تاریخ انتشار:
اتلاف وقت؟
اخذ مدرک دکترا
بعد از ظهر روز قبل از «روز قدیسان» در سال ۱۵۱۷ مارتین لوتر ۹۵ رساله را بر دیوار کلیسای ویتن برگ با میخ نصب کرد. در آن روزها رسالهها صرفاً دیدگاهی بودند که درباره آن بحثمیشد. امروزه رساله دکترا هم یک دیدگاه و هم شرحی از دوره پژوهش واقعی است. نوشتن رساله اکنون هدف صدها هزار دانشجویی است که هر ساله در جستوجوی اخذ مدرک دکترا هستند.
بعد از ظهر روز قبل از «روز قدیسان» در سال 1517 مارتین لوتر 95 رساله را بر دیوار کلیسای ویتن برگ با میخ نصب کرد. در آن روزها رسالهها صرفاً دیدگاهی بودند که درباره آن بحث میشد. امروزه رساله دکترا هم یک دیدگاه و هم شرحی از دوره پژوهش واقعی است. نوشتن رساله اکنون هدف صدها هزار دانشجویی است که هر ساله در جستوجوی اخذ مدرک دکترا هستند. در بیشتر کشورها مدرک دکترا پیشنیاز اصلی برای گرفتن یک شغل دانشگاهی است. این مدرک معرفینامهای برای جهان پژوهشهای مستقل و نوعی شاهکار خردمندانه است که از طریق همکاری یک دانشجو با استاد راهنما به دست میآید. شرایط کسب این مدرک در کشورها، دانشگاهها و حتی موضوعات مختلف تفاوتهای زیادی دارد. برخی دانشجویان باید قبلاً دو سال را برای گرفتن مدرک کارشناسی ارشد گذرانده باشند. برخی از آنها کمک هزینه تحصیلی دریافت میکنند و برخی دیگر خود هزینه تحصیل را میپردازند. برخی رشتههای دکترا فقط پژوهشمحور هستند و برخی دیگر حضور در کلاس و امتحانات را اجباری کردهاند. در برخی دورهها نیز دانشجویان ملزم هستند به دانشجویان سطوح پایینتر درس دهند. رساله دکترا میتواند در رشتهای مانند ریاضیات فقط
چند صفحه باشد یا در رشتهای مانند تاریخ صدها صفحه را در برگیرد. در نتیجه دانشجویان دوره دکترا نیز در گروه سنی دهه سوم زندگی یا در میان بزرگسالان بالاتر از 40 سال قرار میگیرند.
چیزی که اکثر دانشجویان دوره دکترا در آن اشتراک دارند نارضایتی است. برخی از آنها کار خود را «بردگی» توصیف میکنند. کار سخت روزانه در هفت روز هفته 10 ساعت در روز و حقوق اندک امری طبیعی و رایج است. یکی از لطیفههای رایج در میان این گروه آن است که «شما زمانی میفهمید دانشجوی دوره عالی هستید که دفتر کار شما در دانشگاه از اتاقتان در منزل زیباتر است و بوی خوش نودل را در آن احساس میکنید». به گفته یکی از دانشجویان «صرفاً دانشکده مایوسکننده نیست. نقطه یأس آنجاست که میفهمید خط پایان دور از دسترس قرار دارد». غر زدن دانشجویان تازگی ندارد اما به نظر میرسد دورههای پژوهشمحور با مشکلات جدی روبهرو هستند. دورههای عملی دکترای حرفهای در رشتههایی مانند حقوق، تجارت و پزشکی ارزش بیشتری دارند. اما دورههای پژوهشمحور فقط به عرضه بیش از حد فارغالتحصیلان منجر میشوند. اگرچه دوره دکترا به منظور پیدا کردن جایگاه شغلی در دانشگاه تدوین شده است شمار فارغالتحصیلان هیچ سنخیتی با تعداد مشاغل موجود ندارد. همزمان رهبران بخش تجاری از آن گله دارند که مهارتهای سطح بالا نادرند و دورههای دکترا موضوعات مناسب را آموزش نمیدهند. منتقدان دورههای دکترا را به طرحهای هرمی تشبیه کردهاند.
