اوضاع سیاسی ایران در سال ۹۲ و چشمانداز ۹۳
ابهام، امید، انتظار
سیاست ایران در سال ۱۳۹۲ با ابهام آغاز شد، در میانه سال به امید گرایید و در پایان سال در وضع انتظار قرار گرفت.
سیاست ایران در سال 1392 با ابهام آغاز شد، در میانه سال به امید گرایید و در پایان سال در وضع انتظار قرار گرفت. ابهام آغاز سال این بود که کسی به درستی نمیدانست در انتخابات ریاستجمهوری پیش رو چه کسی جای محمود احمدینژاد را میگیرد؛ رکود اقتصادی عمیق شده بود و کسی راهی برای ایجاد رونق اقتصادی نمیشناخت؛ آثار تحریمها ظاهر شده بود و سیاست خارجی در وضعی نبود که برای این مشکل چارهای بجوید. پیشنهاد کارشناسی قابل اعتنایی برای خروج از این وضع مطرح نمیشد و اگر هم پیشنهادهایی میشد، رئیس دولت وقت آن را به جد نمیگرفت.
بازیگران مقطع ابهام، دولت دهم و فعالان آرایشهای انتخاباتی بودند که روی طیف گسترده پیروزی قطعی و شکست قطعی در انتخابات ریاستجمهوری حرکت میکردند. حامیان دولت، امیدوار بودند با فرستادن اسفندیار رحیممشایی به کارزار انتخاباتی به پیروزی برقآسا دست یابند. چند جناح اصولگرا بر این گمان بودند که با نقد جریان دولت و جریان اصلاحطلب ذیل عناوین «انحراف و فتنه» نامزد خود را بر کرسی ریاستجمهوری بنشانند و جریان اصلاحطلب، امیدی به امکان مشارکت فعال در انتخابات و کسب پیروزی نداشت.
ورود آیتالله هاشمیرفسنجانی به انتخابات در آخرین دقایق نامنویسی، نخستین تکان را به سیاست دوران ابهام وارد کرد و فضای انتخاباتی به سوی ابهامزدایی و رقابت سه ضلعی حرکت کرد. تصورات راجع به وضع جدید این بود که میان هاشمیرفسنجانی و رحیممشایی رقابتی سخت در خواهد گرفت و رقابت نامزدهای اصولگرا با یکدیگر و دو بازیگر اصلی، در حاشیه نبرد بزرگ قرار خواهد داشت. اما حذف هاشمی و مشایی از انتخابات، فضایی را که حول این تصور شکل گرفته بود، تغییر داد و ابتدا موجب ابهامی دیگر شد. ابهام آن مقطع این بود که انتخابات سرد خواهد بود؛ اما طولی نکشید که ورق برگشت. نخستین حضور حسن روحانی در گفتوگوی تلویزیونی نشان داد تحلیلهای انتخاباتی تا دو هفته مانده به انتخابات، همانند سالهای 76 و 84 مبتنی بر عادت ذهنی بوده و نوزاییهای موعد انتخابات در ایران را نادیده گرفته است. ورود حسن روحانی، آرایش انتخاباتی را تغییر داد و جای خالی هاشمی پر شد. برنامههای رادیو-تلویزیونی نامزدهای انتخابات که آغاز شد، در غیاب نماینده احمدینژاد در رقابت انتخاباتی، سعید جلیلی نمایندگی رادیکالیسم را بر عهده گرفت و شکاف در اردوگاه اصولگرایان تشدید شد.
مواضع نقادانه علیاکبر ولایتی از راه و رسم احمدینژاد که نمایندگیاش به جلیلی رسیده بود، و نقدهای محمدرضا عارف از وضع موجود و متقابلاً دفاع تمامقد غلامعلی حدادعادل از وضع موجود، عریانگوییهای محسن رضایی راجع به کاستیهای دولت دهم - و البته بیاحتیاطیاش در ورود به بحث با روحانی درباره مباحث هستهای- در کنار روش مطایبهگونه محمد غرضی، و مهمتر از همه اینها، بیاحتیاطی محمدباقر قالیباف در زمینه طرح مسائل دانشجویی، به حسن روحانی امکان داد دو برنامه موازی و مکمل ارائه کند و رایدهندگان را متقاعد کند که این برنامهها آینده بهتری برای کشور رقم خواهد زد.
