شناسه خبر : 42370 لینک کوتاه

طعم گس خیال

خیالبافی در بازارهای مالی چگونه کار دست افراد می‌دهد؟

 

محمد علی‌نژاد / نویسنده نشریه 

86شکل‌گیری انتظارات در بسیاری از مسائل اقتصادی نقش اساسی دارد. این موضوع در مسائل مربوط به سرمایه‌گذاری در بازارها نیز تاثیرگذار است. سرمایه‌گذاران باید انتظارات ریسک و بازده را در نظر داشته باشند و این انتظارات است که در نهایت تصمیمات سرمایه‌گذاری آنها را شکل می‌دهد. 

در حالی که انتظارات محور تصمیم‌گیری سرمایه‌گذاران هستند، اما درک کاملی از نحوه شکل‌گیری آنها وجود ندارد. یکی از عواملی که روی شکل‌گیری این انتظارات نقش دارد،‌ یک پدیده روانشناختی به نام سوگیری است. در این میان سوگیری تفکر آرزومندانه یا واهی‌اندیشی (wishful thinking)‌ نیز به عنوان یکی از دلایل ناکامی سرمایه‌گذاران در بازارهای مالی شناخته می‌شود.

تفکر آرزومندانه یا واهی‌اندیشی به این صورت است که فرد به جای شواهد،‌ عقلانیت یا واقعیت بر اساس آنچه ممکن است تصورش خوشایند باشد، ‌باورهایش را شکل می‌دهد. این طرز تفکر در حقیقت محصول حل تعارض میان باور و تمایل است. و از آنجا که رویای ثروتمند شدن یکی از آرزوهای همیشگی بشر بوده،‌ ریسک زیادی را در تصمیمات مالی افراد وارد کرده و باعث می‌شود سرمایه‌گذاران با ورود به معاملات پرریسک‌تر نظیر فیوچر و در طلب بازدهی سریع زیان‌‌های جبران‌ناپذیری را متحمل شوند.

روش‌شناسی برای بررسی واهی‌اندیشی متنوع است. رشته‌ها و مکاتب فکری مختلف سازوکارهای مرتبط مانند مدارهای عصبی، شناخت و احساسات انسان، انواع سوگیری، تعلل، انگیزه، خوش‌بینی، توجه و محیط را بررسی می‌کنند. با این حال از منظر شناختی این وضعیت یک مغالطه شناخته می‌شود. با این حال برخی از روانشناسان معتقدند که تفکر مثبت می‌تواند به‌طور مثبت بر رفتار افراد تاثیر گذاشته و در نتیجه نتایج بهتری به همراه داشته باشد. این موضوع «اثر پیگمالیون» نامیده می‌شود.

اثر پیگمالیون اشاره به یک پدیده روانشناسی دارد که بر اساس آن افراد نسبت به سطح انتظارات دیگران واکنش‌های مستقیم نشان می‌دهند. برای نمونه اگر معلمی براین باور باشد که بچه‌ای کندذهن است، خود بچه هم باور می‌کند و واقعاً دیر یاد می‌گیرد در عین حال عکس این نیز صادق است و اگر از کسی انتظارات بالایی برود او تلاش خود را برای دست یافتن به چنین انتظاری بالاتر می‌برد. اثر پیگمالیون که «انتظار دیگران از عملکرد شخصی» نیز نامیده می‌شود، یک پدیده طبیعی است که دانشمندانی به نام‌های رابرت رزنتال و لنور جکابسون کشف کرده‌اند.

تفکر آرزومندانه در بازارهای مالی

یافته‌های جدید نشان می‌دهد واهی‌اندیشی سرمایه‌گذاران بیش از حد خوش‌بین نه‌تنها به خود آنها آسیب مالی وارد می‌کند، بلکه می‌تواند بر کل بازارها تاثیر منفی بگذارد و حتی به حباب‌های بازار منجر شود. محققان دانشگاه تگزاس در آستین و دانشگاه کورنل نشان می‌دهند که چگونه تفکر آرزومندانه می‌تواند باورها را در سرتاسر بازارها آلوده کند و باعث ایجاد تاثیر منفی بر تصمیم‌گیری‌های سایر سرمایه‌گذاران شود.

