اقتصاد تغذیه
فقر چه اندازه عادت غذایی مردم را تغییر میدهد؟
در دنیای امروز میزان آگاهی نسبت به اهمیت مراقبتهای بهداشتی و تغذیه در جوامع روزبهروز در حال افزایش است. در این میان شرایط فیزیکی، اقتصادی و اجتماعی مکانی که مردم در آن زندگی میکنند، یاد میگیرند، کار و بازی میکنند نیز بر سلامت افراد تاثیرگذار خواهد بود.
محمد علینژاد: در دنیای امروز میزان آگاهی نسبت به اهمیت مراقبتهای بهداشتی و تغذیه در جوامع روزبهروز در حال افزایش است. در این میان شرایط فیزیکی، اقتصادی و اجتماعی مکانی که مردم در آن زندگی میکنند، یاد میگیرند، کار و بازی میکنند نیز بر سلامت افراد تاثیرگذار خواهد بود. فقر و یکی از عواقب آن که ناامنی غذایی است دو عامل اجتماعی تاثیرگذار بر سلامت افراد و جامعه هستند که به دلیل تاثیرگذاری مستقیم بر سلامت نیروی کار میتوانند هزینههای هنگفتی به اقتصاد یک کشور تحمیل کنند.حفظ سلامت فردی، مصرف رژیم غذایی مغذی و کنترل بیماریهای مزمن یا ترکیبی از این سه مورد میتواند به عنوان چالشی برای افرادی که به دلایل مختلف نظیر منابع مالی محدود و استرس با فقر یا ناامنی غذایی درگیرند، تلقی شود. علاوه بر این، افرادی که با فقر و ناامنی غذایی سروکار دارند معمولاً دشواریهای دیگری نظیر ناامنی انرژی و بیثباتی در سرپناه را تجربه میکنند که اثری مضاعف بر تغذیه و سلامت آنها دارد.
فقر، سلامت و رفاه
در سال 2016، نزدیک 6 /40 میلیون نفر از مردم آمریکا (حدود 7 /12 درصد از جمعیت این کشور) در فقر زندگی میکردند که از این میان 2 /13 میلیون نفر کودک (18 درصد کل کودکان) بودند. همچنین بر اساس آمار به دست آمده، نزدیک دوسوم از کل مردم آمریکا دستکم یکسال از زندگی خود را (بین 25 تا 60سالگی) با فقر نسبی درگیر بودهاند. موضوعی که نشان میدهد فقر نسبی شرایطی اقتصادی است که اکثریت مردم آمریکا و جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد (فقر نسبی به شرایطی اطلاق میشود که در آن فرد درآمدی کمتر از 20 درصد توزیع درآمدی، داشته باشد).
تحقیقات متعدد نشان میدهد مردمی که در فقر یا نزدیکی فقر زندگی میکنند در مقایسه با افرادی که از نظر درآمدی در سطوح بهتری قرار دارند با وضعیت بهداشت و سلامت اسفبارتری مواجه بوده و دسترسی کمتری به مراکز بهداشتی دارند. علاوه بر این، همسایگی با افرادی فقیر یا کمدرآمد (زندگی در محلههای فقیرنشین) در مقایسه با همسایگی با افراد پردرآمد اغلب منجر به دسترسی کمتر به منابع ترویجدهنده سلامت (میادین میوه و ترهبار با امکانات کامل، پارکها و تجهیزات تفریحی مناسب و محیطهایی با فرهنگ فعالیت فیزیکی) شده و تهدیدهای زیستمحیطی بیشتری (نظیر کیفیت آب و هوای پایین و شرایط سکونت ضعیف) سلامت افراد را به خطر میاندازد.
در دوران کودکی، فرزندان افراد کمدرآمد با احتمال بیشتری ناامنی غذایی، چاقی، قرار گرفتن در معرض مواد مخدر، قرار گرفتن در معرض سرب ناشی از آلودگی هوا، بهداشت دهان و دندان پایین، رشد ضعیفتر (وزن بدو تولد پایین و کوتاهقدی)، آسم، ناتوانی در یادگیری، تحصیلات آکادمیک پایینتر، مشکلات رفتاری و احساسی، آسیبهای ناخواسته و عدم تحرک فیزیکی را تجربه میکنند. نوجوانان در محیطهای فقیرنشین نیز بیشتر با موضوعات آسیبآفرینی چون استعمال مواد مخدر درگیر خواهند بود.