برنامه اول، تغییر روش سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک مورد حمایت احمدینژاد و جلیلی بود. مولفههای این برنامه عبارت بودند از پرهیز از پوپولیسم و اعتنای بیشتر به کارشناسی، و گشایش در روابط خارجی و حرکت به سوی لغو تحریمها. شنوندگان و بینندگان مناظرهها و سخنرانیهای روحانی، این برنامه را با برنامه سعید جلیلی مقایسه کردند و آن را پذیرفتند. مباحث ولایتی در باب مسائل سیاست خارجی نیز به کمک حسن روحانی آمد و علاوه بر تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات، بعدها موجد آثار سیاسی مهمی شد که در ادامه مطلب به آن میپردازیم.
برنامه دوم حسن روحانی در باب سیاست و امنیت بود که در پرتو مباحثه او با محمدباقر قالیباف، شناخته و شنیده شد. دو عبارت و جمله معروف روحانی خطاب به قالیباف، مهمترین و تاثیرگذارترین جمله انتخاباتی سال 92 بود که روحانی را به کرسی ریاستجمهوری نزدیکتر کرد: «حمله گازانبری» و «من حقوقدان هستم. سرهنگ نیستم!» مبنای خیز تبلیغاتی حسن روحانی شدند. این گفتههای روحانی که اشارهای به ناآرامیهای دانشجویی و اختلاف روشهای حل مساله داشت، از نظر برخی برائت بیوجه از حرفه شریف نظامی تلقی شد؛ اما استنباط جامعه از آن، برائت جستن موجه از بیقانونی و پایبندی به قانون بود.
روحانی برنامههایش را ذیل شعار «تدبیر و امید» مطرح کرد و نماد «کلید» را به عنوان ضمانت تحقق آن به بینندگان تلویزیون نشان داد. این کار که تلفیق هنر سیاست و هنر خطابه بود، کارساز شد و روحانی را به پیروزی رساند. پیروزی روحانی در انتخابات، ابتدا پاره دوم شعار انتخاباتیاش یعنی «امید» را محقق کرد. زیرا این پاره شعار، معطوف به فضای روانی و طبعاً زودبازده بود. واکنش بازارها، جامعه جهانی و افکار عمومی به انتخاب حسن روحانی نشان میداد امیدواری نسبت به آینده افزایش یافته است. آثار سیاست «تدبیر» در حوزه سیاست خارجی تا حدودی آشکار شده است اما آثار داخلی آن هنوز چندان روشن نیست. در حوزه سیاست خارجی دستاوردهایی ملموس مشاهده میشود که آن را میتوان از مصادیق تحقق شعار تدبیر به شمار آورد. لغو تدریجی برخی تحریمها، سرعت گرفتن روند اعتمادسازی در روابط ایران و غرب، تغییر محسوس اوضاع در سوریه و کمتر شدن فشار بر ایران از ناحیه ترتیبات امنیتی خاورمیانه، کاهش سرعت تخریب روابط ایران و عربستان و سرانجام، باز شدن پای مقامهای ایرانی به نشستهای جهانی، مهمترین تحولات سیاست خارجی در هفت ماه گذشته بودهاند.
اما تعیین مصادیق تدبیر در حوزه داخلی هنوز دشوار است و تنها میتوان گفت پارهای رفتارهای تخریبی گذشته متوقف شده یا کاهش یافته است و آهنگ کاهش رشد اقتصادی کُند شده است. نرخ رشد اقتصادی از 5- به حدود 2- رسیده است. این تحول بنا به برخی تفسیرها، «افزایش رشد اقتصادی» به شمار میرود؛ اما برخی تفسیرها، چنین تحولی را صرفاً «مقدمه معکوس شدن روند رشد منفی» میدانند و در عین حال که آن را تحولی مثبت و امیدوارکننده تلقی میکنند، اطلاق عنوان رشد را بر آن نادرست میدانند. به همین علت هنوز نمیتوان از آثار واقعی سیاست تدبیر در حوزه اقتصاد، تفسیری روشن ارائه کرد و باید به این گفته اکتفا کرد که میزان تحقق تدبیر را اجرای نخستین بودجه دولت، نحوه مواجهه دولت با اقتصاد و سامان یافتن کار دولت و دستگاه دیوانی و رابطه آتی این دو با جامعه، نشان خواهد داد.
