تاریخ انتشار:
گفتوگو با غلامعلی خوشرو درباره حضور هیات ایرانی در سازمان ملل
روحانی رفت تا چهره ایران را تغییر دهد
میگوید مردم فکر میکنند مشکل ما با آمریکا با یک دیدهبوسی و دست دادن حل میشود. وقتی هنوز زمینه بروز مشکل پابرجاست، مسأله چگونه حل میشود.
آقای روحانی نخستین سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل را در حالی انجام دادند که به باور بسیاری از کارشناسان نتوانست آن طور که باید و شاید انتظاری را که از ایشان میرفت برآورده سازد. گمان افکار عمومی این بود که رئیسجمهور میتواند با یک سخنرانی غرا و روشن به بهبود روابط ایران با جامعه جهانی و روشن شدن ابهامات پرونده هستهای کشور کمک کنند. اما به نظر میرسد که اینطور نشد.
باید به این مساله توجه داشته باشید که مساله ایران و غرب، فراتر از مساله هستهای است. مساله هستهای موضوعی است که در هفت تا 10 سال اخیر به صورت جدی مطرح شده است. ما قبل از آن هم با جهان مشکل داشتیم هر چند که ریشه مشکلات برمیگردد به اصل انقلاب و بعد هم مسائلی که بعد از انقلاب اتفاق افتاد که باید در گفتوگوی دیگری به آن اشاره کنیم. در طول هشت سال گذشته هم متاسفانه دیپلماسی عمومی ما به شکلی بود که یک مقدار وجهه ایران را در جهان مورد پرسش و تردید قرار داد و سبب شد بدخواهان ما یک چهره غیرواقعی و نامطلوب از ایران ترسیم کنند. اولین قدم دولت آقای روحانی این است که این چهره را تصحیح کند. البته این چهره تا حدود زیادی با برگزاری یک انتخابات سالم تصحیح شد. بالاخره ما در منطقهای زندگی میکنیم که مامن خشونتهای فرقهای و ناامنی و اینگونه موارد است که وقایع فعلی کشورهای عربی مبین این موضوع است اما در همین فضا انتخاباتی برگزار شد که 40 میلیون نفر در آن شرکت کردند و با آرامش و ثبات به گزینه مورد نظر خود رای دادند. گزینهای که شعارش تعامل با جهان بود. شعاری که در جهت کم کردن شکافهای اجتماعی و تقویت جامعه مدنی و در یک کلام آشتی ملی بیان شد. سخنرانی اخیر رئیسجمهور نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. این سخنرانی فرصتی بینالمللی برای ایشان که اولین بار به عنوان رئیسجمهور ایران به نیویورک سفر کردند و به سازمان ملل رفتند، بود که با دنیا تعامل داشته باشند و شعارهای انتخاباتیشان را در آنجا عملی سازند که همینطور هم شد. بر همین اساس انتقاد شما از برآورده نشدن انتظار افکار عمومی نسبت به سخنرانی ایشان را قبول ندارم و فکر میکنم موضوعاتی که آقای روحانی مطرح کردند مقداری به این جهت بود که آن افکار ناهنجار و نامطلوب گذشته را که از ایران وجود داشت ترمیم کنند. ما به جای اهانت و ماجراجویی و اینها، بیشتر تمرکز کردیم روی حقوق خودمان و در عین حال تعامل و دوستی به شرط احترام متقابل و به شرط حفظ استقلالمان. پس از این جهت مصاحبهها و سخنرانی رئیسجمهور را مثبت ارزیابی میکنم. متاسفانه چهرهای از ایران در منظر افکار عمومی جهان ساخته شده است که به این راحتیها قابل تغییر نیست. به واسطه این امور بود که اسرائیل و آمریکا و دوستانشان ایران را به عنوان یک تهدید بزرگ جلوه دادند. اقدامی که نتانیاهو در نشست سال گذشته مجمع عمومی انجام داد و با نشان دادن آن نقاشی مضحک ادعا کرد که ایران در آستانه تولید بمب اتمی است. خب اینها برای این بود که نشان دهند ایران یک تهدید بزرگ برای امنیت جهانی است و متاسفانه سیاستهای بعضاً سادهلوحانه و غیرکارشناسی که در گذشته وجود داشت سبب شد که برخی برای اقدامات خصمانه خود علیه ایران بهانه دست و پا