فقر در کودکی و نابرابریهای اقتصادی-اجتماعی پیامدهای سلامت متعددی دربر خواهد داشت که در دوران بلوغ خود را بروز خواهد داد. برای مثال وضعیت اجتماعی-اقتصادی نامناسب کودک منجر به بیماریهای مزمن، سلامت روانی ضعیف و رفتارهای بهداشتی نامطلوب در بزرگسالی خواهد شد. فقر در کودکی همچنین عواقب اقتصادی بلندمدتی نظیر هزینههای سنگین مراقبتهای بهداشتی، دستاورد تحصیلی پایین، افت بهرهوری و درآمد پایینتر و همچنین افزایش ریسک فقیر شدن در آینده را به فرد در بزرگسالی تحمیل خواهد کرد.
از سوی دیگر افراد بالغی که در فقر زندگی میکنند نیز در خطر بیماریهای متعددی نظیر دیابت، حملههای قلبی، چاقی (به ویژه در میان زنان)، افسردگی، ناتوانی، بهداشت دهان ضعیف و مرگومیر زودرس قرار دارند. این افراد همچنین نرخ کمتحرکی، دریافت مواد مغذی ناکافی و استعمال دخانیات بالاتری را نسبت به افرادی پردرآمد تجربه میکنند. علاوه بر این، خانوادههای فقیر با سطح استرس بالاتری مواجهند که بر آینده فرزندان آنها تاثیرگذار بوده و میتواند عواقب جبرانناپذیری بر سلامت آنها برجای بگذارد.
فقر، امید به زندگی و کیفیت زندگی را کاهش میدهد. یک پژوهش نشان میدهد که امید به زندگی در بدو تولد در کشورهایی با رتبههای خوب در رتبهبندیهای اقتصادی-اجتماعی در مقایسه با کشورهای انتهایی این رتبهبندیها 5 /4 سال بیشتر است. برآوردی دیگر تاکید میکند زندگی 200 درصد پایینتر از خط فقر ملی میتواند منجر به کاهش 2 /8 سالی امید به زندگی در سن 18 سالگی شود. پژوهشها همچنین نشان میدهد این نابرابریها با گذشت زمان افزایش یافته و امید به زندگی در کشورهای پردرآمد با سرعت بسیار بیشتری نسبت به گروههای کمدرآمد در حال افزایش است.
ناامنی غذایی، بهداشت و رفاه
در سال 2016، نزدیک به 3 /28 میلیون فرد بالغ آمریکایی (5 /11 درصد از کل بزرگسالان) و 9 /12 میلیون کودک (5 /17 درصد کل کودکان) در خانوادههایی با ناامنی غذایی زندگی میکردند. ناامنی غذایی یا امنیت غذایی بسیار پایین، موجب مشکلات سلامتی و رفتاری شایع و پرهزینهای در ایالاتمتحده شده است. در حالی که ناامنی غذایی اثراتی مستقیم و غیرمستقیم بر سلامت جسمی و روحی افراد در تمامی گروههای سنی دارد، این مشکل میتواند عاملی تاثیرگذار بر سلامت، رشد و رفاه کودکان در کوتاهمدت و بلندمدت تلقی شود.
به دلیل منابع مالی محدود، افرادی که با ناامنی غذایی مواجهند ممکن است برای استفاده بلندمدتتر از بودجه ناچیز خود دست به اقداماتی بزنند که سلامتی آنها را به خطر بیندازد:
♦ مراجعه کمتر به پزشک برای کاهش هزینهها، خرید داروهای ارزانتر و استفاده نکردن از مراقبتهای بهداشتی مناسب
♦ به تعویق انداختن مراقبتهای بهداشتی مورد نیاز
♦ چشمپوشی از مصرف مواد غذایی مورد نیاز برای رژیمهای پزشکی مخصوص (برای مثال رژیم دیابتیک)
♦ بهکارگیری رژیمهای کمهزینه که از نظر انرژی متراکم ولی از نظر مواد مغذی ضعیف هستند.
