شناسه خبر : 36360 لینک کوتاه

انحصار خشونت

تعادل سیاسی مبتنی بر رقابت چه کمکی به شکوفایی اقتصاد می‌کند؟

 

 

فرید فرخی/ استاد اقتصاد در دانشگاه پردو

88-1به‌عنوان یک محقق و مدرس در علوم اقتصادی از یک طرف و به‌عنوان یک ایرانی از طرف دیگر، بارها از خودم پرسیده‌ام و از من پرسیده شده که نظرم درباره اقتصاد ایران چیست. مدت‌هاست که از بحث‌های جاری درباره اوضاع اقتصادی ایران فاصله گرفته‌ام و به‌همین خاطر در اظهارنظر در مورد اقتصاد ایران محتاطانه اظهارنظر می‌کنم. در عین حال، گرچه نزدیک‌تر شدن به یک جنبه از چیزی به مشاهده دقیق‌تر آن جنبه کمک می‌کند، اما ممکن است فرصت مشاهده و توجه به تصویر گسترده را بگیرد. از همین‌رو، فاصله گرفتن از امور جاری، بدون اینکه آگاهانه صورت گرفته باشد، به من فرصتی داد تا مشاهده دورتر ولی شاید جامع‌تری نسبت به اقتصاد ایران و به یک معنی علوم اقتصادی داشته باشم.

بحث‌های جاری به این می‌پردازند که مثلاً چرا قیمت مسکن یا شاخص بورس بالا و پایین رفته‌اند، اینکه راه‌حل جبران کسری بودجه دولت بدون ایجاد تورم چیست، راه‌حل بهبود تامین مالی خدمات درمانی چیست و... . این فهرست می‌تواند کشور به کشور متفاوت باشد و در یک کشور هم مسائلی که سال‌های قبل سرتیتر بوده‌اند ممکن است دوباره داغ شوند اما بعد از مدتی هم بحث درباره آنها جایش را به بحثی دیگر می‌دهد. در هر حال، تحلیل در این زمینه‌ها بخش مهمی از علوم اقتصادی را تشکیل می‌دهد و شکی نیست که این تحلیل‌ها برای سیاستگذاری اهمیت درجه اول دارد. 

در مقابل اما، با فاصله گرفتن از بحث‌های جاری، اینکه چه پرسشی جلوی چشم می‌آید هم از مسائل جاری فاصله می‌گیرد و هم طول عمر بیشتری پیدا می‌کند. چنین پرسشی درباره یک قسمت خاص از اقتصاد نیست بلکه درباره چارچوبی است که تمام روابط اقتصادی در آن معنی پیدا می‌کند. اینکه: چه نیروها و روابطی در توضیح پدیده‌های اقتصادی نقش اساسی دارند؟ کتاب «خشونت و نظم‌های اجتماعی» تلاش می‌کند به این پرسش پاسخ دهد. این کتاب نوشته داگلاس نورث، جان والِس و بَری وِینگَست است. آنها عنوان فرعی «یک چارچوب مفهومی برای تفسیر تاریخ ثبت‌شده بشر» را برای کتابشان انتخاب کرده‌اند. نورث صاحب نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳ میلادی است و ردپای افکار او را می‌توان به روشنی در افکار برخی اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی مشهور مثل عجم‌اوغلو و رابینسون جست‌وجو کرد.

سال‌ها قبل فکر می‌کردم با اصلاح سیاست‌های اقتصادی دولت و بانک مرکزی، اقتصاد ایران می‌تواند در مسیر اصلاح گام بردارد. فکر می‌کردم اگر یارانه‌های انرژی برداشته شود و درآمد حاصل از آن خرج آموزش و بهداشت یا سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها شود، شوک‌های قیمت نفت به مصرف عمومی و سرمایه‌گذاری عمومی از طریق سازوکاری مثل صندوق ذخیره ارزی گرفته شود، موانع تجاری مثل تعرفه‌ها به مراتب کاهش پیدا کند و ایران به سازمان تجارت جهانی بپیوندد، بخش ناکارآمد دولتی به بخش کارآمد خصوصی واگذار شود و اصلاحاتی از این دست، اقتصاد ایران در مسیر اصلاح قرار می‌گیرد. در چند دهه گذشته طیفی از این اصلاحات اقتصادی به طور مکرر شکست خورده‌اند. چرا؟

