تاریخ انتشار:
درباره رئیس مجمع تشخیص مصلحت و اقدامات او در سال ۹۲
شانه به شانه قوام
هاشمی رفسنجانی روزی به خود من گفت: «این سینه من از اسرار نظام جمهوری اسلامی زخم است اما اگر کسی از چپ و راست فکر میکند بر اثر فشارها و هجمههایی که به من وارد میکند میتواند باعثشود تا من این اسرار را افشا کنم، اشتباه میکند».
واقعیت این است که در ایران، شخصیتها و چهرهها به دو گونه وارد تاریخ میشوند. گونه نخست که در میان آنها افرادی چون امیرکبیر و دکتر محمد مصدق جای میگیرند، آنهایی هستند که با چهرهای بسیار خوبتر از آن چیزی که هستند و با حسن شهرتی بسیار بیشتر از آنچه دارند، به تاریخ میپیوندند و به آیندگان معرفی میشوند و گونه دوم، آنهایی هستند که قدری کوچکتر و کماهمیتتر از آنچه واقعیت دارد، وارد تاریخ میشوند. من معتقدم که آقای اکبر هاشمیرفسنجانی در دسته دوم قرار میگیرند چرا که یقین دارم ایشان در تاریخ سیاسی و پیشبرد مسائل ملی ایران، نقش، تاثیر و اهمیتی بسیار بیشتر از آن چیزی که مردم تصور میکنند ایفا کرده است و بر همین اساس هم تاکید میکنم که او میتواند در تاریخ سیاسی ایران، شانه به شانه قوام و با فاصلهای البته زیاد از امام خمینی بدرخشد. بر همین اساس باید به این نکته هم اشاره کنم که به اعتقاد من آقای هاشمی شخصیتی دارند و کارهایی کردهاند که تمام مورخان آینده، برای آنکه درباره ایران تحقیق کنند ناچارند بیشترین مطالعه و تمرکزشان را روی مطالعه شخصیت و حول محور اکبر هاشمیرفسنجانی و کارکرد و تاثیر او بر ساختار سیاسی و
اجتماعی ایران متمرکز سازند. با این توضیحات باید به این نکته اشاره کنم که به اعتقاد من در پایان سال ۹۲، آقای اکبر هاشمیرفسنجانی بیشتر از هر زمان دیگری محبوبیت و مقبولیت دارد. چرا که او در این سال با صبر و استقامتی که از خودش نشان داد، باعث شد تا تغییری شگرف در ایران شکل بگیرد. برای درک این موضوع کافی است به اتفاقاتی که در سال گذشته صورت گرفت، دقت کنیم. از حدود بیش از یک سال پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲، اصلاحطلبان در جلسات متعدد و منظم خود درباره اساس حضور یا عدم حضور در انتخابات و چگونگی این حضور بحث و تبادل نظر میکردند. در جریان این جلسات اصلاحطلبان به دو گروه اصلی تبدیل شدند. یک گروه که من به آنها گروه حداقلیها میگویم، بر این عقیده بودند که اصلاحطلبان تنها کاری که میتوانند و باید انجام دهند این است که یک کاندیدا برای انتخابات ریاستجمهوری انتخاب کنند که گرچه باخت او از قبل، مشخص است اما از طریق او، دوباره به ساختار داخلی و قدرت در نظام جمهوری اسلامی باز گردند. اما گروه دیگر که من به آنها گروه حداکثری میگویم، نظر گروه اول را با دلایل مشخص، رد میکردند و معتقد بودند که بدون تغییر بنیادین
ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، تغییر رفتار حکومت ممکن نیست و معرفی یک کاندیدای حداقلی،
هاشمی رفسنجانی روزی به خود من گفت: «این سینه من از اسرار نظام جمهوری اسلامی زخم است اما اگر کسی از چپ و راست فکر میکند بر اثر فشارها و هجمههایی که به من وارد میکند میتواند باعثشود تا من این اسرار را افشا کنم، اشتباه میکند».