انتخاب ثروتمندان
در بیشتر طول تاریخ کسب مدرک دانشگاهی فقط امتیاز ویژه ثروتمندان بود و بسیاری از کارکنان دانشگاه مدرک دکترا نداشتند. اما با گسترش تحصیلات عالی پس از جنگ جهانی دوم این انتظار به وجود آمد که استادان دانشگاه مدارک بالاتری داشته باشند. دانشگاههای آمریکایی زودتر از همه به تکاپو افتادند: تا سال 1970 آمریکا یکسوم از کل دانشجویان دانشگاه و نیمی از دانشجویان دکترای علوم و فناوری در جهان را به خود اختصاص داده بود. در آن زمان جمعیت آمریکا فقط شش درصد کل جمعیت جهان بود. از آن زمان تولید سالانه دانشجویان دکترا در آمریکا دو برابر شد و به 64 هزار نفر رسید. کشورهای دیگر نیز وارد این میدان شدند. بین سالهای 1998 و 2006 شمار مدارک دکترای صادرشده در کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه 40 درصد رشد کرد. این رشد در آمریکا 22 درصد بود. تولید مدرک دکترا در مکزیک، پرتغال، ایتالیا و اسلواکی بیشترین سرعت را داشت. حتی در ژاپن با وجود کاهش جمعیت جوانان شمار دارندگان مدرک دکترا 46 درصد بیشتر شد. بخشی از این رشد نشاندهنده آن است که تحصیلات دانشگاهی در خارج از آمریکا توسعه زیادی پیدا کرده است. ریچارد فریمن اقتصاددان کار در دانشگاه هاروارد میگوید تا سال 2006 آمریکا 12 درصد از دانشجویان جهان را به خود اختصاص داده بود. دانشگاهها متوجه شدند که دانشجویان دکترا نیروی کار ارزان و دارای انگیزه فراوان هستند. با افزایش شمار دانشجویان دکترا آنها میتوانستند تحقیقات بیشتری انجام دهند و حتی امور تدریس را با هزینه کمتری به اجرا در آورند. یک دانشجوی دکترا که به عنوان استادیار تدریس کند در دانشگاه ییل (Yale) 20 هزار دلار برای 9 ماه تدریس دریافت میکند در حالی که میانگین حقوق استاد تمام در آمریکا در سال 2009 به 109 هزار دلار میرسید که از میانگین حقوق قضات و وکلا هم بیشتر بود. اما تولید دارندگان مدرک دکترا به مراتب از تقاضای دانشگاهها برای استاد بیشتر شد. آندرو هکر استاد دانشگاه و کلودیا دریفوس خبرنگار در کتاب اخیر خود گزارش کردند که در آمریکا بین سالهای 2005 و 2009 بیش از 100 هزار مدرک دکترا صادر شده است. این در حالی است که در همان دوره فقط 16 هزار جایگاه جدید استادی به وجود آمده بود. علاوه بر این استفاده از دانشجویان دوره دکترا برای تدریس به دانشجویان سطوح پایینتر باعث میشود تعداد مشاغل تماموقت کاهش یابد. حتی در کانادا هم که تولید فارغالتحصیلان دوره دکترا نسبتاً کمتر است در سال 2007 دانشگاهها 4800 مدرک دکترا صادر کردند اما فقط 2616 نفر را به عنوان استاد تماموقت به کار گرفتند. فقط در تعداد اندکی از کشورهای دارای رشد سریع مانند برزیل و چین هنوز تقاضا برای فارغالتحصیلان دکترا وجود دارد.
دوره کوتاه عرضه و تقاضا
در بخش پژوهش نیز شرایط مشابهی برقرار است. دانشجویان دکترا و کارکنان قراردادی که به «فرادکتر (postdocs)» شهرت دارند بخش اعظم کارهای پژوهشی را انجام میدهند. تعداد افراد فرادکترا هم زیاد است. با مشاهده بررسی دادههای مرتبط به قبل از سال 2000 دکتر فریدمن به این نتیجه رسید که اگر مشاغل دانشگاهی در سال 5 درصد رشد داشته باشند، فقط 20 درصد دانشجویان میتوانند به شغل دست یابند. در کانادا 80 درصد فرادکترها 38600 دلار یا کمتر در سال (قبل از کسر مالیات) به دست میآورند که معادل میانگین دستمزد یک کارگر ساختمانی است. افزایش تعداد فرادکترها مانع جدیدی در راه مشاغل دانشگاهی است. در بعضی حوزهها تجربه پنجساله به عنوان فرادکتر به شرط لازم برای کسب شغل تماموقت تبدیل شده است.
انبوه دانشجویان دکترا و فرادکترها باعث افزایش ظرفیت پژوهشی دانشگاهها و کشورها شده است. اما این امر همیشه خوب نیست. با تغییر شرایط ممکن است ذهنهای خلاق و مستعد به هدر روند. به عنوان مثال دوره پس از فرستادن اسپوتنیک به فضا با رشد سریع تعداد فیزیکدانان دارای مدرک دکترا همراه بود. اما با شروع جنگ ویتنام تمام بودجههای علمی برداشته شدند. به گفته برایان شوارتز استاد فیزیک دانشگاه سیتی در نیویورک، در دهه 1970 بیش از پنج هزار فیزیکدان مجبور شدند در رشتههای دیگر به دنبال کار بگردند.
ظهور اتحادیه مدرسان دارای مدرک دکترا در آمریکا به معنای پایان قرارداد نانوشته بین دانشگاهها و دانشجویان دکترا بود که مطابق آن دانشجویان به امید کسب شغل دانشگاهی در آینده به حقوق اندک رضایت میدادند. در اوایل دهه 1960 دانشجویان مدرس در دانشگاههای دولتی مانند دانشگاه ویسکانسین اتحادیههایی تشکیل دادند. اخیراً روند تشکیل این نوع اتحادیهها سریعتر شده و دامنه آنها دانشگاههای خصوصی را نیز
در بر گرفته است. هر چند تعدادی از این دانشگاهها با این استدلال که دانشجویان مدرس در واقع کارآموز هستند با این اتحادیهها مخالفت میکنند. در سال 2002 دانشگاه نیویورک اولین دانشگاهی بود که این اتحادیه را به رسمیت شناخت اما سه سال بعد مذاکرات خود را با آنها متوقف کرد.
