شناسه خبر : 46741 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پدر تعاونی‌ها

آیا ایده‌های شارل فوریه موفق از کار درآمد؟

 

آزاده خرمی‌مقدم / نویسنده نشریه 

86شارل فوریه (7 آوریل 1772 – 10 اکتبر 1837) سوسیالیست و فیلسوف آرمان‌گرای فرانسوی بود که از این ایده حمایت می‌کرد که اگر احساسات طبیعی انسان به درستی هدایت شوند، به هماهنگی اجتماعی منجر می‌شود. او بر این باور بود که قوانین کنش متقابل اجتماعی را که با قوانین کنش متقابل فیزیکی نیوتن قابل مقایسه است، کشف کرده است. فوریه 12 علاقه اساسی انسان را شناسایی کرد: پنج ویژگی از حواس (لامسه، چشایی، شنوایی، بینایی و بویایی)، چهار ویژگی از روح (دوستی، عشق، جاه‌طلبی و والد شدن) و سه مورد دیگر که او آنها را «توزیعی» نامید که تعادل بقیه را تضمین می‌کرد.

فوریه آرایش جامعه را بر پایه واحدهایی به نام «فالانگس» تصور کرد که شامل نمایندگان مرد و زن از 810 نوع شخصیت است و در آن تعامل طبیعی به‌طور خودکار به صلح و هماهنگی منجر می‌شود. در این جوامع، وضعیت کار دستی با ایجاد لذت و رضایت از کار ارتقا می‌یابد. فوریه همچنین از آزادی زنان طرفداری می‌کرد و در سال 1837 کلمه «فمینیسم» را ابداع کرد. فوریه در فرانسه پیروان زیادی پیدا کرد و یک مستعمره نمونه کوتاه‌مدت در سال 1836 در آنجا بنیان کرد. طی سال‌های 1843 تا 1858، تقریباً چهل فالانگس در ایالات‌متحده تاسیس شدند. نقدهای پررنگ او نسبت به جامعه موجود و چشم‌اندازش برای آینده، موجب شد تا او یک پیشگوی الهام‌بخش از سوسیالیسم قرن نوزدهم شناخته شود. فوریه را می‌توان به‌عنوان پیشگام اولیه برای مفهوم بیگانگی و یک نظریه‌پرداز درباره ثروت در نظر گرفت که ایده‌های او تاثیرات گسترده‌ای در زمینه‌های مختلف از جمله نظریه آموزش مدرن، مدیریت منابع انسانی و فمینیسم داشته است.

زندگی فوریه

فوریه در تاریخ 7 آوریل 1772 در بزانسون به دنیا آمد. پدرش معروف به چارلز فوریه، بازرگانی ثروتمند بود. فوریه تحصیلات کلاسیک را در کالج  دو بزانسون (1787-1781) گذراند، اما بیشتر خودآموز بود. او از زادگاهش بزانسون به لیون، دومین شهر بزرگ فرانسه، نقل مکان کرد. به‌عنوان تنها پسر بازمانده در خانواده‌اش، انتظار می‌رفت که سرپرستی خانواده را پس از پدر بر عهده بگیرد و کسب‌وکار او را ادامه دهد. بنابراین از شش‌سالگی شاگردی خود را در تجارت پارچه آغاز کرد، اما او خود را برای تجارت مناسب نمی‌دید و از فریبندگی آن انتقاد می‌کرد. بااین‌حال پس از درگذشت پدرش در سال 1781، براساس شرایط وصیت‌نامه، فوریه مجبور شد تا بیست‌سالگی به حرفه تجارت بپردازد، در غیر این صورت از میراث قابل‌توجهی به مبلغ 42932 لیور محروم می‌شد.

