تجسم مجدد سرمایهداری
آیا زمان بازنگری سرمایهداری فرارسیده است؟
سرمایهداری بازار آزاد یکی از بزرگترین اختراعات بشریت و بزرگترین منبع شکوفایی است که جهان تاکنون به خود دیده است. میتوان گفت تمام رفاه امروز بشریت را به آن مدیون هستیم. اما در عین حال از زمان ایجاد تا به حال و به دنبال بهرهبرداری منفعتطلبانه از آن، به نابرابری افسارگسیخته و تهدید فزاینده فاجعه اقلیمی منجر شده و این روند تا حدی پیش رفته است که اکنون به تهدیدی برای نابودی جوامع و شاید جهان به نحوی که میشناسیم، میانجامد. انسانها به دلایل مختلف اعم از سادهانگاری یا کتمان آگاهانه فکر میکنند جهان به همین صورت ادامه خواهد یافت و تغییرات (اگر واقعاً باور کنند که تغییراتی وجود دارند) آنقدر کند و تدریجی هستند که لازم نیست نگران آن باشیم. شاید درختها سادهترین و در دسترسترین مثال در این میان باشند. درختهای کهنسالی که همه میدانیم دهها سال نیاز است تا دوباره ایجاد شوند، اما نگرانشان نیستیم، چون تصوری از امکان نابودی قریبالوقوع آنها نداریم. اما کمکم معلوم میشود که درختان جاودانه نیستند. عدم کنترل تغییرات اقلیمی عواقب زیادی در پی خواهد داشت، که یکی از آنها مرگ میلیونها درخت خواهد بود. بائوبابهای جنوب آفریقا، برخی از قدیمیترین درختان جهان، در حال مرگ هستند. سروهای لبنان هم همینطور. در غرب آمریکا، جنگلها سریعتر از رشدشان میمیرند. و این فقط درختان نیستند که در معرض تهدید قرار دارند. تغییرات اقلیمی دیگر قرار نیست زندگی چندین نسل آینده (کسانی که ما نمیشناسیم و پس همدردی برای آنها حس نمیکنیم) را تحت تاثیر قرار دهد، بلکه این فرزندان ما هستند که بیواسطه باید با آن دستوپنجه نرم کنند. این تغییرات آینده هر کودکی را تهدید میکند. علاوه بر این، تغییرات اقلیمی تنها تهدید موجود نیست، نابرابری افسارگسیخته و موج شتابان نفرت، قطبی شدن و بیاعتمادی را هم باید به این فهرست اضافه کنیم. به نظر میرسد بخش اصلی این مشکل از ایده اولیه سرمایهداری ناشی میشود یا حداقل این نظری است که ربکا هندرسون دارد.
هندرسون بر این باور است که اولویتبندی بازده سهامداران، هم برای کره زمین و هم برای تجارت، مضر است. دهههاست به دلیل ایده اصلی که سرمایهداری بر اساس آن شکل گرفته و در عین حال به دلیل نبود روشی جایگزین برای آن، همه چیزهای دیگر -از نوآوری و محیط زیست گرفته تا دستمزد کارگران- به عنوان زیرمجموعهای از منافع سهامداران تعریف شده است.