در برخی کشورها مانند بریتانیا و آمریکا دستمزد اندک و چشمانداز ضعیف اشتغال را میتوان بیشتر در مورد دانشجویان خارجی مشاهده کرد. دکتر فریدمن برآورد کرده است که در سال 1966 تنها 23 درصد از صندلیهای دوره دکترای علوم و مهندسی به دانشجویان خارجی اختصاص یافته بود در حالی که این سهم تا سال 2006 به 48 درصد افزایش یافت. دانشجویان خارجی اغلب شرایط بد کار را تحمل میکنند. عرضه نیروی کار خارجی ارزان و بااستعداد دستمزدها را نیز پایین نگه میدارد.
مزایای دوره دکترا
طرفداران دوره دکترا استدلال میکنند که این دوره حتی اگر به شغل دانشگاهی دائم منجر نشود باز هم ارزشمند است. تمام دانشجویانی که در مقطع دکترا درس میخوانند قصد پیدا کردن شغل دانشگاهی ندارند و ممکن است در بخش خصوصی مانند پژوهشهای صنعتی مشغول شوند. این یک واقعیت است اما تعداد زیاد دانشجویانی که ترک تحصیل میکنند نشاندهنده از دست رفتن روحیه آنهاست. در آمریکا فقط 57 درصد دانشجویان ورودی دانشگاهها پس از 10 سال موفق به اخذ دکترا میشوند. در علوم انسانی که دانشجویان اغلب خود هزینه تحصیل را پرداخت میکنند این درصد به 49 میرسد. از آن بدتر آن است که در رشتههای دیگر دانشجویان سریعتر برای ترک تحصیل تصمیم میگیرند اما در رشتههای علوم انسانی تا آخرین لحظه مقاومت میکنند. در ظاهر دانشجویان دکترا افراد موفق دانشگاهها هستند اما تحقیقات یک دانشگاه آمریکایی ثابت کرد کسانی که ادامه تحصیل میدهند لزوماً از افرادی که ترک تحصیل کردهاند باهوشتر نیستند. عوامل زیادی مانند ضعف استاد راهنما، چشمانداز نامطلوب شغل یا بیپولی آنها را از انگیزه تهی میکند.
حتی فارغالتحصیلانی که در خارج از دانشگاه کار پیدا میکنند وضعیت خوبی ندارند. دورههای دکترا آنقدر تخصصی هستند که ادارات کاریابی دانشگاهها نمیتوانند به فارغالتحصیلان جویای کار کمک کنند. استادان راهنما هم به دانشجویانی که قصد ترک محیط دانشگاهی را داشته باشند کمک زیادی نمیکنند. مطالعه سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه نشان میدهد که پنج سال پس از فراغت از تحصیل بیش از 60 درصد دارندگان مدرک دکترا در اسلواکی و بیش از 45 درصد در بلژیک، جمهوری چک، آلمان و اسپانیا با قراردادهای موقت کار میکنند. بسیاری از آنها فرادکتر هستند. حدود یکسوم از فارغالتحصیلان دکترا در اتریش شغلی غیرمرتبط با مدرک خود دارند. در آلمان 13 درصد از این فارغالتحصیلان به کارهای پایینتر مشغولند. این درصد در هلند به 21 میرسد.
تفاوت درآمدی اندک
دارندگان مدرک دکترا حداقل از لیسانسها درآمد بیشتری دارند. مطالعه نشریه «مدیریت و سیاست آموزش عالی» نشان میدهد در بریتانیا درآمد دارندگان مدرک لیسانس 14 درصد از کسانی که به دانشگاه نرفتهاند بیشتر است. این تفاوت درآمدی برای دوره دکترا به 26 درصد میرسد. اما تفاوت درآمدی برای دوره کارشناسی ارشد که معمولاً ظرف یک سال تمام میشود تقریباً به همان اندازه و معادل 23 درصد است. در بعضی رشتهها تفاوت بین کارشناسی ارشد و دکترا کاملاً از بین میرود. دارندگان مدرک دکترای ریاضیات، کامپیوتر، علوم اجتماعی و زبان درآمدی معادل دارندگان کارشناسی ارشد دارند. در رشتههایی مانند مهندسی، فناوری، معماری و آموزش، فوقلیسانسها درآمد بیشتری از دکترها دارند. فقط در رشتههای پزشکی، تجارت و امور مالی این تفاوت معنادار است. در مجموع کل رشتهها تفاوت درآمدی بین دکترا و کارشناسی ارشد فقط سه درصد است.
