تاریخ انتشار:
نگاهی به فراز و فرودهای سیاست در سال ۱۳۹۳
از ابهام تا انتظار
فصل هاشمی: «در سال ۹۲ اتفاقات با تندی بیشتری به وقوع خواهد پیوست.» این پیشبینی آیتاللهی بود که اگرچه در اوج رخوت زمستان سرد سیاست ایران، در اسفند ۹۱، طرحش کرد اما در نخستین فصل سال بعد، نشان داد نهتنها پیشبینیاش درست است بلکه خود او بهانهای میشود برای رخداد بسیاری از تابوشکنیها در تاریخ پس از انقلاب؛ مردی که «دیرتر» از همه در سیاسیترین فصل سال ۹۲ به کارزار آمد و در عمل «کلیدی» ترین نقش را داشت.
فصل هاشمی: «در سال 92 اتفاقات با تندی بیشتری به وقوع خواهد پیوست.» این پیشبینی آیتاللهی بود که اگرچه در اوج رخوت زمستان سرد سیاست ایران، در اسفند 91، طرحش کرد اما در نخستین فصل سال بعد، نشان داد نهتنها پیشبینیاش درست است بلکه خود او بهانهای میشود برای رخداد بسیاری از تابوشکنیها در تاریخ پس از انقلاب؛ مردی که «دیرتر» از همه در سیاسیترین فصل سال 92 به کارزار آمد و در عمل «کلیدی»ترین نقش را داشت.
سالی که ابتدایی پرابهام را به انتهایی پرانتظار مختوم کرد، در چشماندازهای مختلف، فصل جدیدی را در سیاست ایران گشوده؛ بساکه بسیاری از ناظران معتقدند اتفاقات به وقوع پیوسته، نهتنها اثرگذاری یکساله که بعضاً ممکن است تاریخ سیاسی کشور را تا سال 1400 تحتالشعاع قرار دهد و شاید پربیراه نیست که اگر 92 را بسان تاثیرگذاریهای سیاسیاش به مثابه سال76 قلمداد میکنند. انتخابات ریاستجمهوری در ایران در هر سه دهه گذشته همواره مهمترین رخداد سیاسی کشور بوده است؛ اما آنچه 92 را به خاطر این رویداد سیاسی، متفاوت از دورههای قبل خود کرد، تصویری بود که طبقه صاحب قدرت ترسیم کرده بودند و بر اساس آن با قاطعیت معتقد بودند رقیب به دلیل رعایت نکردن قواعد بازی در فصل قبل، برای همیشه زمین بازی را ترک کرده و به همین دلیل، برخلاف 10 انتخاب گذشته، رقابت درونگروهی است و میتوانند با درآوردن لباس وحدت الزامی - اجباری، مجالی برای عرضه سلایق مختلف، جهت انتخاب مردم بیابند.
در ویترین ترسیمی که فروردین92 توسط جناح راست پردهبرداری علنی شد، این امیدواری موج میزد که در قله قدرت ایستادهاند و کاندیداهای رنگارنگ نهتنها شکست نمیآورد بلکه بنیانگذار شکلگیری رقبایی است که همگی از یک خاستگاه بیرون آمدهاند: اصولگرایی به مثابه تنها حزب قادر به فعالیت در عرصه سیاسی.
اما با وجود این اطمینان قلبی، امکان نداشت دور هم جمع شوند و بخش قابل توجهی از حرفهای مردان اصولگرا به این موضوع سپری نشود که اصلاحطلبها در انتخابات حضور مییابند یا نه؟ آیا مشایی میتواند آرای خاکستری را زنده کند؟
در عمل، تاکتیکشان طراحی زمین بازی برای اصلاحطلبها از یک سو و تیم احمدینژاد از سوی دیگر با دو سناریوی واحد بود؛ در رسانهها و تریبونهای سیاسی بارها عنوان کردند تا هم بین افکار عمومی و هم بین چهرههای سیاسی اصلاحطلب و طرفدارانشان جا بیفتد: «اصلاحطلبها سردرگمند: اختلاف دارند، اما در نهایت وارد انتخابات نمیشوند؛ چون نظام دیگر نخواهد گذاشت افرادی که مصالح ملی را چهار سال قبل نادیده گرفتند، وارد عرصه سیاسی شوند.» در سوی دیگر سعی میشد به صراحت بیشتری این پیغام به تیم احمدینژاد داده شود که عمر سیاسی منسوبان به احمدینژاد یا به قول اصولگرایان تفکر مشایی پایان یافته است.
