پارادوکس فقر
چرا ثروتمندترین کشور جهان بالاترین نرخ فقر را دارد؟
پارادوکس فقر در میان فراوانی، ایالاتمتحده را در سراسر قرن بیست و یکم و حتی سالهای قبل از آن گرفتار کرده است- چرا ثروتمندترین کشور جهان باید بالاترین نرخ فقر را در میان کشورهای صنعتی داشته باشد؟ این پرسشی است که سالهاست، حتی قبل از قرن بیست و یکم مطرح شده و به رغم اهمیت آن و صدها کتاب، مقاله، گزارش و برنامهای که به این موضوع پرداخته است، ایالاتمتحده همچنان بالاترین نرخ فقر را در میان کشورهای ثروتمند دارد.
جدیدترین کتاب در حوزه فقر
جدیدترین کتاب را در این زمینه، رابرت رنک، استاد 67ساله دانشگاه واشنگتن، نوشته شده است. به عقیده وی، مشکل اساسی که در مسیر پیدا کردن راه حل درست برای این پازل وجود دارد، بحث علیت و چرایی ایجاد فقر است. علت فقر چیست و چرا با وجود تلاشها، همچنان ادامه دارد؟ اینکه چگونه فقر را تعریف میکنیم بستگی زیادی به دلایلی دارد که فقر را نتیجه آنها میدانیم. در ایالاتمتحده، معمولاً تصور میشود که علت فقر در رفتار و نحوه عملکرد افراد است. در نتیجه، کسانی که فقیر هستند به عنوان افرادی با انگیزه کمتر، دارای سطوح پایینتری از توانایی، تصمیمات بد در زندگی خود و... تلقی میشوند. از سوی دیگر، کسانی که از نظر اقتصادی خوب عمل میکنند به عنوان افرادی سختکوش، دارای توانایی و استعداد قابل توجه و تصمیمگیری خوب در طول زندگی به شمار میآیند. نوعی احساس شایستگی و لیاقت در این تعریف نهفته است. اما رنک بر این باور است که اتفاقی که در واقع و در سطح جامعه رخ میدهد به نوعی شبیه صندلی بازی کودکان است. ده آدم و هشت صندلی وجود دارند و با توجه به اینکه تنها هشت صندلی وجود دارد، دو نفر صرفنظر از اینکه چه شخصیتی دارند، شکست خواهند خورد. این یک تشبیه بسیار قدرتمند برای نشان دادن مشکل است و آنچه در ایالاتمتحده اتفاق افتاده است را نشان میدهد. ما به جای اینکه بگوییم مشکل این است که شغل کافی با دستمزد مناسب در اقتصاد نداریم، روی ویژگیهای فردی تمرکز میکنیم. رنک سالها عمر حرفهای خود را صرف بررسی فقر کرده است و کتاب «پارادوکس فقر: درک مشکلات اقتصادی با وجود رفاه آمریکایی» به نوعی چکیده تمام این سالهاست. رنک به طور گسترده به عنوان یکی از برجستهترین متخصصان مسائل فقر، نابرابری و عدالت اجتماعی شناخته میشود. وی جوایز زیادی دریافت کرده است و پژوهشهای او در طیف گستردهای از رسانهها از جمله نیویورکتایمز، واشنگتنپست، والاستریت ژورنال، لسآنجلس تایمز، یواسای تودی و رادیو عمومی ملی بررسی شده است.
