبال‌ترین‌ها
اگر بخواهیم سیاهه سیاستمداران بداقبال را در سال 1392 تهیه کنیم، به طوماری طولانی دست‌ خواهیم یافت. طوماری که بخش عمده سطرهای آن قاعدتاً با نام چهره‌های اصولگرا پر خواهد شد. با این حال اگر از شما بپرسند بداقبال‌ترین چهره داخلی سیاست در ایران چه کسی بوده ‌است، به چه نامی اشاره خواهید کرد؟ احتمالاً بسیاری از خوانندگان این نوشتار نخستین نامی که بر زبان خواهند راند، محمود احمدی‌نژاد خواهد بود. چهره‌ای که هشت سال مردم ایران عادت کرده بودند، پس از پیام مقام معظم رهبری در پای سفره هفت‌سین، تصویر و صدای او را نیز مشاهده کنند. چهره‌ای که در سه سال گذشته از چشم بسیاری از اصولگرایان نیز افتاده بود و اکثر قریب به اتفاق سیاستمداران و نخبگان ایرانی از او و عملکردش دل‌ خوشی نداشتند و به انحای مختلف آن را ابراز می‌کردند. او که پیام نوروزی خود را با این جمله که «می‌آید بهار که؛ زنده است یار، که؛ زنده باد بهار» به پایان برده بود، به هر دری زد که یار دیرین خود را بر کرسی ریاست‌جمهوری بنشاند. از لابی‌های پشت پرده بگیر تا تهدیدات علنی. روزنامه‌های دولتی نیز همگی بدل شده بودند به ارگان تبلیغاتی نامزد مورد عنایت رئیس دولت دهم. احمدی‌نژاد چنان در تصمیم خود مصمم بود که در آخرین دقایق ثبت‌نام نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری اسفندیار رحیم‌مشایی را تنها نگذاشت و حتی نقش مجری برنامه‌های تبلیغاتی مشایی را نیز ایفا کرد و ضمن گرفتن میکروفن برای مشایی، این جمله را نیز بر زبان جاری کرد که مشایی یعنی من و من یعنی مشایی. با همه این تلاش‌ها مشایی رد صلاحیت شد و احمدی‌نژاد و یاران حلقه او به اجبار در نیمه مردادماه با قدرت وداع کردند. با توجه به منش احمدی‌نژاد می‌توان این‌گونه تحلیل کرد که در سال گذشته مساله دردناک‌تر از خروج از کاخ ریاست‌جمهوری برای او، دیده نشدن توسط رسانه‌ها بوده است. او در چند روز مانده به پایان دوره ریاست‌جمهوری خود از هر تریبونی برای ارائه گزارش به مردم استفاده برد و دست‌کم در سه برنامه مستقیم تلویزیونی آماری از وضعیت کشور ارائه داد که اگر مردمی غیر از ساکنان ایران آن را شنیده بودند، تصور می‌کردند در دوره زمامداری احمدی‌نژاد کشور ایران از «گابن غیراسلامی» به «ژاپن اسلامی» بدل شده است. با این همه احمدی‌نژاد رفت و این روزها اگر خبری درباره او منتشر می‌شود، بیشتر درباره افشای تخلفات جدید یاران حلقه وی در حوزه‌های گوناگون به ویژه حوزه‌های مالی و اقتصادی است. پایان کتاب احمدی‌نژاد تنها پایان او نبود، بلکه بسیاری از یاران حلقه او را نیز به نقطه انتها رساند. در انتهای سال 92 برای ایرانیانی که حوادث و رویدادها سال‌هاست که با دور تند جلوی چشمان‌شان رژه می‌روند، نام اسفندیار رحیم‌مشایی همان اندازه کمرنگ و مبهم است که نام یک هنرپیشه متوسط ایفاگر نقشی مکمل در یک سریال متوسط 90 شبی که از زمان پخش آن چند سالی گذشته باشد. به نظر می‌رسد احمدی‌نژاد و یاران حلقه‌اش اگرچه آثار بلندمدتی بر اقتصاد نحیف این مرز و بوم گذاشته‌اند، اما به مثابه پرانتزی در طول تاریخ حیات نظام جمهوری اسلامی بودند که در 24 خردادماه به مدد ملت و تدبیر دلسوزان نظام بسته شده است و دیگر باید آنان را در میان آرشیو مطبوعات یا پایان‌نامه‌هایی که بعدها در تحلیل چرایی پدید