تاریخ انتشار:
جهان ما به این زودیها روی ثبات به خود نخواهد دید
در حسرت آرامش
تقریباً دو دهه است که خاورمیانه را در خود فرو برده و طبیعی است که سرریز بحران در منطقه، بسیاری از نقاط جهان را هم در نوردیده است. طی دو دهه اخیر جنگ و خشونت در سومالی، عراق، افغانستان، یمن، لیبی، سوریه و بسیاری دیگر از کانونهای ناامن در خاورمیانه باعثشد منطقه دچار ناامنی شود و بازخورد این ناامنی اروپا، آسیا و آمریکا را هم در بربگیرد.
اگر کتاب تحولات سال گذشته را تورق کنیم میبینیم که بسیاری از سطور این کتاب را با «ناآرامی» و «بیثباتی» نوشتهاند. این دو مولفه تقریباً دو دهه است که خاورمیانه را در خود فرو برده و طبیعی است که سرریز بحران در منطقه، بسیاری از نقاط جهان را هم در نوردیده است. طی دو دهه اخیر جنگ و خشونت در سومالی، عراق، افغانستان، یمن، لیبی، سوریه و بسیاری دیگر از کانونهای ناامن در خاورمیانه باعث شد منطقه دچار ناامنی شود و بازخورد این ناامنی اروپا، آسیا و آمریکا را هم در بربگیرد. این مختصر، در پی تحلیل تحولات جهان یا ارائه گزارشی از تحولات جهان در یک سال گذشته نیست، بلکه فقط اشارهای گذرا به یک مساله دارد که یک سالی است در صدر اخبار جهان نشسته و ظاهراً بنا ندارد این «صدرنشینی» را به این زودیها واگذار کند. این مساله، همانا ظهور گروه خلافت خودخوانده اسلامی (داعش) است که ریشه بسیاری از مشکلات در کشورهای منطقه و جهان در سال گذشته به این گروه بازمیگردد.
1-خاورمیانه و شمال آفریقا: در عراق، فروپاشی رژیم صدام شکاف و چالشهای قومی-قبیلهای را تشدید کرد. چالشهای امنیتی عراق دولت مالکی را مدتها در خود فرو برد. عمق بحران در عراق زمانی بود که داعش در این کشور ابراز وجود کرد. روی کار آمدن العبادی مصادف بود با بزرگترین تهدیدی که عراق در طول تاریخ خود با آن مواجه شد: داعش. فقدان اقتدار دولت مرکزی در سایر نقاط کشور، ادعای خودمختاری در میان بخشهایی از اهل سنت، رویکرد مرکزگریز در بسیاری از اقوام عراقی و بسیاری دلایل دیگر دست به دست هم داد تا عراق وارد بحرانی «موجودیتی» با گروهی شود که مسالهاش «هستی» یا «موجودیت» عراق است. حلقه مفقوده زنجیره تحولات عراق «فقدان انسجام ملی» است. چرا؟
در یمن، پس از کنارهگیری علیعبدالله صالح بحران در این کشور آغاز شد. چهار سال پس از بهار عربی که به خزان تبدیل شد یمن هنوز روی آرامش ندیده و دولتها در این کشور پی در پی تغییر میکنند. در نهایت شیعیان حوثی در این کشور قدرت را در دست گرفتند. القاعده در شبهجزیره عربستان (AQAP) که یکی از پایگاههایش در یمن است گره مشکلات یمن را کورتر کرد. برخی میگویند ائتلاف نانوشتهای میان حوثیها و آمریکا بر سر مبارزه با القاعده در این کشور وجود دارد. اما چرا آتش بحران در این کشور کوچک عربی خاموش نشده و هر روز گوشهای از این کشور را مشتعل میسازد؟
در سوریه، اوضاع به خشونت کشیده شد. چهار سال است سوریه وارد جنگی داخلی شده که فعلاً پایانی بر آن متصور نیست. داعش با استفاده از خلاء اقتدار دولت مرکزی در عراق و سوریه، مرز دو کشور را برداشت و خلافت خودخوانده خویش را اعلام کرد. از دل جنگ داخلی سوریه گروههای شورشی مختلف زاده شدند. پربیراه نیست اگر سوریه را «کانون بحران» یا «آتشفشان» خاورمیانه بنامیم؛ آتشفشانی که گدازههای آن به کشورهای دیگر هم پرتاب میشود. چرا سوریه به این روز افتاد؟
این دهکده جهانی اگرچه در کلیت خود به نفع بشر است و ارتباطات را تسهیل میسازد اما ظهور بازیگران غیردولتی علامت سوالهایی به وجود آورده است. این بازیگران غیردولتی در جاهایی ممکن است در قالب گروههای حقوق بشری یا امدادرسان جلوه کنند که خدماتی به بشریت در مناطق بحرانخیز جهان ارائه میدهند اما در جاهایی مانند منطقه خاورمیانه به بلای جان تبدیل میشوند. داعش یکی از این گروههای غیردولتی است که هیچ اصالتی برای مرزها و حقوق بینالملل قائل نیست.
گمان میرفت اگر قذافی در لیبی، صدام در عراق، صالح در یمن و سایر دیکتاتورها سقوط کنند نسیم بهار عربی که میرفت تا همچون دومینو کشورها را یکی پس از دیگری در خود فرو برد دموکراسی را برای این کشورها به ارمغان خواهد آورد. اما ارمغان سقوط دیکتاتورها نه ثبات که درغلتیدن در جنگی داخلی بود؛ جنگی که پیامد آن از هم گسستن زنجیره انسجام کشور، تجزیه ارتش، پا گرفتن گروههای مرکزگریز و در نهایت ریشه دوانیدن داعش در بسیاری از کشورهای عربی بود. این ماجرا در بسیاری از کشورهای خاورمیانه عربی و شمال آفریقا با شدت و ضعف ادامه دارد.
