اتحادی روبهزوال
آیا به پایان فعالیت اتحادیهها و اصناف رسیدهایم؟
سالهاست که محبوبیت اتحادیههای آمریکا در حال کاهش است. سال 1979 میلادی اوج عضویت صنفی آمریکاییها در طول نیمقرن گذشته بود؛ در آن سال حدود 24 درصد از آنها عضو اتحادیهها و تشکلهای صنفی بودند. از آن زمان تعداد اعضا به مرور زمان کمتر و کمتر شده است، بهطوری که در سال 2021 فقط 3 /10 درصد آمریکاییها عضو یک تشکل صنفی بودند. در آن سالهای پررونق، میانگین حقوق اعضای اتحادیه حدود 30 درصد بیشتر از افراد غیرعضو بود، در حالی که در سالهای اخیر این شکاف بسیار کمتر شده است. ولی پاندمی کرونا و تعدیل گسترده نیروی کار در صنایع مختلف، به اصناف و تشکلهای کاری جانی تازه داد و بهطور ناگهانی در طول دو سال گذشته حرکتهایی در جهت تشکیل اتحادیه در شرکتهای فناوری بزرگ مانند اپل، گوگل و آمازون، سازمانهای رسانهای مانند نیویورکتایمز و حتی در میان گروههایی مانند دانشجویان تازه فارغالتحصیلشده و باریستاها شکل گرفته است. به گزارش هیات ملی روابط کار در آمریکا فقط در سال 2022 تعداد 1522 رایگیری برای تشکیل اتحادیه در سراسر این کشور انجام شده است.
ولی آیا مزایای اتحادیهها بر معایب آنها میچربد و میتوان ادعا کرد که این تشکلها میتوانند چرخ حرکت اقتصاد را سریعتر به حرکت درآورند؟ طرفداران اتحادیههای کاری معتقدند این اصناف با بهبود درآمد و شرایط کاری کارگران میتوانند نیروی محرک اقتصادی محسوب شوند، در حالی که منتقدان باور دارند که اتحادیهها عملکردی ضدکارگری دارند و قراردادهایی که زیر نظر آنها منعقد میشود مانع از اخراج نیروی کار غیرمولد و استخدام نیروی کار ماهر شده و از اینرو چرخ حرکت اقتصاد را کند میکند. حامیان سرمایهداری آزاد، اتحادیههای کارگری را مانع اصلی بهرهوری میدانند. به گفته جرج ریزمن، یکی از اقتصاددانان آمریکایی، اتحادیهها آشکارا مانع اصلی افزایش بهرهوری نیروی کار هستند. ولی اقتصاددانان مخالفی هم مانند هارلی شایکن و دیوید مدلند میگویند: «ارتباط مستقیمی میان تشکیل اتحادیه و افزایش بازدهی کارگران وجود دارد. دستمزدهای منصفانه و رفتار عادلانه به افزایش انگیزه کارگران منجر میشود.» طرفداران اتحادیه، این نهاد را ناجی مردم عادی ولی مخالفان، آن را نمادی از حاکمیت کمونیستی میدانند و سالهاست که این تنشها به قوت خود باقی مانده است.
اتحادیهها و اقتصاد
اتحادیههای کارگری از طریق مذاکره با کارفرمایان قادر هستند منافع اعضای خود را با افزایش دستمزد و مزایا و شرایط کاری تامین کنند. کارگرانی که عضو اتحادیهها میشوند معمولاً انتظار بهبود شرایط کاری و افزایش دستمزدهای خود را دارند. طبق تحقیقات اداره آمار کار آمریکا در سال 2021 میانگین درآمد هفتگی کارگران غیراتحادیهای 83 درصد درآمد کارگران عضو اتحادیه بود، علاوه بر آن مطالعات انجامشده در این زمینه نشان میدهد معمولاً کارگران اتحادیهای پاداشهای بیشتری نسبت به کارگران غیراتحادیهای دریافت میکنند. طرفداران اتحادیهها مدعی هستند که این نهادها میتوانند منافع کارگران غیراتحادیهای را نیز به کمک ایجاد استانداردهایی مانند محیطهای کاری امن یا تعیین حداقل حقوق کارگری تامین کنند.
