تاریخ انتشار:
درباره نقش علیاکبر ولایتی در پیروزی حسن روحانی
دیپلمات پیر و شیخ دیپلمات
پایفشاری ولایتی بر «آشتی با دنیا» و به چالش کشیدن واقعگرایانه و عملگرایانه سیاستهای دولت نهم و دهم، حاکی از مشی مشترک سیاست خارجی ولایتی و روحانی در نوع نگاه به نظام بینالملل و پیچیدگیهای موجود در آن بود.
بارها بر این نکته پای فشردهام که دنیای سیاست دنیای پیچیدگیهای بسیار ساده و سادگیهای بسیار پیچیده است. بارها به این پنداشت یا فرض اندیشیدهام که رمز ماندگاری بسیاری از سیاستمداران کهنهکار نیز در آن است که بتوانند این سادگیهای درهم تنیده در پیچیدگیها و پیچیدگیهای در جامه سادگیها فروخزیده را در خود انعکاس بخشند. بر همین اساس میگویم که سیاست دنیایی نیست که بتوان در آن تنها ساده بود؛ یا تنها، پیچیده زیست. سیاست توانمندانی را میطلبد که بتوانند در عین سادگی پیچیده باشند؛ و در عین پیچیدگی ساده بنمایند. زمانی که بنا به دعوت هفتهنامه تجارت فردا بر آن شدم که در ارتباط با سیاستمداری کهنهکار و چندوجهی به نام دکتر ولایتی، خطوطی را بنگارم؛ این پنداشت در من تقویت شد. اکنون به آن میاندیشم که این پنداشت دارای ظرفیت قابل قبولی برای تبدیل شدن به یک پنداشته یا فرضیه برای بررسی و ژرفانگری پژوهشمحورانه است. یکی از چهرههایی که بالغ بر سه دهه گذشته در عرصه پرفراز و نشیب سیاست ایران زیسته است دکتر علیاکبر ولایتی است. همین بالغ بر سه دههای زیستن؛ و از فراز و نشیبهای این سالها -که بسیاری را در گردابهای سهمگین
خود فرو برده است- به آرامی گذشتن و در سطحی قابل قبول و مطمئن؛ باقی ماندن، نشان از نشانههایی دارد که نمیتوان به راحتی از کنار آنها گذشت. چه به این سیاستمدار با نگاهی مثبت بنگریم و در مقام هواداری از او به این موضوع نگاه کنیم؛ و چه در نقطه مقابل بر آن شویم که به نفی او همت گذاریم؛ این موضوع را نمیتوان نادیده گرفت که نزدیک به نیم قرن است که وی توانسته است در دنیای سیاست حضوری مداوم و موثر داشته باشد. ولایتی فوق تخصص کودکان و از پزشکان مشهور در این زمینه در سطح بینالمللی است. دارای جایگاه تعریفشده دیپلماتیک در سطوح سهگانه ملی، منطقهای و بینالمللی است. تاریخ میگوید و زمانی که به عنوان تحلیلگر تاریخ؛ سخن میگوید، لذت را میتوان در لحن خوانش و برق چشمانش ردیابی کرد. او یکی از عناصر ماندگار در کنار بزرگترین رهبران انقلابی ایران بوده است که در فرازهایی از تاریخ گاه به هم نزدیک و گاه از هم دور شدهاند و ولایتی توانسته است در همه حال با همه آنها ارتباط تنگاتنگ خود را حفظ کند، این کار ساده و در همان حال پیچیدهای است. فرصت بررسی ابعاد گوناگون وجودی و هستومندی هویتی وی در این مجال نیست. تنها میتوان بر این
نکته پای فشرد که دکتر علیاکبر ولایتی را همه به عنوان پزشکی آرام، دیپلماتی محافظهکار و در عین حال سرسخت و سیاستمداری معتدل میشناسند. در سال گذشته نام او با دو موضوع بیش از گذشته مطرح
پایفشاری ولایتی بر «آشتی با دنیا» و به چالش کشیدن واقعگرایانه و عملگرایانه سیاستهای دولت نهم و دهم، حاکی از مشی مشترک سیاست خارجی ولایتی و روحانی در نوع نگاه به نظام بینالملل و پیچیدگیهای موجود در آن بود.