چرا جهان به اینجا رسیده است؟
ربکا هندرسون، استاد دانشگاه هاروارد، در کتاب خود «تجسم مجدد سرمایهداری در جهانی در آتش» برای پی بردن به این موضوع که چرا جهان به این نقطه رسیده است استدلال میکند که باید به ایدههای اقتصاددان آمریکایی میلتون فریدمن، که در اواخر قرن بیستم نزد متفکران تجاری محبوب بود، رجوع کنیم. فریدمن ادعا کرد که تنها مسوولیت اخلاقی تجارت افزایش سود است -مشاغلی که فقط به دنبال سود هستند کارآمدتر و نوآورتر میشوند و رونق گستردهتری به ارمغان میآورند و چون اساساً بازار از همه چیز مراقبت میکند، نیازی نیست نگران سایر موارد مرتبط باشیم. از آنجا که سهامداران افرادی هستند که از سود یک تجارت بهرهمند میشوند، فریدمن معتقد بود که آنها باید اولویت اصلی یک شرکت باشند. به همین دلیل است که امروزه بسیاری از کسبوکارها بر این باورند که فقط به سهامداران خود پاسخگو هستند. اما زمان نشان داد که بازار نمیتواند همه موارد مهم را تنظیم کند. اما این به معنای شکست سرمایهداری نیست. هندرسون استدلال میکند که کسبوکار میتواند همزمان با رویارویی با واقعیتهای بحران زیستمحیطی و نیاز به پرداختن به نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، نقشی مثبت بر جهان داشته باشد و در عین حال رشد اقتصادی پایدار را نیز به همراه داشته باشد و رفاه را برای کل جامعه به ارمغان آورد. پیام ربکا هندرسون ساده است: شرکتها و صنایع باید تعریف سرمایهداری را از حداکثر کردن ارزش سهامداران به دیدگاهی جدید تغییر دهند، یعنی «ساخت محصولات عالی در خدمت خیر اجتماعی». دیدگاه ذینفعان، که حتی میزگرد تجاری مستقر در ایالاتمتحده از آن حمایت میکند، بیشتر با اهداف پایداری سازمان ملل متحد و منطق سهگانه منطبق است، یعنی برای سودآوری در بلندمدت، شرکتها باید از محیط زیست و مردم علاوه بر سهامداران خود مراقبت کنند.
هندرسون مینویسد: «در بیشتر اتاقهای هیاتمدیره و کلاسهای درس امبیای نخستین ماموریت شرکت بیشینه کردن سود است. این امر بدیهی و درست تلقی میشود. بسیاری از مدیران متقاعد شدهاند که ادعای هر هدف دیگری نهتنها خطر خیانت به وظیفه امانتداری، بلکه از دست دادن شغل خود را نیز به همراه دارد. یکی از دلایل اصلی مشکلاتی که ما با آن روبهرو هستیم، این باور عمیق است که تنها وظیفه یک شرکت بیشینه کردن «ارزش دارایی سهامداران» است.»
نتیجه اولویتبندی بازده سهامداران را میتوان با اکثر مشکلاتی که امروزه با آن مواجه هستیم مرتبط دانست. بیایید با آبوهوا شروع کنیم. از آنجا که شرکتهای بزرگ سوختهای فسیلی بازده سهامداران خود را در کره زمین در اولویت قرار میدهند، آنها نیز تغییرات آبوهوایی ویرانگر را ایجاد و حتی هدایت میکنند. علاوه بر این، نابرابری گستردهای وجود دارد. این تا حدی در نتیجه لابی موفقیتآمیز تجارتهای بزرگ علیه قوانینی است که وضعیت را برابرتر میکند. این لابیها عمدتاً علیه قوانینی صورت میگیرد که شرکتها معتقدند بر بازده سهامداران آنها تاثیر میگذارد. سپس و تا حدی به دلیل این نابرابری، شاهد انتخاب رهبران پوپولیست مستبد در سراسر جهان هستیم. بهطور خلاصه، ما در آشفتگی به سر میبریم و مشاغلی که به دنبال اهداف کوتاهمدت خود هستند تا حد زیادی در این امر مقصر هستند.
تجارت در آتش
نکته مهم و البته مورد غفلت واقعشده در این میان به گفته هندرسون این است که این نوع الگوی کسبوکار در واقع هیچ سود بلندمدتی برای کسبوکارها به دنبال ندارد. شرکتهای سوخت فسیلی را در نظر بگیرید. آنها با در پیش گرفتن یک استراتژی تجاری سود کوتاهمدت اما تخریب طولانیمدت دنیای طبیعی، پایههای الگوی کسبوکار خود را از بین میبرند. نهتنها صدمه به شهرت در آینده به شدت به آنها آسیب میرساند، بلکه انجام تجارت در دنیایی ملتهب و در آتش بسیار دشوار است.