کنند و به راحتی افکار عمومی را بر ضد ما سازماندهی کنند. کار اشتباه و نادرستی که آقای روحانی تلاش کرد تا با گفتوگو با رسانههای مطرح جهان آن را خنثی کند. رئیسجمهور تلاش میکند در این گفتوگوها جایگاه ایران را به پیش از ریاستجمهوری آقای احمدینژاد بازگرداند. همه ما میدانیم زمانی که آقای روحانی دولت را تحویل گرفت، چه وضعیتی داشت. پس ما باید تلاش کنیم تا برگردیم به نقطهای که قبلاً در آن قرار داشتیم. وضعیت آقای روحانی مانند فردی است که تازه میخواهد بنایی را احداث کند. اگر این زمین سست باشد یا مثلاً در زیر آن قنات وجود داشته باشد، آن وقت شما مجبورید 10، 20 متر پایینتر بروید تا یک زمین صافی به دست بیاورید. وضعیت آقای روحانی نیز به همین صورت است. او با رسانههای جهان به گفتوگو پرداخت تا افکار عمومی را از جهت حسن نیت ایران آماده سازد و بنای تعامل و تفاهم را پایهگذاری کند. منظور از تفاهم هم این است که حرفمان را درست به دنیا منتقل کنیم. این تفاهم است که موجب میشود جهان از حرکات ما برداشت درستی داشته باشد. مثلاً در همین بحثهای روز اگر تفاهم نباشد، ممکن است که از یک علامت و از یک حرکت دست، چشم یا سر برداشت غلطی صورت گیرد. متاسفانه ما در جهان سوء تفاهمها زندگی میکنیم و برخی از این جهان سوءتفاهم بهره زیادی بردند و وضعیت را نامطلوب و چهره ایران را نامناسب جلوه دادند. بر همین اساس هم بود که آقای روحانی پیش از شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل گفتند که من میروم تا چهره مردم ایران را به جهان معرفی کنم. پس یکی از اهداف این سفر معرفی چهره واقعی ایران بود.
یعنی این اتفاق افتاد؟ برخی معتقدند سخنرانی مجمع عمومی آقای روحانی نتوانست منعکسکننده دیدگاههای ایران در جهان باشد و افکار عمومی جهان را با خود همراه کند. آنها این سخنرانی را با سخنرانیهای آقای خاتمی در سازمان ملل و همچنین سخنرانی رئیسجمهور آمریکا در همان روز مقایسه میکنند. اینکه اوباما به صورت عامهپسند نقطه نظرات را به افکار عمومی جهان تفهیم کرد اما آقای روحانی بیانی ثقیل داشتند.
وضعیت و موقعیتها با هم فرق میکند. این افراد و جایگاهشان هیچ گاه قابل مقایسه نیست. در زمان سخنرانی آقای خاتمی ما وضعیت دیگری داشتیم. آن موقع ما با دنیا قهر نبودیم و این مشکلات را با جهان نداشتیم. الان درآمد همه مردم ایران حتی خود شما یکسوم سال گذشته شده و قدرت خریدتان کاهش یافته است. این اقدامات نیز نتیجه سیاستهای ابرقدرتهایی است که تصمیم گرفتهاند با اعمال تحریمها من و شما را به خاک سیاه بنشانند. پس این مساله مهمی است. ما آسیبهای بسیاری از ظلم و بیعدالتی دیدهایم که بخشی از سخنرانی آقای روحانی نیز به همین مساله اختصاص داشت. بخشی نیز در خصوص مساله خشونت و افراطیگری بود که در حال نابودی جهان است. افکار عمومی جهان باید متوجه ماهیت حامیان خشونتطلبان باشند. همین کسانی که آمریکا از آنها حمایت کرده است، باید بدانند طالبان را چه کسانی پایهریزی کردهاند؟ چطور است روزی که ایران با طالبان در جنگ بود آنها حمایت میکردند. کشورهایی نظیر عربستان، امارات، پاکستان، آمریکا اما حالا طالبان را گروه تروریستی مینامند. آنها را همین غربیها آوردند و خرجشان کردند، پس ما در یک وضعیتی هستیم که باید احقاق حقی کنیم. اینکه جهان را متوجه این موضوع کنیم که سالیانه هزاران دلار صرف تبلیغات علیه جمهوری اسلامی میشود اما هیچ کدام درست نیست.
موضوع بر سر ادبیاتی است که آقای روحانی استفاده کردند. اینکه برای عامه مفهوم نبود.