♦ رقیقسازی یا تغییر فرمولاسیون مواد مغذی نوزاد و کودک
♦ برقراری تبادل کالا به کالا در میان غذا و نیازهای اولیه نظیر مسکن، حملونقل و آب و برق و گاز
ناامنی غذایی در کنار این استراتژیها میتواند موجب تشدید بیماریهای موجود شود. برخی از این شرایط تشدیدشده شامل کنترل ضعیف شاخص گلوکز برای افراد دیابتی، مرحله نهایی بیماری کلیوی در بیماران دیالیزی یا دارای مشکلات مزمن کلیوی و مقدار پایین CD4 (پروتئین موجود در سطح سلولهای ایمنی نظیر مونوسیتها و ماکروفاژها) شود. ناامنی غذایی همچنین میتواند سلامت فرد را به چالش کشیده و هزینههای سنگینی را بر خانوادههای دارای فرزند بیمار تحمیل کند. برای مثال، کودکانی که به بیماری صرع مبتلا هستند و در خانوادههایی با امنیت غذایی پایین زندگی میکنند اثرات جانبی شدیدتری را در مسائل مربوط به کیفیت زندگی در مقایسه با خانوادههایی با امنیت غذایی تجربه خواهند کرد. از اینرو، جای تعجب نیست که نتیجه تحقیقات نشان بدهد، خانوادههایی با ناامنی غذایی سالانه هزینههای بهداشت و سلامت بیشتری را متحمل شوند. پیامدهای ناامنی غذایی در هزینههای مربوط به مراقبتهای بهداشتی بسیار سرسامآور است. در سال 2014، هزینههای مستقیم و غیرمستقیم ناشی از ناامنی غذایی و گرسنگی در آمریکا در حدود 160 میلیارد دلار برآورد شده است.
علاوه بر این، محققان با استفاده از آمار سالهای 2011 تا 2013 دریافتند، افرادی که ناامنی غذایی را تجربه کردهاند در مقایسه با خانوادههایی با امنیت غذایی سالانه 1863 دلار بیشتر صرف هزینههای درمانی کردهاند. این رقم یعنی ناامنی غذایی سالانه چیزی معادل 5 /77 میلیارد دلار هزینه اضافی را از طریق مراقبتهای بهداشتی بر آمریکا تحمیل میکند.
تغذیه نامناسب، سلامت و رفاه
تغذیه نامناسب میتواند کمبود مواد مغذی را تشدید کرده و منجر به تشدید بیماریها در تمامی گروههای درآمدی شود. بر اساس گزارش مرکز تحقیقات و اقدامات غذایی (FRAC)، تقریباً هیچکدام از گروههای درآمدی آمریکا نتوانستهاند طبق دستورالعمل رژیم غذایی فدرال عمل کنند (مصرف بسیار کم میوه، سبزیجات، غلات و لبنیات کمچرب و مصرف بسیار زیاد مواد قندی افزودنی، سدیم و چربیهای جامد). به طور کلی ضعف در دریافت مواد مغذی و رعایت نکردن رژیم غذایی متنوع و مناسب، منجر به بیماریهای مزمنی چون دیابت نوع دوم، برخی سرطانها، پوکی استخوان و نارساییهای قلبی و عروقی میشود. علاوه بر این، دریافت ناکافی مواد مغذی در حین بارداری میتواند خطر کمخونی، کموزنی نوزاد، تولد نارس و نقص هنگام تولد را افزایش دهد. دریافت مواد مغذی ضعیف همچنین میتواند موجب چاقی شود. چاقی منشأ بسیاری از مشکلات حاد فیزیولوژیک، روانی و اجتماعی برای کودکان و بزرگسالان نظیر فشارخون بالا، بیماریهای قلبی، دیابت، مشکلات مربوط به حاملگی، کاهش امید به زندگی، آسم، افسردگی و خجالتزده بودن به حساب میآید.