اما هندرسون همچنان بسیار خوشبین و امیدوار است. همانطور که هندرسون میگوید، همه مشاغل صرفاً از طریق منافع کوتاهمدت هدایت نمیشوند. بعضیها دنیا را به سمت بهتر شدن تغییر دادهاند. پیام کلیدی در اینجا این است: ممکن است یک تجارت موفق باشد و در عین حال کار درست را انجام دهد. شرکتها میتوانند با اصلاح قوانین حسابداری، تکیه بر سرمایهگذاران موثر و محدود کردن قدرت سرمایهگذار، از الزام به تامین خواستههای زیانآور سرمایهگذار در کوتاهمدت جلوگیری کنند. ما قبلاً آموختهایم که چگونه سهامداران میتوانند تاثیر زیادی در چگونگی کار شرکتها داشته باشند. سهامداران همه بخشهای یک شرکت را برای پاسخگویی به خواستههای خود زیر فشار قرار میدهند، در عین حال آنها فقط به کوتاهمدت فکر میکنند. این بدان معناست که، آنها غالباً از موضوعات مهم اما بلندمدتی مانند تغییرات آبوهوا و فقر غفلت میکنند.
با این حال، کارهایی وجود دارد که میتواند برای بهبود روابط سرمایهگذار در تجارت انجام شود. چیزهایی که به مشاغل اجازه میدهد به جای محدودیت به خواستههای کوتاهمدت، روی آنچه مهم هستند تمرکز کنند. اما چگونه میتوانیم این کار را انجام دهیم؟
اول، بیایید به اصلاح حسابداری نگاه کنیم. این امر شرکتها را ملزم میکند که بهطور شفاف در مورد مسائل زیستمحیطی، اجتماعی و حاکمیتی خود و همچنین دادههای مالی گزارش دهند. شرکتها با گزارش در مورد این موضوعات، سرمایهگذاران را به دنبال پشتیبانی از شرکتهایی که پایداری و انصاف را در قلب هر کاری که انجام میدهند رعایت میکنند، جذب میکنند. این نوع سرمایهگذار تمایل کمتری به تقاضای بازده کوتاهمدت دارد. در واقع، آنها به احتمال زیاد انتخابهای بلندمدت را که یک شرکت ممکن است برای بهبود تاثیر خود بر محیط زیست و جامعه انجام دهد، درک میکنند.
دومین راه برای بهبود نحوه کار سرمایهگذاران با مشاغل، تکیه بر سرمایهگذاران موثر است. اینها، افراد و موسسههایی بسیار قدرتمند هستند که به دنبال سرمایهگذاری در شرکتهایی هستند که میخواهند تغییر ایجاد کنند. آنها به دنبال بازده هستند، اما علاوه بر بازده و شاید حتی مهمتر از آن میخواهند روی جهان تاثیر مثبت بگذارند. بنیاد بیل و ملیندا گیتس نمونهای از سرمایهگذار موثر است. در میان بسیاری از تصمیمات استراتژیک خود، این شرکت در مراکزی که واکسن تولید میکنند و افرادی که به دنبال کاهش فقر در جنوب جهانی هستند، سرمایهگذاری میکند. اگر شرکتها به سوی هدف هدایت شوند، به احتمال زیاد این دسته از سرمایهگذاران تاثیرگذار را به خود جلب میکنند.