نیکلاس سیبرت، استاد دانشکده بازرگانی مک‌کامبز در دانشگاه تگزاس در آستین می‌گوید: «یافته‌های مطالعات ما با آنچه بسیاری از مردم در مورد بازارها تصور می‌کنند، در تضاد است. افراد آرزومند به وسیله سرمایه‌گذاران پیشرفته‌تر شناسایی و منضبط می‌شوند. در عوض، برخی سرمایه‌گذاران با وجود انجام معاملات آرزومندانه از وقوع آنها بی‌اطلاع هستند. در نتیجه، افکار واهی می‌تواند در بازارهای مالی مسری باشد.»

سیبرت و نویسنده همکار رابرت بلومفیلد، استاد مدیریت و حسابداری در دانشکده مدیریت کرنلز جانسون، تصمیم گرفتند مشخص کنند آیا سرمایه‌گذارانی که باورهای دقیقی در مورد ارزش ذاتی سهام دارند، مطابق با این باورها سرمایه‌گذاری می‌کنند یا خیر.

بلومفیلد می‌گوید: «پژوهش ما هشداری است برای کسانی که تصور می‌کنند قیمت‌های بازار همیشه مبنای مناسبی برای تحلیل است. معامله‌گران در مطالعه ما تغییرات قیمت را مشاهده می‌کنند که کینز «ارواح حیوانی» می‌نامد. آنها به این نتیجه می‌رسند که این تغییرات قیمت در واقع اخبار را منعکس می‌کند و در نهایت با واکنش‌های خود نوسانات بازار را تشدید می‌کند. راه درمان این است که سرمایه‌گذاران به تحلیل‌های بنیادی‌تر روی بیاورند.»

آنها یک بازار سهام مصنوعی کامپیوتری راه‌اندازی کردند که در آن سرمایه‌گذاران می‌توانستند سهام را خریدوفروش کنند. بازارهای سهام مصنوعی تجربه جدیدی نیستند، اما سیبرت و بلومفیلد با توجه به اینکه بسیاری از سرمایه‌گذاران در حال حاضر در بازار سهام واقعی مشغول فعالیت هستند، تغییرات قابل توجهی در این نسخه آزمایشی اعمال کردند.

سرمایه‌گذاران با یک موقعیت فروش در نیمی از سهام و یک موقعیت خرید در نیمی دیگر شروع کردند. محققان استدلال کردند سرمایه‌گذارانی که در موقعیت‌های فروش استقراضی قرار دارند، ارزش سهام پایین را می‌خواهند، در حالی که سرمایه‌گذارانی که در موقعیت‌های خرید هستند ارزش سهام بالا را می‌خواهند. با وجود اینکه همه سرمایه‌گذاران در ابتدا باورهای بی‌طرفانه‌ای در مورد ارزش ذاتی سهام داشتند، آنهایی که در موقعیت‌های فروش کوتاه بودند سهام زیادی فروختند و کسانی که در موقعیت‌های خرید بودند سهام زیادی خریداری کردند. شگفت‌آورتر اینکه سرمایه‌گذاران پیش‌بینی این رفتار آرزومندانه را از سوی دیگران ‎ نمی‌کردند. حتی اگر خودشان سهام زیادی را خرید و فروش کرده بودند باز هم معتقد بودند معاملات سایر سرمایه‌گذاران بر اساس اطلاعات بنیادیشان در مورد ارزش ذاتی است. در پایان معاملات، قیمت‌های بازار بسیار افراطی بود و به نظر می‌رسید سرمایه‌گذاران معمولی دارای باورهای بیش از حد خوش‌بینانه در مورد ارزش ذاتی سهام هستند.

سیبرت و بلومفیلد حدس می‌زنند که این مشکل سرایت می‌تواند موجب ایجاد حباب‌های بازار سهام و همچنین سایر ناهنجاری‌های بازار شود. به عنوان مثال، مطالعات قبلی نشان داده است که کارمندان در سهام شرکت‌های خود بیش از حد سرمایه‌گذاری می‌کنند و سرمایه‌گذاران به سهام شرکت‌های شهر و محل خود بیشتر تمایل دارند.