ناامنی غذایی و درآمد پایین میتواند مردم را نسبت به کمبود مواد مغذی و همچنین چاقی آسیبپذیر کند. کمبود دسترسی به غذاهای سالم و مقرونبهصرفه، استفاده چندباره از غذاها و فاسد شدن آنها، فشارهای روانی و استرس بسیار بالا، افسردگی، فرصت کمتر برای فعالیتهای ورزشی، بیشتر در معرض محصولات مروج چاقی قرار گرفتن و دسترسی محدود به مراقبتهای بهداشتی از دیگر عوارض فقر و ناامنی غذایی به شمار میرود. علاوه بر این چالشهای منحصر به فرد، افراد فقیر و کمدرآمد در معرض تغییرات فرهنگی چالشبرانگیزی چون سبکهای زندگی غیرمتحرکتر هستند.
رابطه میان فقر و چاقی
بسیاری از مردم گمان میکنند از آنجا که افراد ثروتمند به دلیل نداشتن مشکلات مالی، دسترسی بیشتری به مواد غذایی دارند، بنابراین چاقی شیوع بیشتری در این گروه دارد. اما تحقیقات نشان میدهد نرخ چاقی در کشورهای توسعهیافته با تحصیلات و میزان درآمد رابطهای عکس دارد. برخی پژوهشگران تاکید میکنند منحنیهای چاقی برای همه گروههای درآمدی یکسان است و نرخ چاقی هم برای مردان و هم زنان در تمامی گروههای سنی و نژادی در تمامی سطوح درآمدی و تحصیلی به طور یکنواخت افزایش مییابد. از سوی دیگر، برخی دیگر معتقدند نمودارهای چاقی دارای واگرایی بوده و شکافی رو به رشد در نرخ چاقی میان کودکان در حال ایجاد است. در حالی که نرخ چاقی میان کودکانی با وضعیت اجتماعی اقتصادی بالا در سالهای 2007 تا 2014 روندی نزولی داشته ولی کودکانی با وضعیت اجتماعی اقتصادی ضعیف در این مدت بر وزنشان افزوده شده است.
اندازهگیری متغیرهای اجتماعی در سلامت و وزن بدن، چالشهای بسیاری را نمایان میسازد. با وجود این تحصیلات دانشگاهی و درآمد فعلی دو سنجهای هستند که شرایط اجتماعی-اقتصادی را به بحث تغذیه مرتبط میسازد. برخی پژوهشگران معتقدند این دو سنجه برای تشریح تاثیر جایگاه اجتماعی در وزن بدن در بلندمدت ناکافی است. برخی دیگر در تلاشاند تا سنجههای موجود را با معیارهای جدید ناامنی اقتصادی و محرومیتهای اجتماعی ترکیب کرده و از آن برای نشان دادن تاثیر فقر بر سلامت غذایی استفاده کنند.
ابعاد مختلف تغذیه
تغذیه مناسب برای سلامت انسان حیاتی است. مهمترین و مشهودترین پیامد تغذیه نامناسب، سطح سلامت پایین و پیامد حاد آن مرگ است. این موضوع هم برای سوءتغذیه و هم برای تغذیه بیش از حد صدق میکند. اما تغذیه ضعیف عواقب جبرانناپذیرتری برای رشد انسان دارد. کودکانی که با تغذیه ضعیف مواجهند نهتنها از نظر فیزیکی به خوبی رشد نمیکنند بلکه از نظر رشد شناختی نیز با مشکلات عدیدهای مواجه میشوند. عملکرد شناختی ضعیف نیز منجر به دستاوردهای تحصیلی ضعیفتر، بهرهوری کمتر در محیط کار و در نهایت درآمد ملی پایینتر میشود. این امکان وجود دارد که هزینههای اقتصادی مربوط به تغذیه نامناسب و حتی (در برخی از موارد) هزینههای جلوگیری از این ضرر را برآورد کرد. کیفیت و کمیت نامناسب مواد غذایی در رژیم غذایی، عاملی کلیدی در تغذیه نامناسب است و عامل مهم بعدی توانایی بدن در جذب و استفاده از مواد مغذی است که به سلامت و بهداشت فردی وابسته است. بر اساس چارچوب تعریفشده از سوی یونیسف، این عوامل تقریبی به نوبه خود به متغیرهای دیگری نظیر ناامنی غذایی، مراقبت نامناسب، شرایط غیربهداشتی و کمبود دسترسی به خدمات بهداشتی وابسته است.
