دیوار بلند بیاعتمادی
ایران چگونه بر انتخابات آمریکا تاثیرگذار بوده است؟
در تب و تاب کرونا، انتخابات نوامبر 2020 آمریکا در حالی برگزار شد که ایرانیان بیشتر از دیگر ملیتها پیگیر اخبار آن بودند و تنها چند روز پس از اعلام نتایج انتخابات آمریکا، قیمت طلا و ارز در بازار ایران به طرز چشمگیری جابهجا شده است، اما چرا انتخابات آمریکا برای ایرانیان تا این اندازه مهم است؟ آیا هرگز ایران بر انتخابات آمریکا تاثیر گذاشته است؟ به نظر میرسد مساله ایران به عنوان یکی از عوامل موثر بر سیاست خارجی آمریکا همواره در وجه سیاسی خود بر انتخابات آمریکا تاثیر گذاشته است. بهخصوص در چهار سال اخیر و از زمانی که دونالد ترامپ از برجام خارج شد و بیشترین تحریمها بر گرده ایرانیان فشار آورد، آنان بیش از هر زمان دیگری به نتیجه این انتخابات چشم دوخته بودند. اما قصه از کجا شروع شد؟ قصه عشق و نفرت میان تهران و واشنگتن از 28 مرداد 32 آغاز شد. تا پیش از کودتا، ایرانیان نگاه خوبی به آمریکاییها داشتهاند، اما تبانی آیزنهاور آمریکایی و چرچیل انگلیسی در سقوط دولت ملی مصدق آغازگر تنشی بود که قریب به 70 سال ادامه یافته است.
محمدرضا پهلوی در میان دموکراتها و جمهوریخواهها همواره رابطه بهتری با حزب قرمزها داشت، چراکه جمهوریخواههای آمریکایی به شرکتها و کارتلهای بزرگ نفتی نزدیکتر بودند، اما دموکراتها بیشتر به سندیکاهای کارگری نزدیک بودند. از زمانی که فرانکلین روزولت رئیسجمهور آمریکا شد تا زمان ریاستجمهوری کارتر و وقوع انقلاب ایران، اغلب اوقات جمهوریخواهان قدرت را در اختیار داشتند. ترومن دموکرات معتقد بود که ملی کردن نفت حق ایران است اما ایران باید پول انگلیسیها را بپردازد. مصدق میگفت هم ملی میکنیم و هم پول نمیدهیم. اما آیزنهاور جمهوریخواه میگفت ملی کردن اساساً حق ایران نیست. از نظر او کوچکترین نگاهی به شوروی پذیرفتنی نبود و از همینرو به یکی از بانیان کودتای 28 مرداد تبدیل شد. اختلاف ترومن و آیزنهاور را میتوان به همه روسای جمهور دیگر هم تعمیم داد. علم در خاطرات خود از قول شاه نوشته است تا وقتی که آمریکا هست من از ایران تکان نمیخورم و زمان نشان داد که اطمینان او به جمهوریخواهان بوده است، چه کارتر، رئیسجمهور آمریکا در زمان وقوع انقلاب دموکرات بود.
کودتای آمریکایی
در سالهای ملی شدن نفت و بهخصوص پس از انتخاب دوایت آیزنهاور به ریاستجمهوری ایالات متحده، حکومت ایران بهطور کلی و مردم ایران بهطور خاص، چشم به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا داشتهاند. نخستوزیر شدن مصدق و خلعید از شرکت نفت بریتانیا در ایران در آخرین روز سال ۱۳۲۹، بریتانیا را به هراس انداخت. در حالی که مذاکرات و تبلیغات، شایعات و شکایات بین تهران و لندن جریان داشت، بریتانیا به فکر راهی برای سرنگون کردن نخستوزیر ایران افتاد. هری ترومن علاقه به درگیر کردن آمریکا در جنگی دیگر نداشت. از قضا، در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا ورق برگشت، و آیزنهاور جمهوریخواه، قهرمان جنگ جهانی دوم، که تعصباش نسبت به کمونیسم زبانزد بود، با بیشترین آرای ثبتشده تا آن زمان، به کاخ سفید رفت. آغاز دوران جنگ سرد بود، و کشورهای هممرز اتحاد شوروی زیر ذرهبین واشنگتن رفتند. مشاوران آیزنهاور رویکردی بسیار متفاوت با دولت دموکرات ترومن داشتند. به گمان آنها، مصدق در موضع ضعف بود و حزب توده، بزرگترین حزب کمونیست آن دوران (خارج از مرزهای ایتالیا)، ممکن بود به قدرت برسد و راه را برای ورود روسها به تهران باز کند. مقر عملیات مخفی کودتا علیه دولت مصدق، به سفارت آمریکا منتقل شد. شاه، بیمناک از مصدق، حزب توده، و نگران از توطئه بریتانیا -که پدرش را از ایران بیرون کرده بود- از ایران رفت.