تجربیات

فوریه زندگی‌اش را از دوران انقلاب فرانسه، امپراتوری ناپلئون، بازگشت بوربن‌ها و انقلاب سال 1830 گذراند. این رویدادها با اینکه بر ثروت شخصی او تاثیر منفی گذاشتند، اما به نظر می‌رسد بر ایده‌ها و نوشته‌هایش چندان اثرگذار نبودند. در سال‌های اولیه انقلاب، فوریه در لیون زندگی می‌کرد؛ جایی که مبارزات ضدانقلابی هم داشت و به دلیل چند شکست تجاری، ارث خود را از دست داد. او به‌سختی توانست از مجازات اعدامِ نیروهای ژاکوبن فرار کند؛ نیروهایی که البته در سال 1793 کاملاً کنار گذاشته شدند. در سال 1794او به خدمت ارتش راین اعزام شد، اما به دلیل بیماری اخراج شد. فوریه بقیه عمر خود را در لیون و پاریس گذراند، با انجام کارهای دستی، زندگی در خانه‌های اجاره‌ای ارزان و پیروی از «هماهنگی جهانی» و جست‌وجوی یک حامی ثروتمند برای پشتیبانی مالی از جامعه آرمانی‌اش.

فوریه به‌عنوان یک فروشنده سیار و کارمند مکاتبات وقت کمی برای تحقیق و تفکر داشت. او همواره از فریب تاجران شکایت می‌کرد و از انجام وظایف فریبنده و تحقیرآمیز ناراضی بود. او سرانجام توانست به اندوخته ثروت متوسطی دست پیدا کند و این امکان برایش فراهم شد تا به‌عنوان یک نویسنده فعالیت کند. تا سال 1799، فوریه دیدگاه بنیادینی را که پایه‌گذار تمام کارهای بعدی‌اش به نام «حساب احساسات مکانیسم» بود، توسعه داد. این حساب یک سیستم تعاملی از سه «احساس توزیع‌کننده» بود که اطمینان از رضایت و تعادل تمام احساسات انسانی دیگر را فراهم می‌کرد و تشکیل «توالی احساسات»، پایه نظری فالانگس، انجمن آرمان‌گرای فوریه، را تسهیل کرد. فوریه ابتدا ایده‌های خود را در مقاله‌ای به نام «هماهنگی جهانی» که در بولتن لیون در سال 1803 منتشر شد، ارائه کرد. برای 34 سال پس از آن، او این ایده‌ها را در تعداد زیادی از کتب، بروشورها و دست‌نوشته‌هایی که به چاپ نرسیده بودند، منتشر کرد؛ از جمله «نظریه چهار حرکت و سرنوشت‌های کلی» (1808) و «تقسیم‌بندی، نفرت‌آور و دروغین و داروی آن» (دو جلد، 1836-1835). هرچند که فوریه به زبانی عجیب و اغلب غیرقابل فهم نوشته بود و ایده‌هایی بسیار از جمله افکار عجیبی را مطرح کرده بود، اما به‌تدریج گروه کوچکی از پیروان را جذب کرد. تا دهه 1820، فوریه هیچ پیرو معتبری نداشت.

هنری سن سیمون، یک سوسیالیست اتوپیایی، تعداد پیروهای فوریه را افزایش داد و موجب تاسیس جنبش فوریه‌گری در فرانسه شد. یک مجله به نام «فالانستر» (1834-1832) شروع به فعالیت کرد و یک جامعه نمونه فوریه‌گری (فالانگس) به نام «مستعمره اجتماعی» در Conde-sur-Vesgre در سال‌های 1836-1833 بنیان‌گذاری شد. فوریه همچنین در رومانی پیروانی داشت. آلبرت بریسبین (1890-1809) به‌عنوان یک اصلاح‌طلب اجتماعی ایده‌های فوریه را ترویج داد، به‌طوری‌که بین سال‌های 1843 تا 1858 تقریباً 40 فالانگس در ایالات‌متحده تاسیس شدند. فوریه آخرین سال‌های زندگی‌اش را در پاریس سپری کرد و در تاریخ 10 اکتبر 1837 درگذشت.

اندیشه‌ها

فوریه یک نوع سوسیالیسم آرمانی را بر اساس ایده‌ای توسعه داد که اگر احساسات طبیعی انسان به‌درستی هدایت شوند، موجب هماهنگی اجتماعی خواهند شد. سیستم او به نام «فوریه‌گری» شناخته شد و تعدادی از افراد در فرانسه و بعداً در ایالات‌متحده به آن گرویدند.