تاثیری در بهبود مناسبات اصلاحطلبان با حکومت نخواهد گذاشت. آنها بر این عقیده بودند که تنها با کاندیدا شدن آقای خاتمی یا آقای هاشمی است که اصلاحطلبان میتوانند به صحنه بازگردند. با این حال آنچه در عمل اتفاق افتاد، نتیجهای بین این دو نظریه داشت. یعنی نه آن شد که اصلاحطلبان با یک کاندیدای حداقلی وارد صحنه شوند که به باخت او از پیش از برگزاری انتخابات اطمینان داشتند و نه این شد که کاندیدایی از میان آقایان خاتمی و هاشمی به عرصه بیاید که مورد توجه بخش حداکثری اصلاحطلبان باشد. به همین دلیل هم هست که این روزها هر طرف از این دو طیف اصلاحطلب، تصور میکنند تحلیلشان پیروز شده. اما واقعیت این است که به نظر من تحلیل حداکثریها درست از آب درآمد. چرا که من شک ندارم اگر آقای هاشمی به عرصه رقابتهای انتخاباتی وارد نمیشد، بر کاندیداتوری خود ایستادگی نمیکرد، رد صلاحیت نمیشد و پس از رد صلاحیت، آن آرامش و حفظ موقعیت را از خود نشان نمیداد، انتخابات سال ۹۲ به این تغییر شگرف و پیروزی چشمگیری که مشاهده شد منجر نمیشد. به هر تقدیر با وجود اینکه من به نقش فرد در تاریخ به صورت عمده و تعیینکننده یا موثر به صورت جدی، به
هیچ وجه اعتقاد ندارم و در مجموع، طبقات، جریانات و گروههای اجتماعی را اساس و اصل هرگونه تغییر و تحول در جامعه میدانم باید به این موضوع اشاره کنم که آقای هاشمی با کاندیدا کردن خودشان در جریان انتخابات سال ۹۲، خیزشی بزرگ در عرصه ملی ایجاد کرد که این خیزش، گرچه بعد از رد صلاحیتشان کمی سرخورده شد اما به هیچ وجه فرو ننشست. اتفاقی که آن هم به نظر من ثمره رفتار استثنایی آقای هاشمی بود که از یک انسان معمولی بعید به نظر میرسد. چرا که آقای هاشمی در جریان این ظلم بزرگ که بر او شد، صبر و تحملی مثالزدنی به کار گرفت که همین صبر و تحمل باعث شد خیزشی که برای حضور او در انتخابات شکل گرفته بود، در یک ید واحد که شخص آقای حسن روحانی بود متبلور شود و پیروزی درخشان و تعیینکننده ایشان را رقم بزند. اما نکته مهم این است که این اقدام آقای هاشمی در سال گذشته، یک اقدام بسیار درخشان بود که در تاریخ صدساله ایران، جز در یک مورد که مربوط به آقای خمینی است، در هیچ مورد دیگری جز آقای هاشمی دیده نشده است. اینکه یک نفر به تنهایی نقش تعیینکنندهای در سرنوشت سیاسی یک کشور و ملت ایفا کند. حداقل میتوانم به جرات به این نکته اشاره کنم که من
بعد از دوران شاهاسماعیل اول به یاد ندارم کسی جز آقای خمینی و آقای هاشمی توانسته باشند این کار را بکنند و چنین نقش مهمی را در پیشبرد تحولات یک جامعه ایفا کنند. به عبارت دیگر در انتخابات سال گذشته و از طریق نقشی که آقای هاشمی در جریان آن ایفا کرد، ملت ایران یک بار دیگر به میانه صحنه سیاسی ایران بازگشت. جایی که آقای هاشمی برای تمام عمر خود در آن ایستاده بود. این اتفاق نشان داد که مردم ایران، بعد از یک حرکت پاندولی ۲۰ساله که در جریان آن ۱۰ سال به چپ غلتیدند و ۱۰ سال به راست، متوجه شدند که این چرخش به چپ و راست نمیتواند در جهان بسیار پیچیده معاصر، مسائل بسیار بغرنج اقتصادی، سیاسی و همچنین موقعیت بسیار پیچیده ایران در صحنه منطقهای و بینالمللی را حل کند. به همین دلیل هم دوباره به حالت تعادل و میانهروی بازگشتند. اتفاقی که در جریان آن هم از طیف چپ افراد زیادی به صحنه آمدند و هم از طیف راست و همگی هم خود را به جایی رساندند که آقای هاشمی ایستاده بود. روندی که به نظر من محقق نمیشد جز در سایه صبر و استقامتی که آقای هاشمی در این سال از خود نشان داد. او در این سال به ملت ایران نشان داد که ثبات قدم، پایمردی، حمایت و
ایستادگی برای استیفای حقوق ملت به هیچ وجه با رفتارهای پرسر و صدا، شعارهای توخالی و بیمحتوا و همچنین حرفهای تند و رادیکالی همجهت نیست و یک سیاستمدار تنها زمانی میتواند منافع ملت خود را پیش ببرد که موضعی کاملاً معتدل داشته باشد. اغراق نیست اگر بگویم که من این صبری را که در سال گذشته از آقای هاشمی دیدم تا آن زمان از هیچ فرد دیگری ندیده بودم و هیچ وقت این را که یک فرد بتواند در مقابل چنین ظلم بزرگی که به او شده اینچنین سکوت کند هیچ وقت باور نمیکردم. شاید غلوآمیز باشد اما این عین واقعیت است که من در آن ایام بارها و بارها به جای آقای هاشمی از میزان ظلمی که به ایشان شد، به حد انفجار رسیدم و وقتی ایستادگی، سکوت، صبر و بردباری او را در مقابل این اتفاقات میدیدم جز تعجب کار دیگری نمیتوانستم بکنم چرا که معتقد بودم اگر آقای هاشمی اجازه پیدا میکرد در انتخابات شرکت کند بیش از۳۰ میلیون رای میآورد و هنوز هم معتقدم تنها دلیل مخالفتها با حضور او او همین موضوع بود. مردی که روزی به خود من گفت: «این سینه من از اسرار نظام جمهوری اسلامی زخم است اما اگر کسی از چپ و راست فکر میکند بر اثر فشارها و هجمههایی که به من
وارد میکند میتواند باعث شود تا من این اسرار را افشا کنم، اشتباه میکند».
دیدگاه تان را بنویسید