انتخاب آیزنهاور به ریاستجمهوری آمریکا، شاید اولین تاثیر علت و معلولی میان تصمیم رایدهندگان آمریکایی و سرنوشت ایران بود، گرچه قطعاً آخرینش نبود. آیزنهاور دکترین خود را بر ایجاد سد نفوذ در برابر خطر شوروی و استفاده از تبلیغ خطر کمونیسم برای گسترش سلطه آمریکا در جهان قرار داد. او همچنین در سال 1957 استقلال و تمامیت ارضی کشورهای خاورمیانه و خلیجفارس را برای امنیت آمریکا حیاتی دانست که در صورت لزوم برای حفظ آن میشود از نیروی مسلح استفاده کرد.
در 21 دی 1331 دکتر مصدق به منظور جلب مساعدت و همراهی آمریکا در برطرف کردن موانع فروش نفت به آیزنهاور نامه نوشت. رئیسجمهور آمریکا در پاسخ نوشت «اگر ایالات متحده بخواهد از راههای اقتصادی به ایران کمک کند، در حق مؤدیان مالیاتی آمریکا شرط انصاف را رعایت نکرده. بدین خاطر بسیاری از مردم آمریکا تا وقتی که اختلافات نفت حل نگردد با خرید نفت ایران عمیقاً مخالفاند». این در حالی است که پس از سرنگونی مصدق و برای تقویت دولت زاهدی، آیزنهاور در شهریورماه 1333 مبلغ 23 میلیون دلار کمک فنی و 45 میلیون دلار کمک فوری بلاعوض در نظر گرفت.
آیزنهاور شش سال پس از کودتا در پاییز 1338 ضمن بازدیدی که از 11 کشور به عمل آورد، وارد تهران شد و طی توقف ششساعته خود، دو بار سخنرانی کرد و با اشاره به اهمیت روابط ایران و ایالات متحده، به لزوم صلح، عدالت، آزادی و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی تاکید کرد و به شاه و دولت ایران هشدار داد که تنها با تکیه بر قدرت نظامی، نمیتوان به صلح و عدالت دست یافت. رئیسجمهور کودتاچی، در روزهای آخر زمامداری، هواخواه صلح و آزادی و عدالت شده بود! انگیزه آیزنهاور، در اشاره به تغییر سیاست خارجی آمریکا، هماهنگی با سخنان جان اف کندی، نامزد حزب دموکرات در مبارزات انتخاباتی بود. محمدرضاشاه، با دقت جریان انتخابات رئیسجمهوری آمریکا را که دوستش ریچارد نیکسون جمهوریخواه نامزد آن شده بود، تعقیب میکرد. بدون تردید، خبر پیروزی کندی، او را سخت نگران ساخت. با شدت یافتن ناآرامیهای داخلی، ادامه سیاست سرکوب، پس از هفت سال، جز نارضایتی بیشتر و نیرومند شدن اپوزیسیون حاصلی به بار نمیآورد. آیزنهاور در توقف کوتاهش در تهران، علناً راه استفاده از زور را مردود شمرده بود.