در طول عمر فوریه، ایده‌های او اغلب نادیده گرفته شدند و گاهی با شگفت‌زدگی همراه با اهانت مورد توجه قرار می‌گرفتند. او به خاطر کمبود تحصیلات رسمی و ثروت تمسخر می‌شد. او از نگرش مردم پاریس ناراضی بود که نبوغ او را نادیده می‌گرفتند و او را فردی نادان و غیرعلمی می‌دانستند. مردم آن زمان او را مبهم، غیرقابل فهم و خیالی می‌یافتند. فوریه پیش‌بینی کرد که انسان‌ها زمانی که به ارتفاع هفت فوت برسند، دارای دمی قوی با یک چنگال شبیه به دست خواهند شد و 144 سال عمر خواهند کرد. او دنیای ایده‌آل خود را برای 80 هزار سال پیش‌بینی کرد که هشت هزار سال از آن دوره «هماهنگی کامل» خواهد بود که در آن گیاهان دوجنسه رابطه جنسی برقرار خواهند کرد، شش ماهواره به دور زمین می‌گردند، قطب شمال ملایم‌تر از مدیترانه خواهد بود، دریاها نمک خود را از دست خواهند داد و اقیانوس‌هایی از لیموناد خواهند شد؛ جهان حدود 37 میلیون شاعر مانند هومر، 37 میلیون ریاضیدان برابر نیوتن و 37 میلیون نمایشنامه‌نویس مانند مولیر خواهد داشت و هر زن دارای چهار شوهر به‌طور همزمان خواهد بود. پیشنهادهای او برای آزادی زنان و وارد کردن آزادی جنسی به زندگی جمعی از سوی بسیاری توهین‌آمیز تلقی می‌شدند.

پیش‌زمینه

در اوایل قرن 19، اروپا دو انقلاب اساسی را تجربه کرده بود؛ انقلاب فرانسه که بازسازی سیاسی رادیکال را به همراه داشت و انقلاب صنعتی که اقتصاد و فرهنگ اروپا را دگرگون کرد. تغییر به‌عنوان یک فرآیند طبیعی و غیرقابل برگشت پذیرفته می‌شد و اندیشمندان به سوسیالیسم به‌عنوان یک راه برای تفسیر تغییرات معنادار و مفید برای تمام بشریت نگاه کردند. در همین حال، پدیده فرهنگی رمانتیسم تلاش‌هایی برای رهایی از استانداردها و معیارهای تعیین‌کننده و آزادی احساسات فرد را ایده‌آل می‌پنداشت. در این زمینه تاریخی و فرهنگی، سوسیالیست‌های آرمان‌گرا ظهور کردند. سه سوسیالیست آرمان‌گرای اصلی -فوریه، رابرت اوون و هنری دو سن سیمون- در بسیاری از جنبه‌ها تفاوت داشتند، اما همه باور داشتند که جوامع ایده‌آل‌شان می‌توانند در آینده نزدیک به وجود بیایند و ایده‌های خود را با اشتیاق تقریباً مذهبی ترویج می‌کردند.

قوانین تعاملات اجتماعی

فوریه اعتقاد داشت، قوانین علمی‌ که تعاملات اجتماعی را اداره می‌کنند، مانند نیوتن که قوانین حرکتی فیزیک را کشف کرده بود، کشف کرده است. در کتاب «تئوری چهار حرکت» (1808) و آثار بعدی، ایده‌اش را توسعه داد که اگر احساسات طبیعی انسان به‌درستی هدایت شوند،  به هماهنگی اجتماعی خواهد انجامید. او جاذبه گرانشی در دنیای فیزیک را با «جاذبه عاطفی» میان انسان‌ها مقایسه کرد. حساب فوریه از مکانیسم احساسات یک سیستم تعاملی از سه احساس توزیعی بود: توطئه‌گر، احساس پروانه یا تناوبی و احساس مرکب (یا مشتاق). این سه احساس با هم این اطمینان را می‌دادند که تمام احساسات دیگر در تعادل هستند و این توالی احساسات پایه‌ای برای واحد ایده‌آل جامعه فوریه، فالانگس، بود.