تغذیه ابعاد متعددی دارد. اهداف توسعه هزاره از کمبود وزن به عنوان یکی از شاخصهای کلیدی تغذیه نام برده است. اخیراً سازمان بهداشت جهانی نیز شش شاخص تغذیهای را برای سال 2025 معرفی کرده که کوتاهقدی، شیر دادن و کمخونی، مهمترین آنها هستند.
الگوها و دلایل تغذیه ضعیف
رژیم غذایی نامناسب میتواند عواقب بلندمدتی داشته باشد که در این خصوص 100 روز اول زندگی هر فرد (دوران بارداری و دو سال اول زندگی) به عنوان دوره حیاتی او از نظر تغذیه به حساب میآید. تغذیه ضعیف اغلب با فقر همراه است. با وجود این کشورهای پردرآمد نیز از مشکلات تغذیهای مستثنی نیستند.
کوتاهقدی
زمانی که از موزهها بازدید میکنید و لباسها و اثاثیههای قرنهای گذشته را مشاهده میکند، شاید شگفتزده شوید که در زمانهای باستان مردم در کشورهای پردرآمد تا چه حد کوتاهقامتتر بودند. به طور مشابه، زمانی که به کشورهای کمدرآمد بهخصوص در آسیا سفر میکنید، شاهد تفاوت قد برجسته در میان نسلهای مختلف در یک کشور خواهید بود. اندازه قد هر فرد به شدت تحت تاثیر تغذیه او در سالهای اول زندگیاش است. نسبت قد به سن کودکان شاخص حساسی است که تغذیه ضعیف را در بلندمدت نشان میدهد و کودکانی که فاصله زیادی با استانداردهای بینالمللی دارند، «کوتاهقد» یا «بازمانده از رشد» نامیده میشوند.
کوتاهقدی رابطه شدیدی با درآمد دارد. کشورهایی که در آنها بیش از 30 درصد کودکان با مشکل رشد قدی مواجهند، اغلب در جنوب صحرای آفریقا، جنوب و جنوب شرق آسیا واقعند. با افزایش درآمد، سطح کوتاهقدی به سطح پایینتری (10 تا 30 درصد) در اغلب کشورهای آمریکای لاتین و برخی کشورهای آسیای مرکزی و شمال آفریقا کاهش پیدا میکند و در کشورهای OECD این نرخ به کمتر از 10 درصد میرسد.
کیفیت و کمیت نامناسب رژیم غذایی نیز نقشی مهم در کوتاهقدی دارد. کمبود میکرونوترینتهایی چون روی اغلب منجر به کوتاهقدی میشود. یکی دیگر از دلایلی که رابطه قوی میان کوتاهقدی و درآمد را اثبات میکند این است که خانوارهای کمدرآمد اغلب قادر به پرداخت پول برای غذاهای گرانتری چون گوشت، میوه و سبزیجات نیستند، منابع غذایی که مواد مغذی متعددی را در خود جای دادهاند.
دلیل دومی که کوتاهقدی کودکان را به درآمد مرتبط میسازد این است که در خانوادههای کمدرآمد، کودکان با احتمال بیشتری با مشکلات سلامتی که توانایی آنها را در جذب و استفاده تمامی مواد مغذی محدود میکند، مواجه میشوند. خانوادههای فقیر همچنین احتمالاً دسترسی کمتری به آب آشامیدنی و سیستم زهکشی فاضلاب داشته و این موضوع به طور مستقیم وضعیت تغذیه آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. آب آشامیدنی غیرامن و ناسالم منجر به عفونتهای مختلفی نظیر اسهال شده که مانع از جذب مواد مغذی مورد نیاز بدن میشود. سیستم فاضلاب نامناسب نیز منجر به افزایش هجوم کرمها (worm infestations) میشود. همچنین در مناطقی که آب مورد استفاده برای شستوشو نیز نامناسب است، بیماریهای متنوعی شیوع پیدا میکند. در نهایت، رفتار خانوادهها در آمادهسازی غذا و بهداشت فردی ارتباط مستقیمی با تحصیلات و بهخصوص سطح سواد مادران دارد. این در حالی است که میزان تحصیلات نیز به نوبه خود با میزان درآمد در ارتباط است.