آمدن دولت احمدی‌نژاد تهیه خواهد شد، جست‌وجو کرد. با وجود این می‌توان نام محمود احمدی‌نژاد، اسفندیار رحیم‌مشایی، علی نیکزاد و... را در سیاهه بداقبالان امسال ثبت کرد. فهرست بداقبالان سال 1392 اما تنها به نام یاران حلقه احمدی‌نژاد خلاصه نمی‌شود. بعضی دیگر از چهره‌های متنفذ سیاسی نیز به صور گوناگون در این فهرست قرار می‌گیرند. یکی از این چهره‌ها محمدتقی مصباح یزدی است. چهره‌ای که در سال 1384 با حمایت از کم‌شانس‌ترین نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری نهم، در قامت یک رئیس‌جمهورساز حاضر شده بود، امسال هم به میدان آمده و از چهره‌ای دیگر حمایت کرد. کامران باقری‌لنکرانی وزیر اسبق بهداشت از نظر این استاد حوزه علمیه برترین فرد روی زمین و زیر آسمان برای تکیه ‌زدن بر کرسی ریاست‌جمهوری ایران بود. نظری که از سوی شورای نگهبان مورد توجه قرار نگرفت و نامزد نخست او حتی اجازه رقابت در انتخابات را نیافت. گزینه بعدی جناب مصباح-سعید جلیلی- هم اگرچه مورد اقبال اعضای شورای نگهبان قرار گرفت، اما در نهایت از سوی مردم کنار گذاشته شد تا این چهره سیاسی و مذهبی در فهرست بخت‌یاران سال گذشته جایی نداشته باشد. از دیگر چهره‌هایی که جایگاه ویژه‌ای در لیست بداقبالان سال 1392 برای خود دست‌وپا کرد، سعید جلیلی- مذاکره‌کننده ارشد ایران در مذاکره هسته‌ای با قدرت‌های جهانی- بود. هرچند که در انتخابات جایگاهی بهتر از مکان سوم را به خود اختصاص نداد، اما می‌توان گفت دلیل اصلی قرار گرفتن او در این لیست، بیش از انتخابات به جانشین او بازمی‌گردد. چهره‌ای که در ماه گذشته به چهره محبوب بدل شده است و اکثریت تصمیم‌سازان کشور، دیپلمات‌های مذاکره‌کننده، مردم و... به کارآمدی او اعتراف کرده‌اند. مقایسه جلیلی و محمدجواد ظریف به خودی ‌خود نقشی بسزا در اضافه شدن جلیلی به فهرست بداقبالان دارد. دست‌کم در چند مذاکره آخر سعید جلیلی و طرف غربی تنها توافقات درباره ادامه مذاکرات بود و چالش‌برانگیزترین بحث مکان اجلاس بعدی بود. اما در دوره محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت ایران، سطح مذاکرات از مدیران کل به سطح وزرا و مقامات ارشد بازگشت و در نخستین گام توافقنامه ژنو به امضا رسید. در اینجا این پرسش کلیدی مطرح می‌شود که چرا این توافقات در دوره جناب جلیلی به امضا نرسید. می‌توان برای پاسخ به این پرسش ده‌ها دلیل ذکر کرد. با این حال و تنها برای قضاوت شما عزیزان بخشی از بسته پیشنهادی جناب جلیلی در شهریورماه 88 به قدرت‌های جهانی را با هم مرور می‌کنیم. در بخشی از این بسته آمده بود: «جمهوری اسلامی ایران آمادگی خود را برای ورود به مذاکرات همه‌جانبه فراگیر و سازنده با هدف دستیابی به چارچوب مشخص همکاری‌ها از طریق التزام همه طرف‌ها به تعهدات دسته جمعی اعلام داشته و آینده‌ای عاری از بی‌عدالتی و توام با رفاه و پیشرفت و به دور از استانداردهای دوگانه را برای تمامی کشورهای جهان و منطقه در پرتو این همکاری‌ها پیش‌بینی می‌کند. در بند نخست با محوریت بحث‌های سیاسی‌- امنیتی این موارد را پیشنهاد می‌کنیم: حفظ کرامت انسان‌ها، احترام به فرهنگ ملت‌ها و تامین حقوق آنها ...