شاید احمدینژاد عامهپسندتر صحبت میکرد اما مردم بیشتری طالب شنیدن دیدگاههای آقای روحانی بودند.
در این موضوع شکی نیست اما همه انتظار داشتند آقای روحانی با همان سخنرانیهای شیوا و بلیغی که در انتخابات داشت در نیویورک هم حاضر شود.
فضای سخنرانیها متفاوت بود. در مجمع عمومی صدها وزیر و نخستوزیر و رئیسجمهور حضور داشتند و آقای روحانی باید در جمع آنها به تشریح نقطه نظرات جمهوری اسلامی ایران میپرداخت. اینکه آقای اوباما بهتر از آقای روحانی صحبت کرد نیز بازمیگردد به این موضوع که اوباما و اساساً آمریکاییها مطالب را ساده و صریح بیان میکنند.
به نظر میرسید نگارش نطق رئیسجمهور نیز نیازمند توجه بیشتری بود. این گمان وجود داشت که این نطق پس از سخنرانی اوباما و برای نشان دادن مواضع جمهوری اسلامی تغییر کرده است اما برخی از جملات آن با یکدیگر ارتباط نداشت.
اینکه در متن سخنرانی آقای روحانی به اوباما پاسخ داده شده بود موضوعی درست است و باید نیز اینچنین میبود. به خاطر میآورم در یک کنفرانس مرتبط با انپیتی بنده به عنوان سخنران حضور داشتم. آن زمان آقای بولتون نیز در وزارت خارجه آمریکا بود که در سخنرانی خود بارها به نام ایران اشاره کرد و من نیز در صحبتهایم به او پاسخ دادم. پس این اقدامی رایج در عرف دیپلماتیک است. اما نمیپذیرم که جملات سخنرانی آقای روحانی بیارتباط بود. به نظرم دیگر این مته به خشخاش گذاشتن است. متاسفانه جو پرتلاطمی پیش از سفر آقای روحانی ایجاد شد و توقعاتی به وجود آمد که با واقعیات موجود همخوانی نداشت. این توقعات موجب میشود که ما نتوانیم برداشت درستی از نتایج سفر رئیسجمهور داشته باشیم. واقعیت این است که ما دوران بسیار سختی را در مواجهه با جامعه جهانی و آمریکا داریم و اصلاً کار سادهای نیست. آنها قدم بهقدم پیش آمدهاند و این تحریمها را علیه ما وضع کردهاند. میدانید هماکنون وضعیت ما چگونه است؟ داستان ایران مثل سنگی است که در چاه انداخته شده و حالا عقل، تدبیر، کلید، امید، تعامل و تفاهم و همه اینها باید با هم جمع شوند تا بتوانیم این سنگ را بیرون بیاوریم. مردم فکر میکنند مشکل ما با آمریکا با یک دیدهبوسی و دست دادن حل میشود. وقتی هنوز زمینه بروز مشکل پابرجاست این مشکل چگونه حل میشود. ما در حالت کلی با بعضی از کشورهای جهان در رقابت هستیم و با برخی در خصومت. البته به مفهوم حقوقی آن و نه اجتماعی. مفهوم اجتماعی از این جهت که با تصویب قطعنامه و اعمال تحریم سعی میکنند ما را به زانو درآورند. این خصومت است دیگر. وقتی که یک شرکت مالزیایی جرات نمیکند که یک خانه در بافتهای فرسوده ایران بسازد، معنای آن چیست؟ این شرکت خارجی دوست دارد این کار را انجام بدهد. این کار هم برای او سود دارد و هم ما. اما از ترس آمریکاییها و تحریمهایشان این کار را نمیکند. برای همین است که میگویم ما در شرایط دشواری هستیم. البته امید خوب است، خوشبینی هم خوب است و برای حیات و زندگی لازم. ما در یک بازی شطرنج جهانی قرار داریم. باید بدانیم که کی سربازمان را حرکت دهیم و کی وزیر. نمیتوان بیگدار به آب زد.