شیردهی مادران
شیر مادران غذایی فوقالعاده برای نوزادان بوده و این نوع شیردهی از سوی سازمان بهداشت جهانی برای دستکم شش ماه توصیه شده است. شیر مادر نهتنها شامل تمامی مواد مغذی مورد نیاز نوزاد است بلکه از نظر بهداشتی و ذهنی نیز روی نوزاد تاثیر میگذارد. بر اساس توصیههای سازمان بهداشت جهانی و یونیسف، شیردهی باید از بدو تولد آغاز شود و تا شش ماه به طور اختصاصی و دستکم تا دو سال همراه با مواد غذایی دیگر ادامه داشته باشد.
برای سنجش نرخ شیردهی مادران راههای مختلفی وجود دارد. یک معیار میزان شیردهی نسبی تا شش ماه است که در حدود 100 کشور کمدرآمد، با درآمد متوسط و پردرآمد مورد استفاده قرار میگیرد. برخلاف بسیاری از الگوهای دیگر تغذیه و درآمدی، این نرخ در کشورهای کمدرآمد جنوب صحرای آفریقا و جنوب و جنوب شرق آسیا بیشترین مقدار است. کشورهای با درآمد متوسط آمریکای لاتین و آسیای مرکزی و شرقی نرخهای متوسطی دارند و پایینترین نرخ مربوط به کشورهای پردرآمد در آمریکای شمالی، غرب اروپا و روسیه است. با وجود این، برخی کشورهای پردرآمد نظیر استرالیا، ژاپن و کشورهای اسکاندیناوی در گروه متوسط قرار گرفتهاند.
آمار نشان میدهد نرخ شیردهی مادران و مدت زمان آن با افزایش درآمد، کاهش پیدا میکند و این در حالی است که دولتها در کشورهای پردرآمد و با درآمد متوسط به بالا با مداخله به دنبال معکوس کردن این روند هستند. عوامل بسیاری موجب این روند میشوند: فرآیند شهرنشینی و افزایش نرخ کار زنان در خارج از خانه دو عامل کلیدی به شمار میروند. از سوی دیگر بازاریابی قوی شرکتهای تولیدکننده شیرخشک، موانع موجود بر سرراه شیردهی مادران در مکانهای عمومی و تربیت ناکافی پرسنل بخش سلامت همگی بر این روند تاثیرگذارند. معکوس کردن روند نزولی شیردهی مادران امکانپذیر است. عوامل مهمی شامل طول مرخصی زایمان مناسب (سازمان جهانی کار توصیه میکند این مدت زمان 18 هفته باشد) و شرایط محیط کار میتواند بر افزایش این نرخ تاثیرگذار باشد. از سوی دیگر تصویب قوانین داخلی برای کاهش بازاریابی شرکتهای تولیدکننده شیر خشک و مواد غذایی جایگزین شیر مادر میتواند موجب کاهش استفاده از این مواد شود.
کمخونی
یکی دیگر از کمبودهای شایع مواد مغذی، کمخونی (آنمی) است که دو میلیارد نفر را در سراسر جهان اسیر خود کرده است. بر اساس برآورد سازمان بهداشت جهانی، نزدیک نیمی از افرادی که دچار کمخونی هستند با فقر آهن نیز درگیرند. اما نیم دیگر تنها دچار کمبود آهن هستند بدین معنا که بدن آنها آهن کمی در خود ذخیره میکند اما سطح هموگلوبینهای خون آنها به اندازهای پایین نیست که کمخونی تلقی شود. میزان کمخونی به طور سیستماتیک با سن و جنسیت تغییر میکند و در زنان بالغ بالاتر از مردان و کودکان است. زنان باردار و شیرده به طور معمول نیاز بیشتری به هموگلوبین دارند که این موضوع به دلیل افزایش حجم خون آنها در دوران بارداری و مکانیسمی است که به وسیله آن ذخایر آهن برای نوزادان در شش ماه نخست زندگیشان ذخیره میشود. کودکان همچنین به دلیل نیاز بیشتر سطوح کمبود بالاتری دارند. مروری بر اطلاعات مربوط به نرخ کمخونی در کودکان 6 تا 59 ماه، نشان میدهد که در غرب آفریقا و پاکستان بیش از 60 درصد کودکان از این معضل رنج میبرند. از سوی دیگر، نرخ کمخونی در زنان باردار و همچنین زنانی که در سن باروری مجدد قرار دارند نسبتاً بالاست.