اما علت این بحرانها در منطقه ما چیست؟ برخی میگویند وجود «دیکتاتور» عامل ثبات و مقوم انسجام ملی در این کشورها بود. معنای دیگر این سخن این است که تداوم انسجام ملی و سرزمینی در این کشورها بسته به وجود دیکتاتور بود. در واقع، سقوط دیکتاتور به معنای پاره شدن تکهای از زنجیری بود که اتصالدهنده هویت ملی و سرزمینی به هم بود. برخی هم علت بحران در این سرزمینها را ضعف دولت-ملت میدانند. در گذشته خواستههای اقوام در درون مرزها مدیریت میشد اما ضعف دولت- ملت باعث شده به درخواستهای اقوام از سوی دولت ملی پاسخی درخور داده نشود و در عوض، در بعضی مواقع این مدیریت از خارج انجام گیرد. در اینجا، بازیگران خارجی (اعم از دولتها، بازیگران غیردولتی و غیره) هستند که نقش ناجی را برای ملتها بازی میکنند. وقتی خواستههای بازیگران ملی با خشونت مواجه شود شرایط برای فرش قرمز پهن کردن در برابر مهاجم خارجی و درخواست از او برای مداخله -خواه دولت باشد، خواه بازیگری غیردولتی همچون داعش که مرزها را درمینوردد- به یک درخواست ملی تبدیل میشود. این وضعیت باعث میشود دیوارههای اصل «عدم مداخله» تَرَک بردارد و با اندک فشاری از هم گسسته شود. در
این صورت، اصل «مداخله» یا به درخواست دولت صورت میگیرد (عراق) یا وقتی فشار بر ملت به حدی رسد که شعلههای جنگ داخلی افروخته شود این ملت است که از بازیگر خارجی یاری میطلبد (سوریه و لیبی). کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا نقش اصلی را در ایفای این اصل داشتهاند.
2- آسیا، اروپا و آمریکا: بحرانهای خاورمیانه محدود به این منطقه نخواهد ماند. در صدر بحرانها، «داعش» قرار دارد؛ معضلی که مرز نمیشناسد. همانگونه که داعش به عنوان بازیگری غیردولتی و مهاجم اصالتی برای مرز قائل نیست، نمیتوان انتظار محدود ماندن این گروه در یک سرزمین خاص را هم داشت. سرریز معضلی جهانی به نام داعش -که محصول در همریختگیهای داخلی کشورهاست تا مداخلات خارجی- قارههای دیگر را هم در نوردیده و جهان را به خود مشغول کرده است. این گروه به عضوگیری از میان چینیها و ژاپنیها هم پرداخته و در کشورهایی مانند مالزی و اندونزی هم به دنبال یافتن جای پایی است. این گروه حملاتی در پاریس و دانمارک انجام داده و به دنبال جذب نیرو در آلمان، بریتانیا، فرانسه و سایر کشورهای اروپایی است. برخی کارشناسان معتقدند حملات ائتلاف غرب به داعش در خاورمیانه باعث شده این گروه هستههای خود را به اروپا اعزام کند. این دسته از کارشناسان معتقدند داعش به دنبال این است که زمین بازی را به غرب منتقل کند تا غرب را در غرب زمینگیر کند. آمریکا هم از تیررس داعش دور نمانده است. حضور سه هزار خارجی در میان عوامل داعش
نشانهای از نفوذ این گروه در غرب است.
«یکی» از دلایلی که برای پیوستن غربیها و آسیاییها به داعش گفته شده این است که سرعت زندگی در جوامع ماشینی باعث دلزدگی جوانان شده است. سیانان در مصاحبهای که با یکی از عوامل ژاپنی داعش داشت به نقل از او مینویسد: «از زندگی در یک جامعه ماشینی که سرعت زندگی و کار انسانها را به زیر میگیرد خسته شده بودیم؛ به دنبال ماجراجویی و رهایی از روزمرگی بودیم. برای ارضای حس ماجراجویی خویش به داعش پیوستیم.»
برای مهار معضل داعش نمیتوان به معلول پرداخت و علت را نادیده گرفت؛ نمیتوان به شکار داعش رفت اما علتهایی را که زمینهساز شکلگیری این گروه شده، نادیده گرفت. ژنرال دمپسی، فرمانده ستاد مشترک ارتش آمریکا، به درستی میگوید: «تا زمانی که اوضاع سیاسی و اقتصادی در کشورهای منطقه به ثبات نرسد، باز امکان بازگشت داعش هست. میتوان این گروه را با ابزار نظامی محدود کرد اما نمیتوان ریشهکن کرد.» داعش، «فرد» نیست بلکه «فکر» است؛ فرد را میتوان نابود کرد اما فکر را نه. تنها در صورت رفاه اقتصادی، مشارکت دادن تمام اقوام و گروهها در رقابتهای سیاسی سازنده در داخل و گفتوگو به جای اسلحه است که میتوان زمینههای فکری شکلگیری داعش را خشکاند. داعش در جهان عرب محصول فروپاشی دولت ملی، ارتش ملی و نهادهای ملی است. داعش محصول فقر فکری، فرهنگی و اقتصادی در جهان عرب است. تا «فکر» و «اقتصاد» اصلاح نشود، داعشها، القاعدهها و بوکوحرامها همچنان خواهند بود. باید اجازه داد آب زلال در مرداب فرهنگی جاری شود تا گنداب هم رنگ و روی آب زلال به خود گیرد.
دیدگاه تان را بنویسید