ریشههای اقتصادی حسادت
چرا به دیگران حسادت میکنیم؟
چارلی مانگر، میلیاردری که چند ماه پیش از دنیا رفت، جمله معروفی داشت که میگفت: دنیا را نه طمع، بلکه حسادت کنترل میکند. وقتی این گفته او را در کنار انبوهی از پژوهشها و مطالعات انجامشده با موضوع حسادت قرار میدهیم، به این نتیجه میرسیم که این میلیاردر 99ساله چندان هم اغراق نکرده است. انسان به همه چیز حسادت میکند؛ به شغلهای دیگران، سبک زندگیشان، فرزندانی که دارند و حتی سلامت آنها. پژوهشها نشان داده است که هرچه حسودتر باشیم بیشتر خریدهای هیجانی و بدون برنامهریزی انجام میدهیم (ژورنال مارکتینگ و لجستیک، 2022)، و هر چه حسودتر باشیم بیشتر به محیط زیست آسیب میرسانیم (ژورنال تحقیقات محیط زیست، 2022). چهار قرن قبل از میلاد مسیح ارسطو حسادت را «رنجی حاصل از مشاهده ثروت دیگران» توصیف کرده بود و هزار سال گذشت تا پاپ گریگوری آن را در زمره هفت گناه کبیره قرار دهد.
حسادت مخرب
حسادت نیرویی ویرانگر دارد، میتواند ما را بر آن دارد تا هر آنچه در اختیار داریم را برای آسیب رساندن به رقبای بهتر از خودمان به کار گیریم. مطالعات بسیاری در حوزه پیامدهای اقتصادی حسادت انجام شده است که نتیجه مشترک همه آنها این بود که وقتی سطح رفاه، درآمد یا موفقیت برخی افراد کمتر از بقیه باشد، احتمال واکنشهای منفی و کینهجویانه نسبت به افراد مرفهتر یا موفقتر بسیار بیشتر میشود. برای مثال نتایج دو مطالعه (اسوالد، 2001 و زیزو، 2003) نشان داده است که شرکتکنندگان یک بازی که پول کمتری نسبت به رقیبان خود به دست آوردهاند، حاضرند همان اندک پولی را که در اختیار دارند برای از بین بردن سرمایه رقیبان موفقتر از خود هزینه کنند.
ماهیت تخریبکننده حسادت فقط در آسیب رساندن شخص حسود به رقیب او خلاصه نمیشود، بلکه میتواند به حدی احساس ناامنی را در افراد موفق ایجاد کند که همه امکانات خود را برای حفاظت از خودشان در برابر افراد حسود به کار گیرند. در سال 2013 دو پژوهشگر دانشگاه موناش استرالیا مطالعهای با تمرکز بر هزینههای اقتصادی حسادت انجام دادند که نتایج آن از وجود ترس از حسادتورزی دیگران در میان افراد برنده پرده برمیداشت. در طول این پژوهش و اجرای بازی که پژوهشگران طراحی کرده بودند، شرکتکنندگان حاضر بودند دو برابر منابعی که برای حملات حسادتجویانهشان خرج کرده بودند فقط برای محافظت از خود در برابر اقدامات حسادتجویانه دیگران هزینه کنند. به عبارت دیگر، به نظر میآید مردم بیشتر از آنچه خرج حسادتورزی نسبت به دیگران کنند، برای حفاظت از خودشان در برابر حسادت دیگران هزینه میکنند. نتیجه جالب دیگر، مشاهده رفتار افراد یک گروه نسبت به همگروهیشان بود. یافتههای این پژوهش نشان داد که افراد یک گروه که از لحاظ موقعیت اجتماعی و مالی بسیار به هم نزدیک هستند، نیز به یکدیگر حسادت میورزند. در گروه ثروتمندان، افراد کمتر ثروتمند به افراد بیشتر ثروتمند حسودی میکنند و در طبقه اجتماعی فقیر نیز این احساس با همین شدت غالب است. این تاییدی بر گفته ارسطو است که بر این باور بود که کسانی که از نظر زمان، مکان، سن یا شهرت به ما نزدیک هستند بیشتر مورد حسادت ما قرار میگیرند. مطالعهای هم در سال 2015 نشان میدهد که حسادت افراد هنگامی که آنها خود را به موقعیت حسادتشده نزدیکتر بدانند، بیشتر برانگیخته میشود.