دکتر شولتز فیزیکدان نیویورکی، اعتقاد دارد مهارتهای تدریس شده در دوره دکترا را میتوان در زمان کوتاهتری تدریس کرد. به گفته او 30 سال قبل بنگاههای والاستریت متوجه شدند برخی فیزیکدانان بهتر میتوانند معادلات دیفرانسیل را حل کنند و لذا آنها را برای امور تجارت و تحلیل استخدام کردند. امروزه دورههای کوتاهمدت زیادی وجود دارند که ریاضیات پیشرفته را آموزش میدهند. به گفته دکتر شولتز اخذ مدرک دکترای فیزیک به منظور داشتن مهارت حل معادلات دیفرانسیل اصلاً منطقی نیست.
بسیاری از دانشجویان ادعا میکنند فقط به خاطر عشق و علاقه درس میخوانند و تحصیل به خودی خود برایشان یک هدف است. آنها فکر نمیکنند که مدارکشان چه کاربردی خواهد داشت. در مطالعهای که در مورد دانشجویان دکترا در بریتانیا انجام شد حدود یکسوم دانشجویان اعتراف کردند صرفاً به خاطر دانشجو بودن یا به تاخیر انداختن کاریابی ادامه تحصیل میدهند. تقریباً نیمی از دانشجویان مهندسی چنین دیدگاهی داشتند. دانشجویان رشتههای علوم میتوانند به راحتی هزینه تحصیلی دریافت کنند و لذا انگیزه بیشتری برای ورود به مقطع دکترا دارند. اما ماندن در دانشگاه علاوه بر مزیتها، معایب و خساراتی به همراه دارد. شاغلانی که سطح تحصیلاتشان از میزان مورد نیاز برای جایگاه شغلی بیشتر باشد کمتر از کار خود راضی هستند، بهرهوری کمتر دارند و احتمال بیشتری دارد که کار خود را رها کنند.
ناهماهنگی دانشگاه و دانشجو
از نظر دانشگاهیان پرسیدن این سوال که «آیا دوره دکترا ارزشش را دارد؟» معادل آن است که فکر کنیم هنر یا فرهنگ در جهان بیش از حد نیاز ارائه شده است. به عقیده آنها دانش از دانشگاهها به جامعه سرازیر میشود و آن را موثرتر و سالمتر میسازد. ممکن است حق با آنها باشد اما باز هم انتخاب دوره دکترا ممکن است چندان هم سودمند جلوه نکند. علاقههای دانشگاهها و دانشگاهیان ممکن است با دانشجویان دکترا همخوانی نداشته باشد. هرچه دانشجویان باهوش بیشتری در دانشگاه بمانند برای دانشگاه بهتر است. دانشجویان مقاطع عالی باعث میشوند پول بیشتری به دانشگاه تخصیص یابد و سوابق علمی استادان راهنما تقویت شود. دانشگاهیان دانشجویان ممتاز سطوح پایین را انتخاب و آنها را برای دورههای بالاتر تربیت میکنند. بنابراین به نفع آنها نیست که دانشجویان زرنگ از دانشگاه بروند. یکی از دانشجویان دختر میگوید در ابتدا با او درباره فرصتهای درخشان در آینده صحبت میشد اما پس از هفت سال کار سخت با طعنه به او گفتند بهتر است همسر پولداری پیدا کند. مونیکا هاریس استاد روانشناسی دانشگاه کنتاکی یک مورد استثناست. او عقیده دارد تعداد دانشجویان دکترا از حد لازم بیشتر شده است و اکنون او دانشجوی جدید نمیپذیرد. اما چنین افرادی نادر هستند. به عقیده دانشگاهیان اگر دانشگاههای برتر پذیرش دانشجویان دکترا را متوقف سازند دانشگاههای دیگر جای آنها را پر میکنند.
اهدافی تازه
بسیاری از معایب دوره دکترا آشکار شدهاند. یک دهه قبل مشخص شد که بسیاری از نظریهپردازیها در مقطع دکترا بیاساس یا بدون هدف هستند. اکنون دانشگاههای اروپایی سعی میکنند به سبک آمریکا آموزههای خود را ساختاردهی و هدفمند سازند. سازمانهایی که برای پژوهش پول میپردازند متوجه شدهاند که برای بسیاری از دارندگان مدرک دکترا انتقال مهارت به بازار کار دشوار است. نوشتن گزارشهای آزمایشگاهی، ارائه موضوعات دانشگاهی و مرور ادبیات پیشینه در مدت شش ماه در جهانی که در آن دانش فنی باید به سرعت شبیهسازی شود و در اختیار مخاطب قرار گیرد بیفایده خواهد بود. برخی دانشگاهها هم اکنون مهارتهایی مانند ارتباطات و کار گروهی را به دانشجویان آموزش میدهند تا در بازار کار مفیدتر باشند. برنامه «دکترای تازه» در بریتانیا مدعی است ظرف چهار سال چنین مهارتهایی را به دانشجویان خود میآموزد. انگیزهها و روشهای اندازهگیری نیز باید تغییر کنند. برخی واحدهای دانشگاهی تعداد بیشتر دانشجویان دکترا را علامت موفقیت خود میدانند و تلاش دارند این تعداد باز هم افزایش یابد. اما از دیدگاه دانشجویان معیارهایی مانند سرعت پیدا کردن شغل دائم و میزان درآمد اهمیت بیشتری دارد.