دورنمای روابط احتمالی ایران و آمریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟ آقای روحانی در سخنرانیشان گفتند که صحبتهای اوباما را دنبال کردند و در صورت عزم سیاسی مقامات آمریکایی و خودداری گروههای جنگطلب (از بیان اظهارات خصمانه) میتوان چارچوبی برای مدیریت اختلاف بر پایه احترام متقابل اندیشید اما متاسفانه آمریکاییها همچنان از گزینه جنگ صحبت میکنند. اوباما نیز در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل موضوعی را مطرح کرد و گفت که اختلافات میان ایران و آمریکا آنقدر عمیق است که یکشبه حل نمیشود اما در عین حال از جراحات وارده به مردم ایران در حملات شیمیایی ابراز ناراحتی کرد و فتوای رهبر انقلاب و سخنان رئیسجمهور در رابطه با عدم تطابق دستیابی به سلاح هستهای با مباحث شرعی را قابل قبول عنوان کرد. قاعدتاً هیچ عقل سلیمی فکر نمیکند که مشکلات ایران و آمریکا یکشبه حل و فصل شود اما چه زمانی ما میتوانیم بگوییم که هیچ کدورتی نیست؟ آیا آقای روحانی واقعاً توان پیش بردن این روابط را دارد؟
به هر حال ما در آغاز راه و برای تعامل نیاز به این حرفها داریم. این اظهارات ضروری هستند اما کافی نیستند و الزاماً ما را به نتیجه نمیرساند. زمانی که هنوز این باور وجود دارد که ایران جزو محور شرارت است و باید نابودش کنیم ما چگونه میتوانیم به دیدگاههای مقامات کاخ سفید خوشبین باشیم. اوباما نیز در سطح کلی و کلان و در مجمع عمومی سازمان ملل اینگونه سخن رانده است و نباید توقع زیادی از او داشته باشیم. اگر روزی تصمیم به مذاکره ایران و آمریکا گرفته شود موضوعات زیادی وجود دارند که فکر نمیکنم دو کشور به سادگی از کنار آنها عبور کنند. الان آمریکا میگوید که مردم ایران قربانی سلاحهای شیمیایی شدهاند اما این کشور نیز به همراهی کشورهای دیگر سلاحهای شیمیایی را در اختیار عراق قرار میداد. ما چندی پیش جلسهای در زمینه کاربرد سلاحهای شیمیایی علیه ایرانیها در جنگ داشتیم. پزشکی که مخصوص این کار بود در گزارش خود اعلام کرد که 75 هزار پرونده مصدوم شیمیایی وجود دارد. البته تعداد کل مصدومان شیمیایی کشور بالغ بر 100 هزار نفر است که 25 هزار نفر آنها صدمات خفیفی را متحمل شدهاند و از خدمات ما برخوردار نیستند. آمریکاییها چگونه میخواهند پاسخگوی این افراد باشند بالاخره سلاحهای آنهاست که ایرانیها را با این بیماری مواجه کرده است. مسلماً آمریکاییها هیچگاه حاضر نیستند عملکرد خودشان در این واقعه را به گردن بگیرند. آمریکاییها تا زمانی با ایران راه میآیند که دیدگاههای ایران با دیدگاههای آنها و اسرائیلیها در تضاد نباشد. یکی از مهمترین موضوعاتی که اوباما در سخنرانیاش به آن پرداخت و فکر میکنم کسی به آن توجه نکرد تاکید بر حفظ امنیت اسرائیل بود و بلافاصله بعد از آن گفت مساله هستهای ایران هم به همان اندازه مهم است.
این را هم گفت که برای حل مساله هستهای ایران باید شیوه دیپلماتیک در پیش بگیریم.
