پایان بینالمللگرایی لیبرال
جو بایدن نسبت به شرق آسیا و چین چه رویکردی خواهد داشت؟
«رد روابط تجاری معمولی میتواند رهبران چین را متقاعد کند که ما قصد تضعیف و عقب نگه داشتن آنها را داریم و امیدواریم که از طریق اعمال فشار اقتصادی خود آنها را مهار کنیم.»
«عضویت در سازمان تجارت جهانی احتمالاً بر رفتار چین موثر خواهد بود و در دو دهه بعد تاثیر خواهد گذاشت.»
(اظهارت سناتور جو بایدن در کمیته روابط خارجی سنا در سال 2000)
بررسی نحوه پذیرش پیروزی بایدن بر ترامپ توسط جمهوریخواهان نقطه آغاز خوبی برای تحلیل آینده روابط آمریکا و شرق آسیا بهخصوص چین در دوره جدید است. پس از به دست آوردن حداقل الکترال لازم توسط بایدن حتی فاکس نیوز نزدیک به ترامپ پیروزی بایدن را اعلام کرد. چهرههای مطرح جمهوریخواه هم هرچند اظهاراتی در مورد اهمیت صیانت از آرا و... داشتند اما ترامپ را به پذیرش نتایج انتخابات ترغیب کردند. جرج بوش رئیسجمهور پیشین جمهوریخواهان و کاندولیزا رایس وزیر خارجه او پیروزی جو بایدن را تبریک گفتند و میچ مک کانل، رهبر جمهوریخواهان در سنا اعلام کرد: «البته که انتقال قدرت مسالمتآمیز خواهد بود.» پذیرش پیروزی بایدن توسط رقبا و عدم ایجاد تنش جدی یک پیام مشخص داشت: چه سردی جمهوریخواهان در حمایت از ترامپ به دلیل احتمال بالا گرفتن تنش در شرایط همهگیری کرونا باشد، چه به این دلیل باشد که آنها ترامپ را فردی خارج از سیستم و ارزشهای حاکمیتی آمریکا بدانند، نتیجه یکی است: «سیاستگذاری کلان در آمریکا مستقل از نگاه جناحی و با اولویت منافع ملی آمریکاست.» تحلیل سیاست کلان آمریکا در قبال شرق آسیا را با همین گزاره میتوان تحلیل کرد. البته در سالهای اخیر عمده تمرکز آمریکا در شرق آسیا برای مهار چین بوده است و سایر سیاستهایش بهخصوص در بعد استراتژیک در این منطقه در همان راستا تعریف میشود. در دهه 1990 در حالی که مالزی و آمریکا اختلافات شدیدی داشتند، آمریکا تلاش کرد به توسعه اقتصادی این کشور کمک کند تا به نوعی از نفوذ چین در منطقه کاسته شود و بعدها با همین هدف روابط خود را با برمه بهبود بخشید. در دوران ترامپ هم عمده سیاست خارجی آمریکا در راستای مهار چین و در جهت تقویت رقبا بود با این تفاوت که بیشتر ابعاد نظامی داشت. تغییر رئیسجمهور آمریکا قطعاً در رویکرد سیاست خارجی این کشور اثرگذار خواهد بود ولی لزوماً «تعیینکننده» نیست. بسیاری از تحلیلگران دموکرات و جمهوریخواه معتقدند «پاسیفیکمحوری» در دوره جدید میراث اوباماست. اوبامای دموکرات بود که برخورد با چین را تشدید کرد و در سال 2012 استراتژی جدید نظامی را برای پشتیبانی از راهبرد گردش به سمت آسیا پیریزی کرد. استقرار تفنگداران دریایی در فیلیپین و تایلند از جمله آن بود. سیاستهای چهار سال گذشته ترامپ نشان میدهد او هم همان سیاست کلان آمریکا در قبال شرق آسیا را انجام داد؛ فقط با ظاهری متفاوت. همچنین بررسی سند امنیت ملی آمریکا در دوران اوباما و ترامپ تاییدی بر این گزاره است. در سند امنیت ملی آمریکا 2015 به خطر تهدید چین برای ایجاد تنش در شرق آسیا اشاره شده است: «تنشها در شرق و جنوب دریای چین، خطر تشدید تنشها را به ما گوشزد میکنند. دیپلماسی و رهبری آمریکا با پشتیبانی ارتش قوی آن، برای دفع اقدامات تهاجمی آتی بین کشورها، ضروری است.» در سند امنیت ملی 2017 آمریکا در دوران ترامپ هم با اشاره به همین تهدیدها بر اهمیت مهار چین تاکید شده است. سیاستهای ترامپ در خصوص تعرفه تجاری، افزایش حضور نظامی در دریای جنوبی چین، تقویت تایوان و فروش سلاحهای پیشرفته به کشورهای شرق آسیا را میتوان ذیل همین سیاست کلان تحلیل کرد. با توجه به این موارد سیاست بایدن را هم میتوان ادامه همان سیاستهای قبلی ولی با شیوهای اندکی متفاوت پیشبینی کرد. با توجه به مقالات اندیشکدههای دموکرات و اظهارات بایدن در دوران تبلیغات انتخاباتی، به نظر میرسد دکترین و استراتژی او در بعد کلان چندان از ترامپ دور نیست. هرچند به نظر میرسد بایدن از نظر تکنیک و تاکتیک در حوزه سیاسی و امنیتی ادامه راه و روش اوباما را خواهد رفت و در حوزه اقتصادی ترکیبی از روش این دو را برخواهد گزید.