فقر نتیجه تصمیمگیریهای سیاسی
رنک در پارادوکس فقر، استدلال میکند که دیدگاه خصوصیتهای شخصی و فردی برای توضیح فقر کافی نیست. در عوض، آنچه وی آسیبپذیری ساختاری مینامد توضیح میدهد که چرا فقر با وجود همه تلاشها نهتنها همچنان وجود دارد که در حال گسترش است. به بیان ساده، به نظر رنک بحث این است که فقر در نهایت ناشی از شکست در سطوح بالای تصمیمگیری اقتصادی و سیاسی است. فرصتها و منابع کافی برای حمایت از کل جمعیت وجود ندارد. این پیامد سرمایهداری بازار آزاد و تصمیمگیریهای سیاسی است که دو نتیجه را در پی دارد. اول اینکه فقر در نهایت ماهیت ساختاری دارد. دوم، تعداد زیادی از افراد و خانوادهها در نتیجه این مشکل ساختاری (و نه ویژگیهای رفتاری خودشان) از نظر اقتصادی آسیبپذیر هستند.
کتاب رنک را در آوریل سال جاری انتشارات آکسفورد به بازار کتاب عرضه کرد. «پارادوکس فقر» در 224 صفحه، سه بخش و9 فصل تنظیم شده است. بخش اول برای ارائه پسزمینهای از نیروهای موثر بر ایجاد و تقویت فقر، و همچنین نحوه نگاه سنتی آمریکاییها به فقر طراحی شده است. فصل 2 برخی از راههایی را که از طریق آنها میتوانیم فقر را تعریف کرده و چارچوب آن را تعیین و اندازهگیری کنیم، همراه با دادههایی درباره احتمال کلی فقر مرور میکند. فصل 3 آنچه میتوانیم دیدگاه سنتی آمریکا بنامیم را بررسی میکند، که بر اساس تصویری ایدهآل از جامعهای با فرصتهای فراوان است که در آن کار سخت با ثروت و بهره اقتصادی پاداش میگیرد. بنابراین فقر عمدتاً تقصیر فرد تلقی میشود: هرکسی که مایل به کار سخت است نهتنها میتواند از فقر اجتناب کند که طبق رویای آمریکایی میتواند ثروتمند شود. چندین نظریه برجسته علوم اجتماعی نیز در این فصل مورد بحث قرار گرفته است.
ارتباط فقر با مهارت کم و تحصیلات پایین
در سه فصل تشکیلدهنده بخش دوم، چارچوب آسیبپذیری ساختاری به تفصیل شرح داده شده است. این دیدگاه در تضاد شدید با روشهای سنتی است که ما فقر را درک کردهایم. هر فصل یک جزء متفاوت از این الگوی جدید را پوشش میدهد. در فصل 4، بحث شده است که برای درک اولیه از فقر، مفهوم آسیبپذیری اقتصادی و آگاهی از اهمیت کمبود سرمایه انسانی در تاکید بر چنین آسیبپذیری ضروری است. افرادی که به احتمال زیاد فقر را تجربه میکنند، ویژگیهایی دارند که آنها را از نظر توانایی کسب درآمد در بازار کار در مضیقه قرار میدهد. این مولفهها شامل عواملی مانند مهارتهای کمتر قابل فروش و تحصیلات کمتر است. با توجه به اینکه تحصیلات و مهارتها بر فقر تاثیر میگذارند (با ایجاد درجههای مختلف آسیبپذیری)، چرا در وهله نخست افراد فاقد این موارد هستند؟ فصل 5 فرض میکند که دلیل اصلی وجود نابرابری تجمعی است. این دومین جزء چارچوب آسیبپذیری ساختاری است. این فصل توضیح میدهد که چگونه تفاوتهای طبقاتی اجتماعی که از بدو تولد شروع میشود، اغلب به فرآیند نابرابری انباشته منجر میشود، که افراد را به داشتن مقادیر بیشتر یا کمتر سرمایه انسانی و در نتیجه احتمال کمتر یا بیشتر تجربه فقر سوق میدهد. سومین مولفه از دیدگاه آسیبپذیری ساختاری، درک این موضوع است که دو سطح برای درک فقر وجود دارد. فصل 6 به این دو سطح میپردازد. از یک سو، با درک نقشی که سرمایه انسانی بر آسیبپذیری اقتصادی افراد دارد، میتوانیم تشخیص دهیم که چه کسانی بیشتر در معرض فقر هستند. از سوی دیگر، ما میتوانیم علت وقوع فقر را در وهله نخست با نگاه کردن به شکستهای ساختاری گستردهتری که در داخل ایالاتمتحده رخ میدهد، مشخص کنیم. اینها شامل شکست در هر دو سطح اقتصادی و سیاسی است. بر اساس آنچه رنک میگوید، اقتصاد ایالاتمتحده بهسادگی مشاغل با دستمزد مناسب برای همه افراد جامعه فراهم نمیکند، و سیاستهای اجتماعی این کشور در محافظت از افراد از سقوط در فقر ناکام است. فصل 6 با کنار هم قرار دادن این سه جزء از دیدگاه آسیبپذیری ساختاری به پایان میرسد و چارچوب را به عنوان یک کل مدنظر قرار میدهد. در بخش سوم، بخش پایانی کتاب، رنک دیدگاه آسیبپذیری ساختاری را در زمینه اجتماعی و سیاستی گستردهتر به کار میبرد. فصل 7 دیدگاه آسیبپذیری ساختاری را به چندین ارزش اصلی که ایدههای سیاستی در فصل 8 بر اساس آنها ساخته شدهاند، مرتبط میکند. در فصل 8، ایدههای سیاستی مختلفی ارائه شده است که میتواند به شکل موثری میزان فقر و نابرابری اقتصادی را کاهش دهد. آنها به طور منطقی از درک آسیبپذیری ساختاری فقر پیروی میکنند. این سیاستها شامل حصول اطمینان از پرداخت دستمزد کافی برای زندگی، ایجاد یک شبکه حمایتی قوی، افزایش دسترسی به منابع عمومی کلیدی، ساخت داراییها و سازماندهی است. این کتاب در فصل 9 با درک اینکه چرا فقر وجود دارد و چه چشماندازی برای رفع آن وجود دارد به پایان میرسد.
فقر در میان رفاه
پارادوکس فقر در میان رفاه هم گیجکننده و هم نگرانکننده بوده است. بااینحال به گفته رنک از برخی جهات چندان گیجکننده نیست. آمریکا از آغاز خود در باور فردگرایی قوی غوطهور بوده است. شهروندان این کشور به عنوان آمریکاییها به طور معمول به دنبال درک دنیای اطراف خود از طریق دریچه این فردگرایی همهجانبه بودهاند. در این کشور مشکلات اجتماعی مانند فقر اغلب به آسیبشناسی و شکست فردی تقلیل مییابد. در نتیجه، این کشور اغلب حمایت و فرصتهای کمی برای فقرا فراهم کرده است و در عوض بر راهحلهای اصلاح و «اشتیاق و تلاش سخت» تمرکز میکند. جای تعجب نیست که اینها کمک چندانی به کاهش میزان فقر در ایالاتمتحده نکردهاند. این تاکید بر ویژگیهای فردی بهعنوان علت اصلی فقر، در دورههایی از سوی دانشمندان علوم اجتماعی که در تحقیقات فقر مشغول هستند نیز تقویت شده است. از آنجا که پیمایش اجتماعی در طول 75 سال گذشته به رویکرد روششناختی غالب تبدیل شده است و الگوسازی چندمتغیره رویکرد آماری ارجح است، تاکید پژوهش به طور فزایندهای بر درک فقر و وابستگی به رفاه از نظر ویژگیهای فردی تقلیل یافته است. واحد تجزیهوتحلیل در این مطالعات بر پایه تعریف فرد است، نه ساختارهای اجتماعی یا اقتصادی گستردهتر و این روش به الگوهای آماری ویژگیهای فردی میانجامد که رفتار فردی را پیشبینی میکند. در نتیجه، تنش طولانیمدت میان