با وجود این پیشگویی، اما نگرانیها در میان هواداران اصولگرایی به جد وجود داشت که در نبود کاندیدای اصلاحطلب، حضور مشایی میتواند بازی انتخابات را به سمتی تغییر مسیر دهد که پیروزش، متفکر گفتمان احمدینژادیسم باشد.
همین نگرانیها منجر شد که ابتدای سال خط و نشان بکشند برای عقلایشان که اگر مجال دهیم، مشایی و اصلاحطلبان (البته از نگاه راست سنتی) با حرکتی زیر پوستی سبدهای رای را از آن خود میکنند و آنها بازنده میدانی میشوند که خود را پیروز قبل از برگزاری مسابقهاش میدانستند. در میدان سوم، ماجرای آیتالله مصباحیزدی برای اصولگرایان تبدیل به کلاف سردرگم شد. درست در لحظاتی که عقلای جناح راست دور هم مینشستند تا بگویند هم باید احترام آیتالله را نگه داشت و با او از موضع انتقاد و گلایه حرف نزد، این نگرانی را هم مطرح میکردند که چرا جبهه پایداری رسماً میخواهد با معرفی یک کاندیدای دیگر، تمام پنبههای وحدتشان را بزند. در حالی که این سوی میدان هم مشخص بود که اصولگرایان در نهایت نمیتوانند با کاندیدای واحد به میدان بیایند. چرا که حداقل آمدن رضایی و قالیباف قطعی بود و آن طرف هم که جبهه پایداری با گزینه باقریلنکرانی میآمد تا صفش را از باقی اصولگرایان جدا سازد. در نهایت رد صلاحیت آیتالله هاشمیرفسنجانی به عنوان تنها امید عینی اصلاحطلبان، اصولگرایان را آرام از دغدغههایشان دور ساخت و با رد صلاحیت مشایی به یقین رسیدند که در
نهایت سبد رای یا متعلق به قالیباف میشود یا سعید جلیلی منتخب تایید صلاحیتشده منتسب به آیتالله مصباح. آنهایی که نگران بودند که نمیتوانند در رقابت با مشایی و کاندیدایی مانند هاشمی بایستند، پس از رد صلاحیتهای انتخابات 92، بازی را برده حساب میکردند. پازلی که آیتالله هاشمی باز آن را بههم ریخت؛ همان طور که ثبت نام دقیقه نودش از نگاه بسیاری حکم پایان زودرس انتخابات بود و حتی بسیاری از اصولگرایان او را برنده انتخابات محسوب میکردند، حمایت همهجانبهاش از حسن روحانی هم سوت پایانی شد برای پررقیبترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی ایران.
فصل روحانی: با اینکه 9ماه از نشستن او بر صندلی ریاستجمهوری ایران میگذرد، نورافکنهای ناظران سیاسی هنوز نتوانسته زوایای مختلف کنش سیاسی وی را مشخص کند. مردی که در دهههای 60 و 70 فعال عرصه سیاسی بود و با مذاکرات هستهای سعدآباد به محاق سیاسی رفته بود، به یکباره با آنچه خودش شعارهای اصلاحطلبانه، مرام اعتدالی مینامید توانست سبد رایی برای خود بسازد که 100 درصد رای اصلاحطلبان و به اذعان خودش شاید کمتر از 10 درصد رای حامیان اصولگرایان در جامعه را در خود جمع کرده باشد.
کیاستی که همراهان قدیمیاش میگفتند روحانی را به سیالیت در طی مسیری بینابین بدنه اجتماعی اصلاحطلب و اصولگرای قدر در بدنه بالایی قدرت سوق میدهد، عینیت یافت و از همان ابتدا با تدبیر، گفتمانی نو فرای اصلاحطلبی و اصولگرایی طرح و مسیر سیاسی خود را آغاز کرد.
در تشکیل کابینه، همان ابتدا آب پاکی ریخته بر دست مدعیان هر دو طیف، کابینه اشتراکی را تعریف کرد و هر آنجا که لازم بود وزیری توانمند برای غلبه بر بحرانهای دولت تازهکارش بیابد سراغ کارکشتههای دولت خاتمی و هاشمی رفت و هر جا نیازمند لابیگرانی بود که در موقع نیاز واسطههای خوبی برای او جهت برقراری ارتباط با بدنه بالایی قدرت و طیف اصولگرا باشند معتدلهای طیف اصولگرا را به کار فراخواند.