کندی و اصلاحات آمریکایی
اما در سال ۱۹۶۰ میلادی (۱۳۳۹) انتخابات ریاستجمهوری آمریکا شاهد ورود نامزد دموکرات جوانی به صحنه بود که شعار آزادی و دموکراسی در جهان میداد: جان اف کندی. رقیب او سیاستمدار کهنهکار آمریکایی ریچارد نیکسون بود. بار دیگر لرزههای انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده در تهران حس شد. مشهور است محمدرضاشاه دلزده از دموکراتها و بیمناک از کمونیستها، به کارزار تبلیغاتی نیکسون کمک مالی کرد، اما این کندی بود که به کاخ سفید راه یافت. دکترین کندی در زمینه سیاست خارجی، از جمله شامل توسعه اقتصادی سریع در «کشورهای جهان سوم» بود و در همین راستا، مقامهای کابینه او به شاه فشار میآوردند تا به اصلاحات دست بزند. شاه پس از مدتی مقاومت، نخستوزیری علی امینی را پذیرفت و برنامهای اصلاحی اعلام کرد. اصول سیاست دولت جدید ایالات متحده در قبال ایران، همانند کشورهای دیگر، حفظ رژیم شاه و اجرای برنامه اصلاحات اجتماعی و تقسیمات ارضی بین روستاییان بود، این برنامه به منظور مقابله با اتحاد جماهیر شوروی، منهای زیربنای اساسی برای ایجاد رفرم دموکراتیک با عنوان «اتحاد برای پیشرفت» صورت میگرفت. همزمان، مخالفان شاه هم از جلب نظر دولت کندی غافل نبودند. بنا به گزارشهای اوایل دهه ۱۳۴۰ خورشیدی که بعداً از طبقهبندی بیرون آمد، برخی رابطهای ایرانی، نظر مخالفان مذهبی شاه را به دولت کندی منتقل میکردند. شاه در فروردین ۱۳۴۱ در واشنگتن به دیدار کندی رفت، هرچند ظاهراً کندی دعوت متقابل او را برای سفر به ایران مسکوت گذاشت. مهمترین دستاورد شاه در جریان سفر به آمریکا بار دیگر در راستای تثبیت قدرت شخصی خودش بود. شاه در دیدار با کندی موفق شد او را متقاعد به برکناری امینی کند و دلیلش نیز ناکامی این نخستوزیر در اجرای اصلاحات اجتماعی در ایران بود؛ در واقع شاه در این سفر، بار دیگر خود را به عنوان «مصلح واقعی ایران» به کندی قبولاند و کندی نیز به دست کشیدن از حمایت امینی و برکناری وی راضی شد.
جزیره سرگردانی
همه چیز با انتخاب کارتر دموکرات شروع شد؛ در پاییز 1355. بر خلاف طبع شاه ایران «جرالد فورد» جمهوریخواه در انتخابات آمریکا شکست خورد تا جیمی کارتر بر سر کار بیاید و مهر پایانی بر ریاستجمهوری کندی بزند. کارتر هم نه با شعار بر زمین زدن کمونیسم که با شعار لیبرالیسم بر سر کار آمده بود. شعار انتخاباتی او حقوق بشر و کاهش فروش اسلحه بود. کارتر نهتنها معتقد بود که جنگ سرد پایان یافته که میگفت: «ترس مفرط از کمونیسم در گذشته فکر ایالات متحده را مشوش کرده و به پناه دادن و حمایت از دیکتاتورها در اطراف و اکناف دنیا سوق داده بود اما آمریکا دیگر نباید از آن کمونیسم بترسد.» سکه برگشته بود و طعمه دیگر نه روسیه کمونیستی که همسایه دیکتاتوری او بود.
شاه که نسبت به رویکرد جدید دولت آمریکا نسبت به حقوق بشر نگران بود، تلاش کرد با ایجاد فضای به اصطلاح باز سیاسی و اقدامات لیبرالمآبانه، نظر دولت کارتر را به سوی خود جلب کند. نتیجه همه اینها، فضای باز سیاسی بود. روشنفکران و نویسندگان ادبی ایران برخی فعالیتهای آمیخته با سیاست و مسلمانان مبارز منتقد شاه نیز تجمعات عمومی خود را در مساجد آغاز کردند و داستان با انتشار و توزیع نامههای انتقادی روشنفکران و سیاسیون به مقامات عالیرتبه داغتر نیز شد.