تغییر سیاست آمریکا در قبال چین از کجا نشات میگیرد؟
برای پاسخ به این پرسش به دو نقلقول ابتدای یادداشت از جو بایدن که در آن زمان یک سناتور لیبرال از دلاوِر بود بازمیگردیم. اظهارات بایدن، نماینده منطقی در سیاست خارجی آمریکا به نام «بینالمللگرایی لیبرال» است که آمریکا را رهبر جهان میپندارد و معتقد است آمریکا باید سایر بازیگران را سر سفره نظام بینالمللی که خود او پهن کرده است بنشاند تا نظم جهانی و منافع آمریکا حفظ شود. یکی از مهمترین این بازیگران چین بود. پیروزی کمونیستها در جنگ داخلی چین در سال 1949 موجب 20 سال سردی روابط دو طرف شد تا اینکه نیکسون برای بهرهبرداری از اختلاف چین و شوروی در سال 1972 روابط جدید چین-آمریکا را شکل داد. کارتر، ریگان و حتی بوش هم با وجود اختلافات موجود این مسیر را ادامه دادند و چین هرچه بیشتر وارد فضای اقتصاد باز جهانی شد. به گفته گلیکمن، وزیر کشاورزی کلینتون «اگر میخواهیم منزلت آمریکا به عنوان رهبر جهان حفظ شود آمریکا باید بهطور کامل با چین تعامل داشته باشد». هرچند آمریکا عملاً همین مسیر را پیمود اما نتیجه آنچه لیبرالهای آمریکایی تصور میکردند نشد.
از همان ابتدای بحثها، واقعگرایان آمریکایی سه مشکل عمده با دعوت چین به نظام بینالملل و بهرهبرداری از آزادی تجارت آزاد این کشور داشتند. به اعتقاد آنها باید برای توفیق در هژمونی دشمن را تضعیف کرد در حالی که انتقال کارخانهها به چین و تساهل در مبادلات با این کشور عملاً تقویت رقیب و تضعیف آمریکاست. انتقاد دوم این بود که برخلاف ادعای بینالمللگرایان تسامح با چین نهتنها رفتار این کشور را تغییر نمیدهد و چین را لیبرال نمیکند بلکه ممکن است چین رفتار سازمان ملل را تغییر دهد. مورد سوم این بود که همکاری آمریکا با چین به متحدان منطقهای آمریکا در شرق آسیا این سیگنال را میدهد که به دلیل حجم بالای مبادلات آمریکا و چین، در صورت تنش در منطقه آمریکا وارد درگیری به نفع متحدانش نخواهد شد. با گذشت چند دهه و با رشد چین در اقصی نقاط جهان و اختلافات ارضی مهم چین با متحدان آمریکا در منطقه و همچنین افزایش بودجه نظامی این کشور میتوان گفت پیشبینی واقعگرایان درست از آب درآمده است. به همین دلیل اوباما از سال 2012 رویکرد سختگیرانهتری در قبال چین اتخاذ کرد. حالا که 20 سال از اظهارات بایدن در خصوص آزادی تجارت با چین میگذرد، هم دموکراتها از لیبرالیسم به رئالیسم تغییر جهت دادهاند، هم رویکرد شخص او تغییر عمدهای کرده است. بایدن در کنار انتقادات حقوق بشری، رشد قدرت چین را چالشی جدی خوانده و از روشهای «سوءاستفادهگرانه» آن کشور انتقاد کرده است و میگوید حتی اگر لازم باشد جنگ تعرفهای ترامپ با چین را ادامه میدهد. از طرف دیگر واقعگرایانی که دستی در سیاست دارند هم دیگر آن دیدگاه سنتی خود را ندارند و تا حدی از «همکاری» در روابط بینالملل را میپذیرند. البته هدف از این همکاری مهار رقیب است نه رسیدن به صلح. تمام این موارد باعث میشود رویکرد احتمالی جو بایدن در قبال شرق آسیا و چین از نظر ماهوی تفاوت عمدهای با رئیسجمهور قبلی نداشته باشد اما قطعاً در روش تفاوتهایی دیده میشود. به نظر میرسد اولین تفاوت شیوه بایدن برای مهار چین ریشه در همان رویکرد بینالمللگرایی دموکراتها داشته باشد. بایدن برخلاف ترامپ به دنبال همکاری جدی با متحدان سنتی آمریکا بهخصوص اروپاییهاست. بایدن متعهد شده با متحدان آمریکا برای اعمال فشار بر چین از طریق سازمانهای چندجانبه همکاری کند. دومین تفاوت را میتوان افزایش کمکهای اقتصادی به کشورهای جنوب شرق آسیا برای تقویت رقبای چین دانست. امری که در دوره ترامپ با کاهش سالانه 20 تا 40درصدی به پایینترین میزان خود در دهه 2010 رسید.