با تمام بالا و پایینهای مجلس، ایرادهایی که از سوابق وزرای پیشنهادی در اتفاقات 88 گرفته میشد و مسائلی نظیر آن، در نهایت حسن روحانی نشان داد که ساز مدارایش با این مجلس را کوک کرده و برخلاف صاحب منصب پیشین، سودایی برای به رخ کشیدن رای و پیروزی انتخاباتیاش در برابر مجلس یکدست اصولگرا ندارد.
کابینهای که چیده شد با وجود چند رفت و آمد برای گرفتن رای وزیر علوم که از نگاه طیف تندرو پایداری میتوانست پایگاه باقیمانده تفکر معترضان به انتخابات 88 باشد، در نهایت ترکیبی اصلاحطلبانه پیدا کرد و وزارت کلیدی کشور هم به دست رحمانیفضلی از نزدیکان سیاسی علی لاریجانی رسید. امری که تاثیر عمیقش را در انتخاب و چینش استانداران نشان داد و در عمل سبب شد تا در سطح استانها و فرمانداران از یک سو تاخیر بسیار در انتخاب گزینههای مورد نظر دولت صورت بگیرد و از سوی دیگر در برخی شهرهای کلیدی، افرادی منتخب شوند که بیشترین قرابت را با تفکر اصولگرایی دارند.
از متشکریم تا منتظریم
فصل روحانی با شعارهایی فریبا برای بدنه اجتماعی، گاه نگرانکننده برای تندروهایی در هر دو طیف سیاسی و امیدبخش برای میانهروها آغاز شد. دست شانس همراهیاش کرد تا کوچکترین تحولات در آغاز دوران ریاستش از نگاه مردم، گامی بزرگ جلوه کند و «روحانی متشکریم» به ادبیات مشترک مردمانی تبدیل شود که رای را به تحریم ترجیح داده بودند.
او از بهار رای تا گرمای تشکیل کابینه، مدام بر تحقق خواستهای بدنه اجتماعی تاکید میکرد. میگفت اگر اقتصاد و خروج کشور از وضعیت رکود کنونی برایش در اولویت است راه رسیدن به این امر آَشتی با فضای جهانی و خروج موضوع هستهای از بنبست پدید آمده از سوی دولت قبل است. ابایی نداشت اگر او را ادامهدهنده همان مسیری بنامند که با قرارداد 82 سعدآباد به پایان رسیده بود و او و همفکرانش خائن شناخته شده بودند. بدین ترتیب در حالی که از نگاه بدنه اجتماعی شاخصترین وعدههای روحانی برای بهبود آزادیهای اجتماعی و سیاسی بود اما در عمل اولویتهای رئیس جمهور و کابینهاش بر مطالبات اقتصادی و در بستر آن مذاکرات هستهای قرار گرفت.
آنچه تبعات داخلی مذاکرات هستهای بود از سوی بسیاری از ناظران میتوانست به بهبود فضای سیاسی داخل کشور هم بینجامد. کم شدن فشارهای خارجی، از نگاه تئوریسینهای روحانی میتوانست سببساز آن شود که فضای سیاسی در داخل برای منتقدان باز شده و نمودش را در باز شدن گرههای کور کنونی نشان دهد. انتقادات به نحوه مذاکرات هستهای که عموماً از سوی همان طیف خاص جناح راست صورت میگرفت و البته به دلیل موضع یکدست بدنه بالایی قدرت در همراهی با روحانی، در حد غرولندهای سیاسی باقی ماند، اما روحانی نخستین پاشنه آشیلش را در بخش فرهنگ به رخ منتقدانش کشید. با اینکه علی جنتی وزیر ارشاد شده بود تا دولت روحانی به سرنوشت بحرانهای وزارت ارشاد دولت خاتمی دچار نشود اما شاید نخستین انتقادهای غیرهستهای به وی از همین حوزه آغاز شد و با گذشت زمان شدت و حدت بیشتری گرفت تا جنتی که آمده بود نشان دهد برخلاف نسبت فامیلیاش در عمل، مسیری عکس طی میکند، همان ابتدا تحدید شود. اما نخستین ان قلت واقعی در تحقق وعدههای روحانی در حوزه سیاست داخلی وقتی حادث شد که روحانی برای تامین برخی خواستهای جامعه مدنی با محدودیت اختیارات و نقش بیبدیل قوای دیگر مواجه شد.
همان زمانی که وزیر اطلاعاتش وعده آزادی و عفو و گشایش در عرصه منتقدان سیاسی را مطرح کرد با واکنش جدی قوه قضائیه همه آن وعدهها نهتنها به محاق رفت بلکه در بزنگاههایی مسیری عکس طی کرد.