خب نکته همین است چرا مساله هستهای ایران پس از امنیت اسرائیل آنقدر برای آمریکا مهم است؟ ایران که همه تاسیساتش زیر نظر دوربینهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار دارد و خود این کشور نیز عضو انپیتی است، پس چرا در زمان سخنرانی در مورد امنیت اسرائیل بر لزوم حل و فصل مساله هستهای ایران تاکید میکند. من دلیل آن را به شما میگویم. برای اینکه مقامات اسرائیلی مداوماً ایران را خطری برای خود عنوان میکنند و مدام زیر گوش آمریکاییها میگویند ایرانیها دروغ میگویند. به همین دلیل آقای روحانی گفت حرف جنگطلبها را قبول نکنید. آمریکا حرفهای جنگطلبانه نتانیاهو را قبول کرده است که ایران را بزرگترین تهدید برای اسرائیل میداند. مگر مساله اسرائیل و فلسطینیها و اعراب مختص امروز و دیروز است. مگر این مشکلات در زمان رژیم گذشته که شاه حامی اسرائیل بود، وجود نداشت. البته متاسفانه عملکرد برخی از مقامات ایرانی در هشت سال گذشته به گونهای بود که ما خودمان هم دست در دست روزگار گذاشتیم که هر چه میخواهند به ما بگویند. اسرائیلیها به دنبال هدف راحتی بودند که بگویند ایران این حرفها را زده است. پس زیر سوال بردن هولوکاست از سوی برخی از مقامات ایرانی را مطرح کردند تا مدعی شوند امنیتشان در خطر است. میدانید من فکر میکنم اوباما در پوششی نرم تمام انتقاداتش از ایران را مطرح کرد. اما فن خطابه و سخنوریاش موجب شد هیچ کس توجه چندانی به تهدیدات ریز و درشتش نداشته باشد. آنجا که گفت به شرطی که ایران توافقهای بینالمللی را بپذیرد. ایران که پذیرفته است، پس حرف چیست؟ بعد هم اینکه زمانی که حرف از رابطه با ایران میزند، میگوید ممکن است ما در این مسیر با مشکلات بسیار بزرگی مواجه شویم. این حرف به چه معناست؟ یعنی اینکه در این مسیر ممکن است نه ایران کوتاه بیاید نه ما. بعد هم عنوان میکند میخواهیم مسیر دیپلماتیک را آزمون کنیم معنی دیگر این حرف آن است که اگر این مسیر موفقیتآمیز نبود پس زور و جنگ هم هست.
پس اینکه ما فکر کنیم رابطه ایران و آمریکا حتی با مذاکراتی که وزرای خارجه انجام دادند میتواند تا حدودی حل و فصل بشود یک نوع خوشخیالی است؟
نه، این طور هم نیست. ما مذاکرات طولانی، تدریجی، سخت و حسابشده در پیش داریم. من با این مذاکرات موافق هستم و معتقدم اگر ما از خودمان ضعف نشان دهیم آنها پا پیش میگذارند و فشارهایشان بیشتر میشود. ما باید بر اساس آن اصولی که گفتم که اصول خیلی درستی است احترام متقابل، گفتوگوی احترامآمیز، و تعامل سازنده و سیاست بردبرد به مذاکره بپردازیم. هر دو طرف باید اندکی از مطالباتشان کوتاه بیایند. این نیست که ما کوتاه بیاییم و آنها بر سر مواضعشان باقی بمانند. باید تعادل برقرار شود. نباید یک طرف گوشه رینگ قرار گیرد و با تحریم، تهدید، جنگ، انزوا، فشار یا تهدید به تغییر رژیم به دنبال دستیابی به مطالباتمان باشیم. این مسیر غلط و اشتباهی است. مذاکرات باید برگزار شود اما باید خوشخیالی و درشتگویی را کنار بگذاریم و با زبان نرم به مذاکره بپردازیم و در عین حال موضعمان نیز باید محکم باشد. باید ببینیم در ازای قدمهای ما آنها چه قدمی برمیدارند. دیپلماسی یک بازی شطرنج خیلیخیلی پیچیده است نه یک بازی عاطفی و ساده و البته بیزحمت. به تعبیری مذاکره آن روی جنگ است. یعنی همان استراتژیهای دوران جنگی در مذاکره هم به کار گرفته میشود. آن هم مذاکره با کشوری که یک بار به ساقط شدن یک دولت قانونی در ایران کمک کرده است، یک بار از رژیمی دیکتاتور حمایت کرده و یک بار به دشمن ایران برای حمله به ما یاری رسانده است. وقتی که صدام سلاحهای شیمیایی را علیه ایران به کار میبرد با صدام دست میداد و با او بر سر یک میز مینشست. اینها واقعیتهایی است که در هنگام مذاکره با آمریکا باید به آن توجه داشته باشیم. بیتوجهی به این مباحث موجب میشود ما دوباره در شکل معیوب رابطه با آمریکا گرفتار شویم و مشکلات گذشته مجدداً تکرار شود.
پس دورنمای این مذاکرات را چندان روشن نمیبینید.