حسادت سازنده
حسادت میتواند انگیزهای برای موفقیت باشد؛ دلیلی برای تلاش بیشتر و طبیعتاً افزایش بازدهی به منظور رسیدن به موفقیتهایی مشابه دیگران. علاوه بر آن میتواند به رقابت سالم در میان افراد، مشاغل و صنایع دامن بزند و پویایی بازار را افزایش دهد. طرفداران نظامهای سرمایهداری حسادت را عامل رشد اقتصادی در این جوامع میدانند. آنها بیان میکنند که مردم با مشاهده ثروتمندان تلاش میکنند به جایگاهی مشابه آنها برسند. در این جوامع امید به ثروتمند شدن یک انگیزه مهم برای کار کردن است و حسادت نیروی محرک موفقیت به شمار میآید. در واقع تحسین کردن ثروتمندان نقش کلیدی در تضمین ثبات در این جوامع ایفا میکند (آرچر، توماس و آنگلن، 2022).
از دیگر مزایای حسادت افزایش مطالبهگری برای توزیع برابر ثروت است. احساس حسادت در میان افراد یک جامعه میتواند تقاضا برای توزیع برابر ثروت و برابری درآمد را افزایش دهد و مطالبات اجتماعی برای سیاستهایی در جهت کاهش نابرابری به همراه داشته باشد؛ سیاستهایی مانند مالیات تصاعدی، برنامههای رفاه اجتماعی و قوانین حداقل دستمزد. این سیاستها پیچیدگیهای خاص خود را دارند، ولی در محیطهای کسبوکار ایدهآل و فضای اقتصادی سالم میتوانند مسیر دستیابی به اقتصادی عادلانه را هموار کنند. و در نهایت باید به خاطر بسپاریم که حسادت نیرویی منفی و مخرب در ذات خود دارد که بهسختی میتوان آن را به سمت سازندگی و پیشرفت سوق داد. حسادت میتواند اصالت جنبشهای برابریخواهی یا اقدامات دولتها برای افزایش مالیات را زیر سوال ببرد و این پرسش را ایجاد کند که در پس پرده مکاتب مساواتخواه یا سیاستهای اصلاح مالیاتی چه نیتی نهفته است.
آیا جنبشهای مساواتخواهی ریشه در حسادت دارند؟
نیچه، فروید و هایک معتقد بودند که حسادت عامل اصلی شکل گرفتن دیدگاههای مساواتخواهی (Egalitarianism) است. وینستون چرچیل نظام سوسیالیسم را «انجیل حسادت» نامید و جامعهشناس آمریکایی، آن هندرسات، در کتابی که سال 2020 منتشر کرد، تلاش «برابریطلبان» برای توزیع مجدد ثروت را «انتقامی حسادتآمیز» نام نهاد. بر اساس چنین دیدگاهی، جنبشهای مساواتخواهی و سیستمهای سیاسی شکلگرفته از آن مانند سوسیالیسم و کمونیسم ریشه در حسادت نوع بشر دارند. منتقدان این دیدگاه بر این باورند که آنچه متفکران این مکاتب را به خلق دیدگاههای برابریطلبانه سوق داد، چیزی نبود جز حسادتورزی آنها نسبت به ثروتمندان جامعه. در واقع برابریطلبان میخواهند، تنها به این دلیل که ثروتمندان وضعیت بهتری از آنها دارند، آنها را از مزایایی که دارند محروم کنند. به همین دلیل هم منتقدان آنها را به دلیل ترویج «سیاست حسادت» مورد انتقاد قرار میدهند که تنها انگیزه آن حسادت نسبت به ثروتمندان و برانگیختن همین احساس در دیگران به منظور بهرهبرداری سیاسی و نفع شخصی است.