پژوهشها نشان میدهد که کمخونی با میزان درآمد ارتباط دارد. نرخهای کمخونی بالای 40 درصد تقریباً در تمامی کشورهای جنوب صحرای آفریقا دیده میشود و این در حالی است که این نرخ در کشورهای جنوب آسیا و برخی کشورهای جنوب شرق آسیا، آمریکای لاتین و حوزه دریای کارائیب و همچنین کشورهایی با درآمد متوسط رو به پایین تقریباً پایین است. هر چقدر سطح درآمد کشورها بیشتر شده و وارد دستهبندی درآمد متوسط به بالا شویم، نرخ کمخونی متوسط بوده (بین 20 تا 39 درصد) و میزان کمخونی در کشورهای پردرآمد بسیار پایینتر است. با وجود این، کمخونی حتی در کشورهای پردرآمد نیز همچنان به عنوان یک مشکل مهم به حساب میآید.
به دو دلیل میتوان کمخونی را با درآمد مرتبط دانست. نخست اینکه، یکی از مهمترین عوامل کمخونی، کمبود مواد مغذی یا همان میکرونوترینتها (نظیر آهن، انواع ویتامین ب و ویتامین آ) است. مساله دوم بحث بیماری و سرایت آن است. برای مثال سرایت با مالاریا، کمخونی را افزایش میدهد. مالاریا به عنوان یک انگل آهن خون را از رگهای انسان مصرف میکند و پاسخ بدن به این عمل مالاریا، کاهش میزان آهن موجود در هموگلوبین است. آلودگی بدن به کرم قلابدار نیز با کمخونی مرتبط است چراکه این انگل موجب میشود تا بدن میزبان از طریق دیواره رودهها خون از دست بدهد.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که خانوارهای فقیر مواد خوراکی غنی از آهن کمتری مصرف میکنند. محصولات حیوانی یک منبع عالی آهن محسوب میشوند. حتی مصرف متوسط محصولات حیوانی میتواند جذب آهن از منابع غیرحیوانی را افزایش دهد. جذب آهن همچنین با لحاظ کردن ویتامین ث (برای مثال با مصرف میوه و سبزیجات) در رژیم روزانه تقویت میشود.
خانوادههای فقیر همچنین عمدتاً سیستم فاضلاب نامناسبی دارند که این موضوع احتمال عفونتهای ناشی از کرمهای قلابدار را افزایش میدهد. از سوی دیگر این خانوارها کمتر به شبکه درمان و واکسیناسیون نسبت به مالاریا دسترسی دارند. آمارها نشان میدهد مالاریا در کشورهای جنوب صحرای آفریقا و جنوب و جنوب شرق آسیا بیشتر شایع است و از قضا نرخ کمخونی نیز در این مناطق بیشتر از سایر نقاط دنیاست.
پیامدهای اقتصادی و فیزیولوژیک تغذیه نامناسب
با استناد به دلایل بیولوژیک میتوان استدلال کرد کودکانی که دچار سوءتغذیه هستند نهتنها از رشد جسمی باز میمانند بلکه از کمبودهای شناختی و ذهنی نیز رنج میبرند. سوءتغذیه مزمن بر رشد مغز تاثیر گذاشته و منجر به کاهش توجه و حافظه ضعیف میشود. این موضوع همچنین به رشد مهارتهای عضلانی نیز ضربه میزند به طوری که منجر به تعامل کمتر این کودکان با محیط و محدود شدن یادگیری آنها میشود. کودکان کوتاهقد همچنین دیرتر از کودکان بلندتر از خود وارد مدارس میشوند و احتمالاً نمرات پایینتری در مدارس و تستهای شناختی و ذهنی کسب خواهند کرد.