چیزی که این طرح چرا را قوی‌تر می‌کند این است که اصلاحات اقتصادی پشتوانه بسیار محکمی در علوم اقتصادی دارند و به لحاظ تجربی هم در کشورهای پیشرفته جنبه بدیهی از سیاستگذاری‌های موفق اقتصادی هستند. از این جهت، شکی نیست که علوم اقتصادی در توضیح کارکرد اقتصاد و تاثیرات سیاستگذاری در مجموعه‌ای از کشورها یا بازارها بسیار مفید بوده‌اند. با این حال، ما می‌مانیم و این پرسش که چرا مجموعه‌ای از اصلاحات اقتصادی که پشتوانه علمی محکمی دارند در کشور ما (و انواع دیگری از آنها و به مراتب کمتر در کشورهای پیشرفته‌تر) شکست خورده‌اند؟

89-1جواب به این پرسش‌ها فقط برای شناخت گذشته نیست بلکه درک بهتری به ما می‌دهد برای سنجش اصلاحات پیشنهادی در آینده. تامل به این پرسش‌ها از این جهت مهم است که وقتی همواره درگیر موج بحث درباره برنامه‌های اقتصادی باشیم فرصت کمتری برای مشاهده تصویر گسترده‌تر داریم.

برای جواب به چراهایی که بالاتر آمد می‌توانیم یک قدم به عقب برداریم تا دو دنیای متفاوت را تصویر کنیم؛ دنیای اول جامعه‌ای است که تعادل سیاسی و اقتصادی بین افراد و نهادهای جامعه مبتنی بر ورود آزاد و رقابت است. ورود به منصب‌های سیاسی در انحصار گروه و افراد خاصی نیست و بخش بزرگی از جامعه می‌توانند در به دست آوردن این مناصب رقابت کنند. به همین شکل و مستقل از مناصب سیاسی، ورود به کسب‌وکارهای اقتصادی در انحصار گروه و افراد خاصی نیست و بخش بزرگی از جامعه می‌توانند در سهم گرفتن از منافعِ کسب‌وکارها و صنایع رقابت کنند. یک خصیصه ممتاز چنین دنیایی، که به نوبه خود پشتوانه ورود آزاد و رقابت است، این است که افراد حقیقی اهمیت کمتر و جایگاه حقوقی افراد اهمیت بالاتری دارد. مهم‌تر از آنکه شما چه کسی هستید و چه دوستانی دارید یا پدر و مادرتان چه کسی بوده است این است که شما یک شهروند هستید و حقوق و وظایف شهروندی شامل حال شما می‌شود.

شما صاحب یک رستوران یا مدیر یک مدرسه یا کارمند یک شرکت هستید و حقوق و وظایفی که هر صاحب رستوران یا هر مدیر مدرسه یا هر کارمندی دارد شامل حال شما می‌شود. هرچند هیچ کشوری واجد چنین حدود ایده‌آلی نیست، اما کشورهای اروپای غربی و شمالی و آمریکای شمالی با تقریب و به‌طور نسبی مثال‌های نزدیک‌تری به چنین دنیایی هستند. چنین جوامعی را می‌توان جوامع با دسترسی باز نامید.

 دنیای دوم جامعه‌ای است که تعادل سیاسی و اقتصادی آن در شبکه‌ای از افراد شکل می‌گیرد که انحصار توامان مناصب سیاسی و منافع اقتصادی را در دست دارند. هم ورود به مناصب سیاسی و هم ورود به کسب‌وکارها و صنایع در انحصار افراد و گروه‌های خاصی است. این محدودیت بخش بزرگی از جامعه را از رقابت برای جایگاه‌های سیاسی و اقتصادی خارج می‌کند. در چنین جامعه‌ای مهم‌تر از آنکه شما به‌طور اسمی چه جایگاه حقوقی دارید این است که پدر و مادر و اقوام شما چه کسانی هستند، به چه ایدئولوژی پایبند هستید، شبکه دوستان و آشنایان‌تان شامل چه کسانی می‌شود و مهم‌تر از همه تاریخچه و کیفیت ارتباطات و بده‌بستان‌های شما با افرادی که در شبکه اصلی سیاسی و اقتصادی جامعه قرار دارند، چیست. چنین جامعه‌ای را می‌توان جامعه با دسترسی محدود نامید.

اتکا به علوم اقتصادی برای بررسی و توصیه سیاستگذاری در هر دو نوع جامعه حتماً لازم است. اما به میزانی که به جامعه‌ای با دسترسی محدود نزدیک می‌شویم نیاز بیشتری به در نظر گرفتن ملاحظات اقتصاد سیاسی داریم. به همین جهت، هم علوم اقتصادی و هم ملاحظات اقتصاد سیاسی لازمه تحلیل درباره عملکرد اقتصادی است. این سخن نه بدنه کتاب خشونت و نظم‌های اجتماعی بلکه فقط مقدمه‌ای بر آن است.