خیر، اما تاریک هم نمیبینم. معتقدم باید قطبنما را در جهت درست قرار دهیم. باید مذاکره کنیم اما مذاکرهای مبتنی بر منافع متقابل، اعتمادسازی و حسابشده. نباید تسلیم شویم. من همان اندازه که با تسلیم شدن مخالف هستم همان قدر هم با ماجراجویی و به هم زدن میز مذاکره برای مصارف داخلی مخالفم. دولتمردهای ما باید منافع عالی نظام و مصالح ملی را در نظر بگیرند. اگر جایی هم باید نرمشی بکنند به تعبیر رهبری باید یک نرمش قهرمانانه انجام بدهند ولی در عین حال بدانند که در چه زمینی دارند بازی میکنند. این خیلی کار دشوار و مشکلی است. نباید سادهانگاری کنیم. آنقدر که گمان کنیم مثلاً دو تا دوست با هم قهر کرده بودند و حالا دارند با هم آشتی میکنند و همه باید برای آنها کف بزنند. از این خبرها نیست.
البته سفر به نیویورک علاوه بر شفافسازی مواضع ایران و آمریکا موجب شد آقای روحانی دیدارهایی با بسیاری از کشورهای جهان داشته باشند. ملاقات با روسای جمهور و نخستوزیر مقاماتی از کشورهای فرانسه، اتریش، ایتالیا، اسپانیا، ترکیه، آلمان و بسیاری از کشورهای دیگر. این دیدارها را به چه صورت ارزیابی میکنید؟
قطعاً این دیدارها تاثیر بسیار زیادی بر روابط ما با کشورهای جهان به ویژه کشورهای اروپایی دارد که در اثر تحریمها و فشارها کاهش پیدا کرده بود. در گذشته و در دورانی که ما از سوی بوش در محور شرارت قرار داشتیم توانستیم با یک سیاست حسابشده اروپا را در مقابل آمریکا قرار دهیم. یعنی با مذاکره مانع یکهتازی و جنگطلبی بوش شدیم. ما باید بپذیریم آمریکا همه دنیا نیست. اروپا نیز پتانسیل فراوانی برای همکاری با ما دارد. ما همان زمان باید از توانایی اروپا استفاده میکردیم و اجازه نمیدادیم پرونده هستهای ایران به شورای امنیت برود. حالا که به شورای امنیت رفته است و آمریکا نقش اساسی یافته است باید تلاش کنیم در مذاکره با ایالات متحده آن را از شورا خارج کنیم. ما شعارهای ضدآمریکایی زیاد دادهایم و عملاً گلوی خودمان را زیر چکمه آمریکا بردهایم. اما حالا باید با دیپلماسی این روند را تغییر دهیم. باید بهبود روابط را از همسایگانمان شروع کنیم و سپس آن را به اروپا تسری دهیم. بالاخره آنها هر کدام عضو سازمانهای مختلفی هستند. نباید همه دنیا را علیه خودمان بشورانیم. چین، روسیه، ایتالیا و فرانسه هر کدام کشورهای مهمی هستند. البته من نمیگویم با آمریکا کار نکنیم. ما باید از شر این دشمنی و خصومت با آمریکا نجات پیدا کنیم. اما نباید از لابی صهیونیستی غافل شویم...
شاید اروپاییها حسن نیت خود را در بهبود روابط با ایران در لغو تحریمهای شرکت کشتیرانی ایران نشان داده باشند.
شاید اینطور باشد. ما نباید اجازه دهیم روابطمان با اروپا در دستاندازها بیفتد. باید روابطمان را با همه بهبود ببخشیم. باید دوستان سیاسی داشته باشیم. در منطقه باید همه، دوستان نزدیک ما باشند. در اروپا باید روابطمان را طوری تنظیم کنیم که یک بده و بستان معناداری بین ما وجود داشته باشد. اینها خیلی مهم است. ولی متاسفانه در هشت سال گذشته ما بدیهیات دیپلماسی را هم نادیده گرفتیم. باید همه آنها را اصلاح کنیم. روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادیمان را از نو پایهریزی کنیم. ما باید اعتماد را به روابطمان بازگردانیم تا کشورهای دیگر متوجه شوند چه تمدن عظیمی در پس این روابط نهفته است.
آقای خاتمی نیز سرمقالهای به روزنامه گاردین داده بود. یعنی همزمان با آقای روحانی که به مذاکره با رسانههای آمریکایی پرداخت، رئیسجمهور اسبق نیز بر پایگاه رسانههای اروپایی متمرکز شد. این موضوع میتواند به معنای سرمایهگذاری مقامات ایران بر افکار عمومی مردمان قاره سبز باشد.
