شناسه خبر : 42106 لینک کوتاه

علیه ایدئولوژی بیگانه‌هراسی

آیا نگاه تئوری‌های اقتصادی به نیروی کار قابل نقد است؟

 

 ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

88کتاب «اقتصاد خوب برای روزهای سخت، پاسخ‌های بهتر به بزرگ‌ترین مشکلات ما» نوشته آبهیجیت بنرجی و استر دوفلو، در نوامبر سال 2019 به‌طور همزمان از سوی سه انتشاراتی مختلف در هند، انگلستان و ایالات متحده به چاپ رسید و توزیع شد. بنرجی در اکتبر سال 2019، سفری به هند برای معرفی کتاب داشت. وی در دهلی نو و شهر زادگاهش کلکته درباره کتاب سخنرانی داشت و همچنین برای دیدار با نخست‌وزیر هند، نارندرا مودی دعوت شد. دوفلو نیز در اکتبر همان سال به معرفی و ارائه کتاب در مدرسه اقتصاد لندن پرداخت. اقتصاد سخت، دومین همکاری این دو استاد دانشگاه ام‌‌آی‌تی بود. کتاب مشترک اول آنها در سال 2011 با عنوان «اقتصاد فقیر، بازاندیشی بنیادین در شیوه مبارزه با فقر جهانی» منتشر شد و مورد استقبال جهانی قرار گرفت. اقتصاد خوب همچنین اولین کتاب مشترک آنها بعد از ازدواج در سال 2015 است که یک ماه بعد از اینکه مشترکاً با مایکل کرکر، استاد دانشگاه هاروارد برنده جایزه نوبل اقتصاد شدند، وارد بازار شد. با دریافت جایزه نوبل اقتصاد در سال 2019، دوفلو عنوان جوان‌ترین دریافت‌کننده این جایزه را در 46سالگی و همچنین دومین زنی که توانست به این مهم نائل شود به دست آورد.

 

پاسخ به پرسش‌های کلیدی

هر فصل از کتاب اقتصاد خوب برای روزهای سخت، بر یک پرسش کلیدی متمرکز است. ویژگی مشترک سوال‌ها این است که تقریباً همه درباره آن فکر کرده‌اند و موضوع بحث‌های داغی بین دوستان بوده است و به عبارتی دغدغه روزمره جوامع است. پرسش‌هایی مانند: آیا باید به سیاستمدارانی رای دهیم که موافق مهاجرت هستند یا مخالف آن؟ آیا کمک‌های رفاهی مردم را تنبل می‌کند؟ چطور می‌توانیم تغییرات آب و هوایی را کنترل کنیم؟ خودکارسازی چه تاثیری بر رفاه خواهد داشت؟ چگونه می‌توان نابرابری را کاهش داد و نقش هوش مصنوعی در این میان چیست؟ و سوال‌هایی از این قبیل. اولین موفقیت نویسندگان این است که به‌رغم ماهیت بحث‌برانگیز این سوال‌ها، آنها موفق می‌شوند بحث منطقی و متعادلی را شکل دهند. رویکرد مولفان، استفاده از نتایج بررسی‌های تجربی روی این موضوعات است. مطالعاتی که در آنها گروهی از شرکت‌کنندگان در بررسی به‌طور تصادفی انتخاب می‌شوند تا مداخله‌ای را (عمدتاً به صورت دریافت یک محصول یا خدمت) دریافت کنند و بخش دیگری از شرکت‌کنندگان نیز به عنوان گروه کنترل، مداخله‌ای را دریافت نمی‌کنند. هدف در واقع مقایسه تاثیر دریافت کالا یا خدمت بر این دو گروه است. این روش که عمدتاً وام‌گرفته از بررسی‌های تجربی در رشته پزشکی است این‌بار به کمک دوفلو و بنرجی آمده تا بتوانند چه با استفاده از مطالعات تجربی که خود انجام داده‌اند، چه یافته‌های دیگر اقتصاددانان در بررسی‌های مشابه مختلف، نشان دهند کدام سیاست‌های اقتصادی می‌توانند تاثیر بیشتری بر کاهش رنج یا افزایش رفاه مردم با منابع موجود داشته باشند. یافته‌های این مطالعات سپس با پیش‌بینی‌های تئوری‌های اقتصادی مقایسه می‌شود و اغلب تفاوت‌های فاحشی را آشکار می‌کند. این تفاوت می‌تواند نشان‌دهنده نیاز به ایجاد تغییرات قابل توجهی در روش آموزش، مطالعه و تفسیر اقتصاد باشد. اتفاقی که در صورت وقوع، شاید بتواند علم اقتصاد و اقتصاددانان را در پیش‌بینی بهتر شرایط پیش‌رو یاری کند.