بدین ترتیب رئیس جمهور وقتی در آستانه ارائه گزارش صد روزه خود به ملت قرار گرفت ترجیح داد هر آنچه برای گفتن جمع کرده همه در وادی تشریح بحرانهای به ارث برده از دولت قبل باشد. از خزانه خالی که باید با آن مدارا کرد تا دشمنان قوی خارجی که باید در یک پروسه حداقل به رقبای منصف تبدیل شوند. گزارش صد روزه او به نوعی شاید آخرین اقبال صدا و سیما به وی هم محسوب میشد؛ چرا که پس از صد روز شاهد رویارویی رسانه ملی و سیاستهای روحانی هم در عرصه داخلی و هم خارجی بودیم.
ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما دلیل را مستقل بودن و لزوم روحیه نقدگرایی در یک رسانه عنوان میکرد و مشاوران روحانی هشدار میدادند که صدا و سیما میرود تا از همین ابتدای کار روحانی را در مواجهه با افکار عمومی در یک حوزه پرچالش و حتی بحران وارد کند. که اوج این کشمکش در مصاحبه تلویزیونی حسن روحانی و اختلاف بر سر انتخاب یک مجری به اوج رسید.
نهتنها صدا و سیما بلکه همه منتقدانی که روحانی آنها را تلویحاً کمسواد قلمداد کرده، روی یک موضوع کلیدی مانور میدهند: منافع ملی قربانی محبوبیتزایی؛ از نگاه آنها دولت جدید برای اینکه نمودار محبوبیتش را همچنان در سطح مطلوب نگه دارد، دست به اقداماتی میزند که با منافع ملی در تعارض است. حال میخواهد این تصمیم باز کردن فضای رسانهای و فرهنگی و هنری باشد یا دست آشتی دراز کردن بهزعم آنها به روی دشمنان30ساله خارجی. با این اوضاع، آنچه تاکنون روحانی را در این عرصه شاید پیروز بر صداهای ناهمگون سیاسی کرده، پشتوانهای است که هنوز در بدنه اجتماعی برایش وجود دارد. مردمی که گرچه آرامآرام متشکریم را به منتظریم تغییر دادند اما همچنان در عرصههای مختلف فرصت را برای رسیدن به خواستهایشان کافی میدانند و منتظر بودنشان جنبه گلایه و انتقاد به خود نگرفته است. در عرصه سیاسی هم چهرهها و طیفهای اصلاحطلب گرچه در محافل خصوصی روحانی را دولتمردی اصلاحطلب نمیدانند و نگرانند مبادا دست به اتخاذ تصمیمهایی بزند که با روحیه اصلاحطلبی آنها در تضاد باشد و هزینهاش دامن اصلاحطلبان را بگیرد اما در عمل همچنان اصلیترین حامیان سیاسی وی
- بیرون از بدنه قدرت - محسوب میشوند.
با این چشمانداز روحانی میرود تا مسیری را در سال 93 آغاز کند که بهبود وضعیت اقتصادی، سرعتبخشی و استحکام در گشایش هستهای به همراه خواستهای مدنی و اجتماعی اصلیترین رسالتهایش، حداقل از منظر بیرونی محسوب میشود.
امروز روحانیای در اذهان عمومی به تصویر کشیده شده که با روحانی یک سال پیش فرقهای اساسی دارد. مردی که از بطن یک تفکر محافظهکار سنتی در ابتدای دهه 60 فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد؛ اما در دهه 90 شعارهای اصلاحطلبانهاش پیروزش کرد. در یک پروسه 30ساله سعی کرد خود را در مجموعه مدیران میانهرویی قرار دهد که در دستهبندیهای سیاسی بیش از آنکه برچسب یک طیف خاص بر آنها زده شود در خطی وسط حرکت میکنند. اما در سال 1392 از خاستگاه اصلاحطلبی برخاست و به حمایت اصلیترین چهرههای اصلاحطلب پیروز میدان سیاسی شد. شعارهای اصلاحطلبانه داد و در عمل جامه میانهرویی به تن کرد؛ وعدههای اجتماعی و بهبود فضای سیاست داخلی برایش رای آورد و اولویت عملش را سیاست خارجی و اقتصاد قرار داد؛ کارنامه تصمیمگیری هستهایاش در سال 1382 او را تا مظان اتهام خیانت به کشور پیش برد و در سال 1392 منجی باز کردن گره کور هستهای نامیده شد. مردی که ابهام روزهای ابتدایی 92 را در پایان سال به انتظار و امید رساند و میرود تا سال جدید را با این سوال کلیدی آغاز کند: اولین پیروزی و اولین بحرانش چه خواهد بود؟
دیدگاه تان را بنویسید