رویکردهای ساختاری در مقابل رویکردهای فردی برای تبیین فقر اغلب به نفع فردگرایان حل شده است. موضوعی که رنک در سراسر این کتاب بر آن متمرکز شده است، نیازمند درک مبتنی بر ساختاری بودن فقر بیشتر از رویکرد شخصی است. رویکرد آسیبپذیری ساختاری نقشه راهی را در اختیار ما قرار میدهد که از روشهای سنتی پرداختن به فقر جداست. رنک استدلال میکند که جهان و به خصوص ایالاتمتحده در آستانه درک جدید و ساختاری از فقر قرار دارد و اتفاقات مثبتی در این زمینه در سالهای اخیر رخ داده است. شهرها و ایالتها حداقل دستمزدهای خود را افزایش دادهاند تا نیاز به کمک به افرادی را که مشاغل کمدرآمد دارند افزایش دهند. گروههای اجتماعی در سراسر کشور نیز صدای خود را برای جلب توجه و اقدام به شرایط فقر در ایالاتمتحده بلند کردهاند. همچنین تاکید دولت بایدن بر پرداختن به برخی از علل ساختاری فقر و نابرابری، به جای رفع کاستیهای فردی، دلگرمکننده بوده است. یک مورد بارز اعتبار مالیات بر کودکان بود که به خانوادههای دارای فرزند کمک نقدی ماهانه تا 300 دلار در ماه از جولای 2021 تا ژانویه 2022 ارائه میکرد. موسسه شهری تخمین زد که این سیاست همراه با سایر اقدامات قانون طرح نجات آمریکا سال 2021 بر کاهش نرخ کلی فقر تاثیرگذار خواهد بود. اما به نظر رنک تغییر اساسی دیگری نیز وجود دارد که باید با این درک جدید همراه شود. آنچه اکنون مورد نیاز است تغییر اخلاقی در نحوه نگرش به فقر است. همانطور که ما با شگفتی به وضعیت انسانی که زمانی در گذشته تحمل میکردیم، نگاه میکنیم، دههها بعد مردم به این دوران ما هم با شگفتی خواهند نگریست. دورانی که افراد فقیر، نهتنها رنج فقر که رنج مقصر قلمداد شدن برای فقر را نیز باید تحمل میکردند. به گفته رنک، هرچه زودتر باید متوجه شویم که هیچکس نباید از فقر شدید و تبعات آن رنج ببرد و فقیر بودن تقصیر فرد نیست. البته رنک در مجموع نسبت به آینده و همچنین نسبت به روندی که ایالاتمتحده در سالهای اخیر در پیش گرفته است، خوشبین است. رنک بر این باور است که اگرچه گاهی به نظر میرسد با توجه به وضعیت فعلی، ایالاتمتحده یک گام به جلو و دو گام به عقب برداشته است، اما در درازمدت میتوان گفت که ایالاتمتحده به جامعهای عادلانهتر تبدیل شده است. تغییرات گستردهای در ساختارهای قانونی رخ داده است که اکنون از انواع تبعیضها و بیعدالتیهای اجتماعی که چند دهه پیش روی میدادند جلوگیری میکند. به همین ترتیب، سیاستها و برنامههای جاری به تدریج اهمیت حمایتهای اقتصادی از گروههای آسیبپذیر جامعه را درک کردهاند. درحالیکه ایالاتمتحده هنوز از بسیاری از کشورهای توسعهیافته دیگر عقبتر است، در طول قرن گذشته به آرامی شبکه ایمنی خود را بهویژه برای سالمندان تقویت کرده است. وی امیدوار است که امکان غلبه بر این وضعیت از طریق استفاده مولد از رفاه موجود در ایالاتمتحده برای از بین بردن نهایی فقر در این کشور وجود داشته باشد و وقتی مورخان اجتماعی صد سال دیگر به زمان حال نگاه کنند، بتوانند بنویسند که این آغاز پایان پارادوکس فقر بود.