سیبرت می‌گوید: «اگر کارمند یک شرکت یا ساکن یک شهر هستید، دلایل زیادی برای آرزوی موفقیت کارفرما یا شرکت‌های محلی‌تان دارید. تئوری ما نشان می‌دهد سرمایه‌گذاری یک کارمند می‌تواند به عنوان یک سیگنال مثبت از ارزش از سوی سایر کارمندان تلقی شود. در نهایت، کارمندان ممکن است از این اطلاعات برای خرید سهام بیش از حد از سهام کارفرمای خود استفاده کنند.»

نمونه‌های عملی عواقب تفکر آرزومندانه

87لرد تنیسون ملک‌الشعرای بریتانیا می‌نویسد:‌ در بهار، خیال یک مرد جوان به آرامی به افکار عشقی تبدیل می‌شود. این به ما یادآوری می‌کند که شاعران مدت‌هاست چیزی را می‌دانستند که سرمایه‌گذاران و اقتصاددانان از تصدیق آن بیزار بوده‌اند- که در این زمان از سال تفکر واهی را تشویق می‌کند. شاید تصادفی نباشد که یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای قمار سال بریتانیا -مسابقه اسب‌دوانی اپسوم دربی- در اوایل ژوئن اتفاق می‌افتد.

تاریخ نشان داده که تفکر واهی و آرزومندانه به بازارهای سهام ضربه می‌زند. بازار سهام آمریکا به‌طور سنتی از بهار تا پاییز عملکرد بدی داشته است. از سال 1997، شاخص All-Share به‌طور متوسط از اول ماه می تا هالووین 1 /1 درصد کاهش یافته است، اما از هالووین تا اول ماه می به‌طور متوسط 1 /5 درصد رشد داشته است. بن جاکوبسن از دانشگاه تیلبورگ و چری ژانگ از دانشگاه ناتینگهام نشان داده‌اند که تقریباً در مورد تمام بازارهای سهام ملی از زمان شروع معامله‌شان همین موضوع صادق است. این به این دلیل است که شب‌های کوتاه در بهار ما را شاد می‌کنند و در نتیجه افکار واهی را تشویق می‌کنند که قیمت سهام را بیش از حد بالا می‌برد.

بسیاری از مردم از این دیدگاه متنفرند: مطمئناً، آنها فکر می‌کنند، نگرش ما نسبت به سهام به راحتی تحت تاثیر چنین تاثیرات نامربوطی قرار نمی‌گیرد.

با این حال، در حقیقت، ما شواهد زیادی داریم که نشان می‌دهد افراد چقدر سریع خوش‌بین می‌شوند. در سال 1968، رابرت ناکس و جیمز اینکستر، دو روانشناس در دانشگاه بریتیش کلمبیا، از بازیکنان در یک پیست مسابقه در مورد شانس بردن اسب‌های خاص در مسابقه بعدی سوال کردند. آنها دریافتند که مردم می‌گویند این شانس‌ها برای اسب‌هایی که به تازگی از آنها حمایت کرده‌اند بسیار بیشتر از اسب‌هایی است که می‌خواهند پشتیبان آنها باشند.

یکی دیگر از محرک‌های واهی می‌تواند نظر دوستان و همکاران ما باشد. هانس وید در دانشگاه آبردین و پر اوستبرگ در دانشگاه زوریخ نشان داده‌اند افرادی که با هم کار می‌کنند تمایل دارند سهام مشابهی داشته باشند. بنابراین، فشار همسالان و تفکر گروهی می‌تواند باعث ایجاد افکار واهی شود.

آزمایش‌های گای مایراز در دانشگاه آکسفورد نیز چیزی مشابه را پیدا کرده است. او افراد را به‌طور تصادفی به دو گروه تقسیم کرد: «کشاورزانی» که از افزایش قیمت سود می‌برند و «نان‌پزان» که از کاهش قیمت سود می‌برند. سپس از آنها خواست بر اساس نمودارهای قیمت‌های گذشته، حرکات آتی قیمت گندم را پیش‌بینی کنند. او دریافت که کشاورزان قیمت‌های بالاتری را نسبت به نانواها پیش‌بینی می‌کنند. پس صرفاً چسباندن برچسب‌های بی‌معنی به افراد نیز می‌تواند باعث ایجاد تفکر آرزومندانه شود.

اگر تفکر آرزومندانه می‌تواند به این راحتی ظهور کند، باید بسیار رایج باشد و اثرات اقتصادی گسترده‌ای داشته باشد. مقاله اندرو کاپلین از دانشگاه نیویورک و جان لیهی از دانشگاه میشیگان برخی از این موارد را توصیف می‌کند.