اما به نظر میرسد سیاست تدبیر در حوزه سیاسی، وضع روشنتری دارد. بهار 92، فصل ابهام سیاسی بود اما تابستان این سال فصل امید سیاسی شد. وجهی از این امید مربوط به جامعه و انتظاراتش از دولت جدید بود که چندان غریب نبود. در پی هر انتخاباتی امیدواریهایی در جامعه پدید میآید. انتخاب هاشمیرفسنجانی در سال 1368 به این امید انجامید که اوضاع اقتصادی و روابط خارجی بهبود خواهد یافت. این انتظارات تا حدودی هم محقق شد اما امیدواری جامعه همیشگی نبود و گلایهها پس از چندی آغاز شد.
پس از انتخابات سال 1376 هم این امید افروخته شد که معضل رابطه قدرت سیاسی و جامعه مدنی حل خواهد شد. این انتظارات هم تا حدودی برآورده شد اما سیدمحمد خاتمی هم مصون از انتقاد نماند. احمدینژاد نیز در سال 1384 با ایجاد امید در تهیدستان به قدرت رسید و موجب خرسندی و امید هم شد؛ اما این خرسندی و امید نیز چندان نپایید. به همین علت، امید اجتماعی با همه اهمیتی که دارد و تاثیری که بر سیاست میگذارد، پدیده عادی انتخابات در ایران و جهان است. وجه ممیز انتخابات در ایران و دیگر نقاط جهان، تاثیر آن بر ساخت قدرت و روابط بازیگران سیاسی است. امید جامعه زود به دست میآید و زود هم از دست میرود؛ اما تغییر در مناسبات قدرت، دیر رخ میدهد و آثارش ماندگار میشود. از این منظر، مهمترین نتیجه انتخابات ریاستجمهوری 92، پر شدن گسلهایی بود که از سال 1376 تا 1392 عارض جمهوری اسلامی شده بود. در آن دوران 16ساله و به ویژه نیمه دوم آن، تفکیک قوا که قاعدهای حقوقی و ملحوظ در قانون اساسی ایران است، جای خود را به استقلال یا تجزیه قوا داده بود. این وضع میان قوای مجریه و مقننه مشهودتر بود. بر همین سیاق، از گردش نخبگان، تفسیری رادیکال ارائه شد و
مطابق آن کادرهای قدیمی کنار زده شدند و ناگهان جریان انتقال تجربه به عارضه انقطاع گرفتار شد. از منظر رادیکالها، کنار زدن کادرهای قدیمی، نوسازی و بالندگی تلقی میشد و حتی رئیس دولتهای نهم و دهم ابایی نداشت که از انقلاب سوم سخن بگوید. نتیجه تجزیه قوا و نوسازی رادیکال این شد که بزرگان سیاسی ایران که غالباً در جریان آزمون و خطای بسیار پرهزینهای پرورده شده بودند، خانهنشین شدند و جای خود را به طیف تازهای دادند که باید یک بار دیگر همان مسیر آزمون و خطای پرهزینه را سپری میکردند.
از اواخر تابستان و اوایل پاییز 92 رادیکالیسم به هزیمت افتاد و نوعی بازسازی معطوف به سازگاری آغاز شد. سازگاری و همگونگی سیاسی، صورتی از رفتار سیاسی است که در برابر سیمای دیگر سیاست یعنی پیکار برای قدرت سیاسی قرار میگیرد. همگونگی و سازگاری از یک طرف و پیکار سیاسی از طرف دیگر، واقعیتهای دنیای سیاست هستند و از آنها گریزی نیست. در هر جامعهای حدی از این دو وجود دارد و اساساً بقای اجتماعی در گرو حرکت دوشادوش این دو دسته رفتار است.
اما وقتی یکی از این ساحتهای سیاست بر دیگری چیره میشود، ناهنجاری رخ میدهد. وقتی سازگاری و همگونگی غالب میشود، جامعه به رخوت میگراید و آنگاه که پیکار سیاسی غلبه میکند، گسست اجتماعی رخ میدهد. تفاوت سیاسی جوامع توسعهیافته و توسعهنیافته در میزان توانایی آنها در زمینه تعادلبخشی میان این دو ساحت سیاست است.