مطالعات اقتصادی نشان میدهد میزان دستمزد میتواند با قد افراد رابطه داشته باشد. در کشورهای کمدرآمد و در مشاغل عملی، هر چه فرد بلندتر بوده و از قدرت فیزیکی بیشتری برخوردار باشد، قادر است بیشتر و سختتر کار کند و در نتیجه درآمد بیشتری کسب کند. این رابطه در کشورهای پردرآمد و در مشاغل غیرعملی نیز به دلیل ارتباط با مهارتهای ذهنی صادق است. پژوهشی با استفاده از اثر میانگین قد در کشورهای کمدرآمد و با درآمد متوسط رو به پایین و کشورهای پردرآمد برآورد کرد، سوءتغذیه موجب افت هشتدرصدی GDP جهان در قرن بیستم شده است. که یکچهارم تا یکسوم از این رقم ناشی از عملکرد ضعیف در مدارس و بقیه به دلیل مهارتهای ذهنی و شناختی پایین بوده است. برآوردی دیگر که بر اساس مطالعه بلندمدت در گواتمالا صورت گرفته است نشان میدهد کودکانی که به صورت تصادفی تحت کنترل رژیم غذایی مناسب در سالهای ابتدایی زندگی خود قرار گرفتهاند در بزرگسالی تاثیر چشمگیری را تجربه کردهاند. آنهایی که در دوران نوزادی با مشکل قد مواجه بودند در سهسالگی نمره کمتری را در تستهای ذهنی کسب کرده و از سوی دیگر افرادی که رشد عادی داشتهاند درآمد خانوار آنها 20 درصد و سرانه درآمد آنها 59 درصد بیشتر بوده است. تغذیه مناسب لزوماً منجر به تمام این نتایج نمیشود اما کوتاهقدی میتواند موجب محرومیت کودکان شده و تاثیری منفی در زندگی آینده فرد بگذارد.
شیردهی مادران از بیماریهای عفونی کودکان محافظت میکند چراکه آنتیبادیهای مختلفی را به نوزاد اعطا کرده و برخلاف جایگزینهای شیرمادر، دچار آلودگی نمیشود. ریسک مرگ بر اثر عفونتهای دوران کودکی در نوزادانی که از شیر مادر تغذیه میکنند بسیار کمتر گزارش شده است. شیر دادن مادر همچنین برای خود مادر نیز مفید بوده و خطر ابتلای او به سرطان سینه را کاهش میدهد. پژوهشهای اخیر نشان میدهد شیردهی نسبی مادران موجب افزایش IQ شده و هرچه میزان شیردهی بیشتر باشد این تاثیر نیز تشدید خواهد شد. پژوهشی جدید نشان میدهد شیردهی ناکافی مادران به طور میانگین موجب افت 49 /0درصدی درآمد ناخالص ملی جهان خواهد شد. در این مورد کشورهای ثروتمندتر ضرر بیشتری را متحمل خواهند شد. فرانسه به دلیل درآمد بالا ولی نرخ شیردهی پایین مادران افتی 8 /0درصدی را تجربه خواهد کرد در حالی که بوتان تنها 01 /0 درآمد ملی خود را از دست خواهد داد.
آهن نقش مهمی در بسیاری از فرآیندهای بیولوژیک بدن ایفا میکند و از طریق بهبود فعالیت فیزیکی و ظرفیت ذهنی انسان، بر دستاوردهای اقتصادی نیز تاثیرگذار است. آهن موجود در هموگلوبین خون برای انتقال اکسیژن در کل بدن مورد نیاز است و افرادی که با کمخونی درگیرند نمیتوانند برای مدت طولانی با بالاترین توان خود عمل کنند. این بدان معناست که کمخونی در بزرگسالان موجب کاهش بهرهوری و در نتیجه کاهش درآمد فرد میشود. از سوی دیگر آهن برای رشد مغز نیز مفید است. مطالعات مختلف نشان میدهد کودکان بسیار کوچک دچار کمخونی (کمتر از دو سال) کمتر قادر به تعامل با محیط بوده و در نتیجه توانایی آنها در یادگیری محدود خواهد شد. محدودیت در رشد مهارتهای شناختی در دوران کودکی در آینده کودک تاثیر بسزایی خواهد داشت و موجب عقبافتادگی او نسبت به همسن و سالهایش میشود. پژوهشها نشان میدهد کمخونی در اوایل کودکی موجب کاهش هشتواحدی IQ خواهد شد. بر اساس برآورد تحقیقی دیگر، ضرر اقتصادی در صورت باقی ماندن سطح فعلی کمخونی در 10 کشور با سطح بالای کمخونی نشان میدهد اقتصاد این کشورها با افت 8 /0درصدی GDP مواجه خواهد شد.