،تقویت ثبات و تحکیم صلح عادلانه، توسعه گستره مردم‌سالاری و پیشرفت دموکراسی و ارتقای رفاه ملت‌ها در مناطقی که از بی‌ثباتی، نظامی‌گری، خشونت و تروریسم رنج می‌برند... نقاطی در جهان به ویژه خاورمیانه، بالکان، بخش‌هایی از آفریقا و آمریکای جنوبی و شرق آسیا از جمله مناطقی هستند که در اولویت باید مورد توجه قرار گیرند. تعامل مشترک برای کمک به ملت فلسطین برای تدوین طرحی جامع، مردم‌سالارانه و عادلانه برای دستیابی ملت فلسطین به حقوق اساسی خود می‌تواند نمونه‌ای از این همکاری‌ها باشد...» تصور چهره مذاکره‌کنندگان غربی پس از دیدن این پکیج باید خیلی دیدنی باشد. فکر می‌کنید دیگر احتیاجی به فهرست کردن باقی دلایلی که موجب بی‌نتیجه ماندن مذاکرات ایران و قدرت‌های جهانی شد،باشد؟ وقتی از بداقبالان نام برده می‌شود، نمی‌توان از نام قاضی سابق سعید مرتضوی به راحتی گذر کرد. مقام جنجالی که بنا به گفته دستگاه قضایی ممنوع‌الخروج شده است و هر روز پرونده اتهامات مالی او سنگین‌تر می‌شود. با همه این احوال نمی‌توان از حق گذشت که بداقبال‌ترین چهره سال کسی نیست به جز فردی که یک دهه در شوق رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری به سر برده است و در این زمینه هر کاری که می‌توانسته انجام داده است. اگر هشت سال پیش تلاش داشت به هر صورت ممکن از خود چهره‌ای مدرن به مردم عرضه کند و در جایی لباس خلبانی به تن کرده و در جای دیگر با لباس‌های گران‌ قیمت و طراحی‌های نو روی پوسترهای خوش‌آب و رنگ جا گرفته بود، در این انتخابات تلاش داشت با چهره‌ای جهادی وارد میدان شود و به این منظور با هر پروژه ممکن از مترو گرفته تا پارک پرندگان و از تونل توحید گرفته تا طرح دوطبقه کردن بزرگراه صدر عکس یادگاری گرفته بود. در جمع‌های خصوصی دانشجویان به گونه‌ای سخن می‌گفت و در جمع‌های خصوصی حزب‌الله به گونه‌ای دیگر. جایی به چوب گرفتن کف خیابان افتخار می‌کرد و جایی به مدارا با دانشجویان. محمدباقر قالیباف با این شگرد تا روزهای پایانی رقابت در صدر نظرسنجی‌ها بود، اما یک اتفاق همه آرزوهای سردار را به باد داد، آنجا که در مناظره با حسن روحانی به ماجرای کوی دانشگاه اشاره کرد و شیخ‌ حسن روحانی پاسخی به وی داد که تا همین امروز هم سنگینی آن کمر شهردار پرقدرت تهران را خم کرده است. قالیباف خطاب به روحانی در آن مناظره گفت: «خاطرم هست سال 82 که بنده فرمانده نیروی انتظامی بودم و شما دبیر شورای امنیت ملی بعد از 18 تیر که هر سال به مناسبت سالگرد آن دانشجویان داخل و بیرون مراسمی می‌گذاشتند در جلسه‌ای به شما آقای روحانی گفتم اجازه بدهید دفتر تحکیم وحدت مراسم بگیرد اما شما جناب روحانی گفتید: بابا دنبال دردسری؟ ول کن.» روحانی که معلوم بود برای این بخش خود را آماده کرده بود با لبخند خطاب به شهردار تهران که نشان می‌داد، هنوز برای تبدیل شدن به رجل سیاسی راه زیادی را در پیش دارد پاسخ داد: «آقای قالیباف خیلی دلم نمی‌خواست بگویم اما شما مرا ناچار کردید، آنجا بحث این بود که شما می‌گفتید دانشجویان بیایند تا ما گاز انبری برنامه داریم تا کار را تمام کنیم... ما می‌گفتیم راه این نیست که مجوز بدهیم بعد گاز انبری آنها را دستگیر کنیم.» در آن مناظره گاز انبر کار خودش را کرد و باقر قالیباف با سرعتی غیر‌قابل تصور سقوط آزاد را تجربه کرد. بیراه نیست اگر بگوییم طناب بخت‌یاری قالیباف با گاز انبر خودش قطع شد و در صدر بداقبال‌ترین چهره‌های سیاست در ایران قرار گرفت.