سفر شاه به واشنگتن برای دیدار با کارتر در آبانماه 1356، نقطه عطفی در اینروند بود. دانشجویان مخالف حکومت ایران با برنامهریزی و آمادگی قبلی بیرون محوطه کاخ سفید تظاهراتی برگزار کردند. در حالی که کارتر و شاه در حیاط کاخ سفید نشست خبری برگزار میکردند، شلیک گاز اشکآور پلیس برای پراکندن تظاهراتکنندگان، باعث شد اشک از چشمان سران دو کشور هم سرازیر شود، تصویری که در تلویزیونهای سراسر جهان پخش شد. دو ماه بعد، این بار نوبت رئیسجمهور آمریکا بود که در شب سال نو 1978 میلادی به تهران بیاید. زمانی که جیمی کارتر در ضیافت شام کاخ نیاوران، از شاه تقدیر کرد و ایران را «جزیره ثبات در منطقهای پرآشوب» خواند، فکرش را هم نمیکرد که 13 ماه بعد دیگر نه از تاک نشانی باشد و نه از تاکنشان! وقایع زنجیرواری که از یک هفته بعد از اینرویداد و با انتشار مقاله توهینآمیز به آیتالله خمینی در روزنامه اطلاعات رخ داد، زمینهساز خیزش انقلابی ایرانیان در پاییز و زمستان 57 شد و آرامش این جزیره ثبات به طوفانی بنیانکن تبدیل شد. دولت کارتر تا جایی که توانست، از شاه حمایت کرد، اما کار به جایی رسیده بود که دیگر چارهای جز قبول انقلاب نبود.
یک گروگانگیری ساده
روز 13 آبان 1358، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، از دیوارهای سفارت آمریکا در تهران بالا رفتند و بیآنکه با مقاومت چشمگیری از سوی پلیس روبهرو شوند، در فاصله کمتر از یک ساعت و نیم تمام نقاط سفارت را تصرف کردند و 66 تن آمریکایی را که در محل بودند، به گروگان گرفتند و آنها را با چشمها و دستهای بسته در ساختمانهای سفارت زندانی کردند. دو روز بعد، بازرگان نخستوزیر دولت موقت استعفا کرد. بازرگان متهم شد که در الجزایر بدون اجازه با برژینسکی رئیس شورای امنیت ملی کاخ سفید ملاقات کرده است.
آمریکاییها حمله به سفارت و گروگانگیری دیپلماتهای خود را با شگفتی و نگرانی دنبال میکردند. پرزیدنت کارتر این حادثه را فراموشنشدنی توصیف کرده و در خاطراتش نوشت: «یکشنبه 4 نوامبر، روزی که هیچگاه آن را فراموش نمیکنم... امیدوار بودیم که دولت ایران هرچه زودتر حملهکنندگان را از سفارت بیرون خواهد کرد و دیپلماتها آزاد خواهند شد. ما و دیگر ملتها، بارها در معرض اینگونه حملات قرار گرفته بودیم ولی تا جایی که من اطلاع دارم، دولتهای مهماندار، هنگام تهدید دیپلماتها، از حمایت آنها دریغ نکرده بودند... .»
سال بعد، سال انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا بود. رونالد ریگان، نامزد حزب جمهوریخواه، درصدد بود جای جیمی کارتر را در کاخ سفید بگیرد. نتیجه انتخابات اینبار تا اندازه زیادی در گرو این بود که کدام نامزد خواهد توانست گروگانها را آزاد کند و به خانه برگرداند. گروگانها هنوز در ایران اسیر بودند و نه عملیات نظامی آمریکا در طبس، و نه مذاکرات پشت پرده، راه به جایی نبرده بود. محبوبیت کارتر با سرعت افت میکرد: حکومت شاه در دوران ریاستجمهوری او سرنگون شده بود، و سفارت آمریکا هم در همان زمان به تصرف انقلابیون خشمگین درآمده بود.
کابینه کارتر پشت پرده مذاکرات فشردهای را با حکومت ایران دنبال میکرد و تقریباً به نتیجه رسیده بود. اما «سورپرایز اکتبر» در راه بود، و برای اولینبار در تاریخ آمریکا، این سورپرایز را جمهوری اسلامی ایران رقم میزد. اصطلاح غافلگیری یا «سورپرایز اکتبر» از دهه ۱۹۷۰ در فرهنگ سیاسی آمریکا پیدا شد. این اصطلاح یعنی در ماه پیش از برگزاری انتخابات، حادثه پیشبینینشدهای رخ بدهد که سرنوشت انتخابات را از اینرو به آنرو کند.