اشاره سطور بالا به اهمیت مواضع علیاکبر ولایتی در مناظرههای انتخاباتی در پرتو همین بحث معنا پیدا میکند. این سیاستمدار-دیپلمات ایرانی با نقد سنجیدهاش از سخنان و مواضع سعید جلیلی، کوشید از غلظت پیکار سیاسی بکاهد و بر غلظت سازگاری و همگونگی سیاسی بیفزاید. احتمالاً او میدانسته یا حدس میزده است که نقد او بر روش جلیلی در پیش بردن پرونده هستهای، بیش از آنکه به کار خودش بیاید، رقیب دیگرش یعنی روحانی را تقویت خواهد کرد؛ اما او این نقد را وارد کرد و موجد آثار مهمی در سیاست ایران شد و کفه سازگاری و همگونگی را در برابر پیکار سیاسی سنگین کرد.
علی لاریجانی رئیس مجلس ایران، سیاستمدار دیگری بود که پس از انتخابات، برای تعادلبخشی میان همگونگی و سازگاری سیاسی با پیکار سیاسی کوشید. همراهی او با دولت از طریق مجلس و حلقه یاران سیاسیاش در دولت، به حسن روحانی امکان داده است که با فراغ بال عمل کند.
چهره سیاسی دیگری که جریان سیاست را در سال 1392 از پیکار سیاسی دور کرد و به سوی همگونگی و سازگاری سوق داد، مرحوم حبیبالله عسگراولادی بود. مرحوم عسگراولادی در ماههای آخر حیاتش با توصیه تلویحی به مدارا با خانهنشینان تحولات پس از انتخابات 88 موجب رنجش شماری از متحدان سیاسیاش شد؛ اما پس از انتقاد متحدان، بار دیگر بر آنچه گفته بود تاکید ورزید و بیان آن سخنان را عمل به وظیفه الهی نامید. به درستی نمیتوان دانست که آن مرحوم، متاثر از تحولات پس از انتخابات سخن گفته است یا اینکه انتخابات هر نتیجه دیگری هم در پی داشت، این سخنان گفته میشد، اما به هر حال، آخرین مواضع مرحوم عسگراولادی، کنش پساانتخاباتی به شمار میرود و از نظر ثبت وقایع تاریخ سیاسی ایران، در این قالب قرار میگیرد و در این قالب تحلیل میشود. به همین علت میتوان گفت، جریان معطوف به تعادلبخشی میان پیکار سیاسی و سازگاری و همگونگی سیاسی در دوران پس از انتخابات، چنان قدرتی داشته که به درونیترین لایههای سیاست هم رسوخ کرده است.
آن اثر ماندگاری که در سطور بالا به آن اشاره شد، در سیمای اینگونه رفتارها تجلی یافته است. انتخابات 24 خرداد 92 محملی نیرومند شد که اجزای سیاست ایران را از وضع تخاصم پیش از آن خارج کرد و بر قدرت مصالحهجویان افزود. به این فهرست میتوان نام رئیس مجلس خبرگان رهبری، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، علمای حوزههای علمیه و استادان دانشگاهها را افزود که در ماههای اخیر کوشیدهاند، تعادل را به سیاست ایران بازگردانند. رخدادهای پس از انتخابات ریاستجمهوری بعضاً چنان در لایههای زیرین شکل گرفته که در نگاه نخست به چشم نمیآید. اما نگاه موشکافانه به این رخدادها، از تحولی جدی خبر میدهد که از جهاتی منحصر به فرد به نظر میرسد. تا پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال 92، هر انتخاباتی که در ایران برگزار شده، به نوعی موجب تعمیق شکاف سیاسی در ایران شده است. انشعاب اول در جامعه روحانیت مبارز در دهه 1360 و انشعاب دوم در این جریان در دهه 1370 هر دو از درون انتخابات بیرون آمد. فاصله افتادن بین هاشمیرفسنجانی و جناحی که در دهههای 60 و 70 راستگرا خوانده میشد و بعدها نامش اصولگرا شد، محصول انتخابات بود. افزایش اختلاف میان جناحهای چپ و راست
در چهار انتخابات پیاپی در سالهای 70 و 74 و 76 و 78 تعمیق شد و سرانجام بزرگترین گسست سیاسی میان انقلابیون در چهار انتخابات پیاپی 82 و 84 و 86 و 88 و به ویژه آخرین انتخابات پدید آمد. اما در انتخابات سال 92 چنین نشد. از این جهت میتوان گفت انتخابات سال 92 برخلاف تجربههای پیشین، بیشتر موجب همگرایی شده است تا واگرایی؛ و اگر هم انواعی از واگرایی شکل گرفته یا معطوف به حاشیهنشینی جریانهای نوظهور دهه اخیر بوده یا اینکه هنوز در لایههای زیرین است و بروز بیرونی نیافته است.