راه سوم محدود کردن قدرت سرمایهگذار بهطور کامل است. شرکتهایی در سیلیکونولی وجود دارند که سهمهایی با کلاس و حق رای متفاوت صادر کردهاند. با این هدف که سرمایهگذاران موقت یا با دید کوتاهمدت اثر کمتری بر تصمیمات شرکت داشته باشند. اما تمامی این روشها در صورتی به کار خواهند آمد که شرکتها در جهت این اهداف بلندمدت با هم همکاری کنند. هندرسون در اینجا از مثال شرکت نایک استفاده میکند. نایک به شدت با استفاده از کار کودکان در زنجیره تامین خود مشکل داشت و به دنبال این بود که آن را از بین ببرد. در ابتدا، در برخی از کارخانهها قادر به اصلاح شیوههای کار شد. اما پس از مدتی مدیران شرکت متوجه شدند که تامینکنندگان آنها علاوه بر تولید برای نایک، تامینکننده رقبای آنها نیز هستند که برخی از آنها علاقهای به اصلاح شیوههای کار کودکان ندارند. این بدان معنی است که هیچ فشار واقعی روی تامینکنندگان برای اصلاحات وجود نخواهد داشت. در پاسخ، نایک به همراه سایر شرکتهای بزرگ، ائتلاف پوشاک پایدار را تشکیل دادند. ایده اصلی پشت این ائتلاف ساده بود: اگر همه موافقت کنند که از کار کودکان استفاده نکنند، این عمل غیراخلاقی پایان خواهد یافت و هیچ تجارتی نمیتواند از طریق استثمار رقبای خود را زیر پا بگذارد. ائتلاف پوشاک پایدار بسیاری از شرکتهای بزرگ را گرد هم آورد. به همین دلیل است که ما به قوانینی نیاز داریم تا برای تغییر پایدار تلاش کنیم. خبر خوب این است که کسبوکارها قبلاً به وضع قوانین کمک کردهاند.
سراسر کتاب هندرسون پر از مثالهای واقعی است که شرکتها چگونه در عین رعایت منافع بلندمدت اجتماعی و زیستمحیطی سودآور نیز بودهاند و توانستهاند منافع سرمایهگذاران خود را نیز به نحو مناسب تامین کنند. این مثالها خواننده را مجاب میکند که این دو هدف لزوماً متضاد نیستند و صرفاً به بازتعریفی از سرمایهداری نیاز است که نهتنها ممکن است، بلکه همانطور که هندرسون توضیح میدهد در بسیاری بخشها همین حالا هم انجام شده است. نظر هندرسون این است که بخش اعظم دنیای تجارت در حال حاضر بیش از حد بر روی اهداف کوتاهمدت متمرکز شده است و این بدان معناست که پرداختن به مشکلات بزرگ قرن بیست و یکم میتواند کاری غیرممکن به نظر برسد-بهویژه زمانی که اتاق هیاتمدیره به جای تمرکز بر محیط زیست و نابرابری، بر بازده سرمایهگذاران متمرکز است. با این حال، چندین کسبوکار در حال حاضر پیشرو هستند که اگرچه هنوز در اقلیت هستند اما توانستهاند نشان دهند که چگونه سرمایهداری میتواند هم ارزشمحور و هم سودآور باشد. به هر حال، اگر سرمایهداری بخواهد زنده بماند، این دقیقاً همان کاری است که باید انجام دهد. اما شاید در انتهای تمام اینها، خواندنیترین بخش کتاب هندرسون فصل پایانی آن باشد؛ جایی که وی تاکید میکند برای ایجاد تغییر، لازم نیست مدیرعامل باشید. اگر در یک سازمان بزرگ کار میکنید، میتوانید یک «درونکارآفرین» مبتنی بر ارزشها باشید -کسی که فرصت تغییر را میبیند و تیمی را حول آن میسازد. اگر مشاور هستید، مشتریان خود را وادار کنید تا در مورد خطرات و فرصتهایی که مشکلات بزرگ نشان میدهد فکر کنند. هر تغییر کوچکی نهتنها موثر که بسیار مهم است و در نهایت همین تغییرات کوچک هستند که جهان جدید ما را شکل خواهند داد.