بسیاری از کسانی که دوره دکترا را آغاز میکنند باهوشترین دانشجویان کلاس و موفقترین افراد در کارها بودهاند. آنها جایزهها و نشانهای زیادی دریافت کردهاند. در حالی که دانشجویان جدید امسال پژوهش خود را آغاز میکنند تعداد اندکی ممکن است به این بیندیشند که نظامی که وارد آن شدهاند برای نفع دیگران طراحی شده است، کار سخت و استعداد ممکن است برای موفقیت کافی نباشد، و اینکه اگر آنها به کار دیگری مشغول شوند ممکن است سودمندی بیشتری برایشان داشته باشد. لازم است دانشجویان از مهارتهای پژوهشی خود استفاده کنند و با دقت بیشتری به امور تحصیلی بنگرند. باید یک نفر رسالهای در این زمینه بنویسد.
چیزی که اکثر دانشجویان دوره دکترا در آن اشتراک دارند نارضایتی است. برخی از آنها کار خود را «بردگی» توصیف میکنند. کار سخت روزانه در هفت روز هفته 10 ساعت در روز و حقوق اندک امری طبیعی و رایج است. یکی از لطیفههای رایج در میان این گروه آن است که «شما زمانی میفهمید دانشجوی دوره عالی هستید که دفتر کار شما در دانشگاه از اتاقتان در منزل زیباتر است و بوی خوش نودل را در آن احساس میکنید». به گفته یکی از دانشجویان «صرفاً دانشکده مایوسکننده نیست. نقطه یأس آنجاست که میفهمید خط پایان دور از دسترس قرار دارد». غر زدن دانشجویان تازگی ندارد اما به نظر میرسد دورههای پژوهشمحور با مشکلات جدی روبهرو هستند. دورههای عملی دکترای حرفهای در رشتههایی مانند حقوق، تجارت و پزشکی ارزش بیشتری دارند. اما دورههای پژوهشمحور فقط به عرضه بیش از حد فارغالتحصیلان منجر میشوند. اگرچه دوره دکترا به منظور پیدا کردن جایگاه شغلی در دانشگاه تدوین شده است شمار فارغالتحصیلان هیچ سنخیتی با تعداد مشاغل موجود ندارد. همزمان رهبران بخش تجاری از آن گله دارند که مهارتهای سطح بالا نادرند و دورههای دکترا موضوعات مناسب را آموزش نمیدهند. منتقدان دورههای دکترا را به طرحهای هرمی تشبیه کردهاند.
انتخاب ثروتمندان
در بیشتر طول تاریخ کسب مدرک دانشگاهی فقط امتیاز ویژه ثروتمندان بود و بسیاری از کارکنان دانشگاه مدرک دکترا نداشتند. اما با گسترش تحصیلات عالی پس از جنگ جهانی دوم این انتظار به وجود آمد که استادان دانشگاه مدارک بالاتری داشته باشند. دانشگاههای آمریکایی زودتر از همه به تکاپو افتادند: تا سال 1970 آمریکا یکسوم از کل دانشجویان دانشگاه و نیمی از دانشجویان دکترای علوم و فناوری در جهان را به خود اختصاص داده بود. در آن زمان جمعیت آمریکا فقط شش درصد کل جمعیت جهان بود. از آن زمان تولید سالانه دانشجویان دکترا در آمریکا دو برابر شد و به 64 هزار نفر رسید. کشورهای دیگر نیز وارد این میدان شدند. بین سالهای 1998 و 2006 شمار مدارک دکترای صادرشده در کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه 40 درصد رشد کرد. این رشد در آمریکا 22 درصد بود. تولید مدرک دکترا در مکزیک، پرتغال، ایتالیا و اسلواکی بیشترین سرعت را داشت. حتی در ژاپن با وجود کاهش جمعیت جوانان شمار دارندگان مدرک دکترا 46 درصد بیشتر شد. بخشی از این رشد نشاندهنده آن است که تحصیلات دانشگاهی در خارج از آمریکا توسعه زیادی پیدا کرده است. ریچارد فریمن اقتصاددان کار در دانشگاه هاروارد میگوید تا سال 2006 آمریکا 12 درصد از دانشجویان جهان را به خود اختصاص داده بود. دانشگاهها متوجه شدند که دانشجویان دکترا نیروی کار ارزان و دارای انگیزه فراوان هستند. با افزایش شمار دانشجویان دکترا آنها میتوانستند تحقیقات بیشتری انجام دهند و حتی امور تدریس را با هزینه کمتری به اجرا در آورند. یک دانشجوی دکترا که به عنوان استادیار تدریس کند در دانشگاه ییل (Yale) 20 هزار دلار برای 9 ماه تدریس دریافت میکند در حالی که میانگین حقوق استاد تمام در آمریکا در سال 2009 به 109 هزار دلار میرسید که از میانگین حقوق قضات و وکلا هم بیشتر بود. اما تولید دارندگان مدرک دکترا به مراتب از تقاضای دانشگاهها برای استاد بیشتر شد. آندرو هکر استاد دانشگاه و کلودیا دریفوس خبرنگار در کتاب اخیر خود گزارش کردند که در آمریکا بین سالهای 2005 و 2009 بیش از 100 هزار مدرک دکترا صادر شده است. این در حالی است که در همان دوره فقط 16 هزار جایگاه جدید استادی به وجود آمده بود. علاوه بر این استفاده از دانشجویان دوره دکترا برای تدریس به دانشجویان سطوح پایینتر باعث میشود تعداد مشاغل تماموقت کاهش یابد. حتی در کانادا هم که تولید فارغالتحصیلان دوره دکترا نسبتاً کمتر است در سال 2007 دانشگاهها 4800 مدرک دکترا صادر کردند اما فقط 2616 نفر را به عنوان استاد تماموقت به کار گرفتند. فقط در تعداد اندکی از کشورهای دارای رشد سریع مانند برزیل و چین هنوز تقاضا برای فارغالتحصیلان دکترا وجود دارد.