ولی در مقابل این دیدگاه، استدلالهایی نیز در حمایت از برابریطلبان وجود دارد. یکی از آنها این است که حسادت یک واکنش اخلاقی قابل توجیه نسبت به بیعدالتی است (La Caze, 2001). حسادت میتواند پدیدهای طبیعی و قابل انتظار در جوامعی باشد که ثروت عامل عزت نفس و فقر مایه شرمساری است و کسانی هستند که به دلیل امتیازهایی که از ابتدای زندگی داشتهاند، مسیر کسب ثروت برایشان هموارتر شده است. در مقالهای از دانشگاه مکگیل به حسادت نهفته در مکاتب برابریخواه با عنوان «استعداد حسادتورزی» اشاره شده است و اعتراضهای برخاسته از حسادت را رفتاری ارزشمند و قابل احترام نامیده است (ژورنال علوم سیاسی آمریکا، 2023). استدلال دیگر این است که احساس رنجش از حسادت کردن متمایز است. بر اساس این استدلال، مردم گاهی به دلایل اخلاقی از موفقیت دیگران رنجیده میشوند. برای مثال، در جامعهای زندگی میکنند که شاهد توزیع ناعادلانه داراییها و منابع هستند. در چنین وضعیتی واکنش احساسی مردم نسبت به شرایط بیشتر به احساس رنجش نزدیک است تا حسادت. احساس حسادت، برخلاف رنجش، هیچ توجیه اخلاقی و عدالتخواهانهای نمیتواند داشته باشد (رابرت یانگ، 1987).
ولی باید پذیرفت که کسی نمیداند نیت واقعی طرفداران این مکاتب چیست؟ آیا واکنش آنها غیراخلاقی و از روی حسادت نسبت به موقعیت افراد ثروتمند جامعه است، یا واکنشی برخاسته از ارزشهای اخلاقی و عدالتطلبی. همین ابهام هم انتقاد از آنها را بسیار دشوار کرده است. برابریخواهان میگویند، طرفداران نظامهای سرمایهداری چطور به خود اجازه میدهند از دیدگاههای آنها انتقاد کنند وقتی در جوامعشان نابرابری اقتصادی بیداد میکند. در حالی که طرفداران نظام سرمایهداری برابریخواهان را به کینهورزی نسبت به ثروتمندان متهم میکنند، آن هم فقط به این دلیل که خودشان ثروتمند نیستند.
آیا حسادت بر سیاستهای مالیاتی تاثیرگذار است؟
عامیانهترین تعریف حسادت عبارت است از: خشم از نداشتن آنچه بقیه دارند. اما در فرهنگنامه فلسفه استنفورد آمده است که از نظر بسیاری از فیلسوفان به آن تعریف سنتی حسادت، این تعریف را نیز باید اضافه کرد؛ «آرزوی محروم شدن رقیب از آنچه دارد». یعنی حسادت فقط در «ایکاش من هم چیزی داشتم» خلاصه نمیشود، ما گاهی آرزو میکنیم حال که من ندارم، او هم نداشته باشد. در اصل آرزوی محروم کردن افراد از داشتههایشان گاهی بسیار قویتر از اشتیاق به دست آوردن چیزی برای خود شخص است. تلاش برای از بین بردن آن چیزی از رقیب که مایه حسادت شده باشد همان بخش از تعریف حسادت است که در نقد سیاستهای مالیاتی بسیار به آن استناد میشود.