با این حال این امکان نیز وجود دارد که این تشکلها تاثیرات بلندمدت مخربی بر اقتصاد و بالطبع بر شرایط کارگران داشته باشند. اتحادیههای کارگری میتوانند با اعمال قوانین سختگیرانه و یکجانبه به کاهش سود و سرمایه، محدود کردن تحرک نیروی کار، محدود شدن ساعتهای کاری و افت رشد تولید منجر شوند. در حالی که برخی مطالعات نشاندهنده تاثیر منفی اتحادیهها بر عملکرد اقتصادی هستند، طرفداران آنها اینگونه استدلال میکنند که تاثیر مثبت اتحادیهها بر روحیه کارگران قطعاً با افزایش بهرهوری و رشد اقتصادی همراه است.
آنچه دستیابی به یک نتیجهگیری کلی در مورد نقش اتحادیهها در رشد اقتصاد را دشوار میکند، نتایج ضدونقیض بهدستآمده از پژوهشهای انجامشده در این حوزه است. برای مثال پژوهشی که در سال 2017 فرناندو رئوس آویلا در مورد نقش تشکلهای صنفی بر میزان تولید در شش کشور آمریکای لاتین انجام داد، نشان میدهد که این تاثیر در آرژانتین بسیار منفی، در بولیوی صفر و در سایر کشورها به میزان اندکی مثبت است. در نتایج همین مطالعه میبینیم که اتحادیهها در جذب سرمایه و در توسعه بخش تحقیقات تاثیر منفی دارند. در مطالعه دیگری که پروفسور بری هرش، اقتصاددان شناختهشده آمریکایی بر روی دادههای جمعآوریشده از کشورهای آمریکا، کانادا، ژاپن و بریتانیا انجام داده است مشاهده میشود که تنها تاثیر مثبت اتحادیهها بر افزایش دستمزدهاست و این تشکلها نهتنها در میزان تولید بلکه در میزان سود و جذب سرمایه تاثیر منفی به همراه دارند و همزمان هم باعث کند شدن تحقیقات و توسعه شده و هم پیامدهای منفی در میزان اشتغال به همراه دارند. واقعیت این است که بخش بزرگی از پژوهشهای انجامشده که بر چگونگی عملکرد اتحادیهها در بهبود وضعیت کاری، حقوقی، نابرابریهای محیط کار و شرایط سلامت و درمان نیروی کار متمرکز بوده است، حاکی از تاثیر مثبت اتحادیهها در این حوزهها بوده است، ولی نقش اتحادیهها در بهبود وضعیت اقتصادی شرکتها همچنان جای بحث دارد.
اتحادیهها و درآمد
اتحادیههای کاری میتوانند وضعیت اقتصادی کارگران را به کمک افزایش دستمزد و مزایای آنها بهبود ببخشند. این تشکلها با بیتاثیر کردن عوامل رقابتی، دستمزدها و درآمدها را بالا نگه میدارند. اگر بتوان ثمره یک کار مولد را به عنوان یک کیک تصور کرد که قرار است بین کار و سرمایه تقسیم شود، هدف اتحادیهها همواره این بوده است که قسمت بیشتر کیک به نیروی کار اختصاص بگیرد. اغلب هم به هدف خود میرسند و اعضای اتحادیهها نسبت به افراد غیرعضو، حقوق بالاتری در یک صنعت دریافت میکنند. ولی مشکل از آنجا شروع میشود که هزینه زیاد نیروی کار موجب افزایش قیمت محصول میشود و آنچه در واقعیت رخ میدهد این است که این افزایش دستمزد به امتیازی بسیار گذرا تبدیل میشود، زیرا دستمزد بالا در سایه تورم ایجادشده، کمرنگ و بیتاثیر میشود.
