سفر بشریت
چرا جهان ناگهان اینقدر ثروتمند شد؟
برای دههها نظر غالب حداقل بین عامه مردم این بوده است که استانداردهای زندگی در طول کل تاریخ بشر بهطور دائم افزایش یافته است. این یک تحریف است. در حالی که تکامل فناوری در واقع یک فرآیند تا حد زیادی تدریجی بوده است که همیشه در طول زمان وجود داشته و تنها سرعت آن دستخوش تغییر شده است، اما همیشه به بهبود متناظر در شرایط زندگی منجر نشده است. صعود خیرهکننده کیفیت زندگی در دو قرن گذشته در واقع محصول یک دگرگونی ناگهانی بوده است و تا قبل از آن مردم در اغلب نقاط دنیا زندگیهایی داشتند که با زندگی اجداد آنها و همچنین زندگی مردمان بقیه نقاط جهان قابل مقایسه بود. شرایط زندگی یک کشاورز انگلیسی در آغاز قرن شانزدهم شبیه به یک رعیت چینی قرن یازدهم، یک دهقان مایا در 1500 سال پیش و یک گلهدار یونانی قرن چهارم قبل از میلاد بود. اما با آغاز قرن نوزدهم، دنیا آنچنان دگرگون شد که چنین مقایسهای دیگر کاملاً بیمعنی شد. میتوان گفت در بیشتر تاریخ بشریت، جهان در یک تله رکود گرفتار بوده است.
بهبود در فناوری و بهرهوری موجب افزایش تولید و در کنار آن جمعیت شد و میزان افزایش تولید در حدی بود که همه آن را افراد جدید میبلعیدند و در مجموع استانداردهای کلی زندگی همیشه به میانگین تاریخی بازمیگشت. میانگینی که به سختی بالاتر از حد معیشتی بود.
اقتصاددانها همواره در برقراری ارتباط بین دو دوره مجزای تاریخی مشکل داشتهاند. دوره اول زمانی بود که طی آن هرگونه افزایش در منابع تنها به رونقی زودگذر منجر میشد، مثلاً وجود غذای بیشتر به این معنی بود که مردم میتوانستند فرزندان بیشتری بزرگ کنند. اما این دستاوردها خیلی زود از بین میرفتند، چراکه جمعیتِ بیشتر به معنای سهم کمترِ هر فرد از کیکِ کلی بود. این مساله به «تله مالتوسی» معروف است که نامش را از جمعیتشناس غمگینی به اسم توماس مالتوس قرض گرفتهاند. چندصد هزار سال قضیه به همین منوال ادامه داشت. سپس قرن هجدهم از راه رسید و همهچیز تغییر کرد. حالا دیگر، در دنیایی که روزبهروز فناورانهتر میشد، باسواد بودن و فراگیری آموزشهای بهتر به سختیاش میارزید. درنتیجه، والدین منابعی را که در اختیار داشتند متمرکز کردند بر تربیت تعداد کمتری از فرزندانی که به مهارتهای لازم برای موفقیت در این دنیا مجهز بودند. آنها بر روی «سرمایههای انسانی» سرمایهگذاری میکردند و طولی نکشید که دولت هم همین روش را در پیش گرفت و در نتیجه در مدتی بسیار کوتاه تمام جمعیت از تحصیلات بهمراتب بهتری برخوردار شدند.
این روند آنقدر طول کشیده بود که مالتوس در کتاب خود، منتشرشده در سال 1798، نظریه معروف خود را ارائه کرد که بر اساس آن افزایش استانداردهای زندگی در جوامع همیشه موقتی خواهد بود و تا زمانی دوام دارد که رشد جمعیت این بهبود استانداردها را محو کند. اما تنها چند سال پس از مرگ وی، روند کاملاً عوض شد تا حدی که امروزه افزایش دائمی و پایدار استانداردهای زندگی در طول زمان، بدیهی به نظر میرسد و این اتفاقی است که حداقل در شمال اقتصادی جهان رخ داده است. از آن زمان، امید به زندگی بیش از دو برابر شد، نرخ زادوولد به شدت کاهش یافت و درآمد سرانه بدون آنکه سقفی برای آن متصور باشد، افزایش یافت. دانش سنتی اعتقاد دارد اعتبار این روند متعلق به انقلاب صنعتی است. اما پروفسور دانشگاه براون، «اودد گالور» بر این باور است که رهایی جهان از نظریه مالتوس، بیش از آنکه مدیون ماشین بخار باشد، به دلیل تغییرات در زمینه «سرمایه انسانی» رخ داده است.