 

کمک مهاجر به میزبان

برای مثال در مورد مهاجرت نویسندگان نشان می‌دهند برخلاف قانون عرضه و تقاضا، هجوم کارگران با مهارت پایین واقعاً بر دستمزد کارگران محلی در بیشتر کشورها اثر قابل توجهی را که تئوری‌های اقتصادی پیش‌بینی می‌کنند نداشته است. به عقیده نویسندگان، این موضوع می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد، از جمله اینکه مهاجران تنها نیروی کار جدید نیستند بلکه تقاضای جدیدی هم در بازار ایجاد می‌کنند که حتی می‌تواند بزرگ‌تر از عرضه ایجادشده از سوی آنها باشد. چون در بسیاری از خانواده‌های مهاجر تنها یک یا دو نفر کار می‌کنند در حالی که تعداد اعضای خانواده که باعث ایجاد تقاضا در جامعه مقصد می‌شوند بسیار بیشتر است. همچنین بسیاری از مهاجران افراد نسبتاً ثروتمندی هستند که با سرمایه‌گذاری در جامعه میزبان، فرصت‌های شغلی جدیدی خلق می‌کنند. در واقع آنها حتی نشان می‌دهند در مواردی نیروی کار مهاجر می‌تواند به نیروی کار جامعه میزبان کمک کند. به عنوان مثال حضور نیروی کار ارزان‌تر که به‌خصوص در بخش‌هایی مانند مراقبت از کودکان و سالمندان یا نظافت مشغول به کار می‌شوند می‌تواند باعث شود آن بخش از جامعه میزبان که پیش از این به دلیل قیمت نمی‌توانست از این خدمات استفاده کند و در نتیجه در خانه می‌ماند تا از کودک یا سالمندش مراقبت کند، بتواند با استخدام نیروی کار مهاجر برای این موضوع، در بازار کار حضور یابد و کسب درآمد کند. همچنین به عقیده دوفلو و بنرجی آن‌گونه که تئوری‌های اقتصادی می‌گویند همیشه کارفرما ارزان‌ترین نیروی کار (که معمولاً در هر جامعه مهاجران تازه‌وارد هستند) را انتخاب نمی‌کند و عواملی بسیار بیشتر از صرفاً قیمت بر این موضوع تاثیرگذار است. در واقع، هزینه‌های جانبی استخدام نیروی کار نامناسب، که می‌تواند حتی تا اخراج فرد پیش برود، آنقدر زیاد است که بسیاری از کارفرمایان ترجیح می‌دهند نیروهای کار با مهارت بالاتر (مهارت شغلی یا حتی زبانی) را با هزینه بیشتر استخدام کنند.

 