شد و کالبدشکافی شخصیت او بیش از پیش به میان آمد. نخست در ارتباط با دیپلماسی پنهان ایران در برابر آمریکا، برای مدیریت پرونده هستهای و دیگری موضعگیری او در مناظره تلویزیونی و در ارتباط با واقعنگری نسبت به این پرونده در برابر موضع کاندیداهایی که او را در میان خود میدیدند ولی در برابر نظریات خود مییافتند. این موضوع زمانی اهمیت پیدا میکرد که فراموش نکنیم وی نزد افکار عمومی یکی از اصلیترین منابع خوانشگر سیاست خارجی؛ و انتشار دیدگاههای نظام جمهوری اسلامی ایران در حوزه مسائل بینالمللی پنداشته میشود. در این دوره؛ ولایتی، قالیباف، رضایی، حدادعادل، و جلیلی در حوزه اصولگرایان بازتعریف میشدند؛ غرضی چهرهای بیرنگ اما در رنگآمیزیهای اصولگرایانه قرار داشت؛ و در این سو، عارف اصلاحطلبی اصولگرا بود؛ و روحانی نواصولگرایی اصلاحطلب را به نمایش میگذاشت. این ترکیب کاندیداها گرتهبرداریای کمژرفا از مدل انتخاباتی 84 بود؛ که موجب شد نومحافظهکاری رادیکال به نام احمدینژاد را به دفتر ریاستجمهوری بفرستد. این بار هم طراحان صحنه به فرد دیگری میاندیشیدند، ولی نمیدانستند که طرحهایی اینگونه تنها یکبار جواب
مثبت میدهد. در این میان یکی از عوامل موثر و نظم برهمزن این نظمِ پیشبینیشده که اثر پروانهای داشت؛ اشتراک دیدگاههای کلان علیاکبر ولایتی و حسن روحانی در عرصه سیاست خارجی بود. در مناظره تلویزیونی آخر نه تنها این دو کاندیدا هیچ چالش مهمی در این باره با هم نداشتند بلکه دقت در محتوای سخنان ولایتی و روحانی حاکی از هماهنگی قابل توجه و حتی در برخی موارد پاسکاری آنها در این مورد بود. ولایتی در بخشی از سخنانش در مناظره سوم با پیوند زدن آشکار مذاکرات هستهای و فشار بر مردم، به انتقاد از روند مذاکرات پرداخت و با بیان اینکه بخشی از مشکلات اقتصادی ریشه در تحریمها دارد یادآور شد: باید افرادی متصدی کار شوند که این تجربه را دارا باشند، تجربه من در مصوبه 598 و اجرایی کردن قرارداد 1975چنین چیزی است. این در حالی بود که این به نفع شیخ دیپلمات تمام میشد. مردی که هم روحانی بود، هم دیپلمات بود و هم حقوق خوانده بود؛ پس با قبول این معنا، این حقیقت نیز قابل قبولتر مینمود که اگر وی با دارا بودن این شاخص برتر بود؛ دارنده دو شاخص تاثیرگذار روحانی بودن در مدیریت ساختار قدرت در ایران، و حقوق دانستن برای مدیریت پرونده هستهای
دارای مزیت بیشتری است. ولایتی در این مناظره افزود: «بنده فکر میکنم دیپلماسی این است که در داخل کشور خودمان طوری رفتار بکنیم که بتوانیم یک تعامل با همه دنیا داشته باشیم.» از سوی دیگر، حسن روحانی نیز در بخشی از سخنان خویش، محتوای اصلی سخنان ولایتی را به گونهای دیگر تکرار کرد. وی در بخشهایی از مناظره مانند ولایتی به نقد جلیلی مشغول شد و با پیوند زدن مستقیم مذاکرات هستهای و معیشت مردم، در پایان با سخنانی مشابه ولایتی، از روند مذاکرات هستهای ابراز گلایه کرد. روحانی در ادامه بیشترین ادبیات همگرا با نگرش ولایتی را از خود بروز داد و همانطور که ولایتی اقدامات جلیلی را به خواندن بیانیه تشبیه کرد، روحانی نیز مذاکرات جلیلی را به خواندن مقاله مشابهت داد و گفت: فرصت با مذاکره واقعی ایجاد میشود و با اعلام مواضع و خواندن مقاله کار پیش نمیرود. دقت در فیلمهای تبلیغاتی منتشرشده از سوی روحانی و ولایتی نیز ریشه این اشتراک مواضع در سیاست خارجی را نشان میداد. حسن روحانی در بخشی از مستند اول خود؛ با نشان دادن ولایتی و بخشهایی از سخنان وی در برنامه «با دوربین» شبکه اول، درباره حضور سه وزیر امور خارجه اروپایی در ایران
به تایید دیپلماسی خود در دوران اصلاحات پرداخت. با وجود آغاز موج شدیدی از یورشهای نومحافظهکارانه در قالب ادبیات اصولگرایانه به این دو که بر زیانآور بودن دیپلماسی روحانی در سعدآباد تاکید داشتند، و ریشه همافزایی این دو نفر در سیاست خارجی را حضور مدیران و چهرههای مشترک نزدیک به یکدیگر در وزارت خارجه تحت عنوان «حلقه نیویورکیها» میخواندند؛ مردم بسیار مشخص و روشن به دیدگاه آنها در قالب دکترین تعامل سازنده حسن روحانی رای دادند. پایفشاری ولایتی بر «آشتی با دنیا» و به چالش کشیدن واقعگرایانه و عملگرایانه سیاستهای دولت نهم و دهم، حاکی از مشی مشترک سیاست خارجی ولایتی و روحانی در نوع نگاه به نظام بینالملل و پیچیدگیهای موجود در آن بود. هرچند رقبا آنها را به تلاش برای ارتباط با آمریکا و چند کشور اروپایی متهم میکردند و سطح نگرش آنها را تقلیلگرایانه میدانستند و میگفتند آنها ارتباط با این کشورها را به مثابه «رابطه با دنیا» تلقی میکنند؛ و در مقابل ارتباط با مستضعفان جهان و دیگر کشورها را در اولویت دوم قرار میدهند. آنها به بیانات مکرر رهبر معظم انقلاب در تایید رویکرد کلان سیاست خارجی دولت نهم و دهم؛ اشاره و
مواضع مشترک ولایتی و روحانی را در فاصله آشکار با نوع نگاه رهبر انقلاب در سیاست خارجی خواندند. این در حالی بود که رهبر انقلاب، با کدگذاری واقعیتنگری به عنوان یک ضرورت در کنار آرمانگرایی؛ و اهمیت دادن به نتیجه در کنار تکلیفگرایی در حوزه سیاست؛ مبانی مفهومشناسانه و معرفتشناسانه مورد نیاز برای تحول در سیاست خارجی را در قالب «دکترین نرمش قهرمانانه»، فراهم آورده بودند. نگاه به این معانی نشان داد که ولایتی به خوبی معانی این کدها را میدانست و روحانی به خوبی این آگاهی را تئوریزه کرد. مردم نیز به همین تئوری رای دادند.
دیدگاه تان را بنویسید