این استاد 70ساله دانشگاه براون در کتاب جدید خود «سفر بشریت: منشأ ثروت و نابرابری» که در ماه مارس سال 2022 انتشارات داتون به بازار کتاب ارائه کرد تلاش دارد به دو سوال مهم جهانی، پاسخ دهد: چرا جهان ناگهان اینقدر ثروتمند شد و توانست از تله فقری که در آن گرفتار بود رها شود؟ و چرا نابرابری گسترده بین ملتها وجود دارد؟ آیا احیاناً همان عواملی که باعث فرار از تله فقر شدند در این نابرابری نقش دارند؟ گالور به موضوعات دیگری هم علاقهمند بوده است و کتاب او، سفر بشریت، از ظهور انسان خردمند تا روزگار حاضر را دربر میگیرد و علاوهبرآن حرفهای زیادی هم درباره آینده دارد. این کتاب که اندکی بیشتر از ۲۴۰ صفحه دارد موضوعات مختلفی از مهاجرت ما از آفریقا، توسعه کشاورزی، انقلاب صنعتی و رشد خیرهکننده دو قرن اخیر را در بر میگیرد و مطالبی چون تغییرات جمعیتی، بحران آبوهوا و نابرابری جهانی را شامل میشود.
در واقع گالور، در این کتاب همان رویایی را دنبال میکند که بین تمام دانشمندان علوم انسانی مشترک است: سبقت گرفتن از آدام اسمیت، ماکس وبر و کارل مارکس و ارائه یک تئوری وحدتبخش در مورد اینکه چرا جوامع اینگونه شکل گرفتهاند؟ مسیر آینده آنها چه خواهد بود و چگونه میتوان اشتباهات آن را تصحیح کرد؟ گالور به کرات در «سفر بشریت» تاکید میکند که به نظر وی دلیل اصلی وجود نابرابری در جهان همان اصولی است که به رشد فعلی منتهی شده است و به همین دلیل برای درک علل نابرابری گسترده در ثروت کشورها، باید نیروهای محرکه اصلی فرآیند توسعه را بهطور کلی شناسایی کنیم. وی سفر خود را در کتابش از نقطه عزیمت خود بشریت آغاز میکند -ظهور هومو ساپینس در شرق آفریقا تقریباً 300 هزار سال پیش- و نقاط عطف کلیدی سفر بشریت را دنبال میکند: مهاجرت انسانهای خردمند از آفریقا در دهها هزار سال پیش، پراکندگی مردم در سراسر قارهها، تبدیل متعاقب جوامع از قبایل شکارچی-گردآورنده به جوامع کشاورزی بیتحرک، و اخیراً انقلاب صنعتی و گذار جمعیتی.
میدانیم در طول بیشتر تاریخ بشر (و شاید حتی همین الان در بسیاری جوامع ابتدایی)، کار فرزندان یکی از منابع بعضاً مهم درآمد خانوار محسوب میشد تا حدی که این درآمد آنها را تشویق به فرزندآوری بیشتر میکرد که در نهایت به افزایش جمعیت و ایجاد چرخهای منتهی میشد که مالتوس از آن سخن میگفت و آن را دائمی میپنداشت. اما اوضاع در قرن نوزدهم تغییر کرد و مشاغل بیشتر به کارگرانی نیاز داشتند که بتوانند بخوانند و از پس محاسبات ساده بربیایند. از آنجا که بسیاری از مردم بیسواد بودند («نرخ باسوادی در بیشتر طول دوران زندگی بشر ناچیز بوده است»)، با پیش کشیده شدن این نیاز، کودکان به سرمایه انسانی تبدیل شدند که با داشتن مهارت به دلیل امکان کار در مشاغلی با درآمد بالا، ارزش آنها افزایش مییافت. با الزام سرمایهگذاری زیاد روی هر دانشآموز، که به معنی هزینه زیادتر هر کودک و همزمان، صرفنظر کردن از درآمدی که وی میتوانست برای خانوار به ارمغان بیاورد، والدین میتوانستند فرزندان کمتری داشته باشند. گالور در تمام صفحات کتابش بر بررسی نیروهایی که بر روند توسعه حاکم بودهاند، تمرکز دارد. وی نشان میدهد که چگونه این نیروها در طول تاریخ بشر و عصر یخبندان اقتصادی طولانیاش، برقرار بودند، تا اینکه سرانجام پیشرفتهای تکنولوژیک در جریان انقلاب صنعتی و نقطه اوج آن یعنی جایی که آموزش ابتدایی، باعث تغییر وضعیت بهطور ماندگار شد. در این مرحله لازم بود افراد با محیط تکنولوژیک در حال تغییر خود را منطبق کنند. نرخ باروری شروع به کاهش کرد و رشد استانداردهای زندگی از اثرات متوازنکننده رشد جمعیت رهایی یافت و باعث رفاه درازمدت شد که در روزگار کنونی همچنان به روند صعودی خود ادامه میدهد.