آنها می‌گویند، یکی از این اثرات این است که مردم بیش از حد خرج می‌کنند و وام می‌گیرند زیرا امیدوارند از درآمدهای فزاینده‌ای لذت ببرند و در آینده بتوانند بخشی از آن را پس‌انداز کنند. این موضوع به بدهی مصرف‌کننده بالاتر و نرخ‌های بهره بالاتر از آن سطحی منجر می‌شود که اگر همه یک ارزیابی کاملاً هوشیارانه از چشم‌اندازشان داشته باشند.

مورد دیگر این است که حباب‌های قیمت دارایی‌ها بیشتر محتمل است، زیرا سرمایه‌گذاران شانس بازدهی بالا را در آینده بیش از حد ارزیابی می‌کنند.

نتیجه سوم این است که تعداد دفعات معاملات سرمایه‌گذاران بیشتر از حد معمول می‌شود. افراد آرزومند شواهد مبهم را به عنوان تاییدکننده اعتقادات قبلی خود تفسیر می‌کنند، بنابراین بازار گاوی را دلیلی برای خرید و بازار خرسی را دلیلی برای فروش می‌دانند.

با این حال، داشتن تفکر آرزومندانه در زمینه‌های دیگر می‌تواند تعداد معاملات را کاهش دهد. صاحبان خانه تمایل دارند خانه‌های خود را بیش از حد ارزشگذاری کنند و آنها را بسیار مطلوب‌تر از خانه‌های مشابه همسایگان خود می‌دانند. بنابراین آنها حتی در بازارهای راکد تقاضای قیمت‌های بالا را دارند، به این معنی که معاملات کم شده و قیمت‌ها به کندی کاهش می‌یابد.

تفکر آرزومندانه همچنین می‌تواند موجب سرمایه‌گذاری بیش از حد شرکت‌ها شود. البته در شرایطی می‌تواند اثر معکوس هم داشته باشد. مدیران عاملی که مستعد افکار واهی هستند ممکن است فکر کنند اگر سرمایه‌گذاری را تا روشن شدن چشم‌انداز به تاخیر بیندازند، پروژه بسیار سودآورتر خواهد شد. نتیجه این است که سرمایه‌گذاری بیشتر به تعویق می‌افتد.

از دیدگاه اقتصاد متعارف همه اینها عجیب است. اقتصاد می‌گوید مردم منطقی هستند، بنابراین باید باورهایی را انتخاب کنند که به بهترین وجه با واقعیت‌ها منطبق باشد، زیرا این اقدامات منطقی است که سود ما را به حداکثر می‌رساند.

اما این دیدگاه اشتباه است. باورها فقط دلیلی برای عمل نیستند. آنها همچنین در خود منبع خوشبختی یا بدبختی هستند. به‌طور طبیعی، بسیاری از ما ترجیح می‌دهیم آنچه ما را خوشحال می‌کند باور کنیم. یکی از دلایلی که باعث ایجاد حباب در دارایی‌های جدید می‌شود -مانند سهام فناوری در دهه 1990 و ارزهای دیجیتال در سال 2017- این است که سرمایه‌گذاران حقایق کافی برای تثبیت انتظارات خود ندارند و این بدان معناست که تفکر آرزومندانه می‌تواند بر آنها حاکم شود.

با این حال وسوسه‌انگیز است که از این بحث نتیجه بگیریم که رویاپردازی تنها یکی دیگر از اشتباهات بی‌شمار قضاوتی است که می‌تواند ما را به بیراهه بکشاند. اما همین تفکر می‌تواند گاهی اوقات بسیار مفید و سازنده باشد. این امر به افراد اجازه می‌دهد که ریسک‌پذیر باشند و با پذیرش این خطرات گهگاه سرنوشت خود و یک جامعه را تغییر دهند. یک نمونه از آنها هم مارک زاکربرگ و بیل گیتس که عطای دانشگاه هاروارد را به لقایش بخشیدند تا کسب‌وکار خود را داشته باشند. یادمان باشد که آدم‌ها ماشین‌های خشک و محاسبه‌گر نیستند، گاهی اوقات احساس از عقل بهتر عمل می‌کند.  

دراین پرونده بخوانید ...