نگاه خوش‌بینانه به نیروی کار

مثال دیگر از تناقض بین تئوری‌های اقتصادی با نتیجه آزمایش‌های تجربی که در کتاب درباره آن بحث می‌شود، تجارت جهانی و جنبه‌های مختلف آن است. مدافعان قراردادهای بین‌المللی تجاری، در تئوری، موقعیت بسیار جذابی را تصویر می‌کنند. هر کشور کالا یا کالاهایی را تولید می‌کند که برایش صرفه اقتصادی دارد و ضمن صادر کردن آن به دیگر کشورهای جهان، کالاهایی را که تولید آنها برایش به‌صرفه نیست و در کشورهای دیگر تولید می‌شود، وارد می‌کند. قضیه در تئوری بسیار ساده و کارا به نظر می‌رسد، اما بررسی‌های تجربی که در اقتصاد سخت مورد بحث قرار گرفته است نشان می‌دهد بحث بسیار پیچیده‌تر و نتیجه بسیار متفاوت‌تر از چیزی است که کتاب‌ها به ما می‌گویند. جابه‌جایی نیروی کار و سرمایه به سادگی صادرات و واردات کالا و جابه‌جایی کالا نیست. به‌خصوص نیروی کار را نمی‌توان مانند یک عامل تولید ساده تلقی کرد که به راحتی بین مناطق و حتی کشورها جابه‌جا می‌شود. اتفاقاً آمار و بررسی‌ها نشان می‌دهد حتی در صورت نبودن قوانین محدودکننده هم مردم به سختی ناحیه و منطقه آشنای خود را برای یافتن کار جدید و بهتر ترک می‌کنند و به عبارتی نیروی کار انعطاف‌پذیری مفروض در تئوری‌های اقتصادی را ندارد. تحقیقات میدانی مختلف در ایالات متحده، هند و بنگلادش نشان می‌دهد این تحرک اندک نیروی کار بین حتی مناطق مختلف در داخل مرزهای یک کشور، ویژگی عمومی در تمام جهان است و ربط چندانی به وضعیت اقتصادی مردم یا کشورها ندارد. در بنگلادش حتی تفاوت فاحش دستمزد بین شهر و روستا بسیار کمتر از میزان مورد انتظار مهاجرت از روستا به شهر را موجب شده است. علاوه بر این ایجاد کارخانه یا شرکت جدید و تولید محصولی جدید به سادگی و تنها بر اساس مزیت نسبی کشور یا منطقه رخ نمی‌دهد. شرکت‌های جدید برای جذب سرمایه اولیه معمولاً با بی‌اعتمادی و مشکل روبه‌رو هستند. بسیاری از بانک‌ها ترجیح می‌دهند به کسب‌وکارهای قدیمی با حاشیه سود کمتر وام بدهند تا کارخانه جدیدی که به‌رغم توجیه اقتصادی داشتن روی کاغذ، هنوز امتحان خود را در عمل پس نداده است. همچنین وارد بازارهای جهانی شدن و رقابت با شرکت‌های دیگری که از سال‌ها قبل در هر زمینه فعالیتی حضور دارند، آنقدر که در تئوری‌های اقتصادی فرض می‌شود، کار ساده‌ای نیست. علاوه بر این اگرچه بررسی‌های تجربی در محیط واقعی نشان می‌دهد قراردادهای تجاری می‌توانند برای مردم و کسب‌وکارهای محلی مشکل‌ساز باشند و مشکلات آنچنان که تصور می‌شود به راحتی با ایجاد مشاغل جدید و جابه‌جایی نیروی کار، حل نخواهند شد اما در عین حال برقراری تعرفه برای صادرات و واردات هم نمی‌تواند راه‌حل باشد. شاید نزدیک‌ترین تجربه عملی این کار، تصمیم دولت ترامپ برای برقراری مالیات بر واردات فولاد از چین بود؛ تصمیمی که عمل متقابل چین را در پی داشت و اگرچه باعث شد کارکنان بخش فولاد ایالات متحده بتوانند شغل خود را حفظ کنند اما به بیکاری بخش نه‌چندان اندکی از نیروی کار بخش کشاورزی آمریکا انجامید که به دلیل کاهش صادرات محصولات کشاورزی از ایالات متحده به چین روی داد. علاوه بر این بنرجی با مثالی از زادگاهش نشان می‌دهد حتی کالاها هم می‌توانند بسیار سخت‌تر از آنچه در تئوری‌های اقتصادی فرض می‌شود جابه‌جا شوند. وی در این مورد از مثال ماهیگیری در ایالت ساحلی کرالا در هند استفاده می‌کند که در آن ماهیگیران پس از اتمام کارشان به نزدیک‌ترین بازار ساحلی برای فروش مراجعه می‌کردند در نتیجه در یک یا دو بازار نزدیک به منطقه صید ماهی‌های بسیاری برای فروش عرضه می‌شد در حالی که در مناطق مجاور (قابل دسترسی سریع برای ماهیگیران) مردم دست خالی به خانه بازمی‌گشتند. این روند با همه‌گیر شدن تلفن همراه در این ایالت تصحیح شد و ماهیگیران با شناسایی بازاری که عرضه در آن کمتر یا تقاضا بالاتر بود، بازار را متعادل کردند. اما نویسندگان تاکید می‌کنند همیشه راه‌حل ساده و در دسترس نخواهد بود. نمونه‌های مشابه بیشتری از تقابل بین نتایج بررسی‌های میدانی با تئوری‌های اقتصادی در موضوعات مختلف در کتاب بحث می‌شود که بسیار خواندنی هستند.