فوریه می‌گفت، خدا طبیعت انسان را آفریده، بنابراین باید در سازماندهی اجتماعی گنجانده شود. او یک جامعه غیرسرکوبگر را پیشنهاد داد که در آن نیازهای اساسی انسانی بیان و پرورش داده می‌شوند. تصور او یک جهان کاملاً هماهنگ بود که در آن «اتحاد طبیعی»، افراد را به هم جذب می‌کرد و تعقیب آزادانه نیازهای شخصیت‌های فردی به‌طور خودکار به منافع کل کمک می‌کرد. به باور او تضاد میان کار و خواسته‌ها با ارتباطات طبیعی در گروه‌هایی از افراد با علایق و ویژگی‌های شخصیتی مشترک، حل می‌شود. این گروه‌ها به‌طور همزمان از طریق یک تعادل کامل از سن، جنسیت، ثروت، مزاج، سلیقه، استعداد و تحصیلات، آزادی و نظم به اجسام می‌بخشند.

فوریه اعلام کرد که نگرانی و همکاری راز موفقیت اجتماعی است و باور داشت جامعه‌ای که همکاری می‌کند، بهبود چشمگیری در سطوح تولیدی خود مشاهده خواهد کرد. کارگران باید برای زحمات خود مطابق بهره‌وری خود پاداش بگیرند. فوریه چنین همکاری را در جوامعی که او آنها را «فالانگس» نامید، می‌دید. او به تفصیل ساختاردهی این جوامع را توصیف کرد، روال‌های زندگی اعضای آنها، معماری و حتی نت‌نویسی موسیقی را شرح داد. فوریه همچنین روشی را توصیف کرد که ایجاد چنین هماهنگی‌ در زمین، هماهنگی کیهانی را ایجاد خواهد کرد.

فالانگس‌ها بر اساس ساختارهایی به نام «هتل‌های بزرگ» (Phalanstère) ساخته می‌شدند. این ساختمان‌ها مجتمع‌های آپارتمانی چهارطبقه بودند که ثروتمندان در آپارتمان‌های بالاتر ساکن بودند و فقیرترین‌ها در طبقات زیرین. میزان ثروت بر اساس شغل افراد تعیین می‌شد؛ شغل‌ها هم بر اساس علایق و خواسته‌های فردی اختصاص می‌یافت. افرادی که شغل‌های غیرمطلوب انجام می‌دادند، حقوق بیشتری دریافت می‌کردند. فوریه باور داشت که دوازده احساس مشترک وجود دارد که منجر به 810 نوع شخصیت می‌شود؛ فالانگس‌های ایده‌آل باید دقیقاً 1620 نفری باشند که تمام انواع ممکن شخصیت‌ها را نمایان کنند. در آینده، شش میلیون از این فالانگس‌ها وجود خواهند داشت که بطور غیررسمی از سوی «کنگره جهانی فالانگس‌ها» حاکم می‌شوند.

کار

فوریه به صنعت‌گرایی بی‌توجه بود، زیرا اعتقاد داشت که جامعه صنعتی گذراست؛ او از یک جامعه کشاورزی سازماندهی‌شده به‌صورت سیستماتیک حرف می‌زد. فوریه تمایل داشت وضعیت کار دستی را ارتقا ببخشد، کاری که او آن را سخت، ناخوشایند و غیرانسانی می‌دانست. اما او باور داشت که می‌توان همه کار را به بازی تبدیل کرد و به‌طور فیزیکی و ذهنی، با ایجاد «فالانگس» آن را لذت‌بخش و دلپذیر و بسیار رضایت‌بخش کرد که در آن همه اعضا بتوانند به آزادی احساسات خود را بیان کنند. فوریه 12 احساس اساسی را مشخص کرد: پنج حس از حواس (لمس، چشایی، شنیدن، دیدن و بو کردن)؛ چهار احساس از روح (دوستی، عشق، انگیزه و پدری یا مادری) و سه احساس دیگر که آنها را «توزیعی» نامید. اولین احساس توزیعی، احساس پروانه بود؛ عشق به تنوع. یک کارگر به‌سرعت از یک نوع کار خسته می‌شد و به‌طور طبیعی تنوع در کار خود را می‌پسندید. فوریه به دیدگاه آدام اسمیت که جامعه‌ای از تخصص‌ها یک کار را دوباره و دوباره انجام می‌دهند، انتقاد کرد؛ چرا که آن را سیستمی می‌دانست که طبیعت انسان را متوقف یا سرکوب می‌کند. او باور داشت که جامعه باید تلاش کند تمام کارهای خسته‌کننده یا ناخوشایند را از بین ببرد و اگر ممکن بود بیاموزد که بدون محصولات ناشی از چنین کارهایی، زندگی کند. دومین احساس توزیعی، توطئه‌گر، با رقابت و توطئه مرتبط بود که به‌خوبی برای افرادی که با یکدیگر به رقابت می‌پرداختند تا بهترین محصولات را تولید کنند، به‌ کار گرفته می‌شد. جنبه‌های منفی و مخرب این احساس در تمدن به وجود نمی‌آمد؛ چون تولید با در نظر گرفتن منافع کل جامعه، به جای منفعت فردی انجام می‌شد. سومین احساس، ترکیب یا شور و اشتیاق بود که فوریه آن را زیباترین احساس می‌دانست و مربوط به اجتماع و رضایت از نیازهای اجتماعی می‌شد.

فمینیسم

فوریه در سال 1837 واژه «فمینیسم» را ابداع کرد و به‌شدت برای حقوق زنان تلاش کرد. او در سال 1808 اعلام کرد که میزان توسعه هر تمدن می‌تواند از طریق درجه آزادی زنان آن تعیین شود. او وضعیت زنان در جامعه اروپایی را به‌عنوان یک نوع برده‌داری می‌دید و ادعا می‌کرد پیشرفت اجتماعی تنها زمانی ممکن است که زنان به منصفانه‌ترین شکل ممکن تعامل داشته باشند. بااین‌حال او برابری جنسیتی را ترویج نکرد، زیرا به تفاوت‌های واقعی میان زنان و مردان اعتقاد داشت. او نظام پدرسالاری را رد کرد و باور داشت ساختار خانواده موجود در برخی از موارد باعث سرکوب زنان می‌شود و الگوی نوآورانه‌ای برای زندگی خانوادگی در فالانگس‌های خود توسعه داد. بااین‌حال او هرگز همسری اختیار نکرد و تا پایان عمر خانواده تشکیل نداد.

تاثیرات

تاثیر ایده‌های فوریه از سوی برخی از پیروان او مانند ویکتور پراسپر کنسیدران، شاگرد اصلی او، به انقلاب 1848 و کمون پاریس منتقل شد. پس از مرگ فوریه، کنسیدران سعی کرد مستعمره‌ای در تگزاس بنیان کند. آلبرت بریسبین و هوراس گریلی نیز از شخصیت‌های کلیدی در گسترش اندیشه‌های فوریه در ایالات‌متحده مانند یوتوپیا، اوهایو بودند.

انتقادهای شدید فوریه از جامعه موجود و دیدگاه او به آینده او را به یک پیشگام الهام‌بخش از سوسیالیسم قرن نوزدهم تبدیل کرد. او را حتی به‌عنوان یکی از اولین نمایندگان مفهوم بیگانگی که بعدها کارل مارکس آن را توسعه داد، در نظر گرفته‌اند. نظریات او درباره ثروت، پیش از کار جان کنت کالبریت، اثرات آن را پیش‌بینی می‌کند. درک او از ستم، نگرانی او درباره توسعه شخصیت در زمینه جامعه انسانی و جست‌وجوی او برای راه‌هایی برای تبدیل کردن کار به کاری رضایت‌بخش و موثر، بر زمینه‌های گوناگونی مانند نظریه آموزش مدرن، مدیریت نیروی انسانی و آزادی زنان تاثیر گذاشته است.

در میانه قرن بیستم، نقش فوریه در میان نویسندگانی که ایده‌های سوسیالیستی را خارج از جریان اصلی مارکسیسم ارزیابی می‌کردند، دوباره شروع به افزایش کرد. اندیشه‌های فوریه به‌طور قابل‌توجهی تاثیراتی روی نوشته‌های گوستاو واینکن، گای داونپورت، حکیم بی و پل گودمن نیز داشته است. 

دراین پرونده بخوانید ...