اقبال‌آفرین‌ها
در کنار بداقبالان و بخت‌یاران سیاست، صفحات زیادی از کتاب تاریخ سال 92 به چهره‌هایی اختصاص یافت که در نقش اقبال‌آفرین ظاهر شدند. در صدر این فهرست نیز باید از سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور اسبق نام برد. چهره‌ای که با نگارش نامه‌ای چند خطی موجب اجماع در بین جریان‌های تحول‌خواه، اصلاح‌طلب و میانه‌رو شد. بعید به نظر می‌رسد اگر خاتمی گام به میدان نمی‌نهاد محمدرضا عارف نامزد منتسب به جریان اصلاحات حاضر به کناره‌گیری از رقابت‌های انتخاباتی می‌شد. شاید بتوان پس از بیانات مهم مقام معظم رهبری درباره حق‌الناس بودن رای ملت، دو نامه سیدمحمد خاتمی به عارف و همچنین به ملت را از تاثیرگذارترین مولفه‌های ترسیم سرنوشت جدید ایران در سال 1392 دانست. به ویژه این جملات که: «اینجانب با سپاس فراوان از برادر عزیزم جناب آقای دکتر عارف که بحمدالله موقعیت معنوی بالایی را نصیب خود کرده است و پیروز عرصه اخلاق و ادب و خیرخواهی و اصلاح‌طلبی است؛ به حکم وظیفه سنگینی که نسبت به کشور و سرنوشت ملت شریف دارم رای خود را به برادر گرامی جناب آقای دکتر روحانی خواهم داد و از همگان به ویژه اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان و خواستاران عزت و سربلندی میهن و وفاداران به آرمان‌های بلند و مطالبات روشن ملت می‌خواهم که با هوشیاری وظیفه مهم خود را در این انتخابات به جا آورند و حضور جناب آقای دکتر روحانی را فرصتی مناسب برای رسیدن به خواست‌ها و مطالبات خود بدانند؛ باشد که لطف حضرت پروردگار مددکارمان باشد و شاهد نیک‌بختی ایران و ایرانی باشیم.» این اقدام در کنار حمایت‌های اکبر هاشمی‌رفسنجانی، سیدحسن خمینی و علی‌اکبر ناطق‌نوری موجب بسیج مردم در حمایت از حسن روحانی شد. روحانی نیز که به خوبی به این امر واقف بود در نخستین پیام خود به ملت به این نکته اشاره و از خاتمی و هاشمی تشکر ویژه کرد. در کنار این چهره‌ها اما باید به نام دیگری نیز اشاره کرد؛ چهره‌ای که هرچند مورد اقبال عمومی قرار نگرفت و در صف نامزد اصولگرایان قرار داشت، اما با روشنگری‌های خود فضای مناسبی را برای قضاوت درباره مباحث دیپلماتیک فراهم کرد. علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه در دولت‌های موسوی و هاشمی در مناظره آخر انتخاباتی خود از ماجراهایی پرده برداشت که آه از نهاد هر ایرانی دلسوزی بلند می‌کرد. این مسائل سبب شد فضایی برای قضاوت کارنامه و اندیشه سعید جلیلی نامزد جناب مصباح و جبهه پایداری ایجاد شود و مردم فارغ از بحث‌های تبلیغاتی، با واقعیت‌های عریان و تلخ سیاست خارجی مواجه شوند. در خلق این فضا نقش علی‌اکبر ولایتی بی‌بدیل بود و می‌توان او را نیز به جمع اقبال‌آفرین‌های امسال افزود.