دوره کوتاه عرضه و تقاضا
در بخش پژوهش نیز شرایط مشابهی برقرار است. دانشجویان دکترا و کارکنان قراردادی که به «فرادکتر (postdocs)» شهرت دارند بخش اعظم کارهای پژوهشی را انجام میدهند. تعداد افراد فرادکترا هم زیاد است. با مشاهده بررسی دادههای مرتبط به قبل از سال 2000 دکتر فریدمن به این نتیجه رسید که اگر مشاغل دانشگاهی در سال 5 درصد رشد داشته باشند، فقط 20 درصد دانشجویان میتوانند به شغل دست یابند. در کانادا 80 درصد فرادکترها 38600 دلار یا کمتر در سال (قبل از کسر مالیات) به دست میآورند که معادل میانگین دستمزد یک کارگر ساختمانی است. افزایش تعداد فرادکترها مانع جدیدی در راه مشاغل دانشگاهی است. در بعضی حوزهها تجربه پنجساله به عنوان فرادکتر به شرط لازم برای کسب شغل تماموقت تبدیل شده است.
انبوه دانشجویان دکترا و فرادکترها باعث افزایش ظرفیت پژوهشی دانشگاهها و کشورها شده است. اما این امر همیشه خوب نیست. با تغییر شرایط ممکن است ذهنهای خلاق و مستعد به هدر روند. به عنوان مثال دوره پس از فرستادن اسپوتنیک به فضا با رشد سریع تعداد فیزیکدانان دارای مدرک دکترا همراه بود. اما با شروع جنگ ویتنام تمام بودجههای علمی برداشته شدند. به گفته برایان شوارتز استاد فیزیک دانشگاه سیتی در نیویورک، در دهه 1970 بیش از پنج هزار فیزیکدان مجبور شدند در رشتههای دیگر به دنبال کار بگردند.
ظهور اتحادیه مدرسان دارای مدرک دکترا در آمریکا به معنای پایان قرارداد نانوشته بین دانشگاهها و دانشجویان دکترا بود که مطابق آن دانشجویان به امید کسب شغل دانشگاهی در آینده به حقوق اندک رضایت میدادند. در اوایل دهه 1960 دانشجویان مدرس در دانشگاههای دولتی مانند دانشگاه ویسکانسین اتحادیههایی تشکیل دادند. اخیراً روند تشکیل این نوع اتحادیهها سریعتر شده و دامنه آنها دانشگاههای خصوصی را نیز
در بر گرفته است. هر چند تعدادی از این دانشگاهها با این استدلال که دانشجویان مدرس در واقع کارآموز هستند با این اتحادیهها مخالفت میکنند. در سال 2002 دانشگاه نیویورک اولین دانشگاهی بود که این اتحادیه را به رسمیت شناخت اما سه سال بعد مذاکرات خود را با آنها متوقف کرد.
در برخی کشورها مانند بریتانیا و آمریکا دستمزد اندک و چشمانداز ضعیف اشتغال را میتوان بیشتر در مورد دانشجویان خارجی مشاهده کرد. دکتر فریدمن برآورد کرده است که در سال 1966 تنها 23 درصد از صندلیهای دوره دکترای علوم و مهندسی به دانشجویان خارجی اختصاص یافته بود در حالی که این سهم تا سال 2006 به 48 درصد افزایش یافت. دانشجویان خارجی اغلب شرایط بد کار را تحمل میکنند. عرضه نیروی کار خارجی ارزان و بااستعداد دستمزدها را نیز پایین نگه میدارد.