این تحولات که بعضاً محصول سیاست تدبیر و امید بوده و بعضاً رخدادهای خودجوش برآمده از انتخابات بوده و خارج از حوزه مدیریت و معماری دولت حادث شده، دستاوردهای مهمی به شمار میروند اما این پایان کار نیست. هنوز شمار زیادی از بازیگران سیاسی ایران از چرخه تعادل همگونگی-پیکار بیرون هستند. بسیاری از اعضا و منسوبان دولتهای خاتمی و احمدینژاد که نیروهای سیاسی قابل اعتنایی به شمار میروند خارج از گردونه هستند و این خارج بودن آنها میتواند تعادل میان همگونگی و سازگاری با پیکار سیاسی را به خطر اندازد.
در یک دهه اخیر نسل تازهای از جوانان بالیدهاند که پیوند پردامنهای با هنجارهای جهانی دارند و نوعاً سیاست را از منظر عملگرایی افراطی و فارغ از دغدغههای مرامی و فلسفی پیشین میفهمند و میجویند. این جوانان نوعاً در ساخت سیاسی نمایندهای ندارند و آمال و آرزوهایشان بیشتر از طریق فضای مجازی و به طور غیررسمی منتشر میشود. هنوز برخی جناحهای سیاسی، حزب سیاسی رسمی ندارند و احزاب موجود در ماههای پس از انتخابات، کنش سازمانی موثری بروز ندادهاند؛ و کسی به درستی از غوغایی که زیر پوست سیاست جاری است، خبر ندارد و این بیخبری میتواند در انتخابات آینده موجب غافلگیری شود. تجربه سیاسی ایران در سالهای 1376 تا 1384 نشان داده است تحولات پیشبینینشدهای که از زیر پوست سیاست بیرون میجهند، موجب چیرگی پیکار سیاسی و هزیمت عناصر سازگاری و همگونگی میشوند. از این جهت میتوان گفت سال 1392 که با ابهام آغاز شد و به امید گرایید، اکنون در آستانه فصل انتظار قرار گرفته است.
وجهی از این انتظار، به سیاستهای دولت به ویژه در زمینه طرح هدفمندی یارانهها مربوط میشود که در هفتههای پایانی سال 92 به خبر اصلی سال تبدیل شده بود. وجه دیگر انتظار به کنشهای سیاسی سال 93 و مقدمهچینیهای انتخابات مجلس در سال 94 مربوط میشود. پاره سوم انتظار به نتایج عملی دیپلماسی و آشکار شدن آثار آن در سال 93 مربوط میشود؛ و سرانجام، پاره دیگر انتظار راجع به پارهای تحولات منطقهای و جهانی است که برای دولت ایران مهم است.
سال 1393 سال انتخابات سرنوشتساز در سوریه است و نتیجه آن بر وضع منطقهای ایران در خاورمیانه تاثیر عمیقی خواهد گذاشت. اگر بشار اسد در انتخابات پیروز شود وضع کنونی ادامه مییابد و چهبسا جای پای ایران در خاورمیانه محکمتر شود؛ اما اگر اسد در انتخابات شکست بخورد، بازیگری ایران در سوریه و لبنان دشوارتر میشود. در آن صورت ایران ناگزیر است وقت و نیروی بیشتری صرف ترمیم رابطه خود با عربستان سعودی کند. تحولات اوکراین ربط مستقیمی با مصالح امنیت ملی ایران ندارد؛ اما این روند هم از طریق افزایش یا کاهش قدرت روسیه بر ایران اثر خواهد گذاشت.
اما فارغ از اینکه در سال 93 در ایران و جهان چه تحولاتی رخ دهد، اهمیت این سال برای دولت حسن روحانی بسیار زیاد خواهد بود؛ زیرا از نیمه دوم این سال، نتایج عملی برنامههایی که از نیمه سال 92 آغاز شده، آشکار خواهد شد و طبعاً در پی فصول ابهام و امید و انتظار، فصل نقد این دولت آغاز خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید