دوئل از نو
معادلات پیچیده ترکیه و آمریکا در دوره بایدن به کدامسو خواهد رفت؟
برای آغاز سخن در مورد روابط آینده آمریکا و ترکیه باید به یکی از مهمترین حلقههای اتصال میان این دو کشور یعنی پیمان ناتو اشاره کرد. ناتو پس از فروپاشی اتحاد شوروی بهطور نسبی دچار تغییر سازمانی شده است و نگرش این سازمان به جهان، نسبت به دوره پیش از جنگ سرد، دگرگون شد. بنابراین در وظایف و نگرش خود در جهان نیز تغییراتی اعمال کرد. به عبارت سادهتر، امروزه ناتو در افغانستان حضور دارد در حالی که اصولاً این منطقه در قلمرو ناتو نیست. از سوی دیگر، ترکیه، تنها کشور عضو مسلمان ناتو که نقش برجستهای در این پیمان امنیتی-نظامی داشته است این روزها تضعیف شده و به سمت روسیه متمایل شده و متعاقباً، کشورهای اروپای شرقی نیز به ناتو پیوستهاند. بنابراین بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ساختار و چشماندازهای ناتو تغییراتی صورت گرفته است که این تغییرات را میتوان بنیادی نامید. با وجود اینکه ترکیه همواره برای غرب اهمیت داشته است اما در بازیهایی که ترکیه در عرصه بینالملل و در محیط پیرامونی خود تعریف کرده به نوعی خارج از ترتیبات ناتو و منطق نگرش این پیمان عمل کرده است. یکی از این موارد ورود به مساله سوریه است، که ترکیه تصور میکرد در درگیری با روسیه، ناتو به هواداری از ترکیه برخواهد خاست. در حالی که ناتو عکسالعملی منفی به این مساله داشت و در عین حال که بر اساس منشور پیمان ناتو هر تهدیدی که علیه مرزهای هر یک از اعضا صورت گیرد، به معنای تهدید همه اعضاست با این حال، ناتو به هیچ وجه به این مساله اهمیت نداد و آن را مساله دوجانبه بین روسیه و ترکیه قلمداد کرد.
از همین گذرگاه بود که ترکیه دریافت از این به بعد در تنش با دیگران، از پشتیبانی ناتو بهرهمند نخواهد شد. بنابراین به دنبال یک متحد دیگر یعنی روسیه رفت و به نوعی مصالحه نیز دست یافت. پس از ریاستجمهوری ترامپ که منجر به کاسته شدن از هیمنه ناتو شد، آمریکا علاقهمند به همکاری بیشتر با ترکیه شد تا این کشور به عنوان بازوی اسلامی غرب به ایفای نقش بپردازد. برخلاف ترامپ، جو بایدن اخیراً، از اهمیت ناتو سخن به میان آورده است. معنای چنین رویکردی آن است که ترکیه در دوره بایدن احتمالاً بیشتر به حاشیه رانده میشود. علاوه بر آن ترکیه در مورد مساله پناهندگان و باز کردن دروازههای خود به سمت اروپا زاینده یک بحران در نظر گرفته میشود و حتی متهم است که جریانات اسلامی رادیکال و تروریستهای غربی از خاک ترکیه به سوریه منتقل میشوند. پیش از آن نیز در پی مساله کودتای 2016 در ترکیه و مساله عدم تحویل فتحالله گولن از سوی آمریکا، ترکیه بیش از پیش از غرب رویگردان شد و غرب هم میداند که اگر به ترکیه میدان داده شود ممکن است با سرعت بیشتری اندیشههای نئوعثمانیگری خود را پیگیری کند. این رویکرد ممکن است خطراتی برای کشورهای پیرامونی ترکیه داشته باشد، به ویژه در اروپا نیز این حساسیتها پدیدار شده و به نظر من میرسد که حساسیت زیادی را در میان اعضای اصلی ناتو، فرانسه، آلمان و ایتالیا پدید آورده است. مجموعه این مسائل نشان میدهد که روابط ترکیه با آمریکا در آینده به سمت سردی گرایش پیدا خواهد کرد و در آمریکا به سبب نافرمانیهایی که ترکیه در قبال تعهدات فیمابین اعضا در ناتو داشته است، از جمله گرایش به سمت روسیه و تحویل سامانه اس-400، چشمانداز مثبتی وجود ندارد.
ترکیه احساس کرده است که غرب دیگر کششی به سمت ترکیه برای ایفای نقش مهمی که در دوران جنگ سرد داشته است، ندارد. در واقع ترکیه به یک بازیگر چندوجهی بدل شده است که هم در مدیترانه و هم در بالکان، آسیا و آفریقا فعال است. به لحاظ ایدئولوژیک نیز در روسیه دیدگاه اوراسیاگرایی در حال تقویت است؛ در این دیدگاه، لازم است ایران و ترکیه در این قلمرو حل شوند. روسها برای خنثی و تحقیر کردن نقش ترکیه و برای اینکه بتوانند بر اساس وصیتنامه پتر عمل کنند و ترکیه و مشخصاً استانبول را زیر سیطره خود داشته باشند، ترکیه را به عنوان یک قدرت مستقل قبول ندارند. از آنجا که ترکیه به عنوان سدی جغرافیایی در برابر روسیه برای ارتباط با جهان آزاد از طریق آبهای آزاد عمل میکند، به نظر میرسد روسیه در تلاش است تا با جذب ترکیه در اوراسیا و ترویج اندیشه اوراسیاگرایی، پتانسیل ترکیه را تحلیل برده و این کشور را به سمت خود بکشاند. این امر ممکن است به تقاضای ترکیه برای عضویت در پیمان شانگهای یا عضویت در اتحاد اوراسیایی نیز منجر شود. مجموعه این رخدادها طبیعتاً برای غرب خوشایند نیست، چراکه ترکیه هم میخواهد در اردوگاه غرب باشد، هم شرق، مدیترانه و دریای سیاه. بنابراین بازی کردن با بازیگری چندوجهی به مراتب دشوارتر از بازی کردن با و مهار یک کشور تکوجهی و دارای جایگاهی مشخص است.
ترکیه خود را کشوری با سیاست سیال میداند و از این نظر با روسیه دارای اشتراک است چراکه روسیه نیز چنین نگرشی نسبت به خود دارد. مرزهای روسیه توسط رئیسجمهور این کشور تعریف میشود به شکلی که حتی مقامات این کشور معتقدند روسیه دارای مرزهای تثبیتشده نیست بلکه مرزهای سیالی دارد. ترکیه بازیگری است که میتوانست هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ استراتژیک در صحنههای گوناگون نقشی مثبت ایفا کند، در حالی که ویژگیهای مثبت این کشور در حال رنگ باختن است. ترکیه امروزه به خاطر مساله سوریه، تروریسم و داعش و همچنین مساله مهاجران که سبب بحران در اروپا شده، برای اروپا بدنام شده است. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، مناقشه این کشور با ناتو نیز نشان میدهد که ترکیه پتانسیلی را که پیشتر برای ایفای نقش موثر برای نزدیکی به غرب داشته است، از دست داده و کششی که غرب به سمت این کشور داشت نیز به خاطر تیرگی در روابط ترکیه با عضو دیگر ناتو یعنی یونان و حضور مناقشهبرانگیز در دریای مدیترانه و در نهایت، درگیر شدن با کشورهای شمال آفریقا و تهدید حدود دریایی برخی کشورها با مشکلاتی مواجهه شده است. در نتیجه، امروزه ترکیه در نگاه غرب به عنوان یک بازیگر اخلالگر که متمرکز بر زور نظامی است شناخته میشود.
بحران اخیر در قرهباغ، نقش ترکیه در آن و ورود آمریکا به این مناقشه، مساله دیگری است که با آمدن بایدن مورد پرسش قرار میگیرد. قرهباغ برای آمریکا ارزش استراتژیک ندارد، بلکه ارزش استراتژیک این منطقه برای روسیه است. این منطقه برای ایران و حتی ارمنستان نیز به سبب فقدان عمق، دارای ارزش استراتژیک نیست. اهمیت این منطقه بیشتر مورد توجه گرجستان و جمهوری آذربایجان است. آذربایجان به دلیل داشتن منابع انرژی و گرجستان به سبب داشتن شبکههای ارتباطی که ساختارهای یورو-آتلانتیکی را به آسیای مرکزی وصل میکند مورد اهمیت است. بنابراین در این مساله، گرایش آمریکا -بهرغم اینکه ممکن است لابیهای قدرتمند ارمنی بخواهند آمریکا را به این سمت بکشند- نه به سمت ارمنستان بلکه بیشتر به سوی آذربایجان است. آمریکا علاقهمند به همکاری با آذربایجان به سبب وجود ساختارهای یورو-آتلانتیکی در این جغرافیا و سرمایهگذاریهای غربیها در خطوط لوله انتقال انرژی است. در گذشته نیز در منطقه تابوس که محل گذر خطوط لوله و شبکههای ارتباطی است حساسیتهایی از سوی غرب مبنی بر برقراری آرامش نشان داده شده است. بر همین اساس احتمالاً در آیندهای نهچندان دور، آذربایجان دست به آرامسازی این منطقه خواهد زد.
بهطور کلی میتوان گفت که ترکیه و آمریکا دارای روابط سنتی با یکدیگر هستند. با این حال، غالباً از لحاظ اقتصادی اروپا عرصه عملیاتی ترکیه محسوب میشود نه آمریکا. یکی از دلایل این مساله، فاصله جغرافیایی زیاد بین این دو کشور است. علاوه بر آن، ترکیه به سبب حضور ترکهایی که در جنگ جهانی دوم به آلمان روانه شدند جمعیت انبوه چهارمیلیونی در این کشور دارد. بنابراین اروپا بازار اصلی ترکیه محسوب میشود. اگرچه ترکیه از لحاظ اقتصادی و بهرهمندی از تسلیحات غربی به وسیله حضور در ناتو به آمریکا گره میخورد، ولی در حقیقت با تغییر جهتی که ترکیه به سمت روسیه داشته است، این بازار هم چندان فعال نخواهد ماند، کما اینکه ترکیه از پروژه اف-35 اخراج و یونان جایگزین آن شده است. در دوره جو بایدن روابط ایالات متحده و ترکیه احتمالاً پیچیدگیهای بیشتری را تجربه خواهد کرد.