مزایای دوره دکترا
طرفداران دوره دکترا استدلال میکنند که این دوره حتی اگر به شغل دانشگاهی دائم منجر نشود باز هم ارزشمند است. تمام دانشجویانی که در مقطع دکترا درس میخوانند قصد پیدا کردن شغل دانشگاهی ندارند و ممکن است در بخش خصوصی مانند پژوهشهای صنعتی مشغول شوند. این یک واقعیت است اما تعداد زیاد دانشجویانی که ترک تحصیل میکنند نشاندهنده از دست رفتن روحیه آنهاست. در آمریکا فقط 57 درصد دانشجویان ورودی دانشگاهها پس از 10 سال موفق به اخذ دکترا میشوند. در علوم انسانی که دانشجویان اغلب خود هزینه تحصیل را پرداخت میکنند این درصد به 49 میرسد. از آن بدتر آن است که در رشتههای دیگر دانشجویان سریعتر برای ترک تحصیل تصمیم میگیرند اما در رشتههای علوم انسانی تا آخرین لحظه مقاومت میکنند. در ظاهر دانشجویان دکترا افراد موفق دانشگاهها هستند اما تحقیقات یک دانشگاه آمریکایی ثابت کرد کسانی که ادامه تحصیل میدهند لزوماً از افرادی که ترک تحصیل کردهاند باهوشتر نیستند. عوامل زیادی مانند ضعف استاد راهنما، چشمانداز نامطلوب شغل یا بیپولی آنها را از انگیزه تهی میکند.
حتی فارغالتحصیلانی که در خارج از دانشگاه کار پیدا میکنند وضعیت خوبی ندارند. دورههای دکترا آنقدر تخصصی هستند که ادارات کاریابی دانشگاهها نمیتوانند به فارغالتحصیلان جویای کار کمک کنند. استادان راهنما هم به دانشجویانی که قصد ترک محیط دانشگاهی را داشته باشند کمک زیادی نمیکنند. مطالعه سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه نشان میدهد که پنج سال پس از فراغت از تحصیل بیش از 60 درصد دارندگان مدرک دکترا در اسلواکی و بیش از 45 درصد در بلژیک، جمهوری چک، آلمان و اسپانیا با قراردادهای موقت کار میکنند. بسیاری از آنها فرادکتر هستند. حدود یکسوم از فارغالتحصیلان دکترا در اتریش شغلی غیرمرتبط با مدرک خود دارند. در آلمان 13 درصد از این فارغالتحصیلان به کارهای پایینتر مشغولند. این درصد در هلند به 21 میرسد.
تفاوت درآمدی اندک
دارندگان مدرک دکترا حداقل از لیسانسها درآمد بیشتری دارند. مطالعه نشریه «مدیریت و سیاست آموزش عالی» نشان میدهد در بریتانیا درآمد دارندگان مدرک لیسانس 14 درصد از کسانی که به دانشگاه نرفتهاند بیشتر است. این تفاوت درآمدی برای دوره دکترا به 26 درصد میرسد. اما تفاوت درآمدی برای دوره کارشناسی ارشد که معمولاً ظرف یک سال تمام میشود تقریباً به همان اندازه و معادل 23 درصد است. در بعضی رشتهها تفاوت بین کارشناسی ارشد و دکترا کاملاً از بین میرود. دارندگان مدرک دکترای ریاضیات، کامپیوتر، علوم اجتماعی و زبان درآمدی معادل دارندگان کارشناسی ارشد دارند. در رشتههایی مانند مهندسی، فناوری، معماری و آموزش، فوقلیسانسها درآمد بیشتری از دکترها دارند. فقط در رشتههای پزشکی، تجارت و امور مالی این تفاوت معنادار است. در مجموع کل رشتهها تفاوت درآمدی بین دکترا و کارشناسی ارشد فقط سه درصد است.
دکتر شولتز فیزیکدان نیویورکی، اعتقاد دارد مهارتهای تدریس شده در دوره دکترا را میتوان در زمان کوتاهتری تدریس کرد. به گفته او 30 سال قبل بنگاههای والاستریت متوجه شدند برخی فیزیکدانان بهتر میتوانند معادلات دیفرانسیل را حل کنند و لذا آنها را برای امور تجارت و تحلیل استخدام کردند. امروزه دورههای کوتاهمدت زیادی وجود دارند که ریاضیات پیشرفته را آموزش میدهند. به گفته دکتر شولتز اخذ مدرک دکترای فیزیک به منظور داشتن مهارت حل معادلات دیفرانسیل اصلاً منطقی نیست.