بخت‌یاران
احتمالاً اکثر قریب به اتفاق پاسخ‌دهندگان به این پرسش که بخت‌یارترین چهره امسال را چه کسی می‌دانید، بلادرنگ نام حسن روحانی را بر زبان جاری خواهید کرد. چهره‌ای که در عید سال پیش کمتر کسی باور می‌کرد که سال آینده به‌جای محمود احمدی‌نژاد پیام نوروزی خود را از طریق سیما به اطلاع ملت برساند. چهره‌ای که حضورش در عرصه رقابت با اگرهای زیادی همراه بود. اگر اکبر هاشمی ردصلاحیت نمی‌شد، اگر‌ هاشمی به‌جای صبر در برابر رد‌صلاحیت راه دیگری از جمله قهر را برمی‌گزید؟ اگر خاتمی عارف را وادار به کناره‌گیری نمی‌کرد، امروز نامزدی که شعارش این بود که نمی‌توان به بهانه چرخش سانتریفوژها، چرخ زندگی مردم را از چرخیدن باز داشت، به قدرت نمی‌رسید. با این حال اگر گزارش 100روزه حسن روحانی از میراث برجای مانده از محمود احمدی‌نژاد را مطالعه کرده باشید، در‌خواهید یافت جانشین رئیس دولت دهم را نمی‌توان در میان بخت‌یاران قرار داد، چرا که مصائب جانشینی احمدی‌نژاد چنان است که سال‌ها رئیس‌جمهور را از نوشیدن یک لیوان آب خوش نیز محروم می‌کند. در لیست بخت‌یاران امسال اما چهره‌های دیگر نیز حضور دارند. چهره‌ای مثل محسن رضایی که به هر حال تعداد آرای او نسبت به چهار سال پیش رشدی خارق‌العاده داشت، یا سیدمحمد غرضی که پس از سال‌ها به یکی از چهره‌های جذاب رسانه‌ای بدل شده است و احتمالاً بسیاری از نشریات علاقه‌مند باشند که در ویژه‌نامه عید خود بخشی از صفحات خود را به اظهارات وی اختصاص دهند. با این همه نباید از حق گذشت که در صدر فهرست بخت‌یاران چهره‌های سال 1392 جناب حسین فریدون اخوی جناب رئیس‌جمهور قرار دارد. فردی که بنا بر شنیده‌ها بدون مسوولیتی ویژه عرصه مانور بسیاری دارد، همواره در معیت برادر در صدر می‌نشیند و حتی در جلسه خبرگان رهبری نیز برادر را تنها نمی‌گذارد. مثل اینکه هنگامی که همای سعادت روی دوش جناب حسن روحانی نشسته بود، حسین فریدون نیز شانه‌به‌شانه برادر قرار داشت و در نتیجه بخشی از این پرنده به ناچار به شانه وی نیز خورده است و همه بخت اقبال یکباره نثار او شده ‌است. سال 1392 با همه فراز و فرودهایش به پایان رسید. سالی که سیب سیاست برای رسیدن به زمین ده‌ها دور خورد و بار دیگر ثابت کرد ایران کشوری غیر‌قابل پیش‌بینی است. باید منتظر ماند و دید مردان سیاست در سال آینده چه پیشانی‌نوشتی دارند؛ و دعای حول‌حالنای مردم ایران امسال به احسن‌الحال خواهد رسید؟ این پرسشی است که اگر عمری بود، در ویژه‌نامه عید سال آینده به آن خواهیم پرداخت.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها