مشکل دوازده
ابرصندوقهای مالی چگونه حاکم شدند؟
تابستان گذشته آلفاویل (زیرمجموعه فایننشالتایمز) با الهام از مقالهای که جان کوتس از دانشگاه هاروارد در سال 2018 نوشته بود، فهرستی از دهها نفر از قدرتمندترین افراد جهان سرمایهگذاری را منتشر کرد. این فهرست بر مبنای این استدلال تنظیم شده بود که «در آینده نزدیک تقریباً دوازده نفر قدرت عملی بر اکثر شرکتهای سهامی عام ایالاتمتحده را در دست خواهند داشت». کوتس نویسنده مقالهای که مبنای تهیه این فهرست قرار گرفته بود، در حال حاضر پس از یک دوره کار در کمیسیون بورس و اوراق بهادار ایالاتمتحده به دانشگاه هاروارد بازگشته است. وی مقاله سال 2018 خود را بهروز کرده و با عنوان «مساله دوازده: وقتی چند موسسه مالی محدود، همه چیز را کنترل میکنند» بسط داده و در سال 2023 به بازار کتاب عرضه کرد.
مقاله سال 2018 کوتس روی صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی متمرکز بود. این مشکلی است که هم بیشتر از همه در دنیای سرمایهگذاری مردم عادی را که به عنوان سرمایهگذار وارد عرصه میشوند وحشتزده کرده است و هم بارها به وسیله افراد مختلف، حتی غولهای دنیای سرمایه، درباره آن هشدار داده شده است. با این حال، این کتاب در نهایت به قولی که در مقاله اصلی داده شده بود عمل میکند و همچنین پیامدهای افزایش سرمایه خصوصی را بررسی میکند. سرمایهگذاری خصوصی در این میان به نظر قطعه گمشده پازل میرسد. کوتس در مقدمه کتاب مینویسد: «مشکل دوازده (دوازده یک عدد فرضی است و منظور عدهای در مقیاس جمعیت، بسیار کوچک است) زمانی به وجود میآید که تعداد کمی از بازیگران ابزاری برای اعمال نفوذ زیاد بر سیاست و اقتصاد یک ملت به دست آورند. در تاریخ ایالاتمتحده، مشکلات دوازدهنفری، در نتیجه برخورد دو نیروی اساسی تکرار شده است: صرفه به مقیاس در امور مالی از یک سو، و تعهدات قانون اساسی به قدرت سیاسی پراکنده و محدودشده از سوی دیگر. هر بار، «مشکل» دوطرفه بوده است. تمرکز ثروت و قدرت در دستان اندکی، نظام سیاسی و عموم مردم را تهدید میکند و واکنش سیاسی میتواند نهادهای مالی را که در آنها ثروت و قدرت انباشته میشود، تهدید کند؛ حتی زمانی که این نهادها منافع اقتصادی ایجاد کنند.
امروزه، دو موسسه اواخر قرن بیستم -صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی و صندوقهای سهام خصوصی- در حال ایجاد یک مشکل جدید دوازدهنفری هستند. به عنوان سازمانهای مالی، آنها سرمایهها را جمعآوری و سرمایهگذاری میکنند و در درجه نخست با دیدگاه مالی مورد بررسی قرار گرفتهاند. مانند سایر موسسههای مالی، آنها پسانداز افراد پراکنده را جمعآوری کرده و آن را به سمت تامین مالی پروژههای بزرگ هدایت میکنند. این صندوقها سرمایهگذاری را تسهیل میکنند، که منافع عظیمی برای بشریت ایجاد کرده است- ثروت، سلامت و عمر بسیار طولانیتر و البته همراه با نابرابری، فلاکت و تهدید وجودی تغییرات آبوهوایی بیشتر. امور مالی با تسهیل تغییرات، ارزش ایجاد میکند، اما دستاوردها را به طور نابرابر توزیع و روند «تخریب خلاق» را بزرگتر و تاثیرگذارتر میکند. اما هر دو نوع صندوق در حال حاضر آنقدر بزرگ هستند و بر بخش بزرگی از اقتصاد نفوذ دارند که خواهناخواه از قدرت اقتصادی و سیاسی برخوردارند و تغییر روند کاری آنها بدون هزینه یا حتی کمهزینه نیست. قدرت آنها، این نهادها را هدف تهدیدهای سیاسی قرار میدهد. هر دو موسسه «صرفه به مقیاس» را نشان میدهند. هر دو از طریق کنترل کسبوکارها از نظر سیاسی -مستقیم و غیرمستقیم- فعال هستند و قدرت کسب میکنند. این موضوع تا حدی پیش رفته است که ثروت و قدرت فزاینده و متمرکز آنها، پایههای یک جمهوری دموکراتیک را که بر اساس تفکیک قوا از سوی مونتسکیو و همچنین فدرالیسم بنا شده است، تهدید میکند- «بازداری و توازن» که به هر دانشجوی رشته جامعهشناسی آموزش داده میشود به وسیله این نهادها و موسسهها محدود شده است. در یک واکنش قابل پیشبینی، جمهوری به طور فزایندهای هر نوع نهادی را با محدودیتها، مسوولیتها و محدودیتهای جدید محدود میکند. از آنجا که مطمئناً صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی، و احتمالاً صندوقهای سهام خصوصی، ارزشی آنقدر بزرگ را در اقتصاد ایالاتمتحده ایجاد میکنند که تهدیدها برای آنها به اندازه تهدیدهای بالقوه برای دموکراسی آمریکایی مهم تلقی میشود و در نتیجه تهدید و تحدید آنها میتواند تهدید دموکراسی و جمهوری تلقی شود.» شاید عبارت «تهدیدهای بالقوه برای دموکراسی» حداقل در مقایسه با سایر تهدیدهای آشکارتر و مستقیم که در سالهای اخیر ظاهر شدهاند به نظر خواننده کمی تند باشد، اما موضوع تمرکز روزافزون قدرت شرکتی در دست عدهای محدود غیرقابل انکار است. حتی اگر بیشتر افرادی که واقعاً آن قدرت را کنترل میکنند، تمایل نداشته باشند به وجود آن اقرار کرده و یا حتی آن را انکار کنند.
کتاب «مساله دوازده: وقتی چند موسسه مالی محدود، همه چیز را کنترل میکنند» را در پنج فصل و کمتر از دویست صفحه در آگوست سال 2023 میلادی انتشارات گلوبال کلمبیا به بازار کتاب عرضه کرد. موضوعاتی که در فصلهای مختلف کتاب به بحث گذاشته میشوند به این شرح هستند: فصل اول به مشکلات قبل از ایجاد مساله دوازده اشاره میکند- مشکلاتی که بانکهای مرکزی، بانکهای خصوصی، شرکتهای بیمه و «تراستهای پولی» ایجاد کردند. این فصل به صورت خلاصه شرح میدهد که چگونه پاسخهای سیاستی به آن مشکلات، شکل غالب کسبوکار ایالاتمتحده را که تا پیش از آن شرکتهای بزرگ متعلق به سرمایهگذاران پراکنده و متعدد و بعضاً جزء بود که مدیران اجرایی آنها را کنترل و اداره میکردند تضعیف کرد و آن را به نوعی دیگر از مالکیت و مدیریت تغییر داد. فصل اول همچنین راههایی را نشان میدهد که قانون و سیاست مشروعیت آن شرکتها و در نتیجه سرمایهداری را از اعماق رکود بزرگ بازگرداند: این روش به طور مستقیم با قانون اوراق بهادار و الزامات افشا ارتباط داشت و به طور غیرمستقیم با قانون کار، مالیات و مقررات مربوط بود.
فصل دوم ظهور صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی را در دهههای آخر قرن بیستم مرور کرده و مقیاس و تاثیر رو به رشد آنها را تحلیل میکند. بخشهای اصلی داستان عبارتاند از: انقلاب در تئوری مالی و انتشار آهسته یک ایده سرمایهگذاری قدرتمند و روشهایی که صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی توانستهاند تاثیر فزایندهای بر کسبوکارهای بزرگ اعمال کنند. این تاثیر به این دلیل به وجود آمد که این صندوقها در اعمال کنترل مستقیم بر شرکتها بهشدت به شیوههایی که شامل الزامات و ممنوعیتهای افشای گسترده است، تنظیم میشوند.
در فصل سوم، تبدیل شرکتهای خرید محدود و بحثبرانگیز دهههای 1970 و 1980 به صنعت عظیم و دائماً در حال گسترش «صندوقهای سرمایهگذاری خصوصی» امروز کالبدشکافی میشود. بخشهای اصلی داستان سهام خصوصی نیز با تئوری مالی و نوآوری شروع میشود، اما برخلاف صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی، تلاش مداوم شرکتهای سهام خصوصی؛ چه در تبانی با سیاستمداران، چه در بخش روابط عمومی برای در ابهام نگه داشتن مردم در مورد نحوه و سازوکار عملکردشان تا حد بسیار زیادی و حداقل تا همین اواخر بسیار موفق عمل کرده است. آنها توانستهاند روشهایی را که به وسیله آنها شرکتها را کنترل میکنند در سایه نگه دارند. نویسنده در این فصل همچنین در مورد روشهایی صحبت میکند که سهام خصوصی در طول زمان تبدیل به نوعی مالکیت و کنترل بر مشاغل شده که بسیار پیچیدهتر و دائمیتر از قبل است. این فصل با مروری بر تحقیقات محدود در مورد اینکه آیا سهام خصوصی منافع خالص اقتصادی را برای سرمایهگذاران فراهم میکند و پتانسیل آن برای آسیب رساندن به اشخاص دیگر به جز سهامداران چقدر است، به پایان میرسد.
فصل چهارم جنبه سیاسی مشکل دوازده را که هر یک از این نوع صندوقها ایجاد میکند، توضیح میدهد. تلاشهای موفقیتآمیز لابیهای تجاری برای کنار گذاشتن محدودیتهای قانون کار، مالیات و مقررات در طول بیست سال آخر قرن بیستم با چالشهای اقتصادی جدید، از جمله جهانی شدن، فناوری و تورم همراه شد. نتایج آن یعنی تصاحب خصمانه، خریدها و ظهور یک جنبش سهامداران نهادی جدید قدرتمند، که همگی با کاهش اعتماد عمومی به تجارت همراه است، بخشهای مهمی از چشمانداز سیاسی کنونی هستند که در آن صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی و صندوقهای سهام خصوصی عملاً به نهادهای ایجادکننده ترس و تهدید تبدیل شدهاند. در ادامه این فصل فعالیتهای سیاسی و نقش صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی و خصوصی بررسی میشود. صندوقهای سرمایهگذاری شاخصی که در حال حاضر با محدودیتهایی در قدرت خود مواجه هستند، احتمال بیشتری دارد که مطابق با رای و نظر سرمایهگذاران خرد عمل کنند و تصمیم بگیرند تا اینکه از نظرات سایر موسسههای مالی پیروی کنند. در مقابل، صندوقهای سهام خصوصی بر بخشهای بیشتری از اقتصاد تسلط پیدا میکنند، از معافیتهای مالیاتی بحثبرانگیز سیاسی استفاده میکنند، به سرکوب نیروی کار و افزایش نابرابر و ایجاد اختلاف در ثروت ادامه میدهند، و در هر کسبوکار انتفاعی خصوصی که صرفاً برای کسب سود به نفع سرمایهگذاران محدود خود انجام میدهند عالی هستند، خواه افزایش بهرهوری باشد، خواه تحمیل هزینههای اجتماعی به دیگر اقشار اجتماع. این فصل شامل نمونههای خاصی از انواع تهدیدهای سیاسی است که هر نوع صندوقی با آن مواجه است.
کتاب در فصل پنجم با این پرسش به پایان میرسد: چه کاری میتوان انجام داد؟ چه نوع پاسخهای سیاستی ممکن است حاوی این مشکلات جدید دوازدهنفره باشد؟ آیا میتوانیم ریسکهای سیاسی و اقتصادی را که هر موسسهای ایجاد میکند، بدون کاهش منافع اقتصادی که به دنبال دارد، کاهش دهیم؟ تجزیه و تحلیل و پاسخهای ارائهشده در این فصل آزمایشی است و طبیعتاً قضاوت نویسنده در آن نقش دارد. راهحلهای متعددی در این فصل مورد بحث قرار گرفته تا بتوان با کمترین کاهش سود حاصل از این صندوقها زیانهای متعدد حاصل از آنها را کاهش داد. اما در عین حال خوانندگان نباید انتظار راهحلهای ساده را داشته باشند. آنچه در این فصل توسعه داده میشود مجموعهای از پاسخهای سیاستی که بدون حذف صندوقها، مشکل دوازده را کاهش میدهند و در عین حال مزایایی را که این صندوقها میتوانند در پی داشته باشند، حفظ میکنند. افشاگری یکی از مهمترین راههای مورد نظر نویسنده در این بخش است. افشاگری قدرتمندتر از آن چیزی است که ممکن است به نظر برسد. هر دو صندوق سرمایهگذاری شاخصی و صنایع سهام خصوصی در برابر الزامات افشای اضافی در هر مرحله بهشدت مقاومت خواهند کرد. در واقع، محدود کردن افشا یکی از عناصر کلیدی الگوی کسبوکار سهام خصوصی است. یکی از دلایل این مقاومت این است که شفافیت بیشتر تا حد زیادی نشان میدهد که این نهادها چقدر اهمیت پیدا کردهاند. افشا همچنین به مشروعیت و مشکل مسوولیتپذیری سهام خصوصی میپردازد. این امر برای سهام خصوصی بسیار مشکلسازتر از صندوقهای شاخصی است، زیرا الگوی کسبوکار آنها حول حفظ رازداری ساخته شده است. فراتر از الزامات افشا، میتوان از مشاوران خواست که به طور منظم با سرمایهگذاران خود به روشی ساختاریافته تعامل داشته باشند. این کار را میتوان از طریق تالارهای گفتوگوی آنلاین، با ایجاد پورتالهای خاص سرمایهگذار، با ارسال موقعیتهای رایگیری احتمالی در مورد موضوعات جدید برای اظهار نظر سرمایهگذار، یا با روشهای دیگر انجام داد. در واقع، بزرگترین مجتمعها میتوانند در فرآیندی شرکت کنند که به سرمایهگذاران بسیار پراکنده اجازه میدهد در تصمیمگیری خود به مشاوران نظر بدهند. اما آیا این راهحلی برای مشکل دوازده است؟ پاسخ نویسنده در اینجا نه است؛ قطعاً نه به طور کامل. اما در عین حال وی بر این باور است که انجام این اقدامات بهتر از این است که هیچ کاری برای مشکل انجام ندهیم، و بهتر از صرفاً از بین بردن صندوقها یا تحمیل هزینههای جدید بزرگ به صندوقها، همانطور که برخی اصلاحات سیاست پیشنهادی (مانند رایگیری عبوری) انجام میدهند، خواهد بود.
در نهایت کوتس بیان میکند که هر یک یا دو نسل کارآفرینان یک موسسه جدید ایجاد میکنند تا از بهرهوری ناشی از مقیاس در امور مالی استفاده کنند. با افزایش اندازه و قدرت، این نهاد دموکراسی را تهدید میکند. نحوه واکنش نظام سیاسی به این تهدید یک انتخاب مهم است. انتخابهای افراطی معمولاً انتخابهای بدی هستند: اگر یک وقفه سنگین مانع از هر پاسخی شود، تهدید فقط افزایش مییابد. اگر نظام سیاسی موسسه را تعطیل کند یا به هر نحوی از کار بیندازد، منافعی را که موسسه تولید میکند نیز از بین میبرد. بهتر است تهدید ایجادشده را با افشاگری و نظارت عمومی مدیریت کنیم و اجازه ندهیم انسان کامل دشمن خیر باشد. پاسخهای خوب به مشکل دوازدهنفری امروز راهحل دائمی تنشهای میان دموکراسی و سرمایهداری نخواهد بود، بلکه پایهای برای نسلهای آینده برای مدیریت مشکل دوازدهنفره فردا بنیان خواهد گذاشت. پس تلاش برای یافتن یک راهحل بهینه برای مشکل فعلی هرچند هزینه و زمان زیادی نیاز داشته باشد قطعاً ارزشش را خواهد داشت، چون به نظر میرسد این مشکلی است که جهان، یا حداقل جهان به صورتی که ما میشناسیم، همیشه با آن درگیر خواهد بود.