میتوان این برداشت را نیز داشت. آقای خاتمی شخصیتی مورد قبول در جهان است. ایده گفتوگوی تمدنهای او با استقبال تمامی کشورهای جهان مواجه و سالی نیز با همین عنوان نامگذاری شد. حالا اگر آقای خاتمی تلاش میکند ایدههای اعتدال و گفتوگو را با هم گره زند، در حقیقت از جهانیان میخواهد که دست از این لجبازی و خشونتورزی و دشمنی با ایران بردارند. این فرصتی است که به وجود آمده است. مردم انتخاباتی کردهاند و رئیسجمهوری را که نماینده مردم است، انتخاب کردهاند. رئیسجمهوری که حمایت رهبری را هم دارد. شما (کشورهای جهان) الان موقعیت خوبی دارید. بیایید تا مشکلات را حل کنیم. نه شما میتوانید ایران را نابود کنید و نه ایران میخواهد شما را نابود کند. ایران ظرفیتی دارد. ظرفیتی بزرگ در منطقه. یک فرهنگ متمدن دارد. اگر نگرانی از بابت برنامه هستهای ما دارید بیایید تا آن را با مذاکره حل و فصل کنیم. رهبر ما برای رفع نگرانی شما فتوا داده است که تولید و نگهداری بمب هستهای حرام است. بعد هم ما تمام فعالیت صلحآمیز هستهایمان را زیر نظر دوربینهای آژانس و مطابق مفاد بندهای ان پیتی انجام میدهیم. اگر مشکل دیگری وجود دارد ما آماده مذاکره و تعامل هستیم.
آقای روحانی ایدهای را برای دستیابی به صلح پایدار در جهان مطرح کردند. آیا این ایده میتواند مانند شعار گفتوگوی تمدنهای آقای خاتمی مورد استقبال جهانی واقع شود.
این موضوع طبیعتاً از ضرورتها و نیازهای جامعه جهانی است. سازمان ملل نیز بر پایه ایجاد همین صلح شکل گرفته است. این ایده به نفع تمام جهان است. اما کشورهای غربی به جهت منافع استراتژیک اجازه برپایی صلح پایدار را نمیدهند. این قدری که این کشورها در زبان و بیان از صلح حرف میزنند، در عمل برایشان مهم نیست. اگر صلح در راستای منافعشان باشد از آن استقبال میکنند و اگر نباشد به آن توجهی نمیکنند. مثلاً زمانی که صدام به ایران حمله کرد، طی یک سال نخست که آدم میکشت نمیگفتند باید آتشبس بشود. حتی نمیگفتند به مرزها بازگردد. بعد که ایران به تدریج سانت به سانت و متر به متر خاک خود را پس گرفت و صدام در موضع ضعف قرار گرفت، آن وقت شروع کردند به داد و بیداد برای صلح. متاسفانه اینها واقعیتهای تلخ جهان است. اما ما چه از لحاظ اخلاقی و روحی و چه از جهت موقعیت خودمان باید از صلح حمایت کنیم چرا که با جنگ مشکلی حل نمیشود.
آقای خوشرو تحریمها نیز شکلی از خشونت قلمداد میشود. خشونتی است که مردم ایران را هدف قرار داده است. فکر میکنید با همین ایدهای که آقای روحانی مطرح کردند، ما بتوانیم رفع تحریمها را به نتیجه برسانیم؟ اخیراً جنبشی در ایران تحت عنوان جنبش ضدتحریم راهاندازی شده است. این جنبش میتواند در تعویق و توقف تحریمها تاثیرگذار باشد؟
قطعاً موفقیتآمیز خواهد بود. باید این کارها در سطح جهان و ایران ادامه یابد. برای اینکه در اثر تحریمها، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم، تعدادی از افراد جانشان را از دست میدهند. من افرادی را سراغ دارم که بر اثر اینکه نتوانستند پول داروهایی را که بر اثر تحریمها سه برابر شده است پرداخت کنند، جانشان را از دست دادند البته علاوه برگرانی برخی از داروها به جهت عدم امکان نقل و انتقالات پولی نمیتواند وارد کشور شوند.
یارگیری این جنبش در جهان چگونه باید باشد؟
باید از کمکهای آزادگان دنیا و حامیان جنبشهای ضدجنگ و ضدتحریم استفاده کرد. دانشگاهیان، ورزشکاران، سازمانهای بشردوستانه و صلحطلب همه و همه پتانسیل زیادی برای استفاده دارند.
دیدگاه تان را بنویسید