پس بیایید دوباره یک قدم به عقب برداریم و بپرسیم که «حکومت چیست؟» اقتصاددان به شما خواهد گفت که یکی از مهم‌ترین کارکردهای حکومت مداخله در بازار است در مواردی که برآیند بازار از بهینه اجتماعی فاصله دارد. سیستم مالیات‌گیری، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و بازتوزیع درآمد از جمله این موارد است. اما ما باید سوال را دوباره بپرسیم چون سوالی که پرسیده شد این نبود که حکومت چه کارکردی دارد، بلکه این است که حکومت چیست. یکی از بهترین جواب‌هایی که به این سوال داده شده این است که حکومت یعنی در دست‌دارنده انحصار خشونت. با این تعریف از حکومت است که نورث و همکارانش دریچه‌ای برای فهم جوامع با دسترسی محدود ارائه می‌دهند.

 در این جوامع، حکومت از این طریق ممکن می‌شود که یک گروه با ساختن یک شبکه هرمی و لایه‌لایه از افراد و گروه‌ها انحصار خشونت را در دست می‌گیرد. لازمه تشکیل چنین شبکه‌ای شخصی‌سازی روابط و اهمیت افراد حقیقی در شبکه هرمی حکومت است. در مقابل، کنترل خشونت در جوامع با دسترسی باز مبتنی بر غیرشخصی‌سازی روابط و تعادلی توامان در رفتار و انتظارات از نظم حقوقی و قانونی است. به این معنا، دونالد ترامپ قوی‌ترین فرد آمریکا نیست بلکه رئیس‌جمهور آمریکا قوی‌ترین فرد این کشور است. اما رئیس‌جمهور روسیه قوی‌ترین فرد روسیه نیست بلکه ولادیمیر پوتین قوی‌ترین فرد روسیه است.

از این جهت، نورث، والِس و وِینگَست توجه ما را به مساله خشونت می‌چرخانند. جوامع با دسترسی محدود در برابر جوامع با دسترسی آزاد نه فقط در اقتصاد و اقتصاد سیاسی تفاوت دارند بلکه اساساً در نحوه به انحصار گرفتن و کنترل خشونت متفاوت هستند. همان‌طور که اضافه‌کردن بعد اقتصاد سیاسی به اقتصاد دریچه مهمی برای شناخت جوامع به ما می‌دهد، اضافه کردن بعد خشونت به اقتصاد-اقتصاد سیاسی نیز به درک و شناخت ما از جوامع کمک زیادی خواهد کرد.

در جوامع با دسترسی محدود، شبکه‌ای از افراد حقیقی شکل می‌گیرد که تعادلش مبتنی است بر عرضه و تقاضای رانت از سویی، و عرضه و تقاضای وفاداری از سوی دیگر. در جوامع قدیم، مهم‌ترین منبع رانت زمین بوده است. یکی از خواندنی‌ترین فصل‌های کتاب تحلیل مفصلی است از تعادل در عرضه و تقاضای رانت زمین در مورد تاریخی بریتانیا. در فاصله قرن دوازدهم تا هفدهم تعادل سیاسی در بریتانیا از این طریق تضمین می‌شده که اشراف زمیندار (تقاضاکنندگان رانت از شاه و عرضه‌کنندگان وفاداری به او) در چانه‌زنی با شاه و دربار (عرضه‌کنندگان رانت و حمایت ملوکانه به زمینداران و تقاضاکنندگان وفاداری از آنها) به حدودی از توافق می‌رسیدند که در آن اشراف زمیندار از امتیازات ویژه همچون حمایت ملوکانه و رانت زمین برخوردار می‌شدند و در ازای آن به شاه و دربار او وفادار می‌ماندند. چنین بده‌بستانی یک تعادل ایستا نبوده و در طول چند قرن دستخوش تحول شده است. مثلاً یکی از این تحولات، حاصل چانه‌زنی اشراف زمیندار برای شرایط به ارث گذاشتن زمین به فرزندانشان

 بوده است.

در جوامع امروزی، زمین فقط یکی از منابع رانت است. درآمد حاصل از منابع طبیعی مثل نفت و گاز و فلزات، انحصار در تجارت کالاها، دسترسی انحصاری به اطلاعات اقتصادی، دسترسی به وام در حجم بیشتر و نرخ بهره کمتر از طرفی و امتیاز ورود به جایگاه‌های سیاسی از طرف دیگر فهرستی از مهم‌ترین این رانت‌ها هستند.