 

نتیجه مخدوش کردن نظام بازار

در اقتصاد خوب، دوفلو و بنرجی سعی می‌کنند این مشکلات تئوری‌های اقتصادی را حل کنند و آنها را بیشتر به واقعیاتی که مطالعات میدانی نشان می‌دهند نزدیک کنند. البته آنها به هیچ‌وجه نظام بازار را رد نمی‌کنند بلکه ونزوئلا را به عنوان نمونه‌ای از نتیجه مخدوش کردن سیستم بازار و کاری که می‌تواند با اقتصاد و مردم بکند، معرفی می‌کنند. همان‌طور که اشاره شد آنها حتی دخالت در سیستم تجارت جهانی از طریق وضع تعرفه را درست و مهم‌تر از آن مفید و کارآمد نمی‌دانند. در واقع اقتصاد خوب برای روزهای سخت، محصول انتقاداتی است که به اقتصاددانان بعد از بحران 2008 شد. انتقاداتی که ساده شده و خلاصه آن، سوال ملکه انگلستان از اعضای انجمن اقتصاددانان سلطنتی، بعد از بحران سال 2008 بود: «چطور هیچ‌کس نتوانست وقوع آن را پیش‌بینی کند؟» انتقاداتی شبیه این پیش از بحران مالی جهانی هم وجود داشت اما نقش مشتقات مالی تولید و تئوریزه‌شده توسط اقتصاددانان در وقوع بحران جهانی، انتقادات را بعد تازه‌ای بخشید که هنوز هم ادامه دارد. تا جایی که در یک نظرسنجی عمومی در سال 2019 از مردم سوال شد در چه زمینه‌هایی بیشتر به نظر متخصصان آن رشته اعتماد می‌کنند؟ نتیجه نشان داد پرستاران در رتبه اول قرار دارند و اکثر افراد نظرات کارشناسی آنها را پذیرفته و به آن اعتماد می‌کنند. شاید دور از انتظار نباشد که سیاستمداران رتبه آخر را در این نظرسنجی به خود اختصاص دادند و متاسفانه وضع اقتصاددانان تنها اندکی از سیاستمداران بهتر بود و مردم، نظرات آنها را بسیار غیرقابل اعتماد می‌دانستند. انگیزه بنرجی و دوفلو، اطلاع از این وضعیت بود. به عقیده آنها این بی‌اعتمادی از اینجا ناشی می‌شد که اقتصاددانان خوش‌صحبت شبکه‌های خبری و خبرگزاری‌ها اغلب قابل اعتماد نیستند و چه‌بسا توسط شرکت‌ها استخدام می‌شوند تا از منافع آنها در بازار به صورت غیرمستقیم دفاع کنند. یا حتی این افراد می‌توانند اقتصاددانان دانشگاهی با دیدگاه‌های افراطی باشند که تجزیه و تحلیل بی‌طرفانه‌ای ارائه نمی‌دهند. علاوه بر این اقتصاددانان مطلعی که می‌توانند بازارها و وضعیت اقتصاد را به درستی و دقت تحلیل کنند اغلب تمایلی به شرح دانسته‌هایشان به زبان عامه‌فهم و مهم‌تر از آن انطباق تئوری‌هایشان با یافته‌های تجربی و تصحیح آنها بر اساس داده‌های واقعی ندارند. موضوعی که نویسندگان این کتاب سعی در تغییر آن دارند. در سایت کتاب، ناشر این کتاب را تلاش نویسندگانش برای بازیابی این اعتماد ازدست‌رفته به اقتصاددانان معرفی می‌کند و به همین دلیل گاردین در نقدی اقتصاد خوب را تلاش اقتصاددانان برای دفاع از حیثیت حرفه خود نام داد. دفاعی که خوشبختانه به عقیده نویسنده مقاله تا حد زیادی موفق بوده و خصوصاً پادزهر موثری در برابر بزرگ‌ترین خطر برای اقتصاد بوده است، خطر سیاستمداران فرصت‌طلبی که در جو ایجادشده سعی می‌کنند از نارضایتی مردم به عنوان نیروی محرکه در خدمت ایدئولوژی بیگانه‌هراسی استفاده کنند. اما نظرات درباره اینکه آیا بنرجی و دوفلو در کاری که قصد انجام آن را داشته‌اند، موفق بوده‌اند یا خیر متفاوت است. روش استفاده از تحقیقات تجربی و میدانی منتقدان سرسختی در بین اقتصاددانان مهم دارد. به عقیده آنها این روش و فراگیری استفاده از آن باعث محدودسازی اقتصاد به عنوان یک علم خواهد شد و در نهایت نتیجه آن کنار گذاشته شدن سوالات پیچیده، پایه‌ای و مهمی خواهد بود که صرفاً امکان بررسی تجربی ندارند. علاوه بر این موضوع، منتقدانی عقیده دارند بنرجی و دوفلو، که هر دو مهاجر به ایالات متحده (از فرانسه و هند) هستند خصوصاً در بحث مهاجرت خود دچار همان سوگیری هستند که از آن انتقاد می‌کنند. 

دراین پرونده بخوانید ...