اما بسیاری از اقتصاددانان استدلال میکنند که اتحادیهای که کیک را به نفع نیروی کار برش میدهد، عملکردی مشابه یک شرکت انحصاری دارد که سود خود را با تثبیت قیمتها افزایش میدهد؛ چنین عملکردی یعنی دستکاری هزینهها و ایجاد ناکارآمدیهای بازار که در نهایت به تخصیص منابع آسیب میزند. در کل بیشتر اقتصاددانان بر این باورند که استراتژی اتحادیههای کارگری برای افزایش دستمزدها بر مبنایی کاملاً غیررقابتی، پیامد منفی برای جامعه به همراه خواهد داشت. هرچه رقابت در بازار کار محدود باشد و دستمزدها به روش دستوری تعیین شوند، کارفرمایان برای تامین دستمزدها بیشتر به افزایش قیمت محصولات و خدمات متوسل میشوند که در نهایت همه مردم حتی خود کارگران اتحادیه را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
اما در مواردی خاص اتحادیهها میتوانند بسیار مفید باشند. برای مثال، در شهری که فقط یک یا دوکارفرما وجود دارد و تحرک نیروی کار محدود است، یک اتحادیه کارگری میتواند با قدرت انحصاری کارفرماها مقابله کند و منابع بیشتری را به کارگران اختصاص دهد که میتواند در کل بسیار به نفع جامعه محلی باشد.
ولی در بیشتر موارد اتحادیهها شرکتها را وادار میکنند که دستمزد کارگران را نه بر اساس مهارت و عملکرد، بلکه بر اساس سابقه کار آنها تعیین کنند، که یعنی یک نیروی کار ماهر و کارآمد با بازدهی بالا به دلیل جوان بودنش حقوق پایینتری نسبت به یک کارگر میانسال با بازدهی کم دریافت میکند. در چنین شرایطی استخدام و حفظ نیروی کاری که میتواند شرکت را به سطح بالاتری از موفقیت ارتقا دهد برای کارفرمایان بسیار دشوار میشود.
اتحادیهها و میزان تولید
رابطه میان اتحادیهها و میزان تولید همواره مورد توجه همه اندیشمندان اقتصادی، صنعتی و سیاستگذاران و همه اهالی کسبوکار بوده است. برخلاف انبوه مطالعات انجامشده در این زمینه، اختلاف نظر بر سر این موضوع ادامه دارد. بعضی پژوهشها مانند پژوهش ریچارد فریمن، اقتصاددان دانشگاه هاروارد، نشان دادهاند که اتحادیههای کارگری میتوانند با آموزش نیروی کار و بهبود ارتباط میان مدیریت و کارگران، زمینه را برای افزایش تولید مهیا کنند، البته با تاکید بر این نکته که تاثیر مثبت اتحادیهها از صنعتی به صنعت دیگر متفاوت است. در مقابل، مطالعات دیگری مانند آنچه پروفسور هرش انجام داده است، حاکی از تاثیر منفی اتحادیهها هستند. ولی در مجموع جنجال بر سر این موضوع نهتنها در پژوهشهای نظری که در تحقیقات تجربی نیز قابل مشاهده است. در تحقیقات تجربی نیز میتوان شاهد تاثیر مثبت و منفی یا حتی بیاثری اتحادیهها بر بهرهوری شرکتها بود. اما دو اقتصاددان انگلیسی و فرانسوی به نامهای دوکولیاگوس و لاروش در مطالعهای توانستند پس از حذف تفاوتها و متغیرهای گوناگون موثر بر مطالعات قبلی که به گوناگونی نتایج منجر شده بود به این نتیجه برسند که اتحادیهها میزان تولید شرکتهای انگلیسی را کاهش دادهاند در حالی که همین تشکلها در افزایش بهرهوری شرکتهای آمریکایی تاثیر مثبت داشتند.
اما حتی در مطالعاتی که نقش مثبت تشکلهای صنفی در افزایش تولید ثابت شده است، باز هم هزینههای حاصل از دستمزد بالای نیروی کار شرکتهای اتحادیهای از میزان افزایش بهرهوری و تولید در این شرکتها بیشتر است. به عبارت دیگر به گفته ریچارد فریمن، «آنچه در این فرآیند کاملاً واضح است، پایین آمدن میزان سود است که موجب موضعگیری مدیریت نسبت به اتحادیهها میشود». به عبارت دیگر اتحادیهها، سهم کارگران را به قیمت کوچک شدن سهم مدیریت، افزایش میدهند و طبیعی است که واکنش منفی مدیریت را نسبت به عملکرد اتحادیهها به همراه داشته باشد. از سوی دیگر برخی شرکتها برای دور نگه داشتن تشکلهای صنفی از نیروی کار خود استراتژی وسوسهکنندهای را اتخاذ میکنند. آنها دستمزدهای بالاتری از نرخ مصوب اتحادیهها را به عنوان مشوقی برای دور نگه داشتن کارگران از این تشکلها پرداخت میکنند که این استراتژی در بلندمدت پیامدهای منفی در سود و سرمایهگذاری در شرکت را به همراه دارد.