از نظر گالور در مرکز این اکتشاف، مساله پایداری گونه ما در سیاره زمین است. در طول دوران مالتوس، شرایط نامطلوب آبوهوایی و بیماریهای همهگیر به تلفات ویرانگر جمعیت انسانی منجر شد. امروزه، تاثیر فرآیند رشد بر تخریب محیط زیست و تغییرات آبوهوا، نگرانیهای قابل توجهی را در مورد اینکه چگونه گونههای ما ممکن است بهطور پایدار زندگی کنند و از پیامدهای جمعیتی فاجعهبار گذشته جلوگیری کند، ایجاد میکند. سفر بشریت چشمانداز امیدوارکنندهای را ارائه میکند: نقطه اوجی که جهان اخیراً به آن رسیده است، که موجب کاهش مداوم نرخ باروری و تسریع شکلگیری «سرمایه انسانی» و نوآوریهای تکنولوژیک میشود، میتواند بشریت را قادر کند این اثرات مخرب را کاهش دهد و وضعیت فعلی را اداره کند. این روند همچنین میتواند برای پایداری گونه ما در درازمدت محور باشد.
اما این روند ما را به نقطه عطف بعدی مورد توجه گالور در «سفر بشریت» میرساند. رفاه روزافزون قرنهای اخیر، فقط در مناطقی از جهان رخ داد و در نتیجه آن دومین دگرگونی بزرگ منحصربهفرد برای گونه ما آغاز شد: ظهور نابرابری عظیم در میان جوامع. گالور تلاش میکند در نیمه دوم کتاب خود، این نابرابری را با همان عوامل موثر بر رشد شرح دهد که در نهایت به نظریه واحد دست پیدا کند.
برای توضیح این موضوع، گالور دوباره به سراغ ریشههای انسانی میرود. همه انسانها از نسل افرادی هستند که بیش از 60 هزار سال پیش در گروههای بزرگ و پشتسر هم از شرق آفریقا مهاجرت کردند. در هر نقطه از زنجیره مهاجرت، تنها زیرمجموعهای از جمعیت تصمیم به ادامه مسیر گرفتند. از آنجا که زیرمجموعهای از یک گروه احتمالاً تنوع کمتری نسبت به کل گروه دارد، جمعیتها هرچه دورتر سفر میکردند همگنتر میشدند: قبل از قرنهای اخیر، بالاترین سطوح تنوع در شرق آفریقا و پایینترین سطوح در آمریکای جنوبی وجود داشت (زیرا انسان تنها پس از مهاجرت از سراسر آسیا و آمریکای شمالی وارد آمریکای جنوبی شد). به عقیده گالور، تنوع میتواند با کاهش انسجام اجتماعی مانع رشد اقتصادی شود، اما همچنین میتواند با ترویج تخصص و نوآوری، رشد را افزایش دهد. بنابراین، مناطق با سطح تنوع متوسط بالاترین سطح توسعه اقتصادی را داشتند.
جغرافیا نیز عامل مهمی در توسعه اقتصادی بود. هلال حاصلخیز، از شمال مصر تا خلیجفارس، دارای راحتترین غلات و حیوانات اهلی بود، و نبود موانع برای سفر شرق به غرب در اوراسیا، گسترش فنون کشاورزی را تسهیل کرد. جمعیتهایی که حیوانات را در اوایل اهلی کردند مقاومت بیشتری در برابر بیماریهای عفونی پیدا کردند. تنوع و جغرافیا محرکهای اصلی تفاوتهای اقتصادی منطقهای بودند. فرهنگ و سیاست نقش کمتری داشتند.
به گفته گالور، توسعه اقتصادی از طریق تعامل بین نوآوری تکنولوژیک و تکامل جوامع به روشهایی که به نفع نوآوری است، هدایت میشود. نابرابری جهانی محصول پنج عامل (به ترتیب اهمیت) است: فاصله مهاجرت، جغرافیا، بیماری، فرهنگ و نهادهای سیاسی.
«سفر بشریت» که در گستره و جاهطلبیاش بینظیر است، کل تاریخ بشر را بهعنوان یک پیشرفت اجتنابناپذیر از اولین ابزارهای ابتدایی تا ابررایانههای موجود در هر جیب توضیح میدهد و در عین حال، کتاب تلاش میکند توضیح دهد که چرا این پیشرفت برخی از نقاط جهان را بسیار ثروتمندتر از سایرین کرده است. اما به نظر میرسد به عقیده منتقدان، گالور به هدف خود بهخصوص در بخش دوم کتاب دست پیدا نکرده است. به عنوان مثال در توضیح چرایی ثروتمند شدن اروپا و فاصله آن با سایر نقاط جهان، گالور استدلال میکند، اروپا در قرن نوزدهم به دلیل افزایش سرمایهگذاری در آموزش و کاهش شکاف دستمزدهای جنسیتی، از تله فقر فرار کرد. اما طبق آماری که مورخ برجسته اقتصادی، آنگوس مدیسون گردآوری کرده است، سرانه تولید ناخالص داخلی در اروپای غربی از سال 1000 تا 1600 بیش از دو برابر شده است. یعنی مدتی طولانی قبل از اختراع ماشین بخار، چیزی در جریان بود که تئوری گالور قادر به توضیح آن نیست. همین مشکل درباره بخشهای دیگر جهان در مقاطع زمانی متفاوت وجود دارد تا حدی که باعث میشود اصل تئوری گالور در کتابش مورد تردید جدی قرار بگیرد.
در عین حال هدف توضیح چرایی پیشرفت اقتصادی جهان از مقطعی در زمان به بعد و علت وجود نابرابری اگرچه بسیار بزرگ است اما تنها هدف وی نیست و قصد ندارد در تفسیر گذشته توقف کند. گالور استدلال میکند که موتورهای پنهان تاریخ بشر به ما نشان میدهند که چگونه با چالشهایی که اکنون با آن روبهرو هستیم که تغییرات آبوهوایی در صدر آنها قرار دارد مواجه شویم. راهحل این است که روی همان نیروهایی شرطبندی کنیم که ما را به جایگاه امروزی رساندهاند: کاهش نرخ زادوولد تاثیرات زیستمحیطی گونههای ما را کاهش میدهد، و زمانی برای نوآوریهای تکنولوژیک که ما را از سوختهای فسیلی بینیاز میکنند خواهد خرید. یعنی باز هم ترکیب کاهش نرخ باروری و پیشرفت تکنولوژی، همان دو عاملی که به نظر گالور گذشته و نابرابری را توضیح میدهند اینبار هم ما را نجات خواهند داد. این عوامل با هم «باید به پیشرفت بهموقع فناوریهای انقلابی مورد نیاز اجازه دهند و این بحران آبوهوایی را به خاطرهای در حال محو شدن در قرنهای آینده تبدیل کنند».
با این حال، خوشبینی گالور نسبت به بشریت درخشان است. وی به تنوع نژادی جایزه میدهد، تعهد به آموزش فرزندان را تشویق میکند و اعتقاد دارد وقتی زمان آن فرارسد آنها راه خود را برای نوآوری و ایجاد فرهنگ رشد پیدا خواهند کرد. این یک راه عالی برای نگاه کردن به جهانی است که بدبینی از همه سو آن را احاطه کرده است.