تاریخ انتشار:
بررسی مولفههای پیروزی روحانی در انتخابات
پویش بهار ۹۲ و رویش روحانی
سال گذشته در چنین روزهایی محور مشترک سالنامههای مطبوعات، تحلیل و پیشبینی درباره کسانی بود که گمان میرفت در انتخابات ریاستجمهوری جای محمود احمدینژاد را بگیرند.
سال گذشته در چنین روزهایی محور مشترک سالنامههای مطبوعات، تحلیل و پیشبینی درباره کسانی بود که گمان میرفت در انتخابات ریاستجمهوری جای محمود احمدینژاد را بگیرند. در میان نامهایی که کارشناسان احتمال میدادند یکی از آنها رئیسجمهور بعدی باشد، یک نام کمتر از دیگران مطرح بود: حسن روحانی. نبودن نام روحانی در پیشبینیهای انتخاباتی، لزوماً به معنای نادرستی آن تحلیلها نیست؛ چون غالب تحلیلهایی که از زمستان 91 تا اوایل بهار 92 درباره انتخابات نوشته شد، مستظهر به واقعیتهای آن چند ماه بود و اگر امور سیاسی ایران بر مدار پیشین خود پیش میرفت، چه بسا انتخابات نتیجهای دیگر میداشت. واقعیت آن دوران این بود که در پی دولتهایی که از سال 1360 تا 1384 بر مدار انقلابی، اما معطوف به استقرار و رجحان نظم سیاسی، قوه مجریه را اداره کرده بودند، دولتی بر سر کار بود که استقرار سیاسی را خلاف مشی انقلابی میپنداشت و این پنداشت، موجب بر هم خوردن نظم سنتی جمهوری اسلامی شده بود. انقلابیون با سابقه که عمدتاً تخریب شخصیتی شده بودند، انزوا گزیده و تمایلی به کنشگری سیاسی فعالانه و تمام عیار نداشتند؛ شاخهای از انقلابیون به علت همراهی
ولو نیمه راه با دولت، قابلیتهای انتخاباتی خود را تقلیل داده بودند؛ شاخهای از انقلابیون که برنامههایشان بیشتر معطوف به عملگرایی و تکنوکراسی بود تا ملهم از ایدئولوژی، بر اثر اقدامهای حذفی دولت، از گردونه کارشناسی خارج شده بودند و امکان تحرک سیاسی موثر نداشتند. این فضا موجب تفرق قوا شده بود و از «حجم قدرت سیاسی» در کشور کاسته بود. تحلیلگران با مشاهده این وضع و کنار هم چیدن واقعیتها به این نتیجه رسیده بودند که میدان بازی انتخابات چنان کوچک و میزان قدرتی که قرار است توزیع شود چنان ناچیز است و مسائلی که قرار است دولت به آن بپردازد چنان خرد است که رجال درجه اول به میدان نخواهند آمد و رقابت میان رجال درجه دوم خواهد بود. پیشبینیها تا اردیبهشت 92 حول همین منطق میچرخید و تحلیلها و نتایج برآمده از آنها سازگار بود. اما در اردیبهشت واگویه دو خبر، فضا را تغییر داد و قدرتی که قرار بود نامزدهای انتخابات بر سر آن رقابت کنند، حجیم شد و برنامهای که قرار بود رئیسجمهور بعدی اجرا کند، بزرگ شد. خبر اول این بود که اوضاع اقتصادی از آنچه پیش از آن تصور میشد بدتر است و کشور در سرازیری کاهش رشد اقتصادی افتاده است و خبر دوم
این بود فشار اقتصادی و فشار خارجی در حال تبدیل شدن به تهدید امنیت ملی هستند. پیش از شکلگیری این فضا، ماموریت کسی که میخواست رئیسجمهور شود، ماموریت اجرایی ساده انگاشته میشد؛ اما پس از شکلگیری این فضا، ماموریت رئیسجمهور عوض شد و این بار رجل سیاسی توانایی به کار میآمد که در قامت جمهوری اسلامی در شکل سنتی آن که یادآور قدرت حجیم بود ظاهر شود و اقتصاد را چاره کند و در عین حال وجاهت بینالمللی کافی برای عبور دادن ایران از بحران را داشته باشد. این تلقی، لاجرم نگاهها را به سوی آیتالله هاشمیرفسنجانی معطوف کرد. هاشمی که از رقابت بازماند، نتیجه طبیعی و منطقی آن همین بود که شکل گرفت. حسن روحانی تنها نامزد انتخابات بود که در شمار انقلابیون معطوف به نظم سیاسی بود و قابلیت لازم را برای اداره کشور در هنگامه تخصیص حجم قدرت بالا و رفع تهدید امنیت ملی داشت. اگر تلقی بر آمده از تحولات بهار در کار نبود، ایران همان راه هشت سال پیش یعنی تفرق قدرت و بازیگری رجال درجه دوم را میپیمود. اما تهدید امنیت ملی و یا تصور چنین وضعی، بزنگاه تاریخی مهمی را شکل داد که نتیجهاش برآمدن حسن روحانی بود که هم شیخ بود و از جنس انقلاب و
جمهوری اسلامی و هم دیپلمات بود و مقتضی زمانه.
دیدگاه تان را بنویسید