اتحادیهها و اشتغال
اگرچه اتحادیهها میتوانند مزایای دریافتی برای اعضای خود را افزایش دهند اما از سوی دیگر چنین عملکردی به محدود شدن مشاغل موجود در بازار کار منجر میشود. اتحادیهها این نقش مخرب خود را یا به صورت مستقیم یعنی با اعمال محدودیت بر تعداد کارگرانی که وارد یک شغل یا شرکت میشوند انجام میدهند یا به صورت غیرمستقیم و با فشار بر کارفرمایان برای افزایش دستمزدها. کارفرمایی که مجبور به پرداخت دستمزد بالاتر باشد، در نهایت از هرگونه استراتژی افزایش تولید مبتنی بر تعداد بیشتر کارگر دوری میکند و کارگر کمتری را به اشتغال میگیرد. مطالعات فراوانی در کشورهای استرالیا، کانادا، انگلستان و آمریکا انجام شده است که همه آنها نشان دادهاند نرخ اشتغال در شرکتهای دارای اتحادیه کارگری حدود دو تا چهار درصد کمتر از شرکتهای غیراتحادیهای بوده است. از سوی دیگر ممکن است یک نیروی کار عضو اتحادیه، به دلیل ناتوانی شرکت در پرداخت دستمزد بالای او، شغل خود را از دست بدهد. اولین چالش چنین فردی که به عنوان فرد جویای کار وارد بازار کار شده است، برخورد با موقعیتهای شغلی غیراتحادیهای است که به دلیل نیروی کار بیشتر، حقوقهای پایینتری پرداخت میکنند.
یکی دیگر از مشکلات این است که اتحادیهها برای بالا نگه داشتن حداکثر دستمزد و ممانعت از ایجاد هرگونه رقابت، تعداد اعضای شاغل خود در هر صنعتی را محدود نگه میدارند که عملاً در بازار کار به صورت تعداد کم مشاغل و افزایش هزینه نیروی کار خود را نشان میدهد و به افزایش بیکاری و آسیبپذیر شدن اقتصاد میانجامد. رضایت کاری نیز در میان کارگران اتحادیهای و غیراتحادیهای بسیار متفاوت است. بر اساس پژوهش انجامشده در گالوپ در سال 2022 میزان رضایت شغلی در میان کارگران غیراتحادیهای نسبت به کارگران اتحادیهای بسیار بیشتر است. در این پژوهش حتی کارگران اتحادیهای 33 درصد کمتر از کارگران اتحادیهای درگیر کار بودند که میتواند بسیار بر بازدهی شرکت تاثیرگذار باشد. همین آمار کافی است که صاحبان کسبوکار و کارفرمایان تمام توان خود را برای مبارزه با اتحادیهها به کار ببندند.
به گزارش CNBC موضوع اصلی در مورد اتحادیهها احساسی است که اعضای آن نسبت به این تشکلها دارند؛ حسی که بیشتر مبتنی بر یک قرارداد است تا حس واقعی که اعضا تجربه میکنند. آنچه نیروی کار از عضویت در اتحادیهها میداند این است که این تشکلها باعث افزایش دستمزد و مزایای آنها شدهاند که لزوماً به معنی تجربه بهتر در کار نیست. به همین دلیل هم گاهی کارگران غیراتحادیهای هرگز تمایلی به عضویت در اتحادیهها پیدا نمیکنند، هرچند در دو سال اخیر پس از پاندمی کرونا، بخشی از نیروی کار جذب این اتحادیهها شدند، به امید اینکه امنیت شغلیشان در بحرانهای بعدی تامین شود. ولی مشکل اینجاست که در حال حاضر امنیت شغلی و تعیین دستمزدها تنها یکی از دغدغههای اتحادیههاست و نقش این نهاد در لابیگری سیاسی و مدیریت صندوقهای بازنشستگی نیز بسیار پررنگ شده است. واقعیت این است که تا زمانی که کارفرما و کارگر گوش شنوایی برای شنیدن حرفهای یکدیگر نداشته باشند، نمیتوان انتظار داشت اتحادیهها بتوانند تجربه بینقصی از کار برای اعضای خود فراهم کنند.