اما سورپرایز اکتبر جمهوری اسلامی برای انتخابات آمریکا، در سال ۱۹۸۰ اتفاق افتاد. رونالد ریگان، نامزد حزب محافظهکار در ماه اکتبر آن سال خبر داد که اقداماتی برای رهایی گروگانها در جریان است. البته این اقدامات را دولت کارتر داشت انجام میداد. تصادف بود یا تبانی، در نهایت در نتیجه مذاکرات محرمانهای که بین ایران و آمریکا جریان داشت، گروگانها در 30 دیماه 1359 پس از 444 روز اسارت، چند دقیقه پس از انجام مراسم سوگند رونالد ریگان، رئیسجمهوری جدید آمریکا، آزاد شدند. جیمی کارتر باخت و ریگان به کاخ سفید رفت.
ایران کنترا
انتخاب رونالد ریگان به ریاستجمهوری آمریکا در شرایطی اتفاق افتاد که عراق به خاک ایران حمله کرده بود و جنگی درگرفته بود که قرار بود هشت سال به درازا بکشد. رونالد ریگان بعداً گفت که هیچیک از دو طرف نباید برنده جنگ باشد و نقشه مناطق نفتخیز خاورمیانه نباید تغییر کند. پس از ماجرای گروگانگیری که در روز نخست ریاستجمهوری ریگان پایان یافت، خصومت متقابل تهران و واشنگتن مساله روز بود. با وجود این ایران از لحاظ استراتژیک نقش مهمی در رقابت آمریکا و شوروی ایفا میکرد و ایالات متحده ناگزیر بود راهی برای برقراری رابطه با تهران بیابد. در همین راستا دولت ریگان، علاوه بر حمایت از عراق، به جمهوری اسلامی نیز سلاح میفروخت. در سال ۱۹۸۶ افشای فروش سلاح ضدتانک از سوی آمریکا و از طریق اسرائیل به ایران، و هزینه کردن عواید این معامله برای کمک به شورشیان ضدمارکسیست نیکاراگوئه، رسوایی بزرگی در واشنگتن به بار آورد. اما وقتی ایران به مینگذاری در خلیجفارس روی آورد و تهدیدی برای صدور نفت از منطقه شد، ایالات متحده به یک ضرب شست نظامی در حمله به سکوهای نفتی و ناوهای ایرانی، و یک «خطای نظامی» در سرنگون کردن هواپیمای مسافری ایران، پایان جنگ را عملاً رقم زد.
دیوار بلند بیاعتمادی
پس از پایان جنگ، رئیسجمهور دوران سازندگی با کریستین امانپور مصاحبه کرد که مورد هجوم تندروها واقع شد. سید محمد خاتمی از «دیوار بلند بیاعتمادی» میان تهران و واشنگتن گفت، و مادلین آلبرایت، وزیر وقت خارجه ایالات متحده، علناً بابت سرنگونی دولت مصدق در سال ۱۳۳۲ پوزش خواست. همه در انتظار دیدار خاتمی و کلینتون در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک بودند، که هیچگاه رخ نداد.
انتخابات سال ۲۰۰۸ آمریکا و روی کار آمدن باراک اوباما، اولین رئیسجمهوری سیاهپوست در ایالات متحده، ظاهراً نقطه پایانی بر سیاست خارجی ستیزهجویانه جرج بوش بود. محمود احمدینژاد اولین رئیسجمهوری ایران بود که انتخاب یک رئیسجمهوری جدید در آمریکا را تبریک گفت، هر چند در پیامش او را نصیحت و دلالت هم کرد.
تقریباً دو سال و نیم مانده به پایان دومین دوره ریاستجمهوری اوباما، در ایران حسن روحانی جای احمدینژاد را گرفت. وعده او حل مشکل تحریمها و بهبود وضع اقتصادی بود. مهرماه ۱۳۹۲ باراک اوباما و حسن روحانی تلفنی گفتوگو کردند. این اولین گفتوگوی مستقیم میان رئیسجمهوری ایران و آمریکا بعد از انقلاب بود. دولت روحانی پس از دو سال مذاکره فشرده با شش قدرت جهانی، سرانجام در سال 1394 بر سر برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) به توافق رسید، اما گویا قرار نبود این دیوار بیاعتمادی به این زودی فرو بریزد.