این رانت‌ها ابزار ساختن شبکه‌ای هستند که کنترل خشونت را ممکن می‌کند. از این منظر، حاکمیت یک شبکه هرمی و چند‌لایه است و محدود به چندین منصب رسمی نیست. رانت از طریق انحصار و محدود کردن ورود ایجاد می‌شود و این محدودیت می‌تواند درباره ورود و دسترسی به هر چیزی باشد که منفعت اقتصادی یا سیاسی تولید می‌کند. در واقع امتیاز برخورداری از رانت هزینه خرید وفاداری است. به این طریق، کسانی‌که توان ایجاد خشونت برای تهدید حاکمیت را دارند خودشان بخشی از شبکه حاکمیت می‌شوند. در نتیجه، انحصار خشونت ممکن می‌شود و این یعنی اینکه بنا به تعریفی که قبلاً آمد، حکومت ممکن می‌شود.

نویسندگان کتاب اعتقاد دارند که همه تمدن‌های بشری در طول تاریخ تا قبل از چند قرن اخیر به کیفیت‌های متفاوت مصداقی از این نوع حکومت بوده‌اند و هنوز بسیاری از کشورها کم‌وبیش مصداقی از چنین نوع تعادل اجتماعی هستند.

در هر شکل، امنیتی که از این طریق حاصل می‌شود دستاوردی برای یک جامعه است. البته چنین وضعی به مراتب یک تعادل کاملاً غیربهینه نسبت به استانداردهای رفاه در یک جامعه با دسترسی باز است. ولی در مقابل وضعیتی که حکومت ممکن نبوده، یعنی خشونت به انحصار هیچ گروهی درنیامده، مثلاً در جنگ داخلی، چنین تعادلی یک دستاورد برای تامین امنیت است.

به این طریق، مکانیسم حکومت برای انحصار خشونت از طریق انحصار در سیاست و اقتصاد صورت می‌گیرد که خودش از طریق ایجاد رانت و توزیع رانت صورت می‌گیرد. اما به این دلیل که توزیع رانت اساساً یک بازی برد-باخت است رفاه بخشی از جامعه به نفع بخشی دیگر به‌ درجاتی فدا می‌شود. در نتیجه، شوربختانه بهای تامین امنیت که مقدمه رفاه اجتماعی است خودش کم کردن رفاه اجتماعی است.

اینها مقدماتی بودند از این کتاب خواندنی. پیرو این مقدمه، کتاب به دو مبحث اصلی می‌پردازد. یکی اینکه جوامع با دسترسی محدود همه شبیه هم نیستند. کتاب، جوامع با دسترسی محدود را به سه گروه دسته‌بندی می‌کند. در ابتدایی‌ترین شکل جوامع با دسترسی محدود، همه سازمان‌های اجتماعی در عمل یک سازمان هستند که خود حاکمیت است. در عوض، شاخصه اصلی بلوغ این جوامع وضعیتی است که تشکیل سازمان‌هایی مستقل از حکومت ممکن می‌شود.

دومین مبحث این است که تحت چه شرایطی یک جامعه با دسترسی محدود می‌تواند به جامعه‌ای با دسترسی باز متحول شود. در این باره، کتاب سه شرط را معرفی می‌کند. در سرتاسر کتاب، یکی از مهم‌ترین ابزار تحلیل این است که حکومت یک فرد نیست بلکه مجموعه‌ای از افراد است که در بین خودشان بده‌بستان دارند. بر این اساس، کیفیت بده‌بستان بین نخبه‌ها و شکل‌گیری حقوق و قانون برای نخبه‌هاست که دریچه‌ای به جوامع با دسترسی باز ایجاد می‌کند.

در بازگشت به ابتدای نوشته، به گمانم این کتاب علاوه بر جذابیتش به‌عنوان موضوع تحقیق در علوم اقتصادی، کتابی است تامل‌برانگیز درباره جوامعی که خصیصه بارز آنها انحصار و محدودیت ورود است.

لازم به یادآوری است که کتاب«خشونت و نظم‌های اجتماعی: چارچوب مفهومی برای تفسیر تاریخ ثبت‌شده بشر» در انتشارات روزنه توسط جعفر خیرخواهان و رضا مجیدزاده به فارسی ترجمه شده است.

دراین پرونده بخوانید ...