اصلاح سیاستهای مالیاتی دولتها در جهت افزایش مالیات معمولاً دو نوع واکنش به همراه دارد. منتقدان آن را ناشی از حسادت و نگاه خصمانه به قشر ثروتمند و طرفداران آن را نوعی واکنش اخلاقی نسبت به نابرابری افسارگسیخته در جامعه میدانند. در سال 2021 اقتصاددان محافظهکار آمریکایی به نام لورنس لیندزی مقالهای انتقادآمیز در والاستریت ژورنال در مورد برنامه رئیسجمهور بایدن برای افزایش مالیات بر درآمدهای حاصل از سرمایههای بالای یک میلیون دلار منتشر کرد. از نگاه منتقدان دولت بایدن، اجرای چنین سیاست مالیاتی هیچ توجیهی ندارد به جز اقدام تنبیهی برای ثروتمندان. لیندزی دولت را متهم کرد که دریافت چنین مالیاتی که میتواند حتی با کاهش درآمد دولت همراه باشد فقط با انگیزه مجازات ثروتمندان اجرا میشود. البته او تاکید میکند که توزیع مجدد ثروت به نوبه خود میتواند سیاستی درست باشد و کسب مالیات از ثروتمندان به منظور تامین هزینهها یا انتقال پول به قشر کمدرآمد تصمیمی ضروری برای رفاه جامعه است. اما سیاستهای مالیاتی نباید آنقدرتهاجمی باشد که کاهش ذخایر مالی کشور را به همراه داشته باشد. مقاله او تنها مقاله انتقادی نسبت به سیاستهای مالیاتی دولت بایدن نبود. سردبیران والاستریت ژورنال در همان شماره در چند مقاله به سیاستهای مالیاتی بایدن تاختند و سیاستهای او رامبتنی بر حسادت دانستند. روزنامه هیل هم در چند مقاله به موضوع حسادت به عنوان تنها دلیل افزایش مالیات اشاره کرد. در یکی از مقالات این روزنامه نوشته شده است که «حمله به ثروتمندان با مالیات را نمیتوان محرک اقتصادی در نظر گرفت. این اصلاحات چیزی جز حسادت اقتصادی نیستند که همه مردم کشور را با خود پایین خواهند کشید». حمله به سیاستهای مالی به بهانه حسادت و کینهورزی نسبت به قشر ثروتمند پدیدهای جدید نیست. کالوین کولیج، رئیس جمهور وقت آمریکا در سال 1925 در سخنرانی سوگند ریاستجمهوریاش تاکید کرد که سیاستهای مالیاتی او هرگز بر مبنای احساس حسادت شکل نخواهند گرفت. حتی رونالد ریگان نیز در بحثهای مالیاتی خود به بیمعنی بودن نقش حسادت در سیاستهای مالیاتیاش تاکید کرده بود.
ولی بحث در مورد سیاستهای اصلاح مالیاتی و ماهیت اخلاقمحور یا کینهورزانه آن بسیار پیچیده است. سالهاست نیت اصلی دولتمردان برای اجرای سیاستهای مالیاتی در ابهام باقی مانده است. میدانیم که هر عملکردی با ملاحظات اخلاقی حسادت به شمار نمیآید. اگر دریافت مالیات بتواند مشکلات جامعه را به شکل واقعی و ملموس حل کند، سیاستی قابل دفاع است، ولی چنانچه فقط رنج به همراه داشته باشد طبیعتاً غیر قابل دفاع و مردود محسوب میشود. اصلاحات مالیاتی فقط در صورتی قابل دفاع است که پیامدهای مثبت آن قشر ثروتمند و فقیر را به یک اندازه تحت تاثیر قرار دهد.
استاد روانشناسی دانشگاه میشیگان، اتان کراس، بر این باور است که در عصر مدرن، احساس حسادت به تجربه رنجآور بسیار عمیق و افراطی تبدیل شده است. ما آسیبهایی احساسی را تجربه میکنیم که نظیر آن را در تاریخ گونهمان تجربه نکردهایم. در گذشته فقط به همسایههایمان حسادت میورزیدیم ولی اکنون در حال مقایسه خودمان با همه نوع بشر در سراسر کره زمین هستیم. مهم این است که پیوسته به خود یادآوری کنیم که ما در تجربه این احساس ناخوشایند تنها نیستیم. حسادت بخشی از ذات انسانی است که همه از آن تاثیر میپذیرند، تجربه جمعی است که کمتر کسی به آن اعتراف میکند. به همین دلیل هم قضاوت در مورد عملکرد و باورهای مردم میتواند بسیار دشوار و پیچیده باشد.