بسیاری از دانشجویان ادعا میکنند فقط به خاطر عشق و علاقه درس میخوانند و تحصیل به خودی خود برایشان یک هدف است. آنها فکر نمیکنند که مدارکشان چه کاربردی خواهد داشت. در مطالعهای که در مورد دانشجویان دکترا در بریتانیا انجام شد حدود یکسوم دانشجویان اعتراف کردند صرفاً به خاطر دانشجو بودن یا به تاخیر انداختن کاریابی ادامه تحصیل میدهند. تقریباً نیمی از دانشجویان مهندسی چنین دیدگاهی داشتند. دانشجویان رشتههای علوم میتوانند به راحتی هزینه تحصیلی دریافت کنند و لذا انگیزه بیشتری برای ورود به مقطع دکترا دارند. اما ماندن در دانشگاه علاوه بر مزیتها، معایب و خساراتی به همراه دارد. شاغلانی که سطح تحصیلاتشان از میزان مورد نیاز برای جایگاه شغلی بیشتر باشد کمتر از کار خود راضی هستند، بهرهوری کمتر دارند و احتمال بیشتری دارد که کار خود را رها کنند.
ناهماهنگی دانشگاه و دانشجو
از نظر دانشگاهیان پرسیدن این سوال که «آیا دوره دکترا ارزشش را دارد؟» معادل آن است که فکر کنیم هنر یا فرهنگ در جهان بیش از حد نیاز ارائه شده است. به عقیده آنها دانش از دانشگاهها به جامعه سرازیر میشود و آن را موثرتر و سالمتر میسازد. ممکن است حق با آنها باشد اما باز هم انتخاب دوره دکترا ممکن است چندان هم سودمند جلوه نکند. علاقههای دانشگاهها و دانشگاهیان ممکن است با دانشجویان دکترا همخوانی نداشته باشد. هرچه دانشجویان باهوش بیشتری در دانشگاه بمانند برای دانشگاه بهتر است. دانشجویان مقاطع عالی باعث میشوند پول بیشتری به دانشگاه تخصیص یابد و سوابق علمی استادان راهنما تقویت شود. دانشگاهیان دانشجویان ممتاز سطوح پایین را انتخاب و آنها را برای دورههای بالاتر تربیت میکنند. بنابراین به نفع آنها نیست که دانشجویان زرنگ از دانشگاه بروند. یکی از دانشجویان دختر میگوید در ابتدا با او درباره فرصتهای درخشان در آینده صحبت میشد اما پس از هفت سال کار سخت با طعنه به او گفتند بهتر است همسر پولداری پیدا کند. مونیکا هاریس استاد روانشناسی دانشگاه کنتاکی یک مورد استثناست. او عقیده دارد تعداد دانشجویان دکترا از حد لازم بیشتر شده است و اکنون او دانشجوی جدید نمیپذیرد. اما چنین افرادی نادر هستند. به عقیده دانشگاهیان اگر دانشگاههای برتر پذیرش دانشجویان دکترا را متوقف سازند دانشگاههای دیگر جای آنها را پر میکنند.
اهدافی تازه
بسیاری از معایب دوره دکترا آشکار شدهاند. یک دهه قبل مشخص شد که بسیاری از نظریهپردازیها در مقطع دکترا بیاساس یا بدون هدف هستند. اکنون دانشگاههای اروپایی سعی میکنند به سبک آمریکا آموزههای خود را ساختاردهی و هدفمند سازند. سازمانهایی که برای پژوهش پول میپردازند متوجه شدهاند که برای بسیاری از دارندگان مدرک دکترا انتقال مهارت به بازار کار دشوار است. نوشتن گزارشهای آزمایشگاهی، ارائه موضوعات دانشگاهی و مرور ادبیات پیشینه در مدت شش ماه در جهانی که در آن دانش فنی باید به سرعت شبیهسازی شود و در اختیار مخاطب قرار گیرد بیفایده خواهد بود. برخی دانشگاهها هم اکنون مهارتهایی مانند ارتباطات و کار گروهی را به دانشجویان آموزش میدهند تا در بازار کار مفیدتر باشند. برنامه «دکترای تازه» در بریتانیا مدعی است ظرف چهار سال چنین مهارتهایی را به دانشجویان خود میآموزد. انگیزهها و روشهای اندازهگیری نیز باید تغییر کنند. برخی واحدهای دانشگاهی تعداد بیشتر دانشجویان دکترا را علامت موفقیت خود میدانند و تلاش دارند این تعداد باز هم افزایش یابد. اما از دیدگاه دانشجویان معیارهایی مانند سرعت پیدا کردن شغل دائم و میزان درآمد اهمیت بیشتری دارد.
بسیاری از کسانی که دوره دکترا را آغاز میکنند باهوشترین دانشجویان کلاس و موفقترین افراد در کارها بودهاند. آنها جایزهها و نشانهای زیادی دریافت کردهاند. در حالی که دانشجویان جدید امسال پژوهش خود را آغاز میکنند تعداد اندکی ممکن است به این بیندیشند که نظامی که وارد آن شدهاند برای نفع دیگران طراحی شده است، کار سخت و استعداد ممکن است برای موفقیت کافی نباشد، و اینکه اگر آنها به کار دیگری مشغول شوند ممکن است سودمندی بیشتری برایشان داشته باشد. لازم است دانشجویان از مهارتهای پژوهشی خود استفاده کنند و با دقت بیشتری به امور تحصیلی بنگرند. باید یک نفر رسالهای در این زمینه